eitaa logo
حسینیه هنر سبزوار
641 دنبال‌کننده
945 عکس
277 ویدیو
8 فایل
صفحه رسمی «حسینیه هنر سبزوار»؛ دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📬 سبزوار، میدان 22 بهمن، خ بیهق 18، حسینیه هنر سبزوار ارتباط با ما: 09156539436 @esmail_hashemabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
حسینیه هنر سبزوار
✳️ «این‌جا مادران از کویر می‌آیند اما دریا می‌زایند» سلمان هراتی 🌸 به مناسبت «روز مادر» و ولادت حضرت فاطمه(س) - جنگ ویران می‌کند، کمرها را خم می‌کند...جنگ خانه می‌سوزاند...جنگ تلخ است...جنگ سیاه است... چادرش را به کمرش بست، وقت کمر خم کردن نبود...وقت گریه و ناله نبود...باید کاری می‌کرد در کارزاری که یک سویش دیو دو سری به اسم صدام بود و سوی دیگرش بهترین جوانان کشور. آستین بالا زد، تنور را روشن کرد...باید با گندم و نان به جنگ گلوله و آتش می‌رفت! جنگ آمده بود ویران کند، آمده بود کمرها را خم کند...خیرالنساء ایستاد...آن قدر ایستاد تا جوانان رزمنده‌اش، کمر دشمن را خم کنند و پشت دیو دو سر را به خاک بزنند. - جنگ خانه می‌سوزاند! خانه‌اش را کرده بود مرکز و ماوا...خانه‌اش شده بود چشم و چراغ اهالی ده...یکی پسرش توی جبهه بود، خودش را می‌رساند خانه خیرالنساء و نان می‌پخت...یکی حیاط را جارو می‌زد...یکی خمیر آماده می‌کرد...یکی چاووشی می‌خواند برای سلامتی رزمنده‌ها و زنانی که پای تنور نان می‌پختند...صدای صلوات حیاط را پر می‌کرد...صدای در می‌آمد...یکی برای زنان ناهار درست کرده بود. جنگ آمده بود خانه بسوزاند اما خانه خیرالنساء شده بود مرکزی برای پشتیبانی از جنگ. دشمن آتش می‌سوزاند اما خیرالنسا و زنان هم تنور آتش می‌زدند؛ یکی برای ویرانی و یکی برای آبادی. - جنگ تلخ است! جنگ تلخ است آن‌قدر تلخ که یکی از کسانی که حمله مغولان به بلخ را دیده بود گفته: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.» جنگ مگر چیزی جز تلخی و خون و کشتار است؟ خیرالنساء آمده بود تا این نظریه‌ها را به کل از بین ببرد! خیرالنساء و زنان روستایی قیامی هستند علیه یک تاریخ مطول پر از سوختن و مردن و دم برنیاوردن. خیرالنساء برای شیرینی کام رزمندگان مربا درست می‌کرد، مربای سیب...خیرالنساء برای رزمندگان کلیچه درست می‌کرد. خیرالنساء با مربا و کلوچه‌های روستا می‌جنگیدند با هر چه تلخکامی جنگ بود. - جنگ سیاه است! جنگ سیاه است و پر از دود و خون و سیاهی...خیرالنساء به زنان روستا کامواهای رنگارنگ می‌داد تا برای فرزندان‌شان در جبهه شال و دستکش و کلاه ببافند تا در برابر دو دیو سرما و دشمن بعثی بجنگند. خیرالنساء آمده بود تا پشت رزمندگان خالی نباشد! *** جنگ ما کم برکت نداشت، یکی از برکت هایش خیرالنساء است. مادر مهربان جبهه‌ها که نام یک روستا را در طول تاریخ جاودانه کرد. مادری که به قول سلمان هراتی از دل کویر آمد اما دریا زایید. این که همیشه تنور زنان روستا روشن باشد برای پخت نان و کلوچه برای رزمندگان، این که زنان روستا را پای کار بیاوری تا برای رزمندگان لباس بدوزند یا ژاکت و کلاه و دستکش درست کنند آیا چیزی جز حماسه و دریاست؟ خیرالنساء از کویر آمده بود اما دلی آسمانی داشت... روحش قرین رحمت و غفران الهی... 🖊 محمود شم‌آبادی؛ نویسنده کتاب «نان سال‌های جنگ» 🏷 تهیه کتاب «خیرالنساء» و «نان سال‌های جنگ» 🔻 🔗 از غرفه‌‌ باسلام 📍 از حسینیه هنر سبزوار 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
✌️ قدم­‌های کوچک 🖋 مهناز کوشکی 🔷 صدیقه با شروع انقلاب، با فرمان امام خمینی «ره» وارد بسیج می­‌شود
❤️ مثل مادرم 🌸 به مناسبت «روز مادر» و ولادت حضرت فاطمه(س) 🎙گفت‌وگو با صدیقه گودآسیایی، زنی که در روزهای جنگ و جهاد، برای رزمنده‌ها کرد. 🔻صدیقه گودآسیایی: یک بار از جهاد آمدند و گفتند: «کلوچه نپزید، تعدادی از رزمنده‌ها مسموم شده‌اند! شاید خوردن کلوچه وضع‌شان را بد‌تر کند». تا این خبر را شنیدم همراه همسایه‌ها خودمان را به کوه‌های اطراف روستا رساندیم و شروع به جمع‌آوری دارو‌های گیاهی کردیم. دارو‌های گیاهی را به خانه آوردیم و شستیم و پهن کردیم. گیاهان را روی پارچه خشک کردیم و با آسیاب سنگی آن‌ها را پودر و بعد همراه با نبات‌های ریز و پودرشده مخلوط کرده و داخل قوطی شیر خشک ریختیم. حدود صد و خرده‌ای قوطی را که در آن داروی ضد مسمومیت بود به جهاد بردم. وقتی مسئولان جهاد دیدند، بسیار تعجب کردند که چطور فکر ما به اینجا رسیده است. 📜 ادامه روایت را از اینجا بخوانید: http://www.Javann.ir/004ynv 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ پذیرایی عماری‌ها از سیدمحمدمهدی نصرالله از تو بوی آن نگار آشنا آید همی 📌اهالی جشنواره عمار پذیرای مهمانی عزیز در حسینیه هنر شدند. 📌محمدمهدی نصرالله سومین و آخرین فرزند سید شهید حسن نصرالله است. تلگرام | اینستاگرام | آپارات | یوتوب | بله | روبیکا @ammarfest 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
♨️ پذیرایی عماری‌ها از سیدمحمدمهدی نصرالله از تو بوی آن نگار آشنا آید همی 📌اهالی جشنواره عمار پذیرا
🎉 همه دعوتید ♨️ جشنواره مردمی فیلم عمار به ایستگاه پانزدهم رسید 📌 بنابر اعلام دبیرخانه جشنواره عمار، آیین افتتاحیه پانزدهمین دوره از این جشنواره روز جمعه، 7 دی‌ماه 1403 از ساعت 18 در سالن 1 سینما بهمن تهران برگزار خواهد شد. 📌 لازم به ذکر است نمایش مرکزی آثار از تاریخ 8 تا 13 دی‌ماه در سینما بهمن تهران صورت خواهد گرفت. 🔻 مشاهده کامل خبر: https://ammarfilm.ir/?p=35722 @ammarfest 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
هدایت شده از انتشارات راه یار
✅ گفتم: می‌دونستی تو همین بغل دستمون یک دستگاهی رو ساختن که تو کل دنیا نسخه‌اش نیست و همه کفشون بریده؟ گفت: نه بابا! الکی میگی؟ چی بوده؟ تو مدرسه بچه‌ها میگن ایرانی جماعت کاری از دستش برنمیاد. بگو تا فردا برم بذارم کف دست بچه‌ها! کتاب عملیات احیا رو انداختم تو بغلش. اگر فکر میکنی آینده ایران و ایرانی تاریکه! عینک آفتابی‌تو بزن بالا و این کتاب رو بخون. 👌 📚 از نظرات ارزشمند شما برای کتاب عملیات احیا 💳 تهیه کتاب با 15درصد تخفیف؛ 89250 تومان 💠 انتشارات «راه یار»: ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی ✅ @Rahyarpub
54.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فراتر از نهضت 🎙 روایت «زهرا شریعتمدار تهرانی» از روزهای در سبزوار 📆 به مناسبت ۷ دی، سالروز تشکیل نهضت سواد آموزی - حتی میزهای آهنی کلاس شکسته بود. مدرسه روستای ترخاص چیزی نبود جز دو اتاق مخروبه که شبیه هر چیزی بود الا کلاس درس. حفره‌هایی روی دیوارهایش بود که موش و بره می‌آمدند توی کلاس. هم‌کارهایم می‌گفتند: «از این روستا برویم». من اما روی حرفم ایستاده بودم که باید در این روستا بایستیم و با کمک بچه‌ها و خانواده‌های‌شان این روستا را آباد کنیم. 📚 زندگی‌نامه زهرا شریعتمدار تهرانی، توسط واحد تاریخ شفاهی حسینیه هنر سبزوار در حال نگارش است. 🏷 تهیه محصولات «حسینیه هنر سبزوار» 🔻 🔗 از غرفه‌‌ باسلام 📍 از حسینیه هنر سبزوار 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
#ویژه 🎥 فراتر از نهضت 🎙 روایت «زهرا شریعتمدار تهرانی» از روزهای #نهضت_سوادآموزی در سبزوار 📆 به منا
زنی از جنس خاک و آفتاب مصطفی توی خورجینِ الاغ را پر خاک کرد و آورد مدرسه. دانش آموز کلاس پنجم بود. یک سطل از آبِ جویِ کنار مدرسه پر کردم و ‌ریختم روی خاک‌ها. آستین بالا زدم و با دست خاک و آب را زیر و رو کردم. بیل زدم توی گِل‌ها و به سختی گذاشتم روی دیوار. رویش یک ردیف آجر چیدم و دوباره گل گذاشتم‌. یک هفته طول کشید تا دیوارها بالا بیایند. دستم به سقف نمی‌رسید. بچه‌ها دو تا الاغ آوردند و یک تخته انداختند رویشان. رفتم روی تخته و شروع کردم به درست کردن سقف. مردم روستا که رد می‌شدند. مسخره‌ام می‌کردند. آخر سر پیرمردی پیدا شد و سقف را کامل کرد. حالا نوبت سفیدکاری بود. توی سطل آب و گچ ریختم و کشیدم به دیوارها. برای سقف جارو برداشتم و با گچِ رقیق سفیدش کردم. پله‌های مدرسه شن و سیمان می‌خواست. دست به کار شدم. سه مشت شن را با یک مشت سیمان قاطی کردم. کم‌کم سیمان پوست دست‌هایم را خورد. دستم می‌سوخت. توی آب جوب دست شستم و به ساختمان نگاه کردم. باورم نمی‌شد! (من همون زهرایی‌ام که تو خونه‌‌ی پدرم دست به سیاه و سفید نمی‌زد!؟) بخشی از خاطرات زهرا شریعتمدار؛ معلم نهضت سوادآموزی دهه ۶۰ و ۷۰. خاطرات این بانوی‌ سخت‌کوش در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی سبزوار توسط خانم نیلوفر نصیری فر در حال نگارش است. 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar