هدایت شده از ★سربازسید؏لی★ motahareh
#تلنگرانہ
میگه ڪنڪورددارم📚
نمیرسم نمازو...بخونم!
ببینم...
میرسے ناهار بخورے؟🥪
شام بخورے؟🌮
چت کنے؟📱
فیلم ببینے؟!!!🎞
چرا وقت عبادت ڪہ میشہ
فاز صرفہ جویے در وقت میگیریم؟!!
روزقیامت...
نمیگن تڪ رقمے بودے یا نہ‼️
میگن نمازت ڪو⁉️
📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿
دوست داری نماز بخونی اما نمیتونی❓😔
دوست داری قرآن بخونی اما طنبلیت میکنه📖😢
اینکه کاری نداره یه کانال بهت معرفی میکنم که تو توش پر از این حرفاست اصلا حال و هوات عوض میشه😍☺️
چند قلم از فعالیت های کانال😊👇🏻
#تلنگــࢪانھ
#حرفبزرگان
#پروفایل چادرانه
#حرف_حساب
#چالش
وکلی چیزای قشنگ دیگه که به خدا نزدیکترت میکنه پس بدو بیا لفتش بدی از دستت میره ها😊☺️
به عشق آقا امام زمان بیا ببین چقدر خوشحال بشه 1000برابر دعات کنه
https://eitaa.com/doktaranhoseyni
عکس و استیکر با چه موضوعی می خوای؟😎
بزن روش🔥🤞🏻
موقشنگ😎🤠
عاشقانه💞
مشکی🖤
امام زمانی💚
تولد🎉
مناسبتی مذهبی🎊🕯
انرژی مثبت🍃
صلوات💎
محرم🖤
پس زمینه فانتزی📱
احادیث📝
نقاشی🖌
دخترونه🙋🏻♀پسرونه🙋🏻♂
معطل نکن😉😁
https://eitaa.com/joinchat/1441726573Ce903ae139e
گــــاندۅ😎
عکس و استیکر با چه موضوعی می خوای؟😎 بزن روش🔥🤞🏻 موقشنگ😎🤠 عاشقانه💞 مشکی🖤 امام زمانی💚 تولد🎉 مناسبتی م
یه نگاه بندازید ببینید چه خبره😍😍🔥🔥🔥🔥🔥 قرارگاه استیکر
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤
🖤🖤
🖤
رمان چــشم تــ🖤ــاریکی
#پارت_33
کاغد رو باز کردم داخلش رو خوندم اسپانیایی نوشته بود:
Recuerda que esta no es la última vez, esta era una opción.
De nuevo
(به یاد داشته باشید این آخرین بار نیست، این یک گزینه بود.
از نو)
از اتاق رفتم بیرون
-امییییر،امیرروایساچیشد؟
+میخواستی چی شه تحدید کردن مارو،نمیخوای کاری کنی محمد؟
دوستت، برادرت ،داره جلوی چشمای تک تکمون ذله ذله میشه اون از اون داااااعشییییی ها اینممم از این که تیر خورده معلووووم نیست الان کجاس فرشید؟؟؟
سرمو اوردم پایین بعد بردم بالا
-باید یه ردی باشه تا فرشیدو پیدا کنیم امیر!!!
+سعیتو کن
#رسول
هرچندبحث های آقامحمد با آقا امیرو میشنیدم ولی سرم تو کارت بود شاید نشونه ای پیدا کنم که...
#امیر
- فقط خدا خداکنه هیچ بلایی سر فرشید نیارن....خداااا کنه
+ایشاالله که اتفاقی نیفتاده..
#رسول
پیدا کردمم..مکان فرشید رو پیدااااا کردممممممممم
-آقام.حممم.د
+چیه چیشده؟
-جی پی اس موبا...
+درست حرف بزن بفهمم چی میگی؟!!
-موبایل فررشید جی پی اسش روشنهههه..مو.با..یل رو ...رو..شن کرر...
امیر:
-چرا منتظری ردشوووووونو بزننننن!!!
+بله چشم...اقا تو منطقه متروکه تو لواسون هست...
محمد:
خب وایمیسیم تا...
-چی چی رو وایمیستیم محمددد
+امیر باید...
-باید چی محمد؟؟؟جون فرشید تو خطرهههه هرلحظه ممکنه بلایی سرش بیارن بعد وایسادی میگی خب وایستید باید.....
+امیر ما همینجوری نمیتونیم بریم سر محل GPS که باهاشون رو به رو شیم باید بفهمیم حداقل چقدر نیرو دارن و چقدر نیرو نیازه واسه عملیات...
-محمد تورو نمیدونم اینکه میخوای مطمئن شی چندتا نیرو اونا چند تا ما باید ببریم سر عملیات من فقط الااااان میدونم باید دست به کار شم برای نجات فرشید..
#محمد
دستمو رو صورتم کشیدم
-امیییر تو چطوری میخوای بری باهاشون روبه رو شی
×اقامحمد،آقاامیر من چیکار کنم؟
-وایسا رسوللل...امیر نمیتونی تنها با چندتا فوق فوقش 15تا نیرو باهاشون رو به رو شی از کجا معلوم شاید نیرو های اونو دوبرابر از نیروی ما بود شاید این یه حُقه و کلک هست...
×آقا محمد GPS ممکنه قطع....
+رسووووووول میزارییییی؟؟؟
-رسول جان لوکیشن بفرس رو موبایل من.
×بله چشم
+نهههه رسول نفرس
×اِی بابا
-محمد!تو میخوای منتظر بمونی بمون!!!!! ولی من شده با یگان ویژهههه و یا بچه های نوپو و اطلاعاتی سر این عملیات میرم امروز...
امیر رفت..
+امیرررر
×اقا بفرستم لوکیشنو؟
#محمد
نفس عمیق کشیدم و مکث کردم..برگشتم به بچه ها و رسول نگا کردم
+بفرست..
×چشم
رفتم جلو تر
+بچه ها، سعید،داوود،صادق،مهدی،و شما دونفر همراه من میان .....رسول
×جانم اقا؟
+هرچی شد...
×اطلاع میدم اقا..بسپارید به من
+بقیه هواستونو جمع کنید..شماها دنبالم بیاین بریم اتاق تجهیزات..
بچه ها:بله چشم
https://harfeto.timefriend.net/16356892739094
نظراتتون رو در ناشناس اعلام کنید❤️💋
درسته من جواب ناشناس ها رو نمیزارم اما مطمین باشید که میخونم و نظراتتون رو دریافت میکنم پس لطفاً انرژی بدید❤️
هدایت شده از 🐊°|جــوانـان گــانـدویـی|°🐊
♨️ نقش آفرینی مجریان صدا و سیما در #سریال " نوار زرد ۲ "/ معرفی بازیگران جدید
🔹 شهرام شکیبا و ستاره سادات قطبی از مجریان توانمند و با سابقه تلویزیون به ترکیب سریال تلویزیونی" نوار زرد ۲ " به کارگردانی سروش محمد زاده و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی اضافه شدند
🔸 شهرام شکیبا منتقد سینما، شاعر، طنزپردازو مجری تلویزیون ،که در سریال های با خانمان، دودکش و فیلم سینمایی زندگی شیرین فعالیت بازیگری خود را آغاز کرده است و همچنین همسر وی ستاره سادات قطبی بعد ازکار اجرا با بازی در سریال گاندوی ۲ به کارگردانی جواد افشار این بار مقابل دوربین نوار زرد ۲ قرار گرفته است
🔹 تصویربرداری سریال " نوار زرد ۲" به نویسندگی کریم لک زاده به مدت ۶ ماه است در استانهای تهران،گیلان و البرز آغاز شده و تاکنون ۷۰ درصد از تصویربرداری آن انجام شده است
🔸پیش از این حضور بازیگرانی همچون: بانیپال شومون، مهشید جوادی، پوریا پورسرخ، محمود پاک نیت،پورانداخت مهیمن، حسین پاکدل، امیرحسین صدیق، حسام محمودی، ایوب آقاخانی، آذین احرامی و.... معرفی شده اند
#ادمین_امنیتی
گــــاندۅ😎
https://harfeto.timefriend.net/16356892739094 نظراتتون رو در ناشناس اعلام کنید❤️💋 درسته من جواب نا
انرژی زیاد باشه بازم میزارم
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤
🖤🖤
🖤
رمان چــشم تــ🖤ــاریکی
#پارت_34
#فرشید
کتفم بدجوری درد میکرد اصلا نمیتونستم تکون بدم مچ دستم با زنجیر بسته بودخیلی درد میکرد....
صداشونو میشنیدم...
یکیشون اومد جلو.....
یه عکس آورد نشونم داد اگه میخوای بلایی سر مادرت نیاد...
+من هیچی نمیگم خودتون رو خسته نکنید.
_اها باشه...
با پاش کبوند تو شکمم اخم بلند شد....از من فاصله گرفت ...یه نفر رو اوردن از اون چادر های گلگلیش فهمیدم مامانه
+عوضضضضی بی غیرت طرف حسابت منممممممم.
اصلا دلم نمیخواست که اون شکنجه بشه به خاطر من...اما.... پرتش کردن کنار من....
یهو یه خانمی اومد تو یه بطری آب دستش بود اول شک داشتم اومد طرف مامانم بلند داد زدم......
+نخووررررررررررر اسییییییییید.
مامانم که فهمید چی گفتم با مشت بطری رو انداخت اونور خیالم راحت شد.
یه یه نفر که پوشش دکتر داشت اومد طرفم یه سرنگ بزرگی تو دستش چشمام رو بستم فقط فهمیدم سوزن رو تو گردنم فرو کرد و بعدش سیاهی مطلق.......
#امیر
با موتور رفتم سمت لوکیشن... یه انباری بود پشت چن تا دار و درخت...آروم آروم رفتم سمت انبار که چشمم خورد چن نفر دارن میان بیرون فهمیدم فرشید بود تو این چند ساعت معلوم نبود چه بلا هایی سرش اومد...
بردنش یه جای دیگه بیهوش بود...
یه سگ وحشی هم اونجا دم در خواب بود زنجیرشم بسته بود...
نقشه داشتم البته معلوم نبود جواب بده یا نه اما به ریسک کردنش می ارزید چشمم خورد به تکه فلز که تیز بود اروم برش داشتم وگذاشتم زیر کاپشنم و زیپش رو تا اخر بستم...
رفتم سراغ یکی از نگهبانا....سرش پایین بود رو اتیش کنم ندید...خواست هلم بده که اسلحمو دراوردم و گذاشتم رو سرش با علامت سکوت بهش فهموندم.. دستم رو گذاشتم رو دهنش
آروم بهش گفتم...
+خب گوش چی بهت میگم....دست از پا خطا کنی میری اون دنیا فقط به من بگو کل کسایی که تو سولن کن نفرن...
با دست گفت بیست نفر البته جاهای مختلف...تازه کن تاشون نبودن...
نقشم رو بهش فهموندم..به ناچار قبول کرد... کم کم داشتیم به ساعت یک نصف شب نزدیک میشدیم.....اما محمد هنوز نیومد میدونستم....کسی اطراف سوله فرشید نبود در رو برام باز کرد بیهوش بود ...
داشتم میرفتم طرف فرشید که حرارت بدن یه نفر رو نزدیک خودم حس کردم وقت تعلل نبود خیلی اروم اون ورقه تیز رو دروردم بهش حمله ور شدم .خورد زمین بلند شد چی خورده بود که انقد هیکلی بود خدا میدونست. بعد ازچن دقیقه درگیری دوباره خواستم برم سمتش که یهو از پشت منو محکم گرفت هولم داد با سر رفتم تو چوب هایی که گوشه انبار بود بلند شدم خیسی یه چیزی رو رو صورتم حس کردم می سوخت کلی مهم نبود داشت میومد طرفم که چوب بلند که کلفتم بود ر وبرداشتم زدم تو گردنش تلو تلو خوران افتاد رو زمین بعدشم بلند نشد لبه چوب خیلی تیز بود دست خودمم برید رفتم طرفش چشماش نیمه باز بود تکونم نخورد فهمیدم به درک واصل شده. رفتم طرف فرشید.سرش به دیوار تکیه داده بود خواب بود چشمم خورد به گردنش کبود بود فهمیدم یه سرنگ زدن خدا خدا میکردم چیزی که فک میکردم نباشه.....حالش تقریباً خوب بود بلند شدم رفتم بیرون محوطه...که دیدمشون فوری خودم رو پشت بوته ها مخفی کردم رفت سمت فرشید....یه سطل بزرگ بود توش آب بود.... دیدم یکیشون رفت اون رو آورد از پشت سرش رو محکم گرفت رو گذاشت تو آب سی ثانیه گذشت....دوباره کشوند بالا دوباره گذاشت ای لعنت... دیدم چشمای کبود شدش رو باز کرد برای نفس کشیدن به تقلا افتاده بودد....خدا میدونه آمپوله چی بود....
یه نفر با لهجه ی عجیبی باهاش حرف میزد!
_چیههههههه بازم شکنجه میخاییی نه مثل اینکه زبون آدمیزاد حالیت نمیشه نه...سه نفر بودن اون سه تا رفتن دنبال یه چیز دیگه فقط خودش بود بهترین موقع برای ضربه زدن یه میله داغ آورده بود به غیر از اون یه فلج کننده موقتم دستش بود...
_خب با کدومشش درد بیشتری میکشی...
میله داغ از حرارت سرخ شده بود یه چاقو جیبی رو آورده بودم اروم اروم رفتم سمتش پشت سرش بودم جلوی فرشید بود اون دیدی به من نداشت اما میتونستم بفهمم چه حالیه...یه قدم رفتم عقب همین که سرش رو برگردوند با چاقو زدم تو دل و رودش چن باز زدم تا اینکه از پا افتاد از خونش چاقو کامل خونی بود انداختمش زمین رفتم سمتش نفساش به شماره افتاده بود.....
+فرشید خوبی..
نا حرف زدنم نداشت سرش رو به بالا تکون داد حالش خوب نبود گذاشتمش رو کولم رو رفتیم طرف موتور....