[ هُرنو ]
36.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولش دو نفر بودیم. همان دو نفر همیشگی و ابدیازلی! با موتورِ هاگرید میخواستیم شروع کنیم.
یکی دو نفر اضافه شدند و قرار شد برویم سراغ فوردِ آبیرنگِ مدل آنجلیای خانوادهٔ ویزلی.
اما حالا تعدادمان اندکی از انگشتان دو دست بیشتر شده و دیگر در فورد خانواده ویزلی هم جا نمیشویم.
توفیق اجباری شد که برویم سراغ #اتوبوس_شوالیه. و خب داخل اتوبوس، برای همهمان همیشه جا هست.
چند روز دیگر شروع به شناختن همدیگر میکنیم. اینکه هرکداممان که و چه هستیم. عجلهای هم نداریم. قرار است یکسال، در کنار همدیگر، سه کتاب را نرمنرمک بخوانیم و پیش برویم.
الان، داخل #اتوبوس_شوالیه، همهمان جاگیر شدیم و داریم کمکم وسایلمان را سر جای خودش قرار میدهیم. اما اگر فکر میکنید که دوست دارید به جمع مسافران گروه #سهکتاب اضافه شوید، به من پیام دهید.
اتوبوس هجده روز دیگر راه میافتد. با شتاب همیشگیاش؛ تند و امن.
#هممسیر
#سهکتاب
#اتوبوس_شوالیه
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سلام آقا.
راستش را بخواهید، من همیشه وَرِ نفهمام زورش بیشتر بوده است. الان هم نمیفهمم خیلی چیزها را. یکیاش همین شاد و شنگول بودن مردم.
چند روزی است که مغزِ لاکردارم بدجوری به پتپت افتاده است. که چرا تا حالا، یکبار هم که شده از آن بیخِ دلم، نخواستمتان. آخریاش همین دیشب بود. به شوخی به همسرم گفتم حالا امام زمان بگذارند چند وقت دیگر.
من همیشه نفهم بودهام. هیچوقت جدیجدی صدایتان نکردهام. هیچوقت ناموسی پای کار نبودم و کرورکرور از این هیچوقتهای دیگر دارم که خودتان بهتر از من بلدید و میدانید.
من همیشه نفهم بودهام. اما از بدبختی، یک چیزی را خوب میفهمم. آمدنِ شما، برای من یکی نفعی ندارد. اگر بیایید، کارم زار است و پتهام روی آب. اگر روبرویتان نایستم، کمِ کمش، مشغول یکقلدوقل خودم خواهم شد و همان ورِ نفهممام، هزار دلیل و استدلال و مزخرف میسازد و میبافد که کجا؟ امام کیست؟ زمان چیست؟ الکی خودت را درگیر نکن. عقلت پس چه؟
ورِ نفهمام، با همهٔ نافهمیاش، میداند که آمدن شما به ضرر من است. برای من یکی، امام زمانِ غایب و شیعهٔ قلابیِ از راه دور بودن، سودمندتر است.
امضا: همان پرمدعای دروغگوی روسیاهِ نادخِ همیشگی.
راستی.
میگویند امروز تولدتان است.
مبارکتان باشد.
گفتنِ «عجل لولیک الفرج» برای ور نفهم، دشوار است. اما تبریک تولد نه.
سایهتان بالای سرمان. بالاخره کرمِ باغچه هم زیر سایهٔ درخت زندگی میکند...
📌 لوکیشن: مسجد حضرت صاحبالامر؛ سامراء.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نظر دوست
صد بار بنا کرد و دگربار فرو ریخت...
برای هفدهم اسفندماه، که مبعوثترین روزِ تقویم ماست.
#هیودهممون
#ویرانه
لوکیشن: شهر فردوس؛ بخشِ زلزلهزده
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
در بین جانداران، ما گونهای هستیم که نیازمند و خواهان شناخت کیستیِ خودمان هستیم. از شواهد و قرائن چنین برمیآید که شپشها چنین تمنایی ندارند، و این خود یکی از دلایلی است که چرا اینقدر کم مینویسند! اما ما مینویسیم.
📚#پرنده_به_پرنده
چقدر این کتاب دوستداشتنیه آخه...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
تابلوی نیگل.pdf
2.1M
📕 #تابلوی_نیگل
#جی_آر_آر_تالکین
#شیوا_مقانلو
#نشر_نیماژ
این کتاب به خواست ناشر و مترجم (استاد بزرگوار و کاربلدم، سرکار خانم مقانلو)، به شکل رایگان در فضای مجازی قرار گرفته.
کیفشو ببرید! 😎
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
تاریخ چیست؟
انفرادی دونفره،
در بندر آبیِ چشمانت....
#هایکوکتاب
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
دوشنبهها،روزِ پرکلاس و شلوغ من است.
ششمین زنگ و بعد از ناهار، با دهمها همکلاس نگارش هستم. دهمیهایمان را خاص دوست دارم. اولین دورهای هستند که معلم راهنمایشان بودم و همیشه اولینها، در یاد میمانند.
زنگ ششم دوشنبهها برای من که دوستداشتنی است. برای دهمیها هم به گمانم...
به همهشان امید دارم. به بعضیهایشان برای نویسندگی به طور خاص. با چندتایشان کارگاه مرورنویسی را چند هفتهایست که شروع کردهام و اولین یادداشت دوتایشان قرار است در روزنامه ایران چاپ بشود و به اندازهٔ اولین یادداشت خودم که چاپ شد برایشان ذوق دارم.
اینجا در حال خواندن و شنیدن داستان «حاشیهٔ ملاعبدالله» از سیداحمد بطحایی که بسیار بسیار به گردنم حق دارد هستیم.
#آلوهومورا
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفتاد و یکمین کتاب ۱۴۰۱
#جودتبیک_و_پسرانش
#اورحان_پاموک
#نشر_نیماژ
#خواندنیهایم
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
و
اتوبوس،
راه افتاد.
و ما مقصدی نداریم.
چون لذائذِ مسیر، دیوانهٔمان خواهد کرد.
#سهکتاب
#الهی_به_امید_تو
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف