#امام_زمان_عج_مناجات
دلم هوای تو کرده، هوای آمدنت
صدای پای تو آید، صدای آمدنت
بهار با تو بیاید به خانهی دل ما
سری به خانهی ما زن، صفای آمدنت
هنوز مانده به یادم که مادرم میخواند
زمان کودکیام قصههای آمدنت
حساب کردم و دیدم که با حساب خودم
تمام عمر نشستم به پای آمدنت
چقدر وعدهی وصل تو را به دل بدهم؟
چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت؟
نیامدی و دلم را شکستی ای مولا
چه نذرها که نکردم برای آمدنت
✍ #محسن_عرب_خالقی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
اینچنین احساس کردم بین رؤیا بارها
میزنم بوسه به دست و پایت آقا بارها
خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب
سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها
با چنین وضعِ وخیم و رو به قبلهبودنم
حال و روزم را شدی هر روز، جویا بارها
ای طبیبی که به دنبال مریضت میروی
با وجودی که مرا کردی مداوا بارها...
... کور بودم که تو را نشناختم، عیب از من است
شد حجابِ دیدگانم حُبِّ دنیا بارها
این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش
من ولیکن کردهام امروز و فردا بارها
چشمپوشی از گناهان معنیاش این است که
با تغافل میکنی با من مدارا بارها
کِشتی اُنسِ مرا طوفانِ شهوت غرق کرد
ریخته بار مرا در قعر دریا بارها
جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب میشود
آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»
بارهایم را خریدی، ای خریدار کریم
مادرت بس که سفارش کرد من را بارها
✍ #محمد_فردوسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر
زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر
سکینهی زمین و آسمان، امام مهربان
زمانه، سینهاش پُر اضطراب شد بیا دگر
مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست
دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر
خجالتآورست گفتهام، نمایِ شهرمان
چقدر بی حیا و بد حجاب شد بیا دگر
فقیرها به زیر پای اغنیا فدا شدند
دوباره از حقیقت اجتناب شد بیا دگر
هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان
نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر
هزار و یک طریق خواندمت بیا، نیامدی
به هر دری زدم دلم جواب شد بیا دگر
**
هنوز می رسد نوا، حسین زیر دست و پا...
میان خون محاسنش خضاب شد بیا دگر
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#امام_زمان_عج_مناجات
در ندبه نشستیم و دعایت کردیم
یک عمر فقط گریه برایت کردیم
هر روز غریبتر شدی از وقتی
محدود به روز جمعههایت کردیم!
✍ #مرضیه_عاطفی
@dobeity_robaey
#امام_صادق_ع_شهادت
#قبرستان_بقیع
نه رواقی، نه گنبدی، حتی
سنگ قبری سرمزار تو نیست!
غیر مُشتی کبوترِ خسته
خادمی، زائری، کنار تو نیست
بغضهایم کجا دخیل شوند؟!
پس ضریحت کجاست آقاجان؟!
روضهخوانها چرا نمیخوانند؟!
گریهها بیصداست آقاجان
گنبدی نیست تا دلم بپرد
پابهپای کبوترانِ شما
کاش میشد که دانهای گیرم
امشب از دستِ مهربان شما
حرفِ گلدسته را نباید زد
تا حسودانِ شهر بسیارند
از شما خانواده آقاجان
درمدینه همه طلبکارند!
حیف آن چاهها که حیدر کَند!
چقدر مادرت دعاشان کرد
عوض آن همه محبتها
این مدینه چه خوب جبران کرد!
کاش ایران میآمدی آقا
نزد ما اهلبیت محترمند
پیر مظلوم بی حرم، اینجا
پسران تو صاحبِ حرمند
کاش ایران میآمدی آقا
مُلک ری قبلهی ولا میشد
مثل مشهد برایتان اینجا
مشهدالصادقی بنا میشد
کاش ایران میآمدی آقا
قدمت روی چشم ما جا داشت
کاش خاک شلمچه و فکه
عطر یاس عبایتان را داشت
کاش ایران میآمدی آقا
مردمش رأفت و حیا دارند
ریسمان دست هم نمیبندند
همه دلهای با صفا دارند
کاش ایران میآمدی آقا
در مدینه غریب افتادید
من بمیرم برایتان؛ گیرِ
عدهای نانجیب افتادید
کاش ایران میآمدی آقا
مردمش از مغیره بیزارند
حرمت گیسوی سپیدت را
در مدینه نگه نمیدارند
کاش ایران میآمدی آقا
نوکریِ تو کم ثوابی نیست
همه جا از فضائلت گویند
صحبت از مجلس شرابی نیست
✍ #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
باز هم کوچه و یک لشکر بی عمامه
باز افتاده وسط حیدر بی عمامه
دود از یک طرف و هلهله از سمت دگر
کوچه لبریز شد از یک سر بی عمامه
سالها پیش، علی را به میان آوردند
حال افتاده میان، جعفرِ بی عمامه
باز این بیت پر از زخم، همین بیت کبود
میکند گریه در آن محشر بی عمامه
کوچه وصل است به گودالِ پر از خنجر و خون
کوچه وصل است به یک حنجر بی عمامه
زیر شمشیر به آن جد غریبش میگفت:
به فدایت شوم ای مضطر بی عمامه
ارباً ارباست دلم مثل غزلهای فرات
ارباً ارباست چنان اکبر بی عمامه
گفت ای تیر سه شعبه تو چه کردی که چنین
مانده بر دست خدا اصغر بی عمامه؟
گفت ای تیغ چه کردی تو که پرپر میزد
ساقی تشنهلبِ پرپر بی عمامه؟
السلام ای نفس سوختهی کرببلا
السلام ای سر خونین، سر بی عمامه
به فدای تن سُمکوبِ پر از خاک و شِنات
به فدای دلت ای سرور بی عمامه
کاش جای تو سر از پیکر من میبردند
جد مظلوم من، ای رهبر بی عمامه
✍ #ایوب_پرندآور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
مباد آن كه عباي تو يك كنار بيفتد
ميان راه، تن تو بي اختيار بيفتد
تو را خميده خميده ميان كوچه كشيدند
كه آبروي نجيبت از اعتبار بيفتد
دگر غرور تو را چاره جز شكستهشدن نيست
اگر محاسن تو دست اين سوار بيفتد
توقع اثري غير آبله نتوان داشت
مسير پاي برهنهت اگر به خار بيفتد
چه خوب شد كه لباست به ميخ در نگرفت و
چه خوب شد كه نشد پهلويت ز كار بيفتد
اگر چه سوخت حريمت، ولي نديد نگاهت
ز گوش دختركان تو گوشوار بيفتد
هنوز هم كه هنوزست جلوههاي تو جاريست
كه آفتاب، محالست در حصار بيفتد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت
بردند اگر به بزم عدو نیمهشب مرا
آن جا یزید و چوبِ تر و تشتِ زر نداشت
از کودکانِ لرزه به پیکر فتادهام
یک تن امید دیدن روی پدر نداشت
گویی مدینه رسم شده خانه سوختن
سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت
غم نیست خانهام اگر آتش گرفت، شکر
گر خانه سوخت، فاطمهای پشت در نداشت
✍ #علی_انسانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
حتی قلم ز شرح چنین غصه قاصر است
قبر امام تولیتش دست کافر است
حین قدم زدن به امامت سلام کن
کمتر بایست! زائر این خاک عابر است
ما شیعهی حلاوت یک قال صادقیم
نَقل حدیث اوست که نُقل منابر است
شیخ الائمه، عالم آل محمد اوست
یعنی یمی که یک نم از آن، علم جابر است
فرموده حضرتش که "نوحوا علی الحسین"
بانی گریه اوست اگر روضه دایر است
در شیوهی جسارت ابن ربیعها
نسل علی و فاطمهبودن مؤثر است
آتش، طناب، کوچه و مأمور بد دهن
دشمن چه در شکنجهی معصوم ماهر است
بانوی پا به ماه ندارد به خانهاش
حداقل از این جهت آسوده خاطر است
هرجا دری یا جگری سوخت شک نکن
آتشبیارِ شهر مدینه مقصّر است...
✍ #مرضیه_نعیم_امینی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح
شکر خدا که دست به دامان صادقیم
یعنی همیشه بی سر و سامان صادقیم
بی راهه نیست اینکه بگویم تمام ما
سلمان حیدریم و مسلمان صادقیم
از تشنگیِّ روز قیامت هراس نیست
تا لحظهای که تشنهی باران صادقیم
با دیدنِ صلابتِ ایوانِ کربلا
فکرِ درست کردن ایوان صادقیم
مثلِ فرشتههای به دُور مزار او
در حسرت مزارِ چراغان صادقیم
✍ #احسان_نرگسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
از غربتت، چشمان ما را اختیاری نیست
بر روی قبرِ خاکیات، سنگِ مزاری نیست
کاشانهام آباد باشد، قبر تو خاکی؟!
جانم به قربانت مرا دیگر قراری نیست
با این همه شاگرد، ماندم از چه در کوچه...
در شام فتنه، عاشقی و جان نثاری نیست
اشرار یثرب، ناسزا و هیزم و آتش
این رسم، رسم بردنِ پرهیزکاری نیست
در هست، آتش هست، اما میخِ بر دَر نه
ضرب لگد نه، هول دادن نه، فشاری نیست
غصه نخور، این دود میخوابد، خدا را شکر...
پشتِ دَر این خانه یار بارداری نیست
شیخ و بزرگ شهر را وقتی که میافتد
ضربه زدن با تازیانه افتخاری نیست
روی سفیدت از چه رو اینقدر سرخ است؟!
برخیز ما را طاقت این داغِ کاری نیست
افتادهای بر خاک کوچه، بهتر از صحراست
حداقل در معبرت، تیزیِ خاری نیست
خاکی شده پیشانیات اما به رخسارت
از ضربِ سنگی تیز، خونِ تازه جاری نیست
عمامهات افتاده از روی سرت اما
دورت برای غارتت، داد و هواری نیست
روی زمین آرام و راحت حمدِ حق را گو
بالاسرت، در انتظارت نیزهداری نیست
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
آقاى بى كسى كه غَمْ ارثيه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته
كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته
حالا گرفته روضه غريبانه بازهم
نشناختند خشكِ مقدس مَآبها
خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجابها
مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتابها
شاگردهايشان همه در رختخوابها
آتش زدند بر در يك خانه بازهم
حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند
تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند
با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند
افتاده يادِ مادر و در، گريه ميكند
تكرار شد مصيبت پروانه بازهم
آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه
يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه
عمامهاش كه از سرش افتادُ گفت آه
وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه
ترسيده است دخترِ دُردانه بازهم
يك نانجيب خنجرِ آماده مىكشيد
يك بى حيا عمامه و سجاده مىكشيد
بندِ طناب را كه زنازاده مىكشيد
شيخ الائمه را وسط جاده مىكشيد
آسيب ديد غيرت مردانه بازهم
دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه!
دست كسى به سوى حجابى نرفت نه
از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه
ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه
رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم
بي احترام رفت ولى عمّه زينبش
بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش
در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش
بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش
وقت گريز شد دل ديوانه بازهم...
بالاى تخت قائلهاى بود، واى من
پيش رباب حرملهاى بود، واى من
زينب ميان سلسلهاى بود، واى من
چوبِ بدونِ حوصلهاى بود، واى من
خون شد روان، از آن لب جانانه بازهم
✍ #محمدجواد_پرچمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e