حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
اینا چیه؟ 🤔
دوتای دیگشو فردا میگم 😇😅
به امید خد♡
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
با افتخار یک #طلبه_معلّمم♡ قسمت دوم خاطرات_شیرین من متولّد اوّل مرداد سال ۱۳۵۹ هستم، که همزمان می
با افتخار یک #طلبه_معلّمم♡
قسمت سوّم
خاطره...
بابام رعیّت زاده بود و مامانم کدخدا زاده😅
باهم فامیل بودن؛ بابام، عاشق مامانم شد و خلاصه هرجور بود تونستن دخترک رو راضی به ازدواج کنن😍❤️
بابام بسیاااار مهربون وعاشق؛ و مامانم در عین دلسوزی ومهربونی، ولی همون حالت اربابی رو در درون خودش داشت!
خیلی دوسش داشتم، خیلی زیاااد♡
ولی خیلی هم نمی تونستم محبتم رو ابراز کنم، چون مامانم ازین چیزا خیلی خوشش نمیومد و اینا رو لوس بازی می دونست🤭
ولی برعکس بابام، خیلی نازمون می کرد، قصه می گفت، خاطره ی قدیمو برامون تعریف می کرد و...
#صدای مهربونی بابام زیباترین موسیقی زندگیم بود♡
از وقتی بچّه بودم، مامانم مریض بود، بیماری کلیوی مزمن داشت که مادرزادی بود، ولی خیلی غیرت داشت و قوی بود؛
قبل از به دنیا اومدن خواهرکوچیکترم، بعضی از شبا رو پیش مامان و بابام می خوابیدم،
یه شب شنیدم که مامانم به بابام گفت: از درد معده وکلیه، گاهی دهنم تلخ و بدمزه و بدبو میشه و داشت حرفای آقای دکتر رو برای بابام تعریف می کرد،
با شنیدن این حرفا قلب کوچیکم شکست و همش می ترسیدم نکنه مامانمو از دست بدم 🥺💔
همین حرف مامانم باعث شد تا همیشه هرجور بود بهش نزدیک بشم، ببینم دهنش بو میده یا نه! اگه دهنش خوش بو بود خوشحال می شدم 🙂 وگرنه ترس وجودم رو فرا می گرفت!
روزا ویا شبا وقتی مامانم خواب بود می رفتم بالاسرش تا مطمئن بشم نفس می کشه، وقتی خیالم جمع میشد از زنده بودنش می رفتم و با شادی و دلگرمی مشغول بازی و درس ومشق می شدم...
_ وقتی خودمم مادر شدم، دقیقاً بچه هام همین رفتار رو با من داشتن 😎
به خصوص دختر بزرگم!
بارها شد، خواب بودم، حس می کردم یکی بالا سرم ایستاده، یهویی می ترسیدم و از خواب بیدار می شدم، می دیدم دخترمه، می پرسم چیه؟ چرا اینجایی؟
میگه هیچی می خواستم ببینم نفس می کشی؟ 😂
بعدشم شاکی می شد که چرا آروم نفس می کشی؟ من ترسیدم!😐😁_
و فکر کنید وقتی در سن ۲۹سالگی مادرمو از دست دادم،
لحظه ای که دیگه مادرم نفس نمی کشید،چقدر سخت بود برام ...
و اون لحظه به این فکر می کردم که چقدر ازین لحظه می ترسیدم و اون لحظه هولناک به وقوع پیوست 😭
خداوند مادر دلسوز و زحمت کشم رو غرق رحمت و محبّت وسیع خودش کنه🤲🏻
روح همه ی مادران آسمانی شاد...
✍🏻م. قربان زاده
ادامه دارد...
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
غروب جمعه شد و نیامدی عزیز زهرا ... [🌼] حتما میدونی، وقتی دلتنگیّ تو شدید میشه و به جانم فشار میا
فرمانده ی عزیزم♡
دلخوشی دنیای من:)
این روزا خیلی منتظرتم
و بارها با خودم عهد بستم که اگه بیاین، پای کارِتون هستم؛
باز غروب شد و نیومدی
ولی نیومدنت حتما دلیل محکمی داره
منتظرت هستم آقای من!
قول میدم تا تو بیای،
حرفای آقام #سیّد_علی رو، روی چشمام بزارم و برای پیشرفت این نظام اسلامی که نقطه ی اوجش ظهور توست، تلاش کنم»»»»»
آقا #سیّد_علی، بوی تو رو میده😢❤️
صدا و تصویرش دلم رو آروم می کنه☆
آقای من،
برای آقا #سیّد_علی دعا کن♡
#جانا_جانا
#مهدی_زهرا
#متی_ترانا
#عشق
تُرکها جملهای دارن،
که میشه گفت اوجِ دلبریه:
"آیا دِیین چیخماسین؛ مَنیم آییم گَلیر"
یعنی:
به ماه بگین تویِ آسمون نیاد
ماهِ من داره میاد:)♥️🌙
-وَتـین-
@hoseynieh_shahidan
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
#ماه_من
💌 مستند #ماهِ_من♡
⏳جمعه شب ها
📱حسینیه شهیدان🕊️🌷
@hoseynieh_shahidan
ما تو این چهل و چهار سال پیشرفت های بزرگی کردیم ولی دشمن برای اینکه پیشرفت ها دیده نشه
همش
یا
ضعف ها رو خیلی خیلی بزرگنمایی کردن
یا
به دروغ علیه نظام شایعه پراکنی کردن!
مثل همین مسمومیت های سریالی و...
یا مساله ی قیمت دلار و ارز...
ولی
زهی خیال باطل!!!
راه به جایی نخواهند برد✓
ما رهبری داریم، مثل #سیّد_علی_جان♡
#سیّد_علی
#جانیّ_و_دلی
#صعود_چهل_ساله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای اولین بار / برنامه ناجوانمردانه پدر و دانش آموز برای رهاسازی گاز در مدارس و تهیه فیلم
🔹این فرد که از کارکنان بیمارستان لارستان است با رهاسازی گاز در مدارس لارستان برای شبکه سعودی فارسی زبان فیلم تهیه می کرد
@BisimchiMedia
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
انتشار برای اولین بار / برنامه ناجوانمردانه پدر و دانش آموز برای رهاسازی گاز در مدارس و تهیه فیلم 🔹
اینو حتما ببینید...
_ ولی ای ناجوانمرد بدون که در این زمینه عفوی نخواهد بود!
+ می دونی چرا؟
& چون #آقا_سیّد_علی فرمودن!
بیا پیام بعدی رفیق ⬇️
هدایت شده از KHAMENEI.IR
47.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب، پیش از ظهر امروز: مسئولین مسمومیت دانشآموزان را با جدیت دنبال کنند
🔻 حضرت آیتالله خامنهای در حاشیه مراسم روز درختکاری:
🔹مسئولین باید موضوع مسمومیت دانشآموزان را با جدیت دنبال کنند؛ این یک جنایت بزرگ و غیر قابل اغماض است.
🔹اگر مسمومیت دانشآموزان اثبات شود، باید عوامل این جنایت به اشد مجازات برسند. در مورد این افراد هیچ عفوی نخواهد بود.
💻 Farsi.Khamenei.ir
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
📹 رهبر انقلاب، پیش از ظهر امروز: مسئولین مسمومیت دانشآموزان را با جدیت دنبال کنند 🔻 حضرت آیتالله
به کانال حضرت آقا تشریف ببرید؛
تا ناب ترین مطالب رو دریافت کنید 😇💚
هدایت شده از KHAMENEI.IR
💬 #گزیده_بیانات | رابطه خودتان را با امام زمان(عج) مستحکمتر کنید...
👈 «خط حزب الله» برای نخستینبار منتشر میکند: بیانات سال ۱۳۹۳ رهبر انقلاب درباره ابعاد گوناگون موضوع «مهدویت»
🔺 حضرت آیتالله خامنهای در ایام نیمه شعبان سال ۱۳۹۳ در دیدار بامسئولان، کارکنان و خانوادههای اعضای دفتر رهبری به تبیین بحثی درباره وجود مقدس امام زمان و انگیزههای طواغیت برای مقابله با فکر مهدویت پرداختند. خط حزبالله برای نخستینبار گزیدهای از این بیانات رهبر انقلاب در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۲ را منتشر میکند.
🔺 معنای صحیحِ مهدویّت با معنای خاصّ شیعی
🔹 در مورد مسئلهی مهدویّت و امام زمان (سلام الله علیه) حرف گفتنی بسیار است. درست است که اصل مهدویّت از واضحات و از ضروریّات مذهب تشیّع و از ضروریّات اسلام و همهی ادیان است - امر واضحی است؛ مهدویّت با معنای خاصّ شیعی آن یعنی مشخّص شدن وجود مبارک و مقدّس مهدی (علیه الصّلاة والسّلام) که در مذاهب دیگر و ادیان دیگر این تشخّص وجود ندارد؛ مخصوص شیعه است که مهدی را میشناسد: با نام، با خصوصیّات، با پدر، مادر، خانواده؛ این هم جزو مسائل واضح و قطعی و ضروری در مذهب ما است؛ یعنی جای هیچ ریبی، تردیدی، شبههای وجود ندارد؛ اینها روشن و مسلّم است.
🔺 دو نکته کلیدی در بحث مهدویّت
🔹 در مجموعهی این عرصهی وسیعی که امروز در مورد مسئلهی مهدویّت و مهدویّتِ خاص به این معنا که گفته شد وجود دارد، دو نکته برای ما قابل توجّه است که دل انسان را به خود جذب میکند: یک نکته عبارت است از شرح دیدارهایی که از سوی بندگان خالص و مؤمن با آن بزرگوار شده است؛ نه اینکه حالا هر کسی ادّعا کرد که من خدمت حضرت رسیدم، یا خیال کرد که خدمت حضرت رسیده است - بعضی دروغ نمیگویند، خیال میکنند - ما اینها را تصدیق کنیم؛ نه، ولیکن موارد قطعیای وجود دارد که جای کمترین تردیدی نیست؛ ذکر اینها، یادآوری اینها، دل را روشن میکند... نکتهی دوّم این است که انگیزهها برای مبارزهی با فکر مهدویّت در همهی زمانها وجود داشته است؛ لکن به دلایلی در دوران ما، و در کشور ما، این انگیزهها بیشتر بوده است و دارد تلاش میشود و قبلاً هم تلاش میشده است.
🔺 علت دشمنی و مقابلهی طواغیت با فکرِ مهدویّت
🔹 یکی از این دلایل این است که در کشور ما، در جامعهی ما - یعنی جامعهی شیعی مذهب - مردم یک ارتباط قلبی و عاطفی و ایمانی با علمای دین دارند و علمای دین را نوّاب امام زمان میدانند؛ علّت ارتباط قلبیشان این است. این ارتباط با علمای دین برای صاحبان قدرت و صاحبان ثروت و غاصبان حقوق ملّت، همیشه گران تمام شده. در طول تاریخ شما نگاه کنید، در صف مقدّمِ مبارزهی با زورگویی و ظلم و سلطهی غاصبانه از سوی طواغیت زمان، علمای دین قرار داشتهاند؛ در همهی زمانها همینجور بوده است - بعضی زمانها بیشتر، بعضی کمتر - لذا گردنکلفتهای جامعه، قدرتمندان جامعه، صاحبان قدرت سیاسی و قدرت مادّی و اقتصادی، همیشه در طول تاریخ با علما مسئله داشتهاند. گاهی از روی مصلحت، سازش کردهاند، امّا هرگز دلشان با آنها صاف نبوده و اغلب اوقات هم علناً با آنها درافتادهاند. این بهخاطر همین است؛ چون مرجعیّت علمای دین در جامعه، در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی، در مسائل گوناگون زندگی برای قدرتمندان مایهی دردسر است. و علّت توجّه مردم به علمای دین، عبارت است از اینکه علمای دین را مرتبطین با امام زمان و نوّاب عامّ امام زمان میدانند؛ لذا مسئلهی امام زمان برای آنها بهعنوان یک نقطهی تلخ، منفی و پرخطر به حساب میآمده است و میخواستند این را یکجوری جمع کنند. این همیشه بوده؛ و امروز بیشتر از همیشه است. امروز بهخاطر مسئلهی ولایت فقیه و این تز مهمّ حکومتیای که امام مطرح کردند که ولایت فقیه را ادامهی ولایت ائمّهی هدی و استمرار آن ولایت، و نیابت از مقام ولیّعصر (ارواحنا فداه) دانستند - که همین هم هست - این برای کسانی که در صدد تسلّط و دستاندازی به این کشورند، بسیار سنگین است، بسیار تلخ است، هرجور بتوانند با آن مبارزه میکنند. البتّه عرض کردم، امروز پیچیدهتر و شدیدتر است؛ نه اینکه نبوده است، قبلاً هم بوده است. از اوّل، قدرتمندان این انگیزه را داشتهاند که مقابله کنند؛ امروز هم این انگیزه وجود دارد.
🔍 ادامه👇
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔍 ادامه #گزیده_بیانات
🔺 سعی کنید رابطهی خودتان را با امام زمان (عج) مستحکمتر کنید...
🔹 چه کسانی که اهل تحقیق و تفحّص و پژوهشند - که یک رشته کار بهعهدهی اینها است - چه آنهایی که با صفای قلب خودشان و نورانیّت دل خودشان، مرتبط و متّصل به مقام سامیِ امامت و ولایت آن بزرگوارند و با آن حضرت حرف میزنند - نه روبهرو، [ بلکه] در خلال زیارت، در خلال زیارت آلیاسین، در خلال دعا، در خلال سلام؛ وقتی برای آن بزرگوار دعا میکنید، در حقیقت دارید رابطه میگیرید؛ وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرمودهاند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم؛ وقتی دعا برای فرج آن بزرگوار میکنید، در واقع دارید زمینه را برای دعای آن بزرگوار به خودتان و برای خودتان فراهم میکنید؛ اینجوری است - این مجموعهی عظیم مؤمنین و مخلصین و دلهای نورانی، باید سعی کنند رابطهی خودشان را با حضرت مستحکمتر کنند. لازمهی استحکام رابطه، این نیست که کسی خدمت حضرت برسد؛ نه، لزومی ندارد؛ با حضرت حرف بزنید، سلام کنید، زیارت کنید، با همین زیارات مأثوری که هست یا حتّی با همین زبان معمولی خودتان با حضرت حرف بزنید. خدای متعال پیام شما را، و سخن دل و زبان شما را به آن بزرگوار میرسانَد، و آن بزرگوار مطّلع میشود. امروز این وظیفهی ما است که هرچه بیشتر [رابطه برقرار کنیم] و خودمان را آماده کنیم.
🔺 تشکیل نظام اسلامی، مقدّمهی تحقّقِ وعدهی بزرگ الهی
🔹 تشکیل نظام جمهوری اسلامی یک مقدّمه و تحقّق یک وعدهی کوچک و نزدیک است برای اطمینان به تحقّق آن وعدهی بزرگ، که از دسترس ما دور است و نمیدانیم زمانش کِی است. از خدای متعال بخواهید آن وعده را محقّق کند؛ ارتباط قلبی را هرچه بیشتر کنید، از حضرت بخواهید، درخواست توجّه بکنید، درخواست دعا بکنید از آن بزرگوار، و بدانید که آن بزرگوار به این درخواستها توجّه خواهد کرد.
🔖 منتشرشده در شماره جدید نشریه خط حزبالله
دوتا مطلب بالا رو بخونید؛
عالیه ☆
ناب ناب✨
شبتون به خیر:)
یاعلی 👋🏻
سلام امام زمانم♡
ای مقتدترین و مهربان ترین فرمانده ی کل:)
صبحتون به خیر
☁️🌥🌥🌤☀️
[🌸💝] °꧁🦋꧂
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
با افتخار یک #طلبه_معلّمم♡ قسمت سوّم خاطره... بابام رعیّت زاده بود و مامانم کدخدا زاده😅 باهم فام
با افتخار یک #طلبه_معلّمم
قسمت چهارم
#خاطرات_شیرین
شغل شریف بابام؛ بنّایی بود
لباسای سرکاری بابام، پر از خاک وگچ میشد،
اکثرا دور انگشتاش از گچ سفید بود و برای وضو ونماز به زحمت میشست و پاکش می کرد،
از قضا یه روزایی محل کارش، نزدیک مدرسه مون بود☆
بابا اهل مدرسه اومدن و جویا شدن از درس و مشقمون نبود، این کارا رو مامان به شدّت پیگیر بود 😎
ولی باباجون با همون لباس کار پرازخاک و دمپایی نارنجی جلوبسته ی گچی و چرخ دستی اومد تو حیاط مدرسه،،،
من با دیدن بابام اونقدر ذوق کردم که حدّ نداشت♡
من وخواهرمو، دخترعمو و دختر عمّه م که هم مدرسه ای بودیم دور بابام حلقه زدیم و بابا بود و لبخند و مهربونی و شوخی همیشگیش😍
بابا چند دقیقه پیش ما بود و رفت،،،
اون روز شادترین روز مدرسه م بود❤️
زنگ خونه به صدا دراومد...
ماهم با شور می دویدیم به سمت خونه،
خواهر دوّمم و هم کلاسیش هم جلوی من بودن،
شنیدم که اون دختر سراسیمه به خواهرم میگه، بیا ازین طرف بریم، اون طرف،،،
خواهرم میپرسه چرا؟
میگه، چون بابام از دور داره میاد، نمیخوام کسی بفهمه این بابامه!!! چون باباش گاری داشت و سر ووضعش خیلی خوب نبود...
من با شنیدن این حرف، اونقدر ناراحت شدم که هنوزم با یادآوری اون حرف ، راجع به باباش دلگیر میشم 😔
چیزی نگفتم، چون ازشون کوچیکتر بودمو نمی تونستم چیزی بگم،
ولی توی دلم دیگه ازون دختر خوشم نمیومد و دوست نداشتم خواهرم باهاش دوست باشه...
بعدا که با خواهرم مطرح کردم، بامن هم نظر بود و گفت: وقتی اون هم کلاسی اون حرف رو راجع به باباش گفت، دلم برای باباش سوخت و توی دلم گفتم، من بابامو هرجور که هست، با هر لباسی، باهر قیافه ای، باهر شغلی دوست دارم و بهش افتخار می کنم☆
چون # بابامه😍
✍🏻م. قربان زاده
ادامه دارد...
سلام امام زمانم♡
اگه بیای دنیا رو به پات می ریزم:)
اگه بیای
اگه بیااای...
صبحت به خیر
☁️🌥🌥🌤☀️
[🌸💝] °꧁🦋꧂
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
اینا چیه؟ 🤔
حتما تا حالا متوجه شدی، قضیه ی این عکس چیه؟ 😉
۱- دریاچه ی ارومیه پر آب شد
۲- تو کشورمون یه اَبربیمارستان ساخته شد که عالیه
ازین بهتر نمیشه 🥰
#کار_خودمونه
#ایرانمونه
۳-افتتاح فاز ۱۴ پالایشگاه پارس جنوبی
۴- آب شیرین به بوشهر عزیز رسید...
#فرق_می_کنه_به_کی_رای_بدی
ما تو کشورمون هر روز کلی خبرای خوب داریم
ولی ظاهرا بعضی ها نمی خوان پیشرفت و خبرای خوب دیده بشه!
نمی خوان که نخوان؛
والا!
ولی ما می بینیم 😊✨🌸
خب دوستای خوبم
با داستانی که چند روزه که براتون می فرستم، چطورین؟
دوست دارین قصه رو؟
اگه تا حالا دوست داشتین، تو پی وی منتظر نظرات ارزشمند شما هستم 😅🙃
فعلا تشریف بیارین قسمت بعدی رو با هم بخونیم
بیاین دیگه... 🤗
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
با افتخار یک #طلبه_معلّمم قسمت چهارم #خاطرات_شیرین شغل شریف بابام؛ بنّایی بود لباسای سرکاری بابا
با افتخار یک #طلبه_معلّمم♡
قسمت پنجم
#خاطرات_شیرین و درس آموز
خانم مدیر و خانم مربّی پرورشی، با هیبتِ لباس گشاد وبلند و ناموزون و مقنعه ی چونه دار وچادر، سرصف می ایستادن و برامون صحبت می کردن،،،
خانوم ناظم هم با یک خط کش چوبی بلند توی حیاط دور می زد...
برای من بی معنی بود خط کش دستش...
راستش هیچ وقت ازش نمیترسیدم وراستش هیچ وقت هم دوستش نداشتم...
شاید به این دلیل دوسش نداشتم که میدیدم توی جمع بچه ها رو دعوا می کنه یا وقتی میبینه دوتا از بچّه ها باهم دعواشون شده، قضاوت نادرست داره!
کلاس چهارم بودم، کلاًّ بچه مثبت بودمو باکسی درگیر نمی شدم. ولی یه روز تو کلاس با یکی بحثم شد، اونم کم نیوورد زد توی سرم 😐 منم بهش گفتم، مگه بابام مرده که میزنی توی سرم و بهش اعتراض کردم،،،
خلاصه سروصدا شد، خانم ناظم اومد توی کلاس، با عصبانیت، و می گفت چه خبره چه خبره...
اون همکلاسی هم به دروغ گفت: خانم ، قربان زاده به من گفت بابات بمیره 😳...
من اینو بهش نگفته بودم...
خانم ناظم هم بدون اینکه حقیقت رو بدونه، منو دعوا کرد و بعدشم توی جمع گفت، تو اگه عُرضه داشتی آستین کاپشنتو نمی سوزوندی!!!
_ چند وقت پیش آستین کاپشن نایلونی من که اصلا دوسش نداشتم، کنار بخاری نفتی سوخت، و مامان بزرگم (مادر پدرم که خدا رحمتشون کنه) اونو با یه رنگ متفاوت وصله زده بود _
خیلی ازین حرف خانم ناظم ناراحت شدم؛
دلم شکست!
گاهی فکر می کنم هنوز صدای شکسته شدن دلمو ازین حرف می شنوم...
این تیکه، ربطی به دعوای من و همکلاسیم نداشت😔
خلاصه در کل مدرسه ی خوبی بود، دوسش داشتم، هنوزم دوسش دارمو وقتی از کنارش رد میشم حس خیلی خوبی ازش دارم😇 هروقت با خونوادم هستم سریع میگم: بچه ها مدرسه ی ابتداییه من اینجا بود و اونا هم ذوق می کنن ازینکه مدرسه ی مامانشونو می بینن😅
هرچند خیلی وقتا ازکنارش عبور می کنیم، ولی هربار برامون قشنگه🥰
... ... ...
توی مدرسه ما، دانش آموزانی که مادراشون معلّم بودن، از احترام ومحبّت ویژه ای برخوردار بودن، هرچند درسشون هم خوب نبود و یا اخلاق خوبی نداشتن!
تفاوت قائل شدن بین دانش آموزان، برام خیلی سنگین بود،
اینکه احساس کنی، یکی فقط به خاطرشغل مادرش ونه به خاطر دارایی های اخلاقی وعلمی خودش مورد محبّت و احترامِ؛ ولی دیگری حتی به خاطر باانضباط بودنو ، شاگرداوّل بودنش توجّهی بهش نمیشه، سنگین بود،،،
_ هرچند کم کم یادگرفتم که ناراحتی یا خوشحالی شخصی خودمو با رفتار خوب با بد دیگران تنظیم نکنم،فهمیدم که این یک ضعفِ و من ضعیف بودن رو دوست نداشتم!
دوست داشتم قوی باشم و رفتاروگفتار دیگران،احساسات منو تحت تاثیر خودشون نداشته باشن!
البته رسیدن به این مرحله،سخت نیست ولی به تلاش وتمرین و تفکر زیادی نیاز داره...
وسنگین تر ازون این بود که به بچّه ای، بی احترامی می شد یا توی جمع دعوا می شد و شخصیتش خورد می شد!
یه روز دیدم یه دانش آموزی رو که بی انضباطی کرده بود رو، توی دفتر ، توی جمع خانم معلّما، بدجوری توبیخ می کنن، خیلی خیلی ناراحت شدم، به این فکر می کردم که بچّه ای که شخصیتش توی جمع خورد بشه وآبروش بره، دیگه چی ازش میمونه،با احساسات کودکانه م اینو می فهمیدم که این نوع سیاستِ تربیتی اصلاً صحیح نیست!
و نامه ای بلند بالا برای خانم مدیر نوشتم و ازشون خواستم که می تونن اِشکال فرد رو توی خلوت بهش بگن و تذکّر بدن! و اینکه بین بچه ها تفاوت قائل نشن، و دوستی با عده ای خاص نداشته باشن و در احترام و محبّت عدالت رو رعایت کنن،
خانم مدیر هم از نامه م خوشش نیومد و به من با اخم گفت، دیگه براش نامه ننویسم😐😅
✍🏻م. قربان زاده
ادامه دارد...
سلام امام زمانم♡
اگه بیای دنیا رو به پات می ریزم:)
اگه بیای
اگه بیااای...
امیدم بیا...
صبحت به خیر
☁️🌥🌥🌤☀️
[🌸💝] °꧁🦋꧂