#امام_صادق_ع_مدح
شکر خدا که دست به دامان صادقیم
یعنی همیشه بی سر و سامان صادقیم
بی راهه نیست اینکه بگویم تمام ما
سلمان حیدریم و مسلمان صادقیم
از تشنگیِّ روز قیامت هراس نیست
تا لحظهای که تشنهی باران صادقیم
با دیدنِ صلابتِ ایوانِ کربلا
فکرِ درست کردن ایوان صادقیم
مثلِ فرشتههای به دُور مزار او
در حسرت مزارِ چراغان صادقیم
✍ #احسان_نرگسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
از غربتت، چشمان ما را اختیاری نیست
بر روی قبرِ خاکیات، سنگِ مزاری نیست
کاشانهام آباد باشد، قبر تو خاکی؟!
جانم به قربانت مرا دیگر قراری نیست
با این همه شاگرد، ماندم از چه در کوچه...
در شام فتنه، عاشقی و جان نثاری نیست
اشرار یثرب، ناسزا و هیزم و آتش
این رسم، رسم بردنِ پرهیزکاری نیست
در هست، آتش هست، اما میخِ بر دَر نه
ضرب لگد نه، هول دادن نه، فشاری نیست
غصه نخور، این دود میخوابد، خدا را شکر...
پشتِ دَر این خانه یار بارداری نیست
شیخ و بزرگ شهر را وقتی که میافتد
ضربه زدن با تازیانه افتخاری نیست
روی سفیدت از چه رو اینقدر سرخ است؟!
برخیز ما را طاقت این داغِ کاری نیست
افتادهای بر خاک کوچه، بهتر از صحراست
حداقل در معبرت، تیزیِ خاری نیست
خاکی شده پیشانیات اما به رخسارت
از ضربِ سنگی تیز، خونِ تازه جاری نیست
عمامهات افتاده از روی سرت اما
دورت برای غارتت، داد و هواری نیست
روی زمین آرام و راحت حمدِ حق را گو
بالاسرت، در انتظارت نیزهداری نیست
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
آقاى بى كسى كه غَمْ ارثيه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته
كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته
حالا گرفته روضه غريبانه بازهم
نشناختند خشكِ مقدس مَآبها
خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجابها
مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتابها
شاگردهايشان همه در رختخوابها
آتش زدند بر در يك خانه بازهم
حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند
تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند
با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند
افتاده يادِ مادر و در، گريه ميكند
تكرار شد مصيبت پروانه بازهم
آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه
يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه
عمامهاش كه از سرش افتادُ گفت آه
وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه
ترسيده است دخترِ دُردانه بازهم
يك نانجيب خنجرِ آماده مىكشيد
يك بى حيا عمامه و سجاده مىكشيد
بندِ طناب را كه زنازاده مىكشيد
شيخ الائمه را وسط جاده مىكشيد
آسيب ديد غيرت مردانه بازهم
دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه!
دست كسى به سوى حجابى نرفت نه
از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه
ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه
رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم
بي احترام رفت ولى عمّه زينبش
بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش
در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش
بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش
وقت گريز شد دل ديوانه بازهم...
بالاى تخت قائلهاى بود، واى من
پيش رباب حرملهاى بود، واى من
زينب ميان سلسلهاى بود، واى من
چوبِ بدونِ حوصلهاى بود، واى من
خون شد روان، از آن لب جانانه بازهم
✍ #محمدجواد_پرچمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#قبرستان_بقیع
#امام_صادق_ع_شهادت
قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است
هواي شعر براي بقيع دلگير است
نفس كشيدن بين غبارها سخت است
سرودن از حرم بي مزارها سخت است
چگونه شعر بگويد دلي كه ميگيرد
الا بقيع! چرا شاعرت نميميرد
قرار نيست تو را بي سبب بهانه كنم
ولي بگو كه دلم را كجا روانه كنم
كبوتري كه در اين خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشيانه داشته است
چگونه باخبر از آن سراي درد و غم است
دلش خوش است كه نامش كبوتر حرم است
بقيع، سامره و كربلا و مشهد نيست
در اين سرا خبري از رواق و گنبد نيست
بقيع مثل نجف نيست تا كه مهمانش
به راحتي بنشيند ميان ايوانش
ولي بقيع، بهشتيست با چهار مزار
بقيع مژده ساليست با چهار بهار
چهار مظهر غربت، چهار تن مظلوم
چهار قبر غريب از چهارده معصوم
فقط ميان بقيع است اين قرار و تمام
به يك سلام شوي زائر چهار امام
ولي نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز
به سينه حسرت عرض سلام مانده هنوز
سلام از عمقِ دلِ ديدهاي كه پُر ابر است
به مادري كه بدون حرم، نه بي قبر است
اگر سلام تو آتش به سينهات افروخت
از آن دريست كه روزي ميان آتش سوخت
مرا ببخش! نميخواهم آتشت بزنم
چگونه گويم از آن روز، خاك بر دهنم
ز هرُم شعلهي در ياس را كه پژمردند
در آن هجوم علي را به ريسمان بردند
ميان تلخي آن صحنهي غبارآلود
شكست قامت مرد و مدينه شاهد بود
از آن غروب غمانگير چند سال گذشت
كه باز خاطرهي كوچه از خيال گذشت
مدينه همدم اندوه دودمان عليست
و باز شاهد مردي ز خاندان عليست...
...كه باز آمده آتش در آستانهي او
هزار شكر كه محسن نداشت خانهي او
رسيدهاند كه از باغ، لاله را ببرند
امام صادق هفتاد ساله را ببرند
تصورش چقدر سخت ميشود اي واي
بزرگ طايفه در كوچه ميدود اي واي
كسي نگفت مگر پيرمرد بردن داشت؟!
تن نحيف مگر تازيانه خوردن داشت؟!
ميان گريهي آرام او بلند نخند
به دست بي رمقش لااقل طناب مبند
ميان سينهي او روضهي مدينه بهپاست
طنين روضهاش از «واي مادرش» پيداست
عزيز فاطمه را بي اراده ميبردند
همه سواره و او را پياده ميبردند
دويد و از نفس افتاد پشت آن مركب
دويد و از نفس افتاد گفت يا زينب
اگرچه رفت ولي قامتش خميده نبود
به ني مقابل چشمش سَر بُريده نبود
اگرچه رفت ولي سلسله به شانه نداشت
به جاي جاي تنش رد تازيانه نداشت...
✍ #محمدعلي_بياباني
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
کوچهای بود و دری بود و امامی روی خاک
میدوید آشفتهرو ماه تمامی روی خاک
بی عمامه، بی عصا، بیتاب قرآن میدوید
چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک
رشتهی پوسیدهای را روی مرکب دیدهام
عُروَةُ الوُثقی و حبل لَاانفِصامی روی خاک...
میچکاند ابیات بر پای دری، آن نیمهشب
روضههایی شور را با تلخکامی روی خاک
از نجف آیینه آوردند در آغوشِ سنگ
ریخت در تعجیلشان وادِی السَّلامی روی خاک
از مدینه تا مدینه اسمهایی اعظمست
اسمهایی روی نی، چندین اسامی روی خاک
قبلهی حاجاتِ ما را بینمازان میبرند
میرود در دست بت «بیت الحرامی» روی خاک
✍ #مجید_لشکری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
بردند برای همه دنیا خبرش را
غمنامهای از سرخی چشمان ترش را
حتی رمقی نیست به دستان ضعیفش
آتش زده زهری همهی بال و پرش را
هم سن زیادش سبب خستگیاش شد
هم شعله زده زهر تمام جگرش را
اطفال و عیالش همگی دل نگرانند
سوزانده ز آهش همهی دوروبرش را
آنشب که پی مرکب دشمن به زمین خورد
آن شب که شکستند گمانم کمرش را
بی حرمتی و بی ادبی شد به مقامش
بدجور شکستند دل شعلهورش را
آنقدر تنش آب شده گوشهی بستر
دیدند همه حالِ بدِ محتضرش را
عمریست برای دل خود روضه گرفته
پُرکرده غم کوچه فضای سحرش را
سخت است برایش که فراموش نماید
آن مادر و آن نالهی درپشت درش را
✍ #محمدحسن_بیات_لو
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
نه حرف من، سخن هر فقیه آگاه است:
عزای حضرت صادق شعائر الله است
بهشت مقصد هر دستهی عزاداریست
سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است
مدینه منتظر دستههای سینهزنیست
مدینه چشم به راه بقیة الله است
به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است
به شُرطهها برسانید بَدْر در راه است
بقیع، جنت الاعلاست در سراسر روز
بقیع عرش خداوند در سحرگاه است
چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت
که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است
چه شمعها به بقیع از خجالت آب شدند
نگاه کردن قبر غریب، جانکاه است
به جعفر ابن محمد چنین نخواهد ماند
مدینه چشم به راه بقیة الله است
✍ #سیدمیلاد_حسنی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
اگرچه بر همه عالم گره گشا بودم
میان موج مصیبات مبتلا بودم
همیشه غفلت اصحاب، دردِسرساز است
به وقت فتنه چه بی یار و آشنا بودم
کنار منبر من مکتب جدید زدند
در آن غبارِ زمان، چشمۀ هدی بودم
حقیقت همه قرآن میان قلب من است
منم که بر همۀ خلق رهنما بودم
شبی که از همه سو ریختند در خانه
فقط به یاد غریبیِ مرتضی بودم
قیام داشتم و ناگهان زمین خوردم
سحر که غرق مناجات با خدا بودم
اگرچه شکر خدا دختری نسوخت ولی
به یاد شام غریبان کربلا بودم
سرم برهنه، شبانه کسی ندید چه شد
به یاد شام و نظرهای بی حیا بودم
کمی ز روضۀ گودال بر سرم آمد
به گیسوان پریشان چو در نوا بودم
نخورد یک نوک نیزه به پیکرم اما
به یاد قاری بالای نیزهها بودم
✍ #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
بر دور کمر شال بهم ریخته دارد
اندام کهنسال بهم ریخته دارد
آتش نکشانید بر این خانه که این مرد
از فاطمیه حال بهم ریخته دارد
مانند علی رد طنابست به دستش
در بند، پر و بال بهم ریخته دارد
آرام برو... پشت سرت از نفس افتاد
آقا قد چون دالِ بهم ریخته دارد
حالا سر پیری به روی خاک نشسته
پیراهنِ پامالِ بهم ریخته دارد
افتاده زمین پشت فرس، یاد رقیه
چشم تَر و احوالِ بهم ریخته دارد
خون از کف پایش به زمین ریخت و فریاد
از آن همه خلخال بهم ریخته دارد
مثل همهی عمر فقط گریه و زاری
بر روضهی گودالِ بهم ریخته دارد
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
آتش فتنه چه داغی سرِ داغت میریخت!
سر زده از در و دیوار به باغت میریخت
خانهات بی خبر از اشک زلالت میسوخت
چه بگویم! دلِ همسایه به حالت میسوخت
پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را
پا برهنه سرِ بازار دواندند تو را
پشت مرکب، رمقِ اندکِ پایت افتاد
سرشناس همهی شهر! عبایت افتاد...
ارثی از مرثیهاش بُردی و گفتی: مادر
وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر
هیچ کس بغض تو را، مونس و غمخوار نشد
کربلا، کارِ خدا بود که تکرار نشد
حُرمت مویِ سپید تو شکستهست، قبول
تو یداللهی و دستان تو بستهست، قبول
باز هم شکر! به عمامهی تو دست نخورد
حرف غارت نشد و جامهی تو دست نخورد
زخمی نیزهی هر بی سر و پایی نشدی
بی کفن ماندهی گودال بلایی نشدی
باز هم شکر! به خلخال، نگین باقی ماند
اهل بیت حَرمت پردهنشین باقی ماند
با دلی سوخته از غصه لبالب نشدند
دخترانت ملأِعام معذب نشدند
✍ #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
فقیر بذل نگاه تو یا ولی الله
اسیر زلف سیاه تو یا ولی الله
به انتظار پناه تو یا ولی الله
نشسته بر سر راه تو یا ولی الله
تویی کریم کریمان و ذوالکرم هستی
تو سرپناه من و خانوادهام هستی
حدیث فضل تو اذکار هرشب شیعه
همیشه نام قشنگ تو بر لب شیعه
تویی رئیس بلاعزل مذهب شیعه
الا امیر و علمدار مکتب شیعه!
به لطف کرسی درس تو جعفری شدهام
من از دعای شما بوده حیدری شدهام
تو عشق هر دل بی تاب عاشقی مولا
اصول دینی و قرآن ناطقی مولا
و ماورای تمام حقایقی مولا
تویی که پیر و مراد نوابغی مولا
دو دست خالی من هم دخیل احسانات
سرم فدای تو و "جابر بن حیان" ات
خوشابه حال دلی که فقط اسیر تو شد
اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد
خوشا به حال کسی که "ابوبصیر" تو شد
میان آن همه، شاگردِ سربه زیر تو شد
هر آن که سوی تو آمد ادارهاش کردی
کسی که زائرتان شد "زراره" اش کردی
ششم ستارهی دنبالهدار زهرایی
ششم مربی فقه و اصول دنیایی
دلیل خلق زمین بلکه آسمانهایی
تو که مقرب محبوب حق تعالایی
فقط نه جانِ جهان و جهانِ جان هستی
هماره مرجع تقلید شیعیان هستی
بیا و پای دلم را به خانهات وا کن
"حضور میطلبم سینه را مصفا کن"
ز شوق، دیدهی من را شبیه دریا کن
تنور خانهی خود را سپس مهیا کن
حلال مهر شما قطره قطرهی خونم
خلیل نار تو هستم، ز نسل "هارونم"
همیشه عطر حضورت در این حوالی هست
و با روایت تو عشق و شور و حالی هست
سحر، حسینیه، جایت همیشه خالی هست
به یاد روضهی تو در دلم ملالی هست
برای زائر خود سایبان نداری که...
کنار تربت خود روضهخوان نداری که...
شبی که خانهات آقا پُر از خطر شده بود
شبی که قلب حزینت پر از شرر شده بود
شبی که مادر مظلومه نوحهگر شده بود
شبی که دشمنت از بام حملهور شده بود
تو رو به قبله و گرم خدا خدا بودی
میان نافلهات غرق ربنا بودی
به زیر سایهی شعله اگر که مویت سوخت
به یاد گونهی سرخی دوباره رویت سوخت
به جبر، فرصتِ کوتاهِ گفتگویت سوخت
شبیه تشنهلبِ کربلا گلویت سوخت
سر برهنه، بدون عصا کجا رفتی ؟؟
به دست بسته ولیِّ خدا کجا رفتی؟؟
میان کوچه رسیدی به زحمت افتادی
"کشید بند طناب و به سرعت افتادی"
کنار مرکب دشمن به شدت افتادی
عزیز حضرت زهرا به صورت افتادی
ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد
صدای نالهی جانسوز مادرت امد
چه کرده با دلت آقا جفای پی در پی
شکنجه و تبعات بلای پی در پی
تمسخر همه و ناسزای پی در پی
هجوم درد و غم و غصههای پی در پی
ز خون کنج لبت یاد باغ لاله کنم
دوباره یاد زمین خوردن سه ساله کنم
سه ساله گفتم و نام رقیهجان آمد
سه ساله گفتم و لکنت بر این زبان آمد
همینکه حضرت زهرا به روضهمان آمد
صدای نالهی جانسوز روضهخوان آمد:
فراق شاپرکی را سراغ دارم که...
دو گوش دخترکی را سراغ دارم که ...
✍ #علیرضا_خاکساری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
کاسهی چشم حضرتش انگار
شده از غصه و غریبی پُر
وسط کوچههای بی شرمی
نبریدش برهنهپا اینطور
از همین کوچههای نامردی
خاطرات بدی به دل دارد
توی گوشش صدای یک سیلیست
مثل ابر بهار میبارد
وسط نافله کجا بردید
پیرمردی که بی کس و تنهاست
قصهی تلخ بردنش امروز
چقدر مثل روضهی مولاست
از غم چهرهای کبود انگار
روزگارش همیشه در غم بود
آسمان ِنگاه ِخونش خیس
قامتش مثل مادرش خم بود
دست شعله رسیده بود ای وای
بر دری که زبانهاش میسوخت
ناگهان در میان آتش داشت_
همهی آشیانهاش میسوخت
بین دود و شرارهها آنجا
فکر گلهای پرپرش افتاد
در ِآتشگرفته را میدید
چقدر یاد مادرش افتاد
در ِآتش گرفته را میدید
به لبش بود آه و واویلا
گریه میکرد و صحنه را میدید
آتش ِخیمههای عاشورا
گریه میکرد و صحنه را میدید
گیسوانی که آخرش میسوخت
وسط شعلههای نامردی
عمهای را که معجرش میسوخت
گریه میکرد و صحنه را میدید
غارت خیمههای زنها را
روضه میخواند در دلش آنجا
بر نوک نیزه اشک سقا را
✍ #مسعود_اکثیری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
کاش درد فراق درمان داشت
یا که هجرانِ یار پایان داشت
در مدینه شبِ شهادتِ تو
دستههای عزات جریان داشت
خواستم در مدینه گریه کنم
هرکجا رفتهام نگهبان داشت
کاش شهر تو جای وهابی
شیعیانی شبیه ایران داشت
از تو و مکتب شما بوده
هر فقیهی که درس عرفان داشت
این دوچشمان ابریام آقا
در غم تو هوای باران داشت
اول روضه با خودم گفتم
کاش امشب مدینه مهمان داشت
از تو و ماجرای تو خوانده
تا زمانی که نوکرت جان داشت
✍ #یاسر_مسافر
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
دارد میان هیئت خود گریه میکند
با اهل بیت عصمت خود گریه میکند
با داغ هتک حرمت خود گریه میکند
دارد برای غربت خود گریه میکند
آتش گرفت خانهاش اما سپر نداشت
بینِ چهار هزار نفر یک نفر نداشت
مشعلبهدستها وسط خانه ریختند
یک عده بی حیا وسط خانه ریختند
تا اینکه بی هوا وسط خانه ریختند
اموالِ خانه را وسط خانه ریختند
بین نماز بود و مجالش ندادهاند
حتی امان به اهل و عیالش ندادهاند
بین هجوم بی خبر و یاد مادر است
دیوارهای شعلهور و یاد مادر است
تنها میان درد سر و یاد مادر است
افتاده است پشت در و یاد مادر است
شکر خدا خمیده به دیوار بر نخورد
بال و پرش به تیزی مسمار بر نخورد
این پیرِ سالخورده عصا بر نداشته
آرامتر هنوز عبا بر نداشته
نعلین خویش را به خدا بر نداشته
شیخِ حرم عمامه چرا بر نداشته
او را کشان کشان وسط کوچه میکِشند
در پیش این و آن وسط کوچه میکِشند
آتش مسیر رفتن او را گرفته است
طفلی ز ترس دامن او را گرفته است
چه بد طناب گردن او را گرفته است
راه نفس کشیدن او را گرفته است
از بس دویده، خسته شده، بی رمق شده
این پیرمردِ غمزده خیس عرق شده
گیرم خمیده در بر انظار رفته است
پای برهنه از سر بازار رفته است
گیرم به پای هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغیار رفته است
شکر خدا که پیرهنش پا نخورده است
در زیر چکمهها دهنش پا نخورده است
میگفت بین ازدحام: آه عمّه جان
افتاده بود یاد خیام؛ آه عمّه جان
آه از نگاه مردم عام؛ آه عمّه جان
از ماجرای بزم حرام؛ آه عمّه جان
دستش به روی خاک به سردی گرفته شد
بار دگر محاسن مردی گرفته شد...
✍ #محمدجواد_پرچمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
#روضه_عاشورا از زبان مبارک امام صادق(ع)
نوحوا علی الحسین که این کار فاطمهست
این اشکِ دیدهها همگی یار فاطمهست
نوحوا علی الحسین که جدم غریب بود
گودال قتلگاه پُر از بوی سیب بود
نوحوا علی الحسین که لبتشنه جان سپُرد
بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه خورد
نوحوا علی الحسین که در خاک و خون نشست
هرکه رسید دربدنش نیزه را شکست
نوحوا علی الحسین که مویش کشیده شد
جان داشت جدِ من که گلویش بریده شد
نوحوا علی الحسین که در بین ازدحام
با ضربهی دوازدهم کار شد تمام
نوحوا علی الحسین که ذبحش حرام بود
چشمان او هنوز به سوی خیام بود
نوحوا علی الحسین که میدید خواهرش
تاراج میشود همه هستش برابرش
نوحوا علی الحسین که باصورتی کبود
چشم ِ سرِ بریدهی او باز مانده بود
نوحوا علی الحسین که با ضجر کُشتَنَش
چیزی نمانده بود ز رگهای گردنش
✍ #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
#قبرستان_بقیع؛ #اخلاقی_و_اندرز
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
نبض ستارگان همه در دستش
افلاک علم، واله و سرمستش
او مردی از تبار پیمبر بود
نقش نگاهش آینهپرور بود
چون باغ، علم «علَّم الاسمایش»
میریخت غنچهغنچه، ز لبهایش
او باغبان باغ معارف بود
محبوب قلب عامی و عارف بود...
دریای غرق موج فضیلت بود
اوج کمال، اوج فضیلت بود
آن مهر ذرّه پرور افلاکی
سرچشمۀ مجاهدت و پاکی
احیاگر معالم قرآن بود
بر پیکر شریعت ما جان بود
تجدید کرد سنّت جدّش را
نشناختند حرمت و حدّش را
روزی که زهر زد به دلش آتش
منصور زد در آب و گلش آتش
شوق سفر به عالم دیگر داشت
دلتنگ بود و دیدۀ سوی در داشت
هنگام پر گشودن و رفتن بود
پرواز روح از قفس تن بود
احضار کرد جملۀ خویشان را
شیرازه بست جمع پریشان را
چون دید اهلبیت همه جمعاند
پروانگان شیفتۀ شمعاند
مثل همیشه دغدغهاش دین بود
در واپسین نفس سخنش این بود:
هر کس سبک شمرد نمازش را
نشناختهست گوهر رازش را
در سایهسار چتر شفاعت نیست
با او شمیم و عطر شفاعت نیست
چون کعبهای که قبلهنما دارد
ای عاشقان بهشت بها دارد
گفت این حدیث و هدیه به جانان داد
ذکر نماز روی لبش... جان داد
فردا چه میدهیم جوابش را؟
وقتی حدیث روشن و نابش را-
دادیم ما به دست فراموشی
دست سکوت و سایۀ خاموشی
او رفت و ماند مکتب او تنها
ماندیم ما و مرثیه خواندنها
آن مکتبی که هست جهانافروز
از تربتش غریبتر است امروز
«قالَ الامام صادقِ» ما کم شد
دریا بدل به قطره و شبنم شد
دلهای مهربان، شده دور از هم
داریم شکوه وقت عبور از هم
یاد آن که بود، مسجد ما سنگر
صحن و رواق آن، همه روشنگر
مسجد، به چلچراغ مزین شد
محراب، مثل آینه روشن شد!
اما نماز چشم به در مانده
نخلی در انتظار ثمر مانده
مسجد گرفته گرد ملال امروز
محزون شده صدای بلال امروز
مسجد پر از جماعت کمرنگ است
گلدسته رنگ باخته، غم رنگ است
از بس که دل ز دایره بیرون شد
اشک کبوتران حرم خون شد
در آن حرم که شمع و چراغی نیست
یک لاله بینشانی داغی نیست
دلها در آرزوی بقیع او
پر میکشد به سوی بقیع او...
سوی بقیع، باغ گل یاسین
آنجا که دیده داغ گل یاسین
آنجا که اشک ماه سرازیر است
آنجا که پشت پنجره دلگیر است
✍استاد #محمدجواد_غفورزاده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_مناجات
به سمت عشق کشاندی نگاه آئین را
ببر به سمت حقیقت، قبیلهی دین را
تو صبح صادقی و صادقانه میگویم
ز سمت چشم تو دیدم طلوع آئین را
تو پیر میکدهی مکتب و هزاران مست،
بنوشد از لب لعلت کلام شیرین را
برای وصف تو ذهنم قلم گرفت به دست
ز شش جهت بکشد رشتهی مضامین را
به باغ پُر ثمرِ واژه واژهی کلمات
کشانده خاطر تو شاعر غزل چین را
پیِ اجابت تو دست پُر ز خواهش من
گره بزن به نگاهی دعا و آمین را
میان بغض و غریبی، بقیع بی زائر
به دوش شهر نشانده سکوت سنگین را
بنا کند دل من روی قبر خاکی تو
ضریح و گنبد و گلدستههای زرّین را
شکست بغض من و بین اشک غم چیدم
برای مرثیهات واژههای غمگین را
✍ #حسین_عرشی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
صدا زدم سر سجاده ی دعا، زهرا
چرا که هست به ما حجتِ خدا زهرا
همینکه ناله زدم یاد روضهها، زهرا
میان شعله، درِ خانه سوخت، یا زهرا
به روی آتشِ برخاسته میان حریم
قدم زدم که بدانند أنا ابنُ ابراهیم
تمام شهر به ما ظلم بی عدد کردند
به یکدگر سر این ظلمها مدد کردند
چرا عبای مرا زیر پا لگد کردند؟!
چقدر با منِ شیخ الائمه بد کردند
رفیقهای پُر از ادعا کجا بودند؟!
زمان واقعه، شاگردها کجا بودند؟!
شدم زمان تهاجم عذاب، مثل علی
زمانه بر سر من شد خراب، مثل علی
غمم به سینه شده بی حساب، مثل علی
دو دستِ بسته میانِ طناب، مثل علی
چقدر مثل علی ماتمم شد اما نه
فقط زدند مرا با لگد، زنم را نه
به پشت اسب، شبانه دواندهاند مرا
به روی خاک به کینه کشاندهاند مرا
شبیه آینه بودم، شکاندهاند مرا
به یاد داغ رقیه رساندهاند مرا
مرا میان گذرگاه، کو به کو بردند
چقدر داد کشیدند و آبرو بردند
اگرچه سوختم از غصه، خون جگر نشدم
به آتش غم فرزند، شعلهور نشدم
عذاب، با غم جانکندنِ پسر نشدم
کنار کاظم خود، مثل محتضر نشدم
به یاد داغ و عزای حسین نوحه کنید
تمام عمر برای حسین نوحه کنید
خودم اسیر شدم، خواهرم اسیر نشد
کسی به نیت نیزهزدن اجیر نشد
چنان حسین کسی زیر دشنه، پیر نشد
نصیب پیکر من تکهای حصیر نشد
زدند بعد کشاکش برای پیرهنش
هزار و نهصد و پنجاه ضربه بر بدنش
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد
داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد
یا رب این "شعله" چرا ول کن این طایفه نیست؟!
باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد
سجدهاش خورد به هم، بس که تکانش دادند
سر سجادهی خود با دل مضطر افتاد
با عصا هم بدود باز زمین میافتد
بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد
پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟
پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد
تا زمین خورد صدا زد ز جگر: وا اُمّاه
پشتِ در یاد زمینخوردن مادر افتاد
مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین
جلوی چشم علی، فاطمه با سر افتاد
فضه آمد کمکش ورنه مصیبت میشد
فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد
گریهی غربت زن قاتل شوهر باشد
پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد
آخر روضهی ما حرف حسین است حسین
دشنه با حنجر خشکیدهی او در افتاد
وَلیُ الله به یک ضربه تنش برگشته
گذر شمر به این ناحیه آخر افتاد
کینهاش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید
آنقَدَر زد روی تل یکسره خواهر افتاد
بانوک چکمه تنش این سو و آن سو میشد
بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد
آنکه درسجده فقط پای خدا میافتاد
وقتِ قتْلِ علی اکبر شد و بدتر افتاد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
#روضه_عاشورا از زبان مبارک امام صادق(ع)
امان از بادها... سوزان وزیدند
امان از تیغها برّان رسیدند
ألا یا اهلَ العالم جد من را
به روی خاکها عریان کشیدند
ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه
سرش را با لب عطشان بریدند
سواره ده نفر ناپاکزاده
به روی آن تن بیجان دویدند
جسارت بر تنش کردند اما
فقط از رأس او قرآن شنیدند
سرش را دادهاند و با بهایش
نمیدانم چقدری نان خریدند؟!
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌱زائرین گرامی🌱
🙏شما میتوانید به نیت خادمی اهلبیت(ع) و نذر فرج امام زمان(عج)، با انتشار پست بعدی، کانال اشعار آئینی حسینیه را به دوستان #مداح و #دوستداران شعر آئینی معرفی نمائید.
🔸با تشکر🔸
🏴 اشعارِ آئینی با موضوع شهادت امام صادق (علیه السلام) را، در کانال زیر مشاهده نمایید↙️
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
صداقت گوشهای از بی نهایت حُسن رفتارش
هزاران جابر و صدها ابوحمزه بدهکارش
شعاعی از رُخَش تابید و توحید مفضّل شد
کمال شیعه مدیونِ کلام پُر هوادارش
تقّیه کرد و همچون پیله شد پروانهی دین را
نمایان گشت بعد از سالها آثار ایثارش
سرِپاییم اگر از لطف قال الصادق اوییم
که عنوان رئیس مذهبِ شیعه سزاوارش
هزاران لعنت و نفرین به منصور دوانیقی
که آمد با سلاح طعنه و تهمت به پیکارش
خدا لعنت کند هر کس به او بی احترامی کرد
امام شیعه را بردند ابترها به اجبارش
ربیع بی حیا مهلت نداد عمامه بگذارد
عزادارم عزادارم عزادارم عزادارش
شباهتهای بسیاری میان اوست با زهرا
چه از پهلو، چه از سینه، چه از بازو، چه رخسارش
مدینه خاطراتی تلخ همچون کربلا دارد
پُر از داغست در سینه، چه از کوچه، چه بازارش
به روی نیزه میبردند رأسِ پور حیدر را
بمیرم آفتابِ داغ هم میداد آزارش
**
خودش فرمود هرکس گریه بر جد غریبم کرد
نمیبینند او را در صف محشر گرفتارش
✍ #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
بُردند اگر هجوم به بیت مطهّرش
در پشت در نبود گرانمایه همسرش
شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او
بر سر نبود تیغ عدوی ستمگرش
گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی
دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش
گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا
دیگر نسوخت لالهی کوثر برابرش
گیرم که بود مادر طفلان او غمین
دیگر نبود غنچهی نشکفته پرپرش
باید گریست در غم آن طفل نازنین
طفلی که دید حادثه در بطنِ مادرش
با آن که برد پای پیاده عدو ورا
دیگر نبود شاهد آن لحظه دخترش
عمامهاش فتاد اگر چه ز سر ولی
دیگر نبود هجمهی نا اهل بر سرش
از غصّه دید گریهی اهل و عیال خود
امّا ندید صدْمه به پهلوی همسرش
گرچه نشست آه و فغانش به دل ولی
سیلی نخورد بر رخ تنها صنوبرش
خون میشود دو دیدهی "یاسر" چو قلب یار
زین ظلمِ بی شمار که سخت است باورش
✍ #محمود_تاری (یاسر)
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
سایهنشینِ رحمت شیخ الائمهایم
حیرانِ از کرامت شیخ الائمهایم
سینه به سینه لطف مدامش به ما رسید
لبریزِ از محبت شیخ الائمهایم
از بین هرچه مذهب و دین و عقیدهای
ما پیروانِ نهضت شیخ الائمهایم
آری اگر که خادم سلطانِ مشهدیم
مدیونِ به امامت شیخ الائمهایم
فرموده است: شیعهی ما از سرشت ماست
یعنی که در حمایت شیخ الائمهایم
در عرصهی قیامت و آن روزِ بی کسی
ما شامل شفاعت شیخ الائمهایم
یک گوشه از مصیبت او قبر خاکیاش
در حسرتِ زیارت شیخ الائمهایم
اما چقدر روضهی او مثل مرتضاست
ما روضهخوانِ حضرت شیخ الائمهایم
دستان بسته، آتش و دیوار و کوچهها
گریه کنانِ غربت شیخ الائمهایم
✍ #علی_گلچین_پور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e