💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
دست مامان را میگیرد و دست دیگرش را روي بازوي بابا
میگذارد:خواهش میکنم... زبونِ تلخ محمود رو به من ببخشید..
نمیدانم باید بروم یا بمانم؟
نگاهم به بابا و مامان است که صدایش میآید
:_نیکی مام میریم...
ما؟؟ من و مسیح؟؟ کجا با هم میرویم؟
زنعمو با نگرانی به طرف مسیح برمیگردد:کجا پسرم؟
:_میریم خونه ي خودمون مامان...
خانه ي خودمان؟چه جهنم ترسناکی..
زنعمو میگوید:چرا آخه؟
عمووحید میگوید:شراره جان،بچه ها میخوان من رو تا فرودگاه
برسونن
باز هم بغض،پنجه ي قوي اش را دور گردنم حلقه میکند.
عمومحمود میگوید:میخواي بري وحید؟
بابا میگوید:به خاطر بابا میري؟
عمو تنها سرش را تکان میدهد،ناراحت است... خیلی...
مانی میگوید:پس ما میریم عمووحید رو برسونیم..عمو پروازتون
ساعت چنده؟عمو به مانی نگاه میکند و لبخند میزند:یازده
مانی میگوید:خب بعدشم من نیکی و مسیح رو میبرم میرسونم
فرودگاه دیگه...
مامان میگوید:ولی ما هم باید بیایم فرودگاه
مانی میگوید :زنعمو پروازشون ساعت چهار و نیم صبحه.. کجا بیاین
آخه؟همین جا خداحافظی کنید،زودتر بریم اینا وسایلاشون رو هم
جمع کنن دیگه...
سکوت جمع نشانه ي توافق است.
جلو میروم و بابا را بغل میکنم.
آغوشش هنوز گرم و مطمئن است.
هنوز آرامم میکند و تسلایم میبخشد.
مامان را که بغل میکنم،احساسات دخترانه قلقلکم میدهند و بغضم
میشکند.
مامان،با مهربانی بعد از مدت ها،صورتم را میبوسد و در گوشم
میگوید:مسیح پسر خوبیه.. دوسش داشته باش..
منظورش از دوست داشتن آن است که به حرف هایش گوش کنم
لابد!
زنعمو را هم بغل میکنم،احساسی تر از مامان است و مدام اشک
#ادامه_دارد
قسمتـ اولـ #مسیحاے_عشق 😍👇🏻💙
https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534
🌱
.
"رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق"
.
یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنهی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد.
.
به قَلَــــم:فاطمه نظری
.
@siibgolab
🌱
Instagram:@fa_na_za_ri
.
🌱
💠
♥️💠
💠♥️💠
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
میریزد.
سفارش من را به مسیح و سفارش مسیح را به من میکند.
با عمومحمود دست میدهم،هنوز آنقدر با او راحت نیستم.
مادرانه هاي مامان و زنعمو تازه گل کرده که مانی اشاره میکند دیر
شده و عمو به پرواز نمیرسد....
چادرم را سریع عوض میکنم و بار دیگر با همه خداحافظی میکنم.
صداي بغض دار مامان را میشنوم که از بابا میخواهد زودتر به خانه
بروند.
عذاب وجدان پتک محکمش را به سرم میکوبد.
سریع از خانه بیرون میروم قبل از اینکه بیش از این،بغض سر باز کند.
مانی و عمووحید و مسیح چند قدم جلوتر حرکت میکنند.
صداي پارس هاي سگ خانه بلند میشود،پاتند میکنم و خودم را به
آنها میرسانم.
مسیح میگوید:مانی بیا با ماشین من بریم...
مسیح پشت رول مینشیند و عمووحید کنارش.
من و مانی هم عقب مینشینیم.
استارت میزند و راه میافتیم.
#ادامه_دارد
قسمتـ اولـ #مسیحاے_عشق 😍👇🏻💙
https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534
🌱
.
"رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق"
.
یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنهی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد.
.
به قَلَــــم:فاطمه نظری
.
@siibgolab
🌱
Instagram:@fa_na_za_ri
.
🌱
💠
♥️💠
💠♥️💠
یک لحظه و یک ساعت
دست از تو نمیدارم
زیرا که تویی کارم
زیرا که تویی بارم
#مولانا
༻°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
Bijan_Bijani-Gole_Nar-SONG95IR.mp3
4.4M
دلربا دلنشین شیرینأدا نازنین
به کجا رفتی بیا تب و تابم را ببین!
#موسیقی
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
همه شب
سجده بر آرم
که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب
بمیرم
که تو آیی و بمانی...
#دردلِشب
༻°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
لوگوی شما
لبخندتان است
کارت اعتباریتان
شخصیتتان است
و علامت تجاریتان
انرژی مثبتیست که با هر لبخند
دادوستد میکنید
حسابتون پر از لبخند😊
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی
هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست...
#صائب_تبریزی
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
دلم میخواهد هر چهار چرخ ماشین پنچر شود و عمو به پرواز نرسد..
دوست دارم از آسمان سنگ ببارد و عمو به پرواز نرسد...
دوست دارم هواپیما نقص فنی پیدا کند و پرواز به چندین ماه بعد
موکول شود...
اصلا دوست دارم بمیرم و عمو از خیرِ رفتن بگذرد..
نمیخواهم گریه کنم،دوست ندارم بیش از این،عمو نگران برود.
مشغله هاي کاري اش،بیماري پدربزرگ،مشکلات بابا و عمومحمود و
رفاقتی که میترسم به خاطر من،بهم بخورد....
همه و همه روي شانه هاي مردانه ي عمووحید سنگینی میکند.
دوست ندارم غصه خوردن براي نیکی و نگرانی به لیست روزانه ي
عمو اضافه شود...
گریه نمیکنم تا عمو فکر کند برادرزاده اش مثل کوه استوار
است..عمو هر از گاه برمیگردد و نگاهم میکند. من هم نقاب لبخندي
روي لب هایم میزنم و به استقبال محبتش میروم.
نمیدانم چقدر در فکر و خیال پیش میرویم که ساختمان فرودگاه را
میبینم.
قلبم هري میریزد.
نکند واقعا عمو برود
#ادامه_دارد
قسمتـ اولـ #مسیحاے_عشق 😍👇🏻💙
https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534
🌱
.
"رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق"
.
یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنهی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد.
.
به قَلَــــم:فاطمه نظری
.
@siibgolab
🌱
Instagram:@fa_na_za_ri
.
🌱
💠
♥️💠
💠♥️💠
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
چه سوال احمقانه اي..
عمو میرود و من تنها میشوم...
عمو میرود و من میمانم و پسرعمویی مسیح نام و شناسنامه اي که
نام او را یدك میکشد.
ماشین که میایستد،خودم را پرت میکنم بیرون.
نیاز به اکسیژن تازه دارم.
وارد فرودگاه میشویم و روي صندلی هایسرد سالن انتظار مینشینیم.
چند دقیقه میگذرد..
با نگرانی پاهایم را تکان میدهم..
عمو از روي صندلی کناري ام بلند میشود.
:_بچه ها برید تا منم برم دنبال گرفتن کارت پرواز و اینا...
بلند میشوم؛وقت وداع است... وقت خداحافظی با دلگرمی ام...
عمو بغلم میکند و در گوشم میگوید: مراقب خودت باش... نگران
نباش مسیح قابل اعتماده...هر چیزي که شد اول به من خبر
میدي،فهمیدي؟ به خدا توکل کن همه چی درست میشه..
مار چنبره زده ي بغض در گلویم بیدار میشود و چشم هایم را نیش
میزند.
گریه میکنم:عادت کرده بودم به بودنتون...
#ادامه_دارد
قسمتـ اولـ #مسیحاے_عشق 😍👇🏻💙
https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534
🌱
.
"رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق"
.
یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنهی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد.
.
به قَلَــــم:فاطمه نظری
.
@siibgolab
🌱
Instagram:@fa_na_za_ri
.
🌱
💠
♥️💠
💠♥️💠
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
از عمو جدا میشوم،دستم را زیر چشمانم میگذارم و اشک هایم را که
براي ریختن سبقت میگیرند پاك میکنم.
عمو میخندد،اما چشم هایش نگران است:نه دیگه نداشتیم... گریه
نداشتیم... قول میدم زود برگردم... اصلا چند وقت دیگه خودت بیا
پیش من...
خیلی وقته نیومدي،نوبتی هم باشه نوبت توعه...
سرم را تکان میدهم. نباید بیشتر از این او را ناراحت کنم.
عمو مسیح را بغل میکند و چیزهایی در گوشش میگوید،مسیح
سرش را تکان میدهد و مردانه عمو را میفشارد.
عمو دستش را دراز میکند:قول؟
مسیح دستش را میگیرد:قول
نوبت مانی است و من،به وضوح غم را پشت چهره ي شوخ و همیشه
خندانش میبینم.
عمو وحید چیزي شبیه معجزه است،که سه برادرزاده اش،با وجود
تمام تفاوت ها،عاشقانه دوستش دارند.
عمودوباره روبه رویم میایستد :خداحافظ خاتون..
لب زیرینم را گاز میگیرم تا گریه نکنم...
عمو کیف سامسونتش را برمیدارد و میرود.
#ادامه_دارد
قسمتـ اولـ #مسیحاے_عشق 😍👇🏻💙
https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534
🌱
.
"رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق"
.
یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنهی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد.
.
به قَلَــــم:فاطمه نظری
.
@siibgolab
🌱
Instagram:@fa_na_za_ri
.
🌱
💠
♥️💠
💠♥️💠
#شعرهایم
به تمنای چشمان توست
چشمهایت را نبند
هستی ام به باد می رود
#ناظم_حکمت
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
بودنت را دوست دارم
وقتی مرا در بر میگیری
و به آغوشت میفشاری..
و وادارم میکنی که به هیچ چیز فکر نکنم..
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS