eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
407 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ممسوس ذات بوده‌ای از صبح خلقتت نور پیمبر است نمایان به طلعتت آن آیه‌ای که خوانده شده لحظه‌ی وداع واژه به واژه داده گواهی به عصمتت تو رفتی و محاسن بابا سپید شد چشم اذان نظاره‌گر قد و قامتت از سرخی عقیق پدر تشنگی بنوش وقتی نکرد خوشه‌ی سبزی اجابتت آه از نهاد قدسی لیلا بلند شد تا پا نهاد نیزه به صحن قداستت تقدیر را به دست خودت می‌زنی رقم قسمت گریست بر تن قسمت به قسمتت نزد رواق خون تو، زانو زده است عرش صورت گذاشت وجه خدا روی صورتت آرام‌تر حدیث‌کسا دست و پا بزن پاشیده بین دشت، حروف روایتت تقسیم جسم پاک تو در گوش دشت گفت: در درک خاک تیره نگنجد نهایتت ناحیه‌‌ای مقدسه در بین این عبا است جمع است در عبا فقرات زیارتت اعجاز معجر است پدر جان نداده است جان می‌سپرد با نفحات مصیبتت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شراره بر دل ناموس کبریا زده‌اند برای دیدن ما، شهر را صدا زده‌اند خدا به خیر کند، قافله به راه افتاد سر تو را سر نیزه در انتها زده‌اند حواس‌ها همه پرت سر تو خواهد شد که دامنی پُرِ از پاره‌سنگ، تا زده‌اند به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز گریز گریه به گودال کربلا زده‌اند دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟ که شمرها به حیا باز پشت پا زده‌اند محله‌های یهودی چقدر باریک‌اند دوباره فاطمه را بین کوچه‌ها زده‌اند هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده سپرده پای سرِ تو؛ رباب را زده‌اند ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بارگاهی که شده عرش خدا کَفش‌کَنش لشکری پای نهادند به روی بدنش این حسین است که مانده است تنش روی زمین؟! یا روی خاک، به لب آمده جان حسنش یک‌ نفر درصدد غارت عمامه‌ی او یک نفر آمده تاکه ببرد پیرهنش دورتادورِ حرم دست حرامی‌ها بود وارد معرکه شد شیر یل صف شکنش رجز شیر جمل نعره‌ی مستانه‌ی اوست یاحسن بود که می‌ریخت ز کنج دهنش آمد و داشت به لب آیه‌ی "فَاخْلَعْ نَعْلَيْك" گفت سیناست همین سینه‌ی غرق محنش بی وضو آنکه نبرده است دمی نام عمو بود با شمر درآن مهلکه روی سخنش به ادب نافه‌گشایی کن ازآن زلفِ سیاه *جای دل‌های عزیز است به هم بر مَزَنَش* ساربانا سر من سهم تو اما عوضش دست بردار از انگشت و عقیق یمنش بود آن لحظه دعای لب عطشان عمو که میان دل خود داشت غم یاسمنش *یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می‌سپارم به تو از دست حسود چمنش* وای از بال و پرش، رفت به غارت با تیغ وای از حنجره‌اش، حرمله شد راهزنش وطن آغوش حسین است، خوشا عبدالله لاأقل جان نسپرده است به دور از وطنش ✍ *جناب حافظ (ره) 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خمار چشم تو را من به عرش نفروشم من از حلاوت نام تو باده می‌نوشم چقدر گریه نمودیم، هر دو غش کردیم چقدر زمرمه کردی "لهوف" در گوشم ببین که وقت رجز، روضه‌ی عطش خواندم مصیبت لب خشکت نشد فراموشم هلا! به باده خورانی که خاک پای توأند برای بوسه به پای تو غرق چاووشم مرا به جای مزار حسن زیارت کن رواق آینه هستم، ضریح منقوشم یتیم بودم و نیزه نوازشم می‌کرد ببین که بعد تو با سنگ‌ها هم‌آغوشم فقط برای مواسات بیشتر با تو ببین که زیر سم اسب‌ها چه می‌کوشم به ساقدوشی من نیزه‌ای چه خوشحال است که سخت بار مصیبت گذاشت بر دوشم.. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جان به پیکر داشت وقتی مشک‌ها جان داشتند کاش می‌شد ابرها آن روز باران داشتند کاش می‌شد قطرۀ آبی به خیمه می‌رسید آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیه‌ای آیات قرآن داشتند بند قلب آسمانی‌ها به مویی بند بود بر نخ قنداقه‌اش از بس که ایمان داشتند... هیچ داغی مثل داغ کودک شش‌ماهه نیست اهل‌بیت از حرمله بغض دوچندان داشتند نیزه‌ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند ماه‌های روی نیزه چشم گریان داشتند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عرشیان بوسه که دادند به رویش با هم دل سپردند سر طره‌ی مویش با هم طفل شش‌ماهه‌ی این قوم، کلیم الله است طور دیدند در انوار گلویش با هم با تلظّیِ لبش نادعلی می‌خوانند اهل عرفان همه دلداده‌ی هویش با هم کعبه دور سر گهواره‌ی او می‌گردد زمزم و نیل دو تا حاجی کویش با هم معنی نازک از آن حنجره برداشته‌اند شعرها تشنه‌ی یک جرعه سبویش با هم خون دویده‌ست چرا بر لب طفل معصوم؟ همه از خیمه دویدند به سویش با هم خون عرش است که بر شانه‌ی شاهنشاه است طفلِ در زیر عبا، جان حجاب الله است :: آه ای بغض گلوگیر تو در حنجر آب نحر کردند تو را تشنه چرا در برِ آب؟ گوش تا گوش بهشت است پریشان شده است گوش تا گوش گلویت غم سر تاسر آب عرشِ خود را به روی آب بنا کرد خدا ربّ آب است رباب و تو شدی سرور آب روضه خوان لب تو ماهی هر دریا شد شد تلظیِّ لبت مرثیه‌ی منبر آب حوریان زخم گلو را به لطافت بستند مرهم زخم تو تنها شده چشم تر آب پیکرت را پدرت بر پدر خاک سپرد؟ یا به آغوش کشیده است تو را مادر آب؟ بر سر نیزه عزیز دلم آرام بخواب می‌سپردند تو را کاش به آغوش رباب ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقتی زبان بگذاشت در کام امامش یعنی که بوده حوض کوثر تشنه کامش ممسوس در ذات خداوند تعالی است اللهُ اکبر از بلندای مقامش زخمی است باقی بر جگر از رفتن او زخمی که تنها مرگ باشد التیامش خونش حلال تیغ‌ها و نیزه‌ها شد شد آب، مهر مادرش زهرا، حرامش هرگز نباشد فدیه‌ی یک تار مویش گر کل عالم ذبح گردد پیش گامش از زخم‌هایش وحی می‌جوشد پیاپی پیغمبری، شد پخش در صحرا پیامش خیر کثیر خیمه را خیرات کردند روشن کنید آتش دوباره روی بامش ناحیه بالای سرش خون گریه می‌کرد جان داد در پایین پا با هر سلامش بر صورت اکبر نهاده صورتش را تشریف آورده به زانو تا مقامش چون که علی را هفت دفعه آرزو کرد روی لب هفت آسمان جاری است نامش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شده‌ست سهم فرات از خجالت آب شدن عطش چشیدن و از تشنگی عذاب شدن ابوالفضائل این خانواده شرمنده‌ست شده‌ست سهم جگرها فقط کباب شدن عجب مقام رفیعی، که منحصر در اوست شهیدِ العطش کودک رباب شدن به شأن او شهدا رشک بی‌حساب برند به رتبه‌ی "پسر فاطمه" خطاب شدن امانِ اهل زمین را امان نیازی نیست خوشا برای علمداری انتخاب شدن محال باشد از این آستانه نومیدی محال باشد از این آستان، جواب شدن کفیل حوریه‌ها بوده است یعنی که برای فاطمیات حرم حجاب شدن دعا کند که شود پیش‌مرگ زینب‌ها دو دست، فدیه کند وقت مستجاب شدن خبر برای رقیه رسیده از چشمش رواق آینه در معرض خراب شدن گمان که عاقبت روی ماه او این است عمود خوردن و در صحنِ عرش، قاب شدن نجف برای عزا آمده کنار تنش برای زائر دستان آن جناب شدن ... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هرم عطش چه کرده که چشم تو تار شد؟ در بارگاه قدس خدا اشکبار شد لب‌های تو شبیه دو تا چوب خشک شد بعد از تو آب بر همگان ناگوار شد یک لشکر پیاده به جسم تو پا گذاشت بر روی نیزه‌ای سر پاکت سوار شد از بس که ماند پیکر تو زیر آفتاب داغ تو ماند بر دل ما، ماندگار شد سر به فلک کشیده‌ترین کوه هم پس از افتادن تنت به زمین، بی وقار شد مُشکینِ موی تو همه از غم سفید شد مرثیه‌خوان زلف تو لیل و نهار شد چشم غیور تو نگران سوی خیمه ماند وقتی که شمر سوی حرم رهسپار شد شمشیر شمر زخم گلوی تو را شمرد حرف از دوازده شد و غم بی‌شمار شد تو ذبح از قفا شده‌ای، چون که تیغ هم در آن میان به تیغ نگاهت دچار شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با عرض سلام الحمدلله کتاب با تلاش مجاهدانه و عالمانه محقق ارجمند، حجت‌الاسلام ، منتشر شد. ✅این کتاب ۹۹۲ صفحه است و مجموعه‌ای از مناقب و مصائب اميرالمؤمنين علیه‌السلام را شامل می‌شود. 📎هدیه کتاب ۹۰۰ هزار تومان با ارسال رایگان 📢برای کسب اطلاعات بیشتر و تهیه این کتاب ارزشمند، به آیدی زیر، عبارت نورانی "یا علی" را ارسال نمایید. ▫️@mosibatoratebah_admin
چه تکریمی نموده شهرِ شام از باب حاجاتش سه روزی مانده این حوریه پشت باب ساعاتش سر بازار نُه ساعت سر پا ایستاده او کسی که نُه فلک بنشسته بر خوان کراماتش هُمای منزلت بود و خرابه منزل او شد همان که شد بهشت آبادیِ کنج خراباتش همان که مریم از نور رُخش انجیل می‌خوانَد که بوده پرده‌دار محملش در راه شاماتش به جای گل، نثار مقدمش خار مغیلان شد چه استقبال گرمی کرد از او خاکستر و آتش برای صورت حوریه برگ گل ضرر دارد چرا پس ضربه‌ی سیلی نمی‌کرده مراعاتش؟! کشیده آه را در بند خود زنجیری از آهن اسیر سلسله هستند در این شهر، ساداتش نشسته سر به دامانی که عطر فاطمه دارد سر زخمیِ "مصباح الهدی" در بین مشکاتش تمام دردها را بُرد از یادش سر بابا چگونه یک طبق زخم است مرهم بر جراحاتش؟! هزار و نهصد و پنجاه تا زخم است بر جسمش هزار و نهصد و پنجاه دفعه شد مواساتش به فکر انتقام از چوب بود و بر لبش می‌زد ببین پُر کرده عالم را نوای یالثاراتش 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نويد وصل پدر را به كاروان می‌داد به ماه، ماهِ سر نيزه را نشان می‌داد رقيه توليت آستانِ رأسِ شريف به ماه، اذن زيارت در آسمان می‌داد هزار حوريه از چادرش زمين مي‌ريخت اگر كه چادر خود را کمی تكان می‌داد رقيه دختر آقای مهربانی كه سرش به حامل سر نيزه سايبان می‌داد گرسنه بود، ولی از كرامتش اين بس به دست دشمن خود رزق آب و نان می‌داد پدر عقيق یمن را به ساربان بخشيد و او النگوی خود را به ساربان می‌داد شبانه از لب بابا كمی شكايت كرد چرا كه بوسه به لب‌های خيزران می‌داد توان پاشدنش را گرفت سيلیِ زجر وگرنه پيش پدر، ايستاده جان می‌داد درست لحظه‌ی وصل رقيه و بابا برادرش به روی نيزه‌ها اذان می‌داد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e