eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
290 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌‌الله الرحمن الرحیم ▶️ به گوش تیر گفتا تیغ، بی سر کردنش با من اگر چشمی به سوگش خشک شد ، تَر کردنش با من تو کارت را بکن با شعبه ها من هم حواسم هست حسین اکبر اگر آورد، اصغر کردنش با من جواب تیغ را تیر اینچنین از روی زه پَر داد اگر اصغر بیارد ذبحِ اکبر کردنش با من @hosenih اگر که لاله ی عباسی خود را حسین آورد تو دستش را بزن ای تیغ،پر پر کردنش با من رها شد نیزه ای و گفت مسئولیت این سر از اینجا تا شبِ تقدیمِ دختر کردنش با من صدای نیزه را خاری شنید و گفت بعد از ظهر؛ ز خیمه هر که آمد سَدِّ مَعبَر کردنش با من @hosenih یقیناً شیشه ی پای رقیه بی تَرَک مانده مغیلان را خَبر کردم مشجّر کردنش با من همین طور اسبی از آن دور با نُه اسب دیگر گفت شبیه قاسمش ، چندیدن برابر کردنش با من ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌‌الله الرحمن الرحیم ▶️ به گوش تیر گفتا تیغ، بی سر کردنش با من اگر چشمی به سوگش خشک شد ، تَر کردنش با من تو کارت را بکن با شعبه ها من هم حواسم هست حسین اکبر اگر آورد، اصغر کردنش با من جواب تیغ را تیر اینچنین از روی زه پَر داد اگر اصغر بیارد ذبحِ اکبر کردنش با من @hosenih اگر که لاله ی عباسی خود را حسین آورد تو دستش را بزن ای تیغ،پر پر کردنش با من رها شد نیزه ای و گفت مسئولیت این سر از اینجا تا شبِ تقدیمِ دختر کردنش با من صدای نیزه را خاری شنید و گفت بعد از ظهر؛ ز خیمه هر که آمد سَدِّ مَعبَر کردنش با من @hosenih یقیناً شیشه ی پای رقیه بی تَرَک مانده مغیلان را خَبر کردم مشجّر کردنش با من همین طور اسبی از آن دور با نُه اسب دیگر گفت شبیه قاسمش ، چندیدن برابر کردنش با من ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
حسین گفت: برادر! حدیث طوبی را بخوان دوباره برایم به یاد مادرمان بیا دوباره بگو از دلیلِ خَلق جهان بیا دوباره بگو از شکوه باورمان! از آن درخت که رنگ خزان نخواهد دید به باغبانی ذریه‌ی مطهرمان کجاست مادرمان تا که افتخار کند به شور قاسممان و به نور اکبرمان چه شاعرانه در این خانه نجمه و لیلا گذاشتند دو آیینه در برابرمان بیا دمی به تماشای خویش بنشینیم که جلوه کرده در آیینه نیم دیگرمان قسم به زینب کبری که زینت پدرست علیِ اکبر و قاسم شدند زیورمان زبرجد است و به یاقوت سرخ می‌آید کنار هم چه شکیل‌اند درّ و گوهرمان وضوی عشق به اهل سما می‌آموزند شبیه کودکیِ از خدا سراسرمان... حدیث شوکتشان را کشیده‌ایم به دوش چنانکه دوش نبی بوده است منبرمان پسرعموی هم و بیقرار هم هستند درست مثل پدر پیش جد اطهرمان درست مثل من و تو به پیشگاه علی.... ببین چقدر ادب می‌کنند محضرمان به پشتوانه اولاد خویش مثل پدر چه باک اگر که نباشد زره به پیکرمان من و تو پیش هم انگار مرتضی هستیم چنانکه اکبر و قاسم شُبیر و شبَّرمان به ذوالفقار قسم تیغمان دودم شده است که یاعلی‌ست دم این دوتا دلاورمان دوچشمه‌ای که به تفسیر نور می‌جوشند به کوری همه‌ی دشمنان ابترمان یکی به ناز رسانده به جاممان انگور یکی به شوق، عسل ریخته به ساغرمان ستاره‌های حرم نور چشم عباس‌اند چه عاشقانه رفیق‌اند با برادرمان کنار دست علمدارمان قسم خوردند که تا همیشه بمانند یارو یاورمان و گفته‌اند: که آیین سروری این است غلام فاطمه‌ایم و علی‌ست سرورمان همین که دیدمشان در کنار هم گفتم هزارشکر که آماده است لشکرمان یکی، نقاب شود قامتش برای حرم یکی، رکاب بگیرد برای خواهرمان به فتح قله‌ی احلی من العسل رفته بدون واهمه پَر می‌زند کبوترمان شکسست بغض زمان و شکست قلب زمین حسین گفت رسیده‌ست روز آخرمان و گفت: آه برادر! یکی دوساعتِ بعد بیا به دیدن جسم به خون شناورمان میان اشک من و خط به خطّ نامه‌ی تو رسید رایحه‌ی آشنای مادرمان :: حسین پلک زد و نامه ی حسن را بست... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net