✅راهکارها در حکایت ها
📙حرف ب
💠برخورد ملایم
اسلام يهودى !
اميرمومنان (ع) فرمود: يك نفر يهودى چند دينار از پيامبر (ص) طلب داشت، آن را مطالبه كرد. پيامبرفرمود: فعلا چيزى ندارم كه بدهى خود را بپردازم. يهودى گفت : از تو جدا نمى شوم تا پولم را بپردازى. پيامبر (ص) فرمود: در اين صورت، باهم در اين جا هستيم (تا ببينيم چه مى شود). پيامبر (ص) درهمان مكان، نشست، و هنگام ظهر، نماز ظهر را در همان جاخواند، و همچنان در آن جا ماندتا نماز مغرب وعشاء را نيز در آن جا خواند. اصحاب رسول خدا (ص) پس از اطلاع، يهودى را تهديد كردند تو به او هشدار دادند.
پيامبر (ص) به اصحاب خود متوجه شد و فرمود: به اين شخص يهودى چه كار داريد؟ آن ها عرض كردند: اى رسول خدا، اين يهودى است كه چنين مى كند؟. پيامبر (ص) فرمود: خداوند من را مبعوث نكرده كه به هم پيمان و غير او، ستم كنم. همين شيوه نيك پيامبر(ص) آن چنان يهودى را تحت تاثير قرار داد كه او نزديك ظهر روز بعد گواهى به يكتائى خدا و رسالت پيامبر (ص) داد، و گفت : مالى (كه از رسول خدا طلب دارم) در راه خدا دادم.
📚كحل البصر ص 67.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/hugifig📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉
#علت ها و راهکارها
حرف ب
بلا
از جمله چيزهايي كه خدا به موسي بن عمران (ع) وحي فرستاد اين بود كه: اي موسي من هيچ خلقي محبوب تر به سوي خودم از بنده خود نيافريده ام، من او را به بلاها گرفتار مي سازم به جهت اينكه خير او در آنهاست. و اگر نعمت دنيا را از او باز مي گيرم خير آن را در آن مي دانم. و من به آنچه صلاح او است دانا هستم. پس بايد او بر بلاي من #صبر كند. و #نعمت هاي من را #شكر نمايد. و به قضاي من #راضي شود، تا من او را در نزد خود از زمره صدّيقين بنويسم.
معراج السعادة 1 769
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/hugifig📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🍎🌹🌺 ┄┄┄┅═✧❁ فهرست ❁✧═┅┄┄┄
حرف الف
🎋موضوع : اراده الهی
https://eitaa.com/hugifig/303
🎋موضوع : توجه به جایگاه امام معصوم (ع)
https://eitaa.com/hugifig/305
🎋موضوع : امتحانات الهی
https://eitaa.com/hugifig/307
حرف ب
🎋موضوع : بلا و ابتلاها
https://eitaa.com/hugifig/308
🎋موضوع :چگونگی برخورد
https://eitaa.com/hugifig/309
حرف پ
🎋موضوع : اهمیت پدر و مادر
https://eitaa.com/hugifig/310
حرف ت
🎋موضوع : پرهیز از تنگ نظری
https://eitaa.com/hugifig/311
🎋موضوع : توکل بر خدا
https://eitaa.com/hugifig/312
🎋موضوع : تهمت ممنوع
https://eitaa.com/hugifig/313
حرف ث
🎋موضوع :
حرف ج
🎋موضوع :
حرف چ
🎋موضوع :
حرف ح
🎋موضوع : اداء دین و حق الناس
https://eitaa.com/hugifig/314
حرف خ
🎋موضوع : خدا شناسی
https://eitaa.com/hugifig/315
🎋خدا باوری
https://eitaa.com/hugifig/727
🎋موضوع :خدمت به مردم
https://eitaa.com/hugifig/321
حرف د
🎋موضوع : پرهیز از درد و دل
https://eitaa.com/hugifig/323
🎋موضوع : دشمن شکنی
https://eitaa.com/hugifig/324
❌موضوع : دل شکنی ممنوع
https://eitaa.com/hugifig/325
📒موضوع : دنیا
https://eitaa.com/hugifig/326
حرف ذ
🎋موضوع :
حرف ر
🎋موضوع :
حرف ز
🎋موضوع :
حرف س
🎋موضوع :
حرف ش
🎋موضوع :
📚https://eitaa.com/hugifig📚
🌷نمونه بروز رسانی ارائه راهکارها
✅بخش : اعتقادات
📙حرف خ
💠موضوع : خدا باوری
خدا با ماست 🌹✨
دو تا بچه بودن توی شکم مادر. اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم. اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده. دومی: شاید مادرمونم ببینیم. ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟ دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی. مثل دنياي امروز ما و خدايي كه همين نزديكيست.
اگر می خواهی بیشتر بدانی اینجا 👉🏻 سفر کن.!
📚https://eitaa.com/hugifig📚
🌷نمونه بروز رسانی ارائه علت ها و حکمت ها
✅بخش : ذکر و عبادت و دعا
📙حرف خ
💠موضوع : دعا
از بزرگى پرسیدند
اینهمه دعا کردی،چه
بدست آوردی؟
گفت:هیچ
اما: بعضی چیزهارو از
دست دادم
مثل: خشم،نگرانی،
اضطراب،افسردگی
ترس از پیری و مرگ
گاهی با از
دست دادن ها
خيال آسوده تری داریم
📚https://eitaa.com/hugifig📚
🌷نمونه بروز رسانی ارائه علت ها و حکمت ها
✅بخش : اخلاقیات
📚منبع طنز
📙حرف گ
💠موضوع : گرفتاری
❇️مردم و گرفتاری ها
روزی مردی روستایی الاغش را به بازار فروش حیوانات برد. مشتری های الاغ اگر از جلو می آمدند ، الاغ دهانش را برای گاز گرفتن آنها باز می کرد و اگر از عقب می آمدند به آنها لگد می زد.
شخصی به مرد گفت : با این وضع کسی الاغت را نخواهد خرید.
مرد گفت : قصد من هم فروش آن نیست فقط می خواهم مردم بدانند که من از دست این حیوان
✅راهکار نجات از گرفتاری
بگرد ببین توی کدوم یکی از قصههای قرآنی هستی:
گرفتار وسوسهی حوّا شدی؟
حسادتِ هابیل، سر به سرت گذاشته؟
شوهر بدی مثل فرعون داری؟
توی بیصبریِ یونس گیر کردی؟
یا فقر و مریضی ایّوب گرفتارت کرده؟
یا...
تو هر قصهای که هستی خدا همونجا راه درست رو بهت نشون داده.
📚https://eitaa.com/hugifig📚
🌷نمونه کاربرد تمثیلات
🌷نمونه بروز رسانی ارائه راهکارها
✅بخش : اخلاقیات
📚منبع : تمثیل
📙حرف الف
💠موضوع : امر بمعروف
🔶 اگر امر به معروف هم می خواهی بکنی؛
خیلی آهسته...
مثل آینه باش....
◻️ آینه داد نمی زند یقه ات بَد است.
وقتی روبروی آینه می ایستی جیغ نمی کشد بگوید چرا موی سرت اینجوری است!!!
🔸خیلی سکوت محض است...
آهسته...
هیچ کس خبردار نمی شود جز تو و آینه....
📚https://eitaa.com/hugifig📚
البته و باز هم البته اگر...
اینجا دیگه نگم اینکار را بکن.؟
تو اتوبوس پیرمرد به دختره که کنارش نشسته بود ! گفت :
دخترم این چه حجابیه که داری ؟
همه ی موهات بیرونه ؟
دختره با پررویی گفت: تو نگاه نکن !
بعد از چند دقیقه پیرمرد کفشش را درآورد، بوی جوراب در فضا پخش شد !!!
دختره درحالی که دماغشو گرفته بود به پیرمرد گفت : اَه اَه اَه این چه کاریه می کنی خفمون کردی ؟
پیرمرد باخونسردی گفت: تو بو نکن !
چرا که پیامبر ما رحمت للعالمین است تا می شود ....
بزرگان در پاسخ به آزار .... فرمود:ند نادان ها را دعا کنید.!
🌷نمونه بروز رسانی ارائه راهکارها
✅بخش : اخلاقیات
📚منبع تمثیلات
📙حرف ع
💠موضوع : عصبیت
ماشینت که جوش می آورد ...
حرکت نمی کنی... کنار زده و می ایستی❗️
وگرنه ممکن است ماشین آتش بگیرد 🔥
خودت هم همینطوری...☝️
وقتی جوش می آوری ،
عصبی و عصبانی می شوی ؛
تخته گاز نرو❗️⛔️
بزن کنار ! ساکت باش و هیچ نگو...✋
وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان...
📚https://eitaa.com/hugifig📚
هدایت شده از فرهنگ هزار موضوعی سخنان و نکته های حکيمانه دانشمندان
🌷نمونه بروز رسانی سخنان بزرگان
✅بخش : اخلاقیات
📙حرف گ
💠موضوع : گناه
#راهکارها
👌گناه زیاد سنگینی میآورد...
🔸دیدید بعضی ها میخواهند دورکعت نماز
صبح بخوانند انگار یک کوه پشت آنها
افتاده.. هر چه آنها را صدا میکنید،مثل
اینکه بختک روی آنها افتاده است.
⚠️اینها همه بر اثر گناهان زیاداست⚠️
✨آیت الله مجتهدی تهرانی
آیا میخواهید اثرات گناه را از بین ببرید⁉️
💠 امام علی (ع) میفرمایند:
🔹اگر میخواهید اثرات گناه از
بین برود " رازت را نگه دار و از فقر و
مشکلات خود به دیگران چیزی نگو ؛
از آزمایشات الهی ...دلخوری ها... دل
گرفتگی ها... ناراحتی ها...همه را کتمان
کن....
#مهم_این_است‼️👇
هر کس هرچه پرسید؟
بگو الحمد لله
همواره خدا را شکر کن ..این بلا ها و
مصیبت ها "اثرات گناه " را پاک میکند...
📚https://eitaa.com/danestanyhaybozorgan📚
🌷نمونه بروز رسانی و بروز سرودی اشعار آموزنده.!
📙حرف الف
💠موضوع : آگاهی بخشی
#راهکارها
✍️آقا شغل شما چیست؟
من دکتر «س. ص» متخصص اطفال
هستم.سال ها قبل، چکی از بانک نقد
کردم و بیرون آمدم؛
کنار بانک دستفروشی بساط باتری،
ساعت، فیلم و اجناس دیگری پهن کرده
بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در
بساطش ریخته.
آن زمان تلفن های عمومی با سکه های دو
ریالی کار می کرد.
جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو
ریالی بده؛ او با خوشرویی پولم را با دو
سکه بهم پس داد و گفت: اینها «صلواتی»
است!
گفتم: یعنی چه؟
گفت: برای سلامتی خودت «صلوات»
بفرست و سپس به نوشته روی میزش
اشاره کرد.
(دو ریالی «صلواتی» موجود است)
باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم
مراجعه کردند و به آنها هم دوریالی مجانی
داد
گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه
دو ریالی مجانی می دهی؟
با کمال سادگی گفت:
۲۰۰ تومان؛ که ۵۰ تومان آن را در راه خدا
و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی
می گیرم و صلواتی می دهم.
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند،
بعد از یک عمر برای پول دویدن و حرص
زدن، دیدم این دستفروش از من
خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش
را برای خدا می دهد
در صورتی که من تاکنون به جرأت می
توانم بگویم ی یک مریض مجانی نیز
نپذیرفتم.
احساساتی شدم و دست کردم جیبم، ده
تومان به طرف او گرفتم.
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت:
برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم.
این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش
گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد.
من که خیلی مغرور تشریف داشتم مثل
یخی در گرمای تابستان آب شدم.
به او گفتم : چه کاری می توانم بکنم؟
گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟ گفتم: پزشکم.
گفت: آقای دکتر! شب های جمعه در
مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر.
نمی دانید چقدر ثواب دارد!
صورتش را بوسیدم و خودم را درون
اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم.
دگرگون شده بودم
ما کجا اینها کجا؟
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار
مطبم نوشتند با این مضمون؛
«شبهای جمعه مریض صلواتی می پذیریم.»
دوستان و آشنایان طعنه ام زدند
اما گفته های آن دستفروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی:
«گفت باور نمی کردم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و من خاموش...»
راستى یك سوال:
«شغل شما چیه؟»
برای بخشنده بودن، پول مهم نیست باید
ببینیم چی داریم؟
گاهی با بخشیدن بک لبخند کوچک می
تونیم بزرگترین بخشنده باشیم
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/danestanyhayshearefarsi📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🌷نمونه بروز رسانی ارائه راهکارها
✅بخش : اخلاقیات عبادات
📙حرف الف
💠موضوع : الگو و اسوه
❇️الگوی زیبایی برای دیگران باش
سعی کن کسی که تو را می بیند،
آرزو کند مثل تو باشد.
از ایمان سخن نگو!
بگذار از نوری که بر چهره داری،
آن را احساس کند.
از عقیده برایش نگو!
بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو!
بگذار اثر عباداتت را جلوی چشمش ببیند.
از اخلاق برایش نگو!
بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد.
از تعهد برایش نگو!
بگذار با دیدن تو،
از حقیقت آن لذت ببرد.
بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را
بشناسند.
📚https://eitaa.com/hugifig📚
🌷نمونه بروز رسانی ارائه راهکارها
✅بخش : اخلاقیات
📙حرف ب
💠موضوع : بد آموزی
#نکته هشداری
❇️چرا بازداشت شدم؟
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم.
بچهای بسيار شلوغ میکرد.
خواستم او را آرام کنم. به او گفتم اگر آرام
باشد برای او شکلات خواهم خريد.
آن بچه قبول کرد و آرام شد.
قطار به مقصد رسيد و من هم خيلی عادی
از قطار پياده شده و راهم را کشيدم و
رفتم.
ناگهان پليس مرا خواند و اعلام کرد
شکايتی از شما شده مبنی بر اينکه به اين
بچه دروغ گفتهای به او گفتهای شکلات
میخرم، ولی نخريدی!
با کمال تعجب بازداشت شدم!
در آنجا چند مجرم ديگر مثل دزد و
قاچاقچی بودند.
آنها با نظر عجيبی به من مینگريستند
که تو دروغ گفتهای. آن هم به يک بچه!
به هر حال جريمه شده و شکلات را
خريدم و عبارتی بر روی گذرنامهام ثبت
کردند که پاک نمودن آن برايم بسيار گران
تمام شد!
آنها به دنبال يک بسته شکلات نبودند.
نگران بدآموزی بچهشان بودند و اينکه
اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست
بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او
زدند او باور نکند.!!
📔از کتاب «چرا عقب مانده ايم؟»
✍️علی محمد ایزدی
📚https://eitaa.com/hugifig📚
هدایت شده از ويژه نامه پرسمان دينی همراه با پاسخ های قرآنی روايي
🌷نمونه بروز رسانی پرسمان ها
📚منبع :تمثیلات
❇️قسمت: سخنان بزرگان
✅بخش : اخلاقیات
📙حرف الف
💠موضوع : امام
🔴 روزی از عارفی سؤال شد: چرا ما امام زمان را نمیبینیم؟
♦️عارف گفت: لطفا برگردید و پشت به من بنشینید. شاگرد این کار را انجام داد.
➖ آیا الان میتوانید مرا ببینید؟
♦️شاگرد عرض کرد خیر، نمیتوانم ببینم.
عارف فرمود: چرا نمیتوانی من را ببینی؟
شاگرد گفت: چون پشت من به شماست.
♦️عارف فرمود: حالا متوجه شدید چرا نمیتوانید امام زمان را بینید؟!
🍒 چون شما پشتتان به امام زمان است، با گناه کردنها و نافرمانیها به امام زمان پشت کردهایم و در عین حال تقاضای دیدار امام زمان را داریم...!!!
📚https://eitaa.com/bvcfjdaa📚
هدایت شده از فرهنگ نکته های #دانستنی و #هشداری
🌷نمونه بروز رسانی نکته های دانستنی
✅بخش : اخلاقی عبادی
📙حرف ع
💠موضوع : عبادت
#راهکارها
هرگز نمازت را ترک مکن
میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ؛ تا " سجده " کنند،
فقط یک سجده
از پاهايی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..
قبرها، پر است از جوانانى که
میخواستند در پیری توبه کنند...
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/jcjvjv📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉
هدایت شده از فرهنگ نکته های #دانستنی و #هشداری
🌷نمونه بروز رسانی نکته های هشداری
❇️منبع : خاطرات
✅بخش : اخلاقیات
📙حرف ب
💠موضوع : بد آموزی
#علت ها و حکمت ها
❇️چرا بازداشت شدم؟
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم.
بچهای بسيار شلوغ میکرد.
خواستم او را آرام کنم. به او گفتم اگر آرام
باشد برای او شکلات خواهم خريد.
آن بچه قبول کرد و آرام شد.
قطار به مقصد رسيد و من هم خيلی عادی
از قطار پياده شده و راهم را کشيدم و
رفتم.
ناگهان پليس مرا خواند و اعلام کرد
شکايتی از شما شده مبنی بر اينکه به اين
بچه دروغ گفتهای به او گفتهای شکلات
میخرم، ولی نخريدی!
با کمال تعجب بازداشت شدم!
در آنجا چند مجرم ديگر مثل دزد و
قاچاقچی بودند.
آنها با نظر عجيبی به من مینگريستند
که تو دروغ گفتهای. آن هم به يک بچه!
به هر حال جريمه شده و شکلات را
خريدم و عبارتی بر روی گذرنامهام ثبت
کردند که پاک نمودن آن برايم بسيار گران
تمام شد!
آنها به دنبال يک بسته شکلات نبودند.
نگران بدآموزی بچهشان بودند و اينکه
اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست
بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او
زدند او باور نکند.!!
📔از کتاب «چرا عقب مانده ايم؟»
✍️علی محمد ایزدی
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/jcjvjv📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉
✅نمونه راهکارها ❇️بخش تمثیلات 📙حرف م
🤣موضوع : مشکلات
مشکلات هم روزی مانند
برگ زرد درختان پاییزی می ریزنند🪔
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/jcjvjv📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉
✅نمونه راهکارها ❇️بخش تمثیلات 📙حرف ف
💠موضوع : فرصت
👈مانند عقاب در انتظار فرصت باشید وقتی رسید خود را در آن بیندازید ❣️یک دقیقه مطالعه
عقاب، وقتی می خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه ی یک صخره، به انتظار یک اتفاق می نشیند.
می دانید اتفاق چیست؟
گردبادی ست که از روبه رو می آید.
عقاب، به محض اینکه آمدن گردباد را حس کرد، بال های خود را می گشاید و اجازه می دهد باد او را با خود بلند کند. به محض اینکه طوفان، قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرنده ی بلندپرواز، سر خود را به سوی آسمان بلند می کند و عمود بر طوفان می ایستد و مانند گلوله ی توپی، به سمت بالا پرتاب می شود.
او آنقدر با کمک باد مخالف، اوج می گیرد تا به ارتفاع مورد نظر برسد و آنگاه با چرخش خود به سوی قله ی مورد نظر، در بالاترین نقطه ی کوهستان، مأوا می گزیند.
او منتظر حادثه می ماند، حادثه ای که برای مرغ های زمینی، یک مصیبت و بلاست. او منتظر طوفان می نشیند تا از انرژی پنهان در گردباد، به نفع خود استفاده کند.
در زندگی؛ روزهایی هست که راه نجات، یاد گرفتن بلند پروازی از عقاب است.
👤 مسعود لعلی
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/jcjvjv📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉
✅نمونه راهکارها ❇️بخش تمثیلات حرف ذ
موضوع : ذهن
ذهن را از قيد و بندها آزاد کن شكار ميمون زنده بخاطر چابكی و سرعت عمل جانور بسيار مشكل است. يكی از روشهای شكار ميمون در آفريقا اين است كه شكارچی به محل اقامت ميمونها می رود و بدون توجه به آنها در سوراخ كوچكی در يك سنگ بزرگ مقداری خوراكی می ريزد و دور می شود ميمونهای گرسنه و كنجكاو دستشان را به درون سوراخ می برند و خوراكيها را در مشت خود می ريزند اما دهانه سوراخ كوچكتر از آن است كه مشت ميمون از آن خارج شود. ميمون وحشت زده می شود و تقلا می كند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمی كند تا رها شود.
ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته ميمون است، در مواجهه با مشکلی وحشت زده می شود، تقلا می كند و بی تاب می شود و روی آن مسئله قفل می شود در حالی كه بهترین و آسان ترین راه چاره در رها كردن آن و آزادی ذهن از قيد و بندهای آن مشکل است.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/jcjvjv📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉
✅بخش راهکارها
❇️منبع نکته های آرام بخش
📙حرف الف
❌موضوع : اندیشیدن
"آرامش"
پیامد اندیشیدن نیست!
بلكه "آرامش" نیندیشیدن
به گرفتاریها و چالشهایی است
که ارزش "اندیشیدن" ندارند ...
✍️با تشکر از دوستان بروز رسان معارف اسلامی
🤍┄•●❥ @harfe_delema
📚https://eitaa.com/jcjvjv📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉
❤️نمونه کارهنری روی داستان ها
✅بخش #علت ها
❇️منبع داستان ها
📙حرف م
❌موضوع : مرگ
✍️شخصی از پیامبر گرامی (ص) پرسید چرا
از مرگ میترسیم؟رسول خدا (صل الله) فرمود:
آیا مال داری؟ گفت بله فرمودند: آیا در راه خدا
داده ای؟ گفت: نه، فرمود: به همین خاطر میترسی.
نظیر همین سؤال را شخص دیگری از امام
حسن (علیه السلام) کرد؛ امام جواب داد:
شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادی دنیا
کردهاید و برای آخرت کار نیکی ندارید و به
همین خاطر از مرگ میترسید که از جای آباد
به جای خراب منتقل شوید.
📚بحارالانوار جلد ۶ صفحه ۱۲۹
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣️ @https://eitaa.com/dastan_latifeh❣️
╚══════. ♡♡♡.═╝
❤️نمونه کارهنری روی داستان های همراه با شعر
✅بخش #حکمت ها
📙حرف ح
❌موضوع : حکمت های الهی
📓یکی از داستانهای زیبای پروین اعتصامی:
✍️پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت.
🔹از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود دهقان مقداری گندم در دامن لباسش ریخت
پیرمرد خوشحال شد و گوشههای دامن را گره زد و به سوی خانه دويد.
در همان حال با پروردگار از مشکلات خود سخن میگفت :
🔹و برای گشایش آنها فرج میطلبید و تکرار میکرد:
ای گشاینده گرههای ناگشوده، عنایتی فرما
و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای
🔸پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گرهای از گرههای لباسش باز شد و تمامی گندمها به زمین ریخت.
او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت :
🔹من تورا کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود
🔸پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند.
✍️پروین اعتصامی :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح را ...
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣️ @https://eitaa.com/dastan_latifeh❣️
╚══════. ♡♡♡.═╝
هدایت شده از فرهنگ خاطرات علمی اخلاقی تربیتی
❤️نمونه کارهنری روی خاطرات بزرگان
✅بخش #راهکارها
📙حرف ش
❌موضوع : شکر نعمت ها
🔴 نعمتهای خداوند را یاد کنیم و شاکر باشیم
آیت الله مجتهدی تهرانی: قدیم در کتابی این داستان را خواندم که: سعدی شاعر معروف یه وقتی کفش نداشت، عصبانی بود که من شاعری این مملکت، باشم آن وقت کفش ندارم. مدتی از خدا ناراضی بود که: خدایا، این چه زندگی است که ما کفش نداریم بخریم. شاعر هم هستیم!
تا اینکه یک روز جلوی مسجد میگذشت، یک نفر را توی مسجد دید که از زانوها به پایین پا نداشت، تا او را دید، سرش را بلند کرد و گفت: «خدایا شکرت که اگر من کفش ندارم، پا دارم».تا دیروز از خدا ناراضی بود، اما امروز که دید این شخص پا ندارد، خوشحال شدو گفت: « الحمدالله، اگر من پا نداشتم، چیکار میکردم؟»
خدا می داند واقعا اگر ما پا نداشتیم چیکار میکردیم؟! گاهی نعمت های خدا را یاد کنید. پا نداشتیم، دست نداشتیم، چشم نداشتیم، گوش نداشتیم، چیکار میکردیم؟
📚ڪتاب بدیع الحکمة حکمت ۲۴ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانی(ره)
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
❤️نمونه کارهنری روی منابع #علت ها
📙حرف الف
❌موضوع : ایمان و کفر
✅بخش تلفیق شعر و حکایت
📚حکایت خواندنی
امام جعفر صادق (علیه السلام)فرمودند
دو مرد وارد مسجد شدند، یکی از آنها عابد بود و دیگری گنهکاروقتی که از مسجد بیرون آمدند،
مرد گنهکار، مؤمن راستین بیرون آمد
ولی مرد عابد، فاسق و گنهکار بیرون آمد! از این رو که عابد وقتی وارد مسجد شد، به عبادت خود می بالید و در اندیشه خود به عبادتش مغرور بود، ولی گنهکار در فکر پشیمانی از گناه و طلب آمرزش گناهانش از خدا بود.
خداوند به حضرت داود (ع) خطاب کرد:
(بشر المذنبین و انذر الصدیقین)
[گناهکاران را مژده بده و درستکاران راستگو را بترسان] حضرت داود (ع) عرض کرد:
چگونه گناهکاران را مژده بدهم و درستکاران را بترسانم
خداوند فرمود: به گناهکاران مژده بده که من پذیرای توبه و بخشنده گناه هستم و درستکاران را بترسان که به اعمال خود، مغرور و خودبین نشوند.
زیرا بنده ای نیست که او را به پای حسابرسی بکشم، مگر اینکه بر اثر ناخالصی های عبادتش به هلاکت بیفتد
📚اصول کافی
اینجاست که گفته شده:
ای بسا کافر که مؤمن گشت و رفت
ای بسا مؤمن که ایمان هشت و رفت
✍️به کانال فرهنگ موضوعی علت ها حکمت ها و راهکارها بپیوندید🔽
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/jcjvjv📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉
هدایت شده از فرهنگ خاطرات علمی اخلاقی تربیتی
.❤️نمونه کارهنری روی خاطرات بزرگان
✅بخش #راهکارها
📙حرف ش
❌موضوع : شکر نعمت ها
💎بعد از اینکه یک مرد ۹۳ ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت
پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم"
سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد.
این داستان ما را به یاد درسی از گلستان سعدی انداخت: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب...»
به کانال خاطرات علمی اخلاقی تربیتی بپیوندید🔽
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈