🔴 زندانی به وسعت ایران
#معمای_زندگی_طلاب_برای_مردم
✍محمدعلیاکبری
🔶 اگر همه کارهایی که در ممکلت اتفاق میافتد به خاطر مدیریت ما طلبه هاست! خب... چرا وقتی ماهواره ساخته میشود و با موفقیت در مدار زمین قرار میگیرد کسی در خیابان از ما تشکر نمیکند؟!
پارک رفتن برای ما همیشه با دلهره و اضطراب همراه است!
دلهره از اینکه بچه هایمان صحنه هایی را می بینند که برایشان بد آموزی دارد مثل گپ و گفت پسرها با دخترهایِ همه جور پوش، همراه با رفتارهای دور از شأن یک پسر و دختر با فرهنگ و اصیل. دورهمی های با طعم پرتقال، نعنا، خوانساری، دو سیب و ... که به عنوان تفریح به خوردشان داده اند. یا سرگرمی هایی با گفتمان خشت، بی بی، گشنیز، شاه، غلام و ... که برای متدمدنانه تر جلوه کردن یا نوعی مشتی گری تو خالی، بعضی هایشان سیگاری هم گوشه لب کاشته اند. یا می بینی که چند تا پسر و دختر دور هم نشسته اند، یکی شان گیتار می نوازد و دخترک خوش خیال آرزو اندیش هم سر به شانه نوازنده گذاشته و از باب احتیاط دستی هم در دست دومی گذاشته! در رویاهای دست نیافتنی اش سیر می کند. گاهی هم کش و قوس های ویژه ی خلوتشان توجه هر عابری را به خود جلب می کند.
اضطراب از اینکه اگر کسی به تو متلک بدی گفت یا فحش و ناسزا نثارت کرد چه باید بکنی؟ پسرت که تو را نماد قدرت و اقتدار می داند انتظار دارد جوابشان را کوبنده بدهی! دخترت نگران سلامتی شماست که نکند درگیری ایجاد بشود و پدرم آسیب ببیند. همسرت هم نگران عصبانی شدنت است که خدای نکرده کار دست خودت ندهی.
پوشش خودت و همسرت برای همه باعث بهت و حیرت است من با عمامه و عبا و همسرم با چادر و مقنعه؛ انگاری که ما از یک سرزمین ناشناخته ای آمده ایم و از ساکنان زمین نیستیم.
خدا نکند که خانواده ات دلشان بخواهد به دریا بروند، نفسی تازه کنند و اگر فرصتی دست داد (گوش شیطان کر) ساعتی هم در جنگل قدم بزنند. نگاه های سنگین، رنج افزا، گاهی هم همراه با لبخند تمسخرآمیز و تک و توک ترحم انگیز و تلخ تر از همه اینکه وقتی با ژست روشنفکری هم همراه می شود دنیا را با تمام وسعتش برایت به اندازه زندگی در شکم مادر تنگ می کند؛ با تمام وجود بر دیوارهای سرد دنیا پا می زنی تا بتوانی راهی برای فراخ تر کردن دنیایت پیدا کنی. گاهی از شدت سنگینی نگاه ها و غبار محلی قلب ها راه رفتن یادت می رود؛ اگر کمی هم حواست پراکنده شود پاهایت نیز دست از یاری ات بر می دارند. چهره زن و بچه ات را که نگاه می کنی دیگر دلت می خواهد مرده باشی و این غم و تنهایی شان را نبینی.
اصلا لذتی از تفریح نصیبمان نمی شود گویی یک آزمون دیگری را داری از سر می گذرانی؛ آزمون صبر و شکیبایی؛ ولی این را هم برای دلخوشی خودم گفتم. آخه چرا من طلبه فکر کنم که خداوند یک سره دارد از من امتحان می گیرد؟
از کنار ساحل اگر چیزی نگویم بهتر است! قطع به یقین دریا برای من یکی، همیشه طوفانی است! کلا تابلو می شود که یک خانواده طلبه به ساحل آمده و نیازی به جار زدن نیست. مخصوصا اگر دم غروب به ساحل بروی با پدیده هایی روبرو می شوی که دور از اخلاق، ادب و نزاکت ابتدایی است. بچه مایه دارهایی که برای سرگرمی شبشان از بین دختران دم ساحل هر کدام را که با هوسشان مناسب تر است انتخاب می کنند تا غنای سرخ فامشان را با سیاهی فقر مالی دختران بی بال و پر گشته در آسمان نداری و یا با تیرگی هوس دخترکان بخت برگشته ی مانده در زیر آوار بی مهری خانواده ها ست کنند.
شاید تا این جایش خیلی ربط مستقیمی به ما پیدا نکند گرچه امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه شرعی است ولی احتمال چاقو خوردن پیش چشم زن و بچه ات که این روزها هم فانتزی بعضی ها شده تو را از هرگونه حرکت متهورانه باز می دارد. در حقیقت دریا رفتن و تجربه برخورد نسیم دریا به صورتت یک رویاست.
آن جایش که خیلی به ما مربوط است سوالاتی است که دختر و پسرت -که این صحنه ها برایشان تازگی دارد از شما می پرسند: بابا این دخترها کی هستند که سوار ماشین های پسرها می شوند؟
اینها با هم نسبتی دارند؟
چرا پسرها با دخترها این جوری شوخی می کنند؟
مگه اینها نامحرم نیستند؟
بابا بزرگتر که شدم برای من از این ماشین های شاسی بلند می خری (سوال همیشگی پسرم)؟
دعوای این پسرها سر چیه؟
گاهی اوقات بین پسرهای آفتاب مهتاب ندیده یِ هلپی افتاده تو ثروتِ بابا، سر یکی از دخترها که به نظر جذاب تر از همه می آید جر و بحث می شود. هر کی ماشینش بهتر و جیبش پر پیمون تر از بقیه باشد شانس بیشتری در این مزایده دارد. حتی پسرهای خوش تیپ تر هم اینجا بازنده ی رقابت در پول می شوند و احتمالا بعدش آوار شدن سر پدرِ پول دارشان که چرا من از دیگران کمتر دارم!
ادامه در #خبرگزاری_فارس👇👇
https://www.farsnews.com/news/13960431001342
#نویسندگان_حوزوی
@howzavian
#یادداشت