#مرگ_تنازع_بقا
✍ سعید احمدی
روزها گرچه به دید فلسفی بازگشت ناپذیرند و زمان، آنبهآن تازه و تازهتر میشود؛ اما امروز و دیروز ما اگر مانند هم بگذرند فرقی بین تازگی و کهنگی آن نیست. زمانهای ممتدی هستند که استخوان گلوگیری شدهاند و راه نفس انسان قدسی را بستهاند و او را تا مرز مرگ ارزشهای متعالی کشاندهاند. انسان خفه، دنیای خفگی و زمان خفته و بیرمقی که بهشت آدمیت را به جنگل تنازع بقا تغییر داده و تبدیل کرده است.
گاهی همه این قواعد خودساخته دنیای ما چنان کوه صبر و تحمل ما را میلرزاند که آرزو داریم صفیر صوراسرافیل به این حیات ناحیات پایان بدهد و این زمین وامانده را با هست و نیستش شخم بزند و خدا دانهای نو از تخم آدمیت بکارد و انسانی دیگر با مختصات عشق و عاطفه و فرشتهخویی بر زمین برویاند؛ با ریشهای پاک و پیراسته در زمین و تنه و ساقه و برگی سبز و بی آفت در آسمان و میوههایی تر و تازه و همیشگی برای سایهنشینان آن.
چنین آرزویی برای جهان سودازده ما ناممکن مینماید؛ جز آنکه زمان ما بایستد و زمین ما نچرخد و زبان ما نجنبد و عقل حسابگر ما بخوابد و ما در عالم بیمکانی و بیزمانی فصلی برای درنگ و تأمل بیابیم و نفسی تازه کنیم و به خود بیاییم؛ به خود خودمان؛ به فصل منطقی ما با دیگر موجودات؛ به انسان متفکر و مآلاندیش و بالاتر از آن به جنون عشق انسانوار؛ به انسان عاشق؛ به خون سرخ شهیدان عشق.
این #فصل_سرخ و «عقل مجنون» را هرگز نخواهی یافت؛ جز یک جا: کربلا... .
#نویسندگان_حوزوی
@howzavian
#یادداشت