eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
339 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بر جبين آسمان آثار غم پيدا شده نم نم باران دوباره راهی صحرا شده در ميان سنگ‌ها آيينه‌ای تنها مباد در ميان سنگ‌ها آيينه‌ای تنها شده كاش قلب قفل زندان نيز مثل نيل بود حبس در زندان فرعون زمان، موسی شده "رَبّ خَلّصنی" شده ذكر مدامش در قنوت تنگ‌تر پيش نگاهش عرصه‌ی دنيا شده در دلش با ديدن زنجير و بند و سلسله روضه‌های عصر عاشوراست كه بر پا شده روضه‌ی يک كودک آواره‌ی بی‌سرپناه روضه‌ی يک دختر بی‌تاب بی‌بابا شده روضه‌ی تنهايی زينب ميان دشمنان روضه‌ی قدهای از فرط مصيبت تا شده هم‌نفس با كاروان شام در اين لحظه‌ها مايه‌ی تسكين قلبش ذكر يازهرا شده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻨﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ، ﺁﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺗﻨﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻻ‌ﻏﺮ ﮔﺸﺘﻪ‌ﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺧﺼﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺩﺭ ﺳﯿﻪ‌ﭼﺎﻝ ﺑﻼ‌ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ، ﺍﯾﻦ ﺍشک ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺍﻣﻨﻢ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼ‌ﻗﺎﺗﺶ ﺭﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ‌ﺍﻟﻤﻼ‌ﻗﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻣﻨﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﺩﻝ‌ﺳﻨﮓ ﻣﯽ‌ﺧﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺍشک ﺩﯾﺪﻩ‌ﺍﻡ ﺣﻠﻘﻪ‌ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻣﯽ‌ﮔِﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺟﺴﻤﻢ ﺁﺏ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺤﻮ ﮔﺸﺘﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺶ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻗﺖ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﻗﺎﺗﻠﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﺮﻣﺎﯼ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺼﺪ ﮐُﺸﺘﻨﻢ ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ‌ﭼﮑﺪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻫﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ! ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ‌ﯼ ﻣﻦ ﺣﺒﺲ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﻢ ﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺨﺘﻪ‌ی ﺩﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺩ ﺯﺍﺋﺮ ﻭ ﺁﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺪﻓﻨﻢ ﯾﺎﺑﻦ ﺯﻫﺮﺍ «ﻣﯿﺜﻢ» ﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﻻ‌ّﯼ ﺷﻤﺎ ﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﻫﻢ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻫُﺮﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﻤَﻨَﻢ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ندارد هیچ‌کس در این دل زندان نشان از من نه من دارم خبر از خانه‌ام، نی خانمان از من نسیمی گر گذر می‌کرد، دل چون غنچه وا می‌شد ولی آن هم گریزان است،چون تاب و توان از من تن من با دل زندان و زندانبان شده هم‌رنگ پذیرائی کند با تازیانه میزبان از من به حال من دل آن آهن زنجیر می‌سوزد نمی‌خواهد که گردد دور، زنجیر گران از من سرم را جز سر زانو کسی در بر نمی‌گیرد صبا لطفی! خبر بر غمگسارانم رسان از من در زندان به رویم بازخواهد شد ولی روزی که نَبوَد هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من بر سیل ستم استاده و نستوه چون کوهم نمی‌یابند عجز و لابه، هرگز دشمنان از من الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ می‌خواهم به لب آورده‌ام جان؛ گیر ای جانانه جان از من ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌خواستند داغ تو را شعله‌ور کنند وقتی که سوختی همه را با خبر کنند می‌خواستند دفن شوی زیر خاک‌ها تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند می‌خواستند شام غریبان به‌پا کنند تا بچه‌های فاطمه را در به در کنند از ناسزا بگو که چه آورده بر سرت می‌خواستند باز تو را خونجگر کنند می‌خواستند دست شما بسته باشد و... …مثل مدینه فاطمه‌ات را سپر کنند قوم یهود را به مصافت کشیده‌اند تا تازیانه‌ها به مراتب اثر کنند حالا بیا بگو که ملائک یکی یکی فکری برای این تن بی پال و پر کنند :: این اشک‌ها مسافر یک جسم بی سرند وقتش رسیده است به آنجا سفر کنند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خدایا آرزو دارم ببینم بچه‌هایم را در این‌ خلوت اجابت‌‌ کن دوباره‌ ربنایم را   ندارد فرق چندانی‌ برایم روز و شب دیگر از این رو که نمی‌بینم رُخ ماهِ رضایم را   دلم تنگ‌ است می‌خواهم کنار دخترم‌ باشم چه می‌شد باز بر دوشم بیاندازد عبایم را   نشد امروز دستم‌ را بگیرد گرم در دستش ولی یک‌ روز می‌گیرد غریبانه عزایم را   دعا کردم برای‌ حال زندانبان ولی‌ افسوس تلافی کرد با شلاّق همواره دعایم را   بلائی بر سرم آورد این‌ جا سِندی نامرد که‌ جز مردن نمی‌بینم در این دنیا شفایم را   ندارد روزنی زندان، امان‌ از دست زندانبان که با زنجیرِ غم بسته گلوی بی‌صدایم را ندارم قوتی حتی که برخیزم به روی پا فشار ضربه‌ی پایی شکسته ساقِ پایم را   غریب‌ و‌ تشنه و زخمی‌ به‌فکر همسر و فرزند بیا‌ مادر! بیا مادر! ببینی کربلایم را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آنکه عالم همه در دست توانایش بود مرکز دایره‌ی غم دلِ دانایش بود هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون چارده سال به زندان ستم جایش بود دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت که به زندان بلا طور تجلایش بود معنی "قَعر سُجون" باید و "ساقِ المَرضُوض" پرسی از حلقه‌ی زنجیر که بر پایش بود یاد حق، همْ نفس گوشه‌ی تنهایی او آهِ دل، روشنی خلوت شب‌هایش بود بس که غم دید ز زندان و ز زندان بانش زندگی‌بخش جهان، مرگْ تمنایش بود نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر ز شهادت اثری بر همه اعضایش بود یوسف فاطمه یارب چه وصیت فرمود که پس از مرگ همی سلسله بر پایش بود ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ندارد كس در اين عالم دل زاری كه من دارم ندارد سينه‏‌ای آه شرر باری كه من دارم نديده هيچ مظلومی چنين ظلمی كه من ديدم ندارد چشم گردون چشم خونباری كه من دارم ندارد هيچ زندانی نگهبانی كه من دارم ندارد كس بعالم خصم خونخواری كه من دارم شب و روزم بُوَد يكسان ز تاريكی اين زندان نديده ديده‌ی گردون، شب تاری كه من دارم ندارم محرم رازي بجز اين كُنده و زنجير ندارد هیچ بیماری پرستاری که من دارم بگيرم روزه و ذكر خدا هر دم به لب دارم نباشد روزه‌داری را چو افطاری كه من دارم از اين ظلمي كه هارون می‌كند بر من خدا داند كسي باور ندارد چشم خونباری كه من دارم ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جایی برایش معنی زندان نمی‌داد جز سجده بغضش را کسی پایان نمی‌داد باب الحوائج بود، و ابر تشنه حتی بی اذن او یک قطره هم باران نمی‌داد آری کسی غیر از نگاه روشن او نوری به قلب تیرۀ انسان نمی‌داد از گل فقط یک ساقه باقی ماند، اما اصلأ به طوفان لحظه‌ای میدان نمی‌داد شلاق با خود زیر لب می‌گفت، ای کاش دنیا مرا آن شب، به زندان‌بان نمی‌داد او زنده‌تر شد کاش دنیا نیز آن شب با دوری از موسی بن جعفر جان نمی‌داد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حرفِ رفتن می‌زنی در ربنًایت بیشتر "رَبِّ خَلِّصنی" است در سوز صدایت بیشتر وقت مغرب روزه‌ات با تازیانه باز شد می شود دشنام‌ها سهم عشایت بیشتر از سر شب دخترت «معصومه» دارد اضطراب در دلش دلشوره افتاده «رضا»یت بیشتر آنچنان با آتش زهر جدایی سوختی پُر شد از خاکسترت زیر عبایت بیشتر ای که نور ساق عرشی! این غل و زنجیرها فاصله انداخت بین ساقِ پایت بیشتر ماجرای لنگه‌ی دَر داغمان را تازه کرد بوی مادر می‌رسد از روضه‌هایت بیشتر کربلایت کاظمین و کاظمینت کربلاست تشنه جان دادی به یاد کربلایت بیشتر... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به بارگاه امام‌الهدی سلام بگو و از تبسم زخم و از التیام بگو شروع مستی ما، خطّ جور و بغداد است از ابتدای غزل، از خطوط جام بگو دلم گرفته‌ترین است، مثل ابر شدم بگو چرا شده‌ام غربت تمام؟ بگو درِ بهشت خدا را به روی ما بستند از آن امام، از آن فیض خاص و عام بگو کسی نگفت چرا جای ماه در چاه است چرا به یوسف ما مصر شد حرام؟ بگو! جهان پر است از ابهام ظلم هارونی تو هم جهاد کن ای شعرِ ناتمام، بگو... بگو از آینه‌هایی که سنگ‌باران شد همیشه شعر من از تلخی مدام بگو گذاشتند از آن کوثرانه مست شویم؟ از این خماری‌مان، شعرِ تلخ کام بگو... در آستان خدا، ذبح کن غرورت را ز ننگ و نام نترس و از این مقام بگو سلام می‌دهد از عرش آه می‌شنوی غزل جواب سلامی بده، سلام بگو سلام امام همه! ای امام دشمن و دوست! ز جلوه‌های خودت در حصار شام بگو ز قتل صبر بگو ای پرنده‌ی محبوس از آن توالیِ بیداد، یک کلام بگو سیاهچال تو گودال قتلگاه تو شد شهادت تو مبارک! از این قیام بگو ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زندان صبر بود و هوای رضای او شوقش کشیده بود به خلوت سرای او زندان نبود! چاه پر از کینه بود و بس زنده به گور کردن آیئنه بود و بس زندان نبود! یک قفس زیر خاک بود هر کس نفس نداشت در آنجا هلاک بود زندان نبود! کرب و بلای دوباره بود یک قتلگاهِ مخفیِ پر استعاره بود زندان نبود! یوسف در بین چاه بود زندان نبود! گودی یک قتلگاه بود زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود تصویر هر چه بود، کبود و سیاه بود زنجیر را به گردن آیینه بسته‌اند صحن و سرای آینه را هم شکسته‌اند دیگر کسی به نور کنایه نمی‌زند شلاق روی صورت آیه نمی‌زند می‌خواستند ظلم به آل علی کنند می‌خواستند روز و شبش را یکی کنند هر کس که می‌رسید در آنجا ادب نداشت جز ناسزا کلام خوشی روی لب نداشت زندان نبود! روضه‌ی گودال یار بود هر شب برای عمه‌ی خود بی قرار بود حرف از اسارت و غل و زنجیر یار بود زینب میان جمعیت نیزه‌دار بود در شهر شام، غیرت و شرم و حیا نبود زندان برای دختر زهرا روا نبود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کنج زندان شده روشن به دعای سحرم گرچه تاریکی محض است همه دور و برم خواستم خلوت و سِیر و سفرِ عرش و کنون چند سالی‌ست که سجده‌ست انیس سفرم چند سال است که اولادِ غریبم همگی چشمشان مانده به در تا که بیاید خبرم چه کنم؛ با که بگویم چقَدَر دلتنگم؟! کاش می‌شد که رضایم بنشیند به برم در سیه‌چال بلا راه نفس نیست که نیست جز خدا با که بگویم که چه آمد به سرم؟! نه هوایی نه غذایی، هدف خصم این است: آنقَدر آب شوم تا که نماند اثرم لاله لاله گل سرخ از بدنم می‌ریزد زخم شد از غل و زنجیر همه بال و پرم کاش اسیری به سیه چالِ مسلمان بودم این یهودی نکند رحم به چشمان ترم می‌زند هر شب و هر روز مرا، می‌دانم، جان سالم به وطن از دلِ زندان نبرم تازیانه زدنش کشت مرا، پیرم کرد تیره و تار شده هر دوجهان در نظرم سر من بر سرِ زانوی رضا بود رضا آن زمان که پسرم دید دگر محتضرم :: جان به قربان امامی که به صحرای بلا گفت ای اکبر من! ای پسرم! ای جگرم! ای تنِ غرق به خون آمده بابا برخیز خیز بابا که تو را خیمه‌ی عمه ببرم هفت بار از جگرم ناله و فریاد زنم: پسرم! ای پسرم! ای پسرم! ای پسرم! ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e