eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
291 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را وقتی غریبانه می‌رفت بی‌یار و یاور ندیدی آری در آوردن تیر بی‌دست از دیده سخت است امّا در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست آن بُهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی شد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکت مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی دلخونی اما برادر، دلخون‌تر از من کسی نیست آخر تو بر خاک صحرا، مولای بی‌سر ندیدی قلبت نشد پاره پاره، آن‌شب میان خرابه آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی... ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
رویش را قرص ماه باید بکشد چشمانش را سیاه باید بکشد نوبت به لبان خشک عباس رسید نقاش چقدر آه باید بکشد ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
فرازی از یک بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم هر دم از غصهٔ جان‌سوز تو آتش گیرم.. تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم آیت قهر، بیان شد ز لب شمشیرم سایهٔ پرچم تو کرد سرافراز مرا عشق تو کرد عطا، دولتِ عالم‌گیرم کربلا کعبهٔ عشق است و منم در احرام شد در این قبلهٔ عشاق دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آبِ روان، تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود، حجّ من و تقدیرم زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک تا کنم دیده فدا، چشم به راهِ تیرم ای قد و قامت تو معنی «قدقامت» من ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود بی‌رکوع است نماز من و این تکبیرم بدنم را به سوی خیمهٔ اصغر مبرید که خجالت زده زآن تشنه‌لب بی‌شیرم تا کند مدح ابوالفضل، امام سجّاد نارسا هست «حسان»!‌ شعر من و تقریرم ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
پشت هرکس حرف باشد، پشت ما حرف دل است آن‌ دلی که نیست در تسخیر چشمانش گل است ماه اگر یک‌بار شام چارده کامل شده ماه ما سی روز و سی شب ماهِ رویش کامل است تو بگو یک سکه! او صدکیسه ی زر می‌دهد باب العباس است اینجا! خوش بحال سائل است گر گدا کاهل بود عباس راهش می‌دهد! لطف دارد بر همه حتی کسی که کاهل است! هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو حاجت بگیر از در این باکرم‌ نومید رفتن مشکل است این مطب باز است صبح و ظهر و شب، هرروز سال این طبیب محترم کارش شفای عاجل است از حسین، عباس می‌خواهم؛ از عباسش حسین قبله، گاهی اینطرف، گاهی به آن سو مایل است کاش جای دست او دستان ما را می‌زدند دست‌های سینه زن‌ها محضرش ناقابل است از کنار علقمه گودال پیدا میشود دور تا دورش صدای خنده های قاتل است ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
باب الحوائج است و مشکل‌گشا اباالفضل شد دستگیر ما با، دست جدا اباالفضل در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را خیرات می‌کند چون بی سرصدا اباالفضل گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل بردار حاجتت را با خود حرم بیاور عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل دارم به لب دوباره یاد تمام اموات دردآشنا ابالفضل، ای باوفا اباالفضل از دشمنش زده سر، پیش حرم سرش خم رزمش بجا ابالفضل، شرمش بجا اباالفضل خالی شده‌ست اما در روضه می‌تواند صدبار پُر کند مشک از اشک‌ها اباالفضل یک کوفه دست می‌زد در علقمه همینکه دست مبارکش شد از تن جدا اباالفضل داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم آن لحظه که صدا زد: «ادرک اخا» اباالفضل به صورتی که از آن غم می‌زدود، غم داد با صورت از بلندی، افتاد تا اباالفضل کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل هم دست داده از دست، هم پا شده بریده در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟ باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود میزد به سینه میگفت: آه آی خدا ! اباالفضل... چون‌ بود شاه تشنه، بعد از شهادتش آب از کوثر او ننوشید.. ای مرحبا اباالفضل در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه بالا نبرد سر را، ای با حیا اباالفضل ✍️ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
کوفه به نامردی از یسار و یمین ریخت بر سر مشکت قمر به مکر کمین ریخت آب شدی ساقی از خجالت قولت ! ای به فدای سرت که آب زمین ریخت کودک شش‌ماهه میل آب ندارد دل خوری از مشک تو رُباب ندارد چشم‌به‌راهت نشسته تا که بیایی عشق رقیه به تو حساب ندارد می‌رسد از خیمه‌ها صدای رقیه «عَمی العباس» آشنای رقیه چهره‌ی درهم‌شکسته‌ات خبرم کرد ! دل‌نگران گشته‌ای برای رقیه بغض بدی مانده در گلوی حسینت گریه نکن مرد ! روبروی حسینت حرمله با هلهله به سمت حرم رفت درخطر افتاده آبروی حسینت شاه غریبت ببین سپاه ندارد رفتن من بی تو خیمه راه ندارد چاره بیندیش چاره‌ساز دوعالم این حرم محترم پناه ندارد یک‌تنه یک لشکری برای حسینت بعد تو پاشیده شد قوای حسینت من که پس از تو رسیده‌ام دمِ گودال وای بر احوال خیمه‌های حسینت ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
نسیم آمده با سوز آه سرد به خیمه نمانده است به جز رنگ و روی زرد به خیمه شتافت سمت فرات و سکینه در دل خود گفت: کمی بنوش عمو! تشنه برنگرد به خیمه همینکه تیر به مشکش نشست، شد متحیر نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به خیمه همینکه تیر به چشمش نشست هلهله برخاست حواس تیر به مرد و حواس مرد به خیمه... نگاه کوه به سوی خیام مانده مبادا نگاه چپ بکند باد هرزه‌گرد به خیمه عمو، عمود حرم بود و با تمام وجودش نمی‌گذاشت جسارت کند نبَرد به خیمه..‌. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
صدایی آمد از دریا که مردی بر زمین افتاد و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد‌ زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد چنان بر سرو قدی که جهان در سایه سارش بود تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد به جای دست، تیری که به چشمش بود شد حائل زمانی که به روی خاک‌ها از صدر زین افتاد فلک وقتی رکاب خالی‌اش را دید زد فریاد که از انگشتری آسمان‌هایم نگین افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
رو کرده هر آیینه به آیین اباالفضل هر کس که مسلمان شده با دین اباالفضل از جانب خورشید به من مرحمتی شد چون گوش سپردم به فرامین اباالفضل لب‌تشنگی آل عبا چیز کمی نیست از منظر چشمان جهان‌بین اباالفضل ای کودک شش‌ماهه که در لحظه‌ی رفتن لبخند تو شد مایه‌ی تسکین اباالفضل شرمندگی از اهل حرم هست پدیدار از حالت پیشانی پُرچین اباالفضل زیباتر از این چیست که در معرکه‌ی عشق زهرا برسد بر سر بالین اباالفضل هستیم گدایانِ درِ خانه‌ی عباس هستیم به عالم همه مسکین اباالفضل او باعث و بانی شده تا شعر بگویم دریای معانی شده تا شعر بگویم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن‌که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ی عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب‌آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه امانش را گرفت چشم‌هايش پاسبان‌های بَناتِ خيمه بود حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه‌ای حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود تا تو بودی من پناهی داشتم با وجود تو سپاهی داشتم تا تو بودی خیمه‌ها پاینده بود اصغر ششماهه‌ی من زنده بود تا تو بودی خیمه‌ها غارت نشد گوشوار بچه‌ها غارت نشد تا تو بودی دست زینب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود تا تو بودی چهره‌ها نیلی نبود دست‌ها آماده‌ی سیلی نبود تا که مشکت پاره و بی آب شد دشمنت در خنده و شاداب شد پهنه‌ی پیشانی‌ات در هم شکست خیمه‌ات مثل حسین از پا نشست ای که تو دست خدائی داشتی هستی‌ات را بر زمین بگذاشتی ای که زینب خواهرت گردیده است فاطمه دور سرت گردیده است آنکه طاق ابروانت را شکست بعد تو بر سینه‌ی یارت نشست بعد تو دشمن هیاهو می‌کند وحشیانه بر حرم رو می‌کند ✍ مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
ای لشکر حق را سر و سردار، اباالفضل وی دست علی در صف پیکار، اباالفضل هم خون حسین بن علی در تن پاکت هم روح تو در پیکر ایثار، اباالفضل مانند تو در ارتش اسلام که دیده فرمانده و سقا و علمدار، اباالفضل تو ماه بنی‌هاشمی و ما شب تاریک تو لاله‌ی عباسی و ما خار، اباالفضل هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی هم خیل بنی فاطمه را یار، اباالفضل بر حاجت خود کرده صد و سی‌وسه نوبت هر خسته‌دلی نام تو تکرار، اباالفضل عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت کردند به آقایی‌ات اقرار، اباالفضل تو رسته‌ای از خویش و گرفتار حسینی خلق‌اند به عشق تو گرفتار، اباالفضل ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده پیوسته به شمشیر شرربار، اباالفضل برخیز سکینه به حرم منتظر توست جامش به کف و اشک به رخسار، اباالفضل از سوز عطش آب‌شده طفل سه‌ساله مگذار بگرید به حرم زار، اباالفضل تا آن‌که ببینند به تن دست نداری یک‌لحظه سر از علقمه بردار، اباالفضل مگذار رود زینب کبری به اسیری ای دست علی! دست برون آر، اباالفضل تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت ای دور حرم چشم تو بیدار، اباالفضل کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست گردیده تو را فاطمه زوار، اباالفضل خون دل ما را که شده اشک عزایت زهرا و حسین‌اند خریدار، اباالفضل مگذار شود خشک دمی دیده‌ی "میثم" چشمی که بگریم به تو بسیار، اباالفضل ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
دریا به موج زلف کمندش اسیر بود آب شریعه تشنه‌ی کام امیر بود مشکی به عمقِ دیدِ حرم روی دوش داشت حتّی فرات پیش نگاهش حقیر بود یک آبگیر غلغله از روبهان پست پیش یلی که اصل و تبارش ز شیر بود با آرزوی خنده‌ی اصغر به آب زد ساقی نبود، منجی طفل صغیر بود دریا عقب کشید و تلاطم فرونشست مثل همیشه هیبت او بی‌نظیر بود نوحانه پا به عرصه‌ی طوفان خون نهاد موسای نیل علقمه خود موج گیر بود مردانه دست بیعت سرخی به مشک داد او از نژاد برکه‌ی سبز غدیر بود همراه آب جان به کف مشک می‌سپرد با آب مشک، چشم و دلش هم مسیر بود باید به داد تشنه‌ی شش‌ماهه می‌رسید فرصت نمانده بود و زمان، دیردیر بود مرد رشید علقمه با عزم راسخش می‌تاخت سوی خیمه ولی سربه‌زیر بود از آن‌طرف نگاه سه‌ساله به شوق آب در انتظار مشک عموی دلیر بود لب‌های دخترک چو لب کودک رباب مجروح زخم دشنه‌ی خشک کویر بود ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
عشاق چون به درگه معشوق رو کنند با آب دیدگان، تن خود شستشو کنند قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق در روز حشر رتبۀ او آرزو کنند عباسِ نامدار که شاهان روزگار از خاک کوی او طلب آبرو کنند سقای آب بود و لب‌تشنه جان سپرد می‌خواست آب کوثرش اندر گلو کنند بی‌دست ماند و داد خدا دست خود به او آنان که منکرند بگو روبرو کنند گردست او نه دست خدائی است، پس چرا از شاه تا گدا همه رو سوی او کنند درگاه او چو قبله‌ی ارباب حاجت است باب‌الحوائجش همه‌جا گفتگو کنند ✍️مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
چو دید تشنه‌ی لب‌های خشک او دریاست به آب خیره شد و ناله‌اش زدل برخاست که آب! از چه نگردیدی از خجالت آب؟ تو موج می‌زنی و تشنه یوسف زهراست ز یک‌طرف تو زنی نعره از جگر در بحر ز یک‌طرف به حرم بانگ العطش برپاست قسم به فاطمه هرگز تو را نمی‌نوشم که در تو عکس لب خشک سیدالشهداست ز خون دیده‌ی من روی موج بنویسید که از تمامی اطفال تشنه‌تر سقّاست خدا گواست که با چشم خویشتن دیدم سکینه را که لبش خشک و دیده‌اش دریاست درون بحر همه ماهیان به هم گویند حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست نوشته‌اند به لب‌های خشک من ز ازل که تشنه‌کام گذشتن ز بحر، شیوه‌ی ماست ز شیر خواره برایت پیام آوردم پیام داده که: ای آب! غیرت تو کجاست؟ صدای نعره‌ی دریا به گوشِ جان بشنو که موج آب هم این طُرفه بیت را گویاست سلام خالق منّان سلام خیرالنّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
به نام آب، به نام فرات نام شما من آفريده شدم كه كنم سلام شما نوشته‌اند به روي جبين ما دو نفر شما غلام حسين و منم غلام شما خوشا به حال پروبال اين كبوترها گهي به بام حسين و گهي به بام شما تو آن هميشه امامي و ما همان مأموم به قامتي كه گرفتيم با قيام شما تو ماه بودي و نزديك آب‌ها كه شدي تمام علقمه پا شد به احترام شما هزار باده، هزاران پياله می‌روئید همین‌که تير رسيد و شكست جام شما همین‌که ناله‌ي ادراك اخايتان پيچيد شكست قامت طوبائي امام شما مسير علقمه را بوي انكسار گرفت چه حس بی‌رمقی بود در كلام شما به حال‌وروز بلنداي تو چه آوردند تمام علقمه پر گشته از تمامِ شما ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
مشک برداشت که سیراب کند دریا را رفت تا تشنگی‌اش آب کـند دریا را آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب ماه می‌خواست که مهتاب کند دریا را تشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا پس ننوشید که سیراب کند دریا را کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید ماه افتاد که محراب کند دریا را تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره‌ی آب زخم می‌خورد که خوناب کند دریا را ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس تا در آغوش خودش خواب کند دریا را آب مهریّه‌ی گل بود والّا خـورشید در توان داشت که مرداب کند دریا را روی دست تو ندیده است کسی دریا را چون خدا خواست که نایاب کند دریا را ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم هر دم از غصه‌ی جان‌سوز تو آتش گیرم مادرم داد به من درس وفاداری را عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم گاه سردار علمدارم و گاهی سقا گه به‌پاس حرمت گشت زنان، چون شیرم بوته‌ی عشق تو کرده است مرا، چون زر ناب دیگر این آتش غم‌ها ندهد تغییرم گر مرا شور و جوانی و بهار عمر است از خزان تو دگر ای گل زهرا پیرم غیرتم گاه نهیبم زند از جا برخیز لیک فرمان مطاع تو شود پاگیرم تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم آیت قهر بیان شد ز لب شمشیرم سایه‌ی پرچم تو کرد سرافراز مرا عشق تو کرد عطا دولت عالم‌گیرم کربلا کعبه‌ی عشق است و من اندر احرام شد در این قبله‌ی عشاق دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود حج من و تقصیرم زین جهت دست به‌پای تو فشاندم بر خاک تا کنم دیده فدا، چشم‌به‌راه تیرم‌ ای قد و قامت تو معنی «قد قامت» من‌ ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود بی رکوع است نماز من و این تکبیرم جسدم را به‌سوی خیمه‌ی اصغر نبرید که خجالت‌زده زان تشنه‌لب بی شیرم ✍️مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت لبی به وسعت مهریه‌های زهرا داشت کنار علقمه در سجده‌گاه چشمانش نداشت هیچ‌کسی را فقط خدا را داشت اگرچه قطره آبی میان مشک نبود ولی کرانه‌ی چشمش هزار دریا داشت هدر نرفت ز پرتاب چله‌ها، تیری امیر علقمه ازبس‌که قدّ و بالا داشت همین‌که در وسط گیرودار، گیر افتاد عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت درست وقت نزولش، همه نگاه شدند رشید بود و زمین خوردنش تماشا داشت حسین بود و علی‌اصغر شهید شده کنار علقمه اما هنوز سقا، داشت... ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
از خود صبح مهیای خروشیدن بود علمش بر سر دوش و زرهش بر تن بود یک به یک بال گشودند همه یاران و... چشم سقای حرم، ابر پر از باران و... جان به لب، داشت علمدار تمنا می‌کرد عاقبت عشق دری هم سوی او وا می‌کرد ناگهان خیمه به خیمه همه‌جا غوغا شد گره از کار علمدار حرم هم وا شد اذن داده‌ست امامش که رود ماه حرم تا شود مرهم اشک و عطش و آه حرم گفت: جانم به فدایت که چنین بی‌تابی بهر لب‌های ترک‌خورده بیاور آبی برو ای ماه! برو دست خدا همراهت! ای یدالله! برو دست خدا همراهت! می‌روی از حرم و... مشک و علم در دستت مشک نه، نبض دل اهل حرم در دستت می‌روی و همۀ دشت هوالحق گویان دیدنی‌تر شده شمشیر دو دم در دستت چشم امید تو و... دیدۀ بی‌تاب حرم... کارِ عشق است گره خورده به هم در دستت مشکِ سیراب که دیده لب عطشان تو را به جوانمردی تو خورده قسم در دستت تشنه‌لب، جان به لبِ آب فرات آوردی دست در دستِ وفا آب حیات آوردی چه شد اما که دل علقمه ناگاه گرفت چه کسی بر تو علمدار حرم! راه گرفت نابرابرتر از این جنگ ندیده‌ست کسی فرصت رزم ز تو دشمن بدخواه گرفت دست تو زودتر آهنگ رهایی سر داد دست تو بال شد و سیر الی الله گرفت تیر آنقدر شتابان به دل مشک نشست از لب تشنۀ تو فرصت یک آه گرفت آه از فرق تو و سجدۀ خونین عمود آسمان ناله برآورد رخ ماه گرفت! کیست تا علقمه از سمت حرم می‌آید کیست از سمت حرم با قد خم می‌آید خم شده سورۀ دستان تو را می‌بوسد مصحف غیرت و ایمان تو را می‌بوسد آمده مرهم این دیدۀ بی‌تاب شود آمده با لب خشک، از غم تو آب شود آمده سر بدهد روضۀ آب‌آور را روضۀ غربت فرمانده بی‌لشکر را چه کند بی‌تو لب خشک علی‌اصغر را؟ به که باید بسپارد گل نیلوفر را؟ بعد تو در حرم آل علی غوغایی‌ست هر دلی شعله‌ور از آتش این تنهایی‌ست هر دلی بعد تو از غصه تلاطم دارد بی‌تو دشمن به حرم قصد تهاجم دارد موسم بی‌کسی آل رسول است دگر روضه‌خوان دختر زهرای بتول است دگر بعد تو داغ به لب‌های فرات است ببین اشک، گریانِ قتیل‌العبرات است ببین... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
سرِ پا بود، اما ناگهان روی زمین افتاد و مَشک تیرخورده از دهان روی زمین افتاد به مژگان تیر زد دشمن، ولی آن‌قدر محکم زد که ابرو هم ترک خورد و کمان روی زمین افتاد امید آخر لب تشنگان عباس بود، اما امید آخر لب تشنگان روی زمین افتاد نمی‌دانم کجا روی زمین افتاد آن دستی که با هر ضربه‌اش یک پهلوان روی زمین افتاد زمین خورد و زمین از هیبتش لرزید، طوری که ستون خیمه‌های کاروان روی زمین افتاد عجب ماه بلندی بود، ماهی که به دنبالش زمین تا عرش رفت و آسمان روی زمین افتاد عمود آمد، عمو دستی ندارد تا که برخیزد به این جا که رسیدم روضه خوان روی زمین افتاد :: به یاد حضرت عباس چای روضه می‌خوردم نمی‌دانم چه شد که استکان روی زمین افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
شده تسبيحِ باران: يا اباالفضل نوای چشمه ساران: يا اباالفضل اگر که تشنگی جان بر لبت کرد بگو با کام عطشان: يا اباالفضل ✍ @dobeity_robaey
همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است چراکه حضرت مشکل‌گشا اباالفضل است دو دست داده به راه خدا و پس چه‌عجب اگر که معنی دست خدا اباالفضل است به جمله‌جمله‌ی «یا کاشِف‌َالکُروب» قسم که استجابت صدها دعا اباالفضل است نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین کسی که شد همه‌چیزش فدا اباالفضل است شدم اسیر تو و مادرم به‌من آموخت دوای درد گرفتارها اباالفضل است چه ترس دارد از آتش؟ چه ترس از دوزخ؟ اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است خود امام زمان گفته است می‌آید به‌مجلسی که درآن ذکر یااباالفضل است بگیر ذکر اباالفضل با امام‌زمان که‌هست حضرت‌ صاحب‌عزا امام‌زمان فقط نه گردش چرخ جهان به دستش بود که اختیار زمین و زمان به دستش بود فقط نه این که علمدار خیمه‌گاه حسین عمود خیمه‌ی هفت‌آسمان به دستش بود کریم بود شبیه برادر و پدرش که چشم خواهش هرناتوان به دستش بود به تیر اخم اباالفضل در کمین افتاد سپاه دشمن اگرچه کمان به دستش بود به قصد جنگ نیامد، ولی اگر می‌خواست به ضربه‌ای سر هر پهلوان به دستش بود دل تمام حرم بود قرصِ بودن ماه هرآن‌زمان علم کاروان به دستش بود تمام آبرویش مشک آب شد، وقتی نگاه العطش کودکان به دستش بود از آستانه‌ی هرچشم، اشک را برداشت خبر رسید اباالفضل مشک را برداشت شبیه باز شکاری که رو به علقمه رفت هزار چشم به همراه او به علقمه رفت سلاح غیرت خود را به تن حمایل کرد به اشک‌چشم و به بغض‌گلو به علقمه رفت دخیل بست به مشکش نگاه اهل حرم هزار حسرت و صد آرزو به علقمه رفت «وَ إن یَکاد» نشسته‌ست بر لب همه، چون میان چشم‌ونظرها عمو به علقمه رفت آهای دشمن اگر ذره‌ای شرف داری! به‌هوش‌ باش که با آبرو به علقمه رفت چه حکمتی‌ست که هرکس به‌جنگ می‌آمد برای کشتن او با وضو به علقمه رفت؟ ندای «اَدرِک اَخا» هم حکایتی دارد اگرکه عاقبت این گفتگو به علقمه رفت گریز آخر هر روضه‌خوان همین شد؛ آه... عمود خیمه‌ی ما نقش بر زمین شد؛ آه... گذشته است در اين داغ آب از سر آب که آب هم شده شرمنده در برابر آب دوباره روی دل آب ماند داغ لبش چرا که تشنه‌ی لب‌های اوست حنجر آب هنوز مزّه‌ی آن جرعه مانده در دهنش که ريخته‌ست به‌دست خودش به‌ساغر آب همین که قطره‌ی اشکش به‌روی آب افتاد نشست زخم عمیقی به روی پيکر آب گرفته بود سرش را به روی زانویش کنار علقمه با اضطراب مادر آب چه پيش آمده در علقمه مگر؟ که شده است «خجل‌کننده‌ی عباس» نام ديگر آب به مشک تیر زدند و فرات با خود گفت: اگر خجل شده عباس، خاک بر سر آب فرات و مشک و علم نیز روضه‌خوان شده‌اند شریک داغ غم صاحب‌الزّمان شده‌اند... به هر نوشته‌ی دیگر مقدم است هنوز کسی‌که هرچه بگوییم از او کم است هنوز علاج هجر به‌جز صبح بودن او نیست که بزم هر شب ما طالب غم است هنوز خودش «وحید و فرید و طرید» خوانده شده ولی پناه و امید دوعالم است هنوز به انتقام شهیدان دین می‌آید او که روی گنبد اسلام ‌پرچم است هنوز در این حسینیه‌ها لحظه‌لحظه با یادش بساط عاشقی ما فراهم است هنوز برای شستن درد فراق کافی نیست که روی گونه‌ی ما اشک نم‌نم است هنوز؟ خدا کند که دم انتقام سر برسد که صبح‌وشام برایش محرم است هنوز. دعا کنیم شب هجر را سحر برسد زمان غیبت مولای ما به سر برسد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند در انتظار صبح فردا می‌خروشند یک دسته جان، یک دسته جانان می‌فروشند یک دسته راه نار را در پیش دارند یک دسته عشق یار را با خویش دارند امشب حسینیون نمی‌گنجند در پوست فردا بُوَد معراجشان از دوست تا دوست امشب بلا جویان عاشق در نمازند فردا به نوک نیزه سرها سرفرازند امشب دهد آل علی را پاس، عباس فردا کنند اهل حرم عباس، عباس امشب عدو دارد هراس از خشم عباس فردا به میدان خون رود از چشم عباس امشب شود از شرمِ سقا آب، دریا فردا شود از اشک او سیراب، دریا امشب شود وقف ولایت هستِ عباس فردا جدا گردد ز پیکر دست عباس امشب به جای آب، سقا اشک دارد فردا نه دست و نه عَلَم نه مشک دارد امشب شب است و نغمه‌ی قرآن اکبر فردا عطش بازی کند با جان اکبر امشب علی دور پدر گردد هماره فردا بُوَد زخمش به پیکر بی شماره امشب فلک بازی کند با جان لیلا فردا شود نقش زمین قرآن لیلا امشب علی اصغر کند شب زنده داری فردا شود خونش ز حلق تشنه جاری امشب سکینه چون کبوتر می‌زند بال فردا زیارت‌نامه می‌خواند به گودال امشب شب است و زینب و اشک شبانه فردا بگیرد اجر خود از تازیانه امشب چو گل زینب گریبان را دریده فردا شود زوارِ رگ‌های بریده امشب سرشک از چشم پیغمبر روان است فردا سر فرزند زهرا بر سنان است امشب حسین است و شب و چشم ترِ او فردا زند فواره خون از حنجر او ای کاش امشب آسمان از ره بماند مه جای نور از دیده با ما خون فشاند ای کاش خورشید از افق بیرون نیاید تا جانب گودال، شمر دون نیاید ای کاش عمر آسمان پایان پذیرد تا خیمه‌های فاطمه آتش نگیرد ای اسب‌ها! خون جای اشک از دیده بارید فردا مبادا روی قرآن پا گذارید ای سنگ دشمن! نشکنی آیینه‌اش را ای نیزه! نشکافی به مقتل سینه‌اش را ای اشک! امشب مونس چشم ترش باش ای فاطمه! فردا تو بالای سرش باش ای جان عالم! بال زن از تن برون شو ای چشم "میثم"! گریه کن دریای خون شو ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک لحظه خلوت کرده‌ای مشغول قرآنی یک لحظه مشغول سخن در جمع یارانی گاهی بفکر کندن خار بیابانی گاهی هم از دلشوره‌ی زینب پریشانی امشب شب سختی‌ست؛ امشب در دلت غوغاست گاهی می‌آید نغمه‌ی لبیک یارانت گاهی می‌آید گریه‌ی زن‌ها و طفلانت گاهی صدای اصغرت کرده پریشانت امشب غم عالم نشسته در دل و جانت امشب شب سختی‌ست آری امشب عاشوراست بر شانه‌ی بابا رقیه می‌گذارد سر خوابد علی اصغر در آغوش علی اکبر خوابیده‌اند آرام اهل بیت پیغمبر زیرا که بیدارست چشم ساقی لشگر تا کی چنین آرامشی در کربلا برپاست؟ فردا به پا خواهد شد اینجا محشر کبرا فردا شود صحرا زخون عاشقان دریا فردا حسین است و خودش، تنهاترین تنها بی لشگر و بی اکبر و بی یار و بی سقا فردا صدای العطش تا عالم بالاست یک دم به‌روی خاک افتد دست سقایش یک دم حسین است و جوان ارباً اربایش فکر حرم لرزه می‌اندازد به اعضایش ای کاش برخیزد فقط عباس از جایش آری حسین است این عزیز حضرت زهراست نازل شده گویا دوباره سوره‌ی زلزال برگشته دیگر ذوالجناح از دشت خونین یال افتاده جسم چاک چاکی در دل گودال سر می‌بُرند و یک زن اینجا می‌رود از حال از سینه‌اش برخیز ملعون! مادرش اینجاست بالای تل از هوش رفته، خواهر افتاده آتش به مو و معجر یک دختر افتاده دیدند یک انگشت بی انگشتر افتاده زیر سم اسبان دشمن پیکر افتاده یک پیرزن می‌گفت سر هم در تنور ماست پایان نیابد ظهر فردا ماجرا باقی‌ست آتش به جان خیمه‌ی آل عبا باقی‌ست هم رفتن سرها به روی نیزه ها باقی‌ست هم کوچه و بازار... هم شام بلا باقی‌ست زین پس شروع کربلای زینب کبری‌ست... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e