.
هدف، «شهادت» نیست!
نیروهای زبده و پایوران کارآزمودۀ ما یکی پس از دیگری در شامات توسط رژیم اشغالگر و موقت، ترور میشوند و ما صرفاً با تقدیس واژه «شهادت» و تکریم شهدای مزبور و تکرار حسرت هرباره که: «خوش به سعادتشون»، «اگه شهید نمیشدن عجیب بود»، «شهادت قسمت ما میشد ای کاش» و ... خود و جامعه را شهیدتراپی میکنیم!
این مدل تقدسبخشی و عادیسازی از مرگ، یادآور نهیب #حسن_باقری به نیروهایش است که در سخنان تکان دهندهای میگوید: «اوایل جنگ بچههای تبریز در دهلاویه ۷۰ تا شهید دادند. خدا شاهد است که همه تنشان میلرزید. حالا هزار تا، دو هزار تا، سه هزار تا، اصلاً انگار نه انگار. اگر فردا بهمان بگویند ۱۰۰ هزار تا، انگار یک با هزار فرقی ندارد.»
به قول کمالالدین اصفهانی(در واقعۀ قتلعام مردم اصفهان به دست لشکر مغول در سال ۶۳۳ هجری):
دی بر سر مردهای دو صد شیون بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید!
آن پاکیزهجانی که لهیب صفت، نهیب زد «ما ملت شهادتیم»! ترس، محافظهکاری و تسلیم در مقابل ظلم را نشانه رفت و اخافهسالاری و ذلت یک ملت را فروریخت. «ملت شهادت بودن» به معنای عادی شدن مرگ و تلطیف آن با شعر و شعار و احساس نیست.
در جامعه و فرهنگ امروز ما، به نظر میرسد مفهوم پیشبرندۀ شهادت -به تعبیر دکتر علیشریعتی- دچار تبدلاتی از جمله انفعال و تسکین شده است؛ در حالی که مفهوم شهادت باید ما را در برابر ظالم و خطاکار قویتر و خشمگینتر کند، نه اینکه همچون مخدری ما را تسکین دهد و لهیب آتشی که در قلب داغداران افتاده است را خاموش کند.
درود و رحمت حق بر مرحوم آیتالله حقشناس که در سالهای جنگ و در هنگام درخواست دعا برای شهادت، معترض میشد: «چرا باید دعا کنم که شهید شوید؟ دعا میکنم که پیروز شوید.»
روشنتر از آفتاب است که برای یک مجاهد، شهادت بالاترین مقام و مرتبتی است قیاس ناپذیر، اما قرار نبود فقط شهادت هدف ذاتی و نهایی مبارزه باشد، بلکه هدف، ظلمستیزی و سگکشی [صهیونیست] و شادی در پیروزی است و نه صرفاً جنگیدن، کشته شدن و برای آن متنهای ادبی و حماسی و غمگین سرودن، حسرتخوردن و مجدد منتظر شهیدی و خبر شهادتی دیگر ماندن!
علیخسروی
@bahr_dar_koze
نویسندگان حوزوی همدان
@howzavian_hamedan