روانشناسی اسلامی
🔔🔔🔔 ما اصلا اهل توسعه نیستیم. چه مدل غربی اش، چه مدل اسلامی اش. #یادداشت_۱۴ ✍ محمود یزدانی ⏪ یک
در ادامه این متن و شواهدی بر آن، مطالعه متن زیر نکات خیلی خوبی برای مقایسه بین دانشگاه های ایران و دانشگاه های آمریکا دارد. 👇👇👇
✍️کارشناسی ارشد مهندسی سازه در دانشگاه استنفورد: پایان نامه اصلا لازم نیست!
محمدرضا اسلامی
🔷مدتها بود که درگیر این سوال بودم که چرا وقتی کارِ پایان نامه فروشی به میدان انقلاب و آگهی روی دیوار رسیده، فقط دانشجو را متهم می کنیم و چرا فکر نمی کنیم که شاید اساسا ساختار ایراد دارد؟
در دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا (Cal Poly) متعجب شدم وقتی که فهمیدم دانشجوی ارشد دو گزینه برای انتخاب دارد: گزینه اول اینکه مدرکش مبتنی بر نگارش پایان نامه باشد؛ گزینه دوم اینکه بجای پایان نامه تعداد بیشتری واحد بگذراند و یک امتحان تحت عنوان Comprehensive Exam بدهد.
دانشجویی که گزینه دوم را انتخاب می کند، برای آن امتحان، در زمینه یک موضوع «یک تحقیق کلی» می کند. چیزی شبیه حل یک مسئله سازه ای که نیازمند صرف سه تا چهار هفته وقت است. آن مسئله را حل می کند و سپس به اساتید گزارش می دهد و آنها سؤالاتشان را می پرسند.
دانشگاههای صاحبنام متعددی را می توان در ایالات متحده نام برد که دوره کارشناسی ارشد در آنها چنین است. مثلا دانشگاه مینهسوتا، دانشگاه کلمسون و…
🔷این تعجب بیشتر شد وقتی که متوجه شدم در دانشگاه استنفورد (که یکی از برترین رتبه های سازه دنیا را داراست) برای دانشجوی کارشناسی ارشد حتی آن گزینه دوم را هم ندارد!
یعنی دانشجو برای گرفتن مدرک ارشد مهندسی سازه، «فقط» باید واحد بگذراند. چنانچه دانشجویی مایل (علاقمند) باشد که در دوره کارشناسی ارشد، ریسرچ (پژوهش) “هم” بکند یک درس شش واحدی هست به نام CEE299 که می تواند آن را گرفته و در قالب آن درس به یک دانشجوی دکترا یا یکی از اساتید کمکِ پژوهشی بدهد!
ولی بازهم پایان نامه لازم نیست.
(لینک دروس سازه استنفورد)
🔷 دکتر محمد فاضلی چند سال پیش بحثی را مطرح کرد تحت عنوان پادشاه لخت.
در قالب آن بحث ایشان به این موضوع پرداخت که ما در دانشگاه با پایان نامه هایی مواجه هستیم که هم دانشجو می داند ایراد دارد، هم استاد می داند و هم کمیته داوران. ولی هیچ کس چیزی نمی گوید. در قالب آن بحث، ایشان به این موضوع اشاره کرد که نهاد دانشگاه در ایران تبدیل شده به قصه پادشاه لخت.
همه می دانند که پایان نامه لباس ندارد ولی چیزی نمی گویند. (لینک)
🔷دانشجوی کارشناسی ارشد که «عجله» دارد به اشتغال و به زندگی اش برسد را مجبور می کنیم که پایان نامه بنویسد و اساسا کار «پژوهش» که یک کار «کیفی» است را می دهیم به کسی که «عجله» و شتابزدگی دارد!
حاصلش می شود تقلب و کپی کاری.
چرا این سوال مطرح نمی شود که چه دلیلی دارد دانشجوی ارشد را مجبور به پایان نامه نویسی می کنیم؟ چرا کاری می کنیم که حاصلش بشود پادشاه لخت؟
چرا وقتی دانشگاههای با کیفیت دنیا به این نتیجه رسیده اند که «انتظار» نگارش پایان نامه از دانشجوی کارشناسی ارشد انتظاری «زیاده» یا بیهوده است، ما انتظار داریم آن دانشجوی دانشگاه خرم آباد، یا آزاد تهران غرب «پایان نامه منجر به مقاله (!)» بدهد و تقلب هم نکند؟ و پادشاه هم لخت نشود.
🔷 سیستم آموزش عالی غرب مبتنی بر این است که پیش از مسئله «آموزش» باید واقعیتهای انسانی یک دانشجو را لحاظ کرد. وقتی تو کسی را تهِ کوچه بن بست گیر بیندازی، نباید انتظار رفتار متعارف/با کیفیت از او داشته باشی.
چه معنی دارد که فلان استاد در دانشگاه تربیت مدرس پانزده دانشجوی کارشناسی ارشد داشته باشد(!) و قرار باشد بر نگارش پایان نامه همه آنها نظارت بکند(!) و همزمان رئیس سازمان نظام مهندسی هم باشد(!) ولی پروفسور Deierlein در دانشگاه استنفورد (با آنهمه امکانات) حداکثر چهار یا پنج دانشجوی دکترا داشته باشد؟!
🔷آقای پروفسور دیرلین در استنفورد تمام وقت هفته اش را «در دفتر کارش» در استنفورد می گذراند و نه اینکه بیشتر وقت هفته را برود و در سازمان نظام مهندسی بنشیند، یا اینکه برود و معاون فنی شرکت مهاب قدس و فرآب بشود. او با وجود اینکه تمام هفته را در دفتر کارش حضور دارد ولی بیش از چهار/پنج دانشجوی دکترا را هدایت نمی کند. چرا و چگونه انتظار داریم استادی که معاون وزیر یا عضو شورای شهر هم هست ده رساله کارشناسی ارشد را هدایت کند؟
🔷 خلاصه بحث این است که ما از دانشجوی کارشناسی ارشد که «عجله» دارد به زندگی و اشتغال برسد انتظار داریم که زیر نظر استادی که در چند شرکت و سازمان دولتی/خصوصی کار دوم، سوم و چهارم دارد، پایان نامه تولید کند.
🔷سه یا چهار دهه قبل که متوسطِ سطح علمی جوامع بشری «کارشناسی» (لیسانس) بود، انتظارِ «پایان نامه» از آن معدود افرادی که به دوره کارشناسی ارشد می رفتند «معقول» بود؛ ولی امروزه که مثل برگ درخت دانشجوی دکترا ریخته است، «پایان نامه» باید محصول کار چندساله یک دانشجوی دکترا باشد و نه یک دانشجوی کارشناسی ارشد.
🔷 نهاد دانشگاه در ایران پادشاه لخت است ولی جای این سوال باقی است که چرا تغییر ساختارها اینقدر کند است؟
🌐t.me/solseghalam
هدایت شده از بهترآفرینی
📣📣📣 خطرناکترین اسلام، «اسلام ایرانی» است نه «اسلام آمریکایی» یا امثالهم
#یادداشت_۷۰
✍ محمود یزدانی
✅ دو تا از اصطلاحات بسیار دقیق و مهمی که مرحوم حضرت امام خمینی (ره) در اواخر عمر شریفشان، مکرر مطرح کردند، تعبیر «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب» بود.
بیشتر منظور ایشان این بود که مشابه هر چیز اصل یا original ، ممکن است موارد مشابه و تقلبی آن به وجود بیاید.
و مثلا ایشان اسلام عافیت طلب که کاری به آنچه که در اطراف دور و نزدیک اتفاق می افتد، نداشته باشد، و در آن عنصر مجاهدت و تلاش نباشد یا کم رنگ باشد را بعنوان اسلام آمریکایی مطرح کردند.
🤔🤔 من چند وقتی است به برخی مناسک، سنت ها و نهادهای اسلامی خودمان توجهم جلب شده است و ارزیابی می کنم که چقدر این موارد با اسلام ناب همخوانی دارند.
چیزی که متوجه شدم این است که ما در کنار اسلام ناب، و اسلام آمریکایی، بایستی از اصطلاح دیگری نیز رونمایی کنیم و آن، اصطلاح «اسلام ایرانی» است.
😳😳 اما نکته جالب توجه این است که اگر درباره این اصطلاح صحبت کنیم، خیلی حساسیت زیادی در ما ایجاد نمی شود.
مثلا اگر بگویند اسلام ما آمریکایی است، خیلی از ماها موضع می گیریم یعنی چی که اسلام ما اسلام آمریکایی است؟ چرا تهمت می زنید؟
ولی اگر بگویند که اسلام ما، اسلام ایرانی است، خیلی از ماها میگوییم خب مشکلش چیه؟ تازه ممکن است بگویند: اینکه خیلی خوب است که اسلام با فرهنگ ایرانی عجین شده است.
اما نکته خیلی غمناک اینجاست که وقتی اسلام، اسلام ناب نبود، دیگه فرقی نمی کند اون اسلام، آمریکایی باشد، ایرانی باشد، عراقی باشد، عربستانی باشد، اندونزیایی یا مالزیایی باشد، و امثالهم.
😔😔 و باز نکته غمناک تر این است که وقتی مناسک یا سنت یا پدیده ای، اسلامی ناب نباشد، بدکارکرد می شود و اون مفهوم را خراب می کند و حتی ممکن است تولید انزجار کند.
🔔🔔 اما خطرناک ترین اسلام برای هر فرهنگی، اسلام آمیخته شده با آن فرهنگ است، مثلا خطرناک ترین اسلام برای ما ایرانی ها، اسلام آمریکایی یا اسلام عربستانی نیست، بلکه اسلام ایرانی است. چون تفاوت سایر اسلام ها با اسلام ناب را می فهمیم، اما تفاوت اسلام ایرانی با اسلام ناب را نمی فهمیم، چون از روز اول با این مدل اسلام بزرگ شده ایم و فکر می کنیم، اسلام یعنی همان چیزی که تا به حال در جامعه ما بروز و ظهور یافته است. ( بماند که اسلام سایر بلاد را با اسلام ناب مقایسه نمی کنیم، بلکه با اسلام ایرانی مقایسه می کنیم، چون پیش فرضمان این است که اسلام ما، اسلام ناب است.)
⏪ حالا من یک مثال دم دستی بزنم که مطلب واضح تر شود. وگرنه کلی مثال میتونم بزنم ولی جرات آن را ندارم، چون اگر بگویم رگ گردن خیلی ها بالا می زند و حوصله تحلیل و حتی طاقت شنیدن آن را ندارند.
بگذریم.
🔷 یکی از مثال ها بحث ازدواج در میان ما ایرانی هاست.
چند نشانه در ازدواج های ایرانی وجود دارد که خیلی ها را به اشتباه انداخته است که این ازدواج ها، ازدواج اسلامی است. این نشانه ها عبارتند از : خواندن خطبه عقد در اول ازدواج، تعبین مهریه، رعایت برخی حلال ها و حرام ها در ازدواج و نهایتا خواندن خطبه طلاق در هنگام طلاق.
یعنی برخی تشریفات در ازدواج های ایرانی انجام می شود که خیلی هامون فکر می کنیم که ازدواج های ایرانی، ازدواج اسلامی است.
🔴 اما وقتی تمام ابعاد، مولفه ها و مناسک ازدواج را در اسلام در نظر بگیرید، تازه متوجه می شوید که ایرانی ها چه کلاه گشادی سر اسلام گذاشته اند و رسم و رسومات و خلق و خوهای خود را به اسم اسلام، دارند قالب می کنند.
🙈🙈 و اصولا یکی از مشکلات بالا بودن آمار طلاق و پایین بودن رضایت زناشویی در ایران، ناشی از همین مدل خاص ازدواج ایرانی است که کام صدها هزار مرد و زن ایرانی را تلخ کرده است.
👌 مثلا بحث مهریه را که ایرانی ها از اسلام گرفته اند، چنان تغییر داده اند که ضد آن چیزی شده که مدنظر اسلام بوده است. و خلاصه ازدواج و طلاق را ایرانی ها چنان پیچیده کرده اند و تغییر داده اند که پیامبر(ص) در خواب هم نمی دید ایرانی ها چنین بلایی سر ازدواج و طلاق در بیاورند. و جنس خودشان را به اسم اسلام قالب کنند.
✅ @shokoofaee
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇
هدایت شده از بهترآفرینی
ادامه متن از پیام قبلی 👆👆👆
⏺ حرف در این زمینه زیاد است ولی اگر بخواهم بیشتر توضیح دهم، از منظر اسلام ناب، یکی از مسیرهای تسهیل ازدواج، تسهیل طلاق است. یعنی اسلام ناب، تعمد داشت که طلاق را تا می توانست تسهیل کند تا ازدواج ها آسان باشند.
حالا شما بیا و حتی پیش علما، قضات و متخصصان حوزه ازدواج بگو که آقا تا طلاق تسهیل نشود، ازدواج ها تسهیل نمی شود. اگر کلی بد وبیراه بهت نگویند، حداقلش این است که تو را یک آدم لایعقل فرض می کنند. و اگر بگویی این تسهیل طلاق، نظر اسلام است نه نظر شخصی ، باز کلی به اسلام شناسی ات می خندند. چون با فهم اون ها از اسلام ایرانی مطابقت ندارد. زیرا شاخص درستی یک چیزی در ذهن اونها، اسلام ایرانی است نه اسلام ناب
پ.ن 1⃣ : جهت اینکه ذهن ها را درباره ازدواج فقط مغشوش نکرده باشم، کتابی تدوین کرده ام تحت عنوان : «از قانون بد به قانون خوب (بررسی و نقد برخی قوانین بد در مهریه و طلاق؛ و پیشنهاد دو قانون بهتر)»
اگر ان شاءالله مجوز چاپ دهند و ایراد وارد نکنند که این فهم شما از ازدواج در اسلام با اسلام رایج در جامعه جور در نمی آید ، مفصل در این کتاب درباره بلایی که ایرانی ها و فرهنگ ایرانی بر سر مهریه و طلاق و همچنین به طور کلی بر سر ازدواج در آورده اند، صحبت کرده و شواهد آورده ام.
پ.ن 2⃣ : نقد فرهنگ ایرانی هیچگاه به معنای تخطئه فرهنگ ایرانی نیست. بالاخره ما غیر از ملت فهمیم، آگاه، مجاهد و همیشه در صحنه، شاید ایرادهای بزرگی هم داشته باشیم که اگر حب و بغض ها بگذارند، بیان آنها باعث رشد ما خواهد شد.
پ.ن 3⃣ : مفهوم فرهنگ، مفهوم وسیع تری از دین است. و عناصر بسیار متعددی دارد که برخی از آنها مثبت، برخی خنثی و برخی منفی است. اینکه از ازدواج ایرانی می گوییم، تماما به معنای این نیست که هیچ عنصر مثبتی در ازدواج ایرانی وجود ندارد. آنچه که می خواستیم بیان کنیم این است که چیزی که مربوط به فرهنگ خودمان است و ربطی به اسلام ندارد را به اسم اسلام قالب نکنیم. که یک عده ای به حق یا به ناحق بعدا بگویند اگر اسلام این است که شما می گویید، باشد مال خودتان
پ.ن 4⃣ : به دلیل متکثر بودن عناصر فرهنگ و دین، فرهنگ و دین الزاما دو موضوع مانعه الجمع نیستند، بلکه می توانند مانند نسب اربعه عمل کنند. یعنی برخی جاها مطابقت کامل، برخی جاها متمایز و یا متضاد، برخی جاها همپوشانی از نوع عموم و خصوص مطلق و یا من وجه داشته باشند.
✍ محمود یزدانی
✅ @shokoofaee
✅ «اراده» در معنای گسترده آن کارکرد «قلب» است، «اختیار» در معنای دقیق آن کارکرد «عقل» است، و هر دو زیرمجموعه «قلب» است.
#یادداشت_۱۵
✍ محمود یزدانی
⏪ در ادبیات روزمره، اراده و اختیار مترادف، با هم، و به جای هم بکار می روند. اما در اصل، این دو واژه با هم تفاوت های ظریفی دارند.
اول اینکه بایستی بدانیم این دو واژه صحبت از دو کنش یا دو ظرفیت کنش در روان انسان می کنند. و طبعا وقتی صحبت از هر کنشی یا ظرفیت کنشی در انسان شود، بایستی منشأ کنش مشخص شود. یعنی مشخص شود کدام بعد وجودی انسان توان آن کنش را دارد.
👌 در ادبیات دینی که بنظرم بسیار دقیقتر از ادبیات رایج روانشناختی است(حداقل در مباحث نظریههای شخصیت) از دو سازه وجودی نام برده شده که روانشناسی امروز هنوز به ابعاد و ظرائف آن پی نبرده است و آن دو، یکی «قلب» است و دیگری «عقل» است.
🔷 هر دو این سازه ها کارکردهای فراوانی دارند، اما شاید بتوان گفت که اراده مهمترین کارکرد قلب، و اختیار مهمترین کارکرد عقل است.
اراده در معنای گسترده، به معنای هر نوع میل، خواستن و مرادی است که قلب در پی آن است و مراد قلب شده است و یا قلب، مرید آن شده است. اصولا مریدشدن و دل بستن یا دلبستگی کار قلب است و هر انسانی که قلب دارد، مرید است. و مریدبودن مساوی انسان بودن است.
اراده یعنی اینکه من مرادی پیدا کرده ام که مرید آن شده ام و در پی آن هستم. بنابراین اراده، همیشه معطوف به یک امری یا به یک مرادی است. و کار قلب، یکسره اراده کردن یا مرید شدن است. و شناخت قلب، یعنی شناخت مرادهای قلب. و قلب شناسی یعنی مرادشناسی. چون قلب، مرید است و کار مرید، مرادگری است.
🙈🙈 اما این مریدبازی های قلب برای روان انسان - اگر تحت ضابطه قرار نگیرد - بسیار مضر است. چون ذهن همچنانکه نمی تواند فکر نکند، قلب هم نمی تواند اراده نکند ( البته همینجا یک بحث جالب و چالشی پیش می آید که فکر کردن کار قلب است یا کار ذهن که بماند برای بعد ) و اراده کردن یا به اصطلاح مریدبازی و مرادخواهی کار ذاتی قلب است، و قلب بدون اراده یا مراد معنایی ندارد.
💔❤️🔥 جهت اینکه این اراده یا مریدبازی های بی حساب و کتاب قلب، کار دست انسان ندهد، انسان علاوه بر «اراده»، به یک نیروی دیگری نیز مجهز شده است تحت عنوان «اختیار».
اختیار در معنای دقیق آن، یعنی توان تشخیص و گزینش اراده یا مراد بهتر از میان حداقل دو مراد یا دو اراده یا دو خواسته.
⬅️ کلمه اختیار از ریشه «خیر» به معنای بهتر و بهترین است. وقتی می گوییم انسان اراده دارد، یعنی می تواند هر خواسته و مرادی داشته باشد. و وقتی می گوییم انسان اختیار دارد، یعنی اینکه می تواند از میان خواسته ها یا مرادهایش، بهترین ها را شناسایی و انتخاب کند.
با این توضیح، اراده با اختیار تفاوت دارد. و اراده ناظر به هر نوع خواستن است، و اختیار ناظر به خواستن های برتر و بهتر است.
اما آن سازه وجودی که توان تشخیص، مقایسه و ارزیابی دو اراده یا دو مراد را دارد، عقل است که با توان خیرشناسی خود، می تواند مرادهای خیر را از مرادهای شر تشخیص دهد، و یا می تواند از میان دو مراد خیر یا دو مراد شر، بگوید کدامیک بهتر است یا کدامیک شرتر است.
🔴 بنابراین اگر کار قلب، مریدبازی و مرادخواهی است، کار عقل مرادشناسی است. و اگر اراده کار قلب است، اختیار کار عقل است.
🔔🔔 اما یک حرف تازه دیگری هم هست و آن اینکه، هم اراده و هم اختیار، کار قلب است.
اینجا ممکن است یک تناقضی این حرف ما با حرف قبلی که اختیار را کار عقل دانستیم مشاهده شود.
◀️ برای رفع این تناقض لازم است نسبت بین قلب و عقل را بدانیم.
بر حسب شناختی که من از تعابیر قرآنی و روایی پیدا کرده ام، قلب و عقل دو سازه مجزا از هم در دو سرزمین مجزا از هم نیستند، بلکه عقل به نوعی در ذیل چتر قلب قرار دارد. به بیان دیگر عقل در سرزمین و ملک قلب قرار دارد. و به نوعی، عقل شهروند سرزمین قلب است. این شهروند بودن عقل در سرزمین قلب، و حکمرانی قلب در سرزمین خودش ( که عقل هم در آن سرزمین قرار گرفته است ) باعث شده که «حرف درست و دقیق» را عقل بزند، اما «حرف آخر» را قلب بزند.
بنابراین خیلی وقت ها مشاهده می کنیم که عقل مان یک چیزی می گوید، ولی قلب مان چیز دیگری می گوید. این تعارض همان چیزی است که با شهروند بودن عقل و پادشاه بودن قلب قابل تبیین است.
✅ @islamic_psycho
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇
🔔🔔🔔 ذهنیت ایرانی حتی در طیف متخصصان، غالبا سباسی است تا علمی
#یادداشت_۱۶
⬅️ اخیرا انتخابات سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور برگزار شد و من شاهد جنب و جوش برخی همکاران در این زمینه بودم و یک هویی کلی گروه و کانال تشکیل شد و اطلاع رسانی و گفتگو در این زمینه صورت گرفت.
🔷 شاید بگویید خب اینکه خیلی طبیعی است.
اما به نظرم خیلی هم طبیعی نیست.
چرا خیلی طبیعی نیست ؟
🔴 از اینرو خیلی طبیعی نیست که اگر شما یک گروه علمی در زمینه مباحث علمی روانشناسی تشکیل دهید که صرفا مباحث علمی صورت بگیرد، بر اساس تجارب من ، گفتگویی شکل نمی گیرد. و این خیلی خیلی بد است. چون غالبا حوصله گفتگوهای علمی را ندارند و از طرف دیگر گفتگوکردن را هم خیلی بلد نیستیم.
🙈🙈 یعنی اینکه حتی متخصصان ما حوصله بحث های انتخاباتی را دارند، اما حوصله بحث های علمی مختص رشته خودشان را ندارند. و از آن مهمتر حوصله کارهای علمی به صورت تیمی را هم ندارند.
مثلا در همین اثنای انتخابات، افراد مختلفی با هم ائتلاف تشکیل داده بودند، اما خیلی کم پیش می آید که همین افراد با هم تیم علمی تشکیل دهند و کار علمی انجام دهند.
❗️❗️خلاصه ذهن ها بیشتر درگیر قدرت است. و جالب اینکه همین سازمان نظام روانشناسی و مشاوره سالها درگیر قدرت بود و چندان درگیر مباحث علمی نبود.
👌 البته نفس اینکه در این زمینه ها جنب و جوشی صورت می گیرد اشکالی ندارد، بلکه اشکال اینجاست که این جنب و جوش در حیطه های اصلی کم رمق و بی رمق است.
بگذریم.
✅ میخواستم بگویم اسلام با تاکید خیلی زیادی که بر طلب علم از گهواره تا گور داشته، و آن را یک فریضه برای مسلمانان دانسته است، خواسته ذهنیت مسلمانان بیشتر ذهنیت علمی بشود نه ذهنیت های دیگر، خواسته که ائتلاف ها حول و حوش علم صورت بگیرد . اما گویا اینچنین نشده است.
😳😳 ممکن است بگویید من خیلی بدبین هستم. و قضاوت درستی نمی کنم.
ممکن است اینطور باشد ولی یک راهکاری معرفی می کنم که می توان از طریق آن راهکار فهمید آیا ذهنیت ها علمی است یا شبه علمی است یا سیاسی.
⏪ راهکار این است که حالا که انتخابات تمام شده، در همان گروه هایی که برای انتخابات شکل گرفته و عملا کارکرد چندانی از این به بعد ندارند، چه اتفاقی برای این گروه ها می افتد. ؟
آیا تبدیل به گروه های تبلیغاتی می شود که هر کس یک پیام تبلیغاتی از فلان کارگاه و فلان مرکز می گذارد یا تبدیل به یک گروه شبه علمی می شود که افراد مختلفی در آن پست های متعدد را از کانال ها و گروه های دیگر فوروارد می کنند یا اینکه بر اساس یک نظم و قاعده ای یکسری مباحث علمی مرتبط به حوزه روانشناسی و مشاوره مطرح می شود.
👈 قضاوت را می سپاریم به روزهای آینده
پ.ن ۱ : ممکن است کسی بگوید با توجه به میزان مشارکت در انتخابات ، ذهنیت ها همان سیاسی هم که ادعا می شود، نیست.، بلکه ذهنیت ها بیشتر از نوع ناامیدی است تا چیز دیگر.
این نکته هم نکته قابل تاملی است که تحلیل آن با خود شما
✍ محمود یزدانی
✅ @islamic_psycho
🟢 از «ناخود»شناسی تا «خود»شناسی : آیا دوره های رایج «خودآگاهی» یا آزمون های «شخصیت» باعث «خود»شناسی ما می شوند. ؟
✍ محمود یزدانی
#یادداشت_۱۷
🟥 روان ما حداقل از چهار بخش تشکیل شده : ۱- «من» ۲- «خود» و ۳- «ضدخود» ۴- «ناخود»
سه بخش «من»، «خود» و «ضدخود» روان زاد هستند و ما با این سه بخش به دنیا می آییم، اما به مرور بخش «ناخود» هم در ما شکل می گیرد.
ناخود شامل اموری همچون «شخصیت»، «هویت» و ... هست.
«من»، «خود» و «ضدخود» اموری حقیقی هستند، اما «ناخود» امری محیط زاد و برساختی است. «خود» و «ضدخود» دارای محتوا ولی «من» فاقد محتواست. «من» محتوای خود را بعدا می سازد. بنابراین «من» به لحاظ اصل وجودی، امری روان زاد، ولی به لحاظ محتوایی، امری محیط زاد است.
🟣 «من» برای زندگی در این دنیا نیاز به «شخصیت» دارد و این «شخصیت» را می تواند از منابع درونی یا بیرونی بسازد. «شخصیت» یک امری ضروری برای روان ما و وجود ماست و تسهیل شدن زندگی به واسطه «شخصیت» و همچنین «هویت» امکان پذیر می باشد.
🟩 «خود»، بخش فطری وجود ماست که شامل تمام گرایش های نیک محور است. «خود»، خداگرا، خداسو و نیک گراست. «خود» فرشته درون ماست.
«خود» در لسان آیات و روایات با تعابیری همچون عقل، فطرت، رسول درونی، فرشته درونی و ...آمده است.
⬛️ «ضدخود» نقطه مقابل «خود» است. هویت آن ضدیت و مانعیت و مخالفت با هر آنچه که «خود» می خواهد هست، یعنی مخالفت با خوبی ها، نیکی ها و گرایش های متعالی . «ضدخود»، نیک گریز ، خداگریز و شهوت گراست. «ضدخود» حیوان درنده درون ماست.
«ضدخود» بخش تاریک و مخوف وجود ماست. تمام شر و پلیدی که از ما صادر می شود از بخش «ضدخود» ماست.
در لسان آیات و روایات این بخش «ضدخود»، به تعابیری همچون جهل، نفس اماره، هوای نفس و ... معرفی شده است.
🟤 «خود» و «ضدخود» هر دو از جنس گرایش هستند.
«من»، بخش مختار و آزاد وجود ماست که می تواند اراده کند و اختیار کند که به کدام سو برود . علاوه بر آن، «من» بخش سازنده وجود ما نیز هست. و یکی از سازه هایی که «من» می سازد، «شخصیت» است.
🔶 «شخصیت» نه «خود» است و نه «ضدخود»، ولی می تواند تحت تاثیر هر دو قرار بگیرد و عناصری از هر دو داشته باشد.
بنابراین «شخصیت»، «ناخود» است. «من»، «شخصیت» را برای مدیریت می سازد. مانند مالک یک شرکت یا رییس هیئت مدیره یک شرکت که برای شرکت مدیرعامل انتخاب می کند.
«شخصیت» برای روان ما مانند رییس برای یک سازمان یا دولت برای یک کشور و یا سیستم عامل برای کامپیوتر است. «شخصیت» یک رییس است که وقتی توسط «من» انتخاب شد، ریاست کل وجود را بر عهده می گیرد.
ماهیت «شخصیت»، ریاست گری است.
🟨 این تبیین از نسبت بین «من» و «شخصیت» چند آورده دارد.
اولین آورده این است که این رییس، منصوب «من» ماست، یعنی توسط «من»، منصوب شده است. با این دیدگاه،«من» برتر از «شخصیت» و رییس «شخصیت» است. و هیچگاه «شخصیت، حاکم بر «من» نیست، بلکه «من» از توان «شخصیت» بهرهبرداری می کند
اما اشکال جایی بوجود می آید که «من» یادش می رود که این «شخصیت»، همان مدیرعاملی بوده که خودش آن را پرورش داده و مالک ما نیست . «شخصیت» به واسطه هویت ریاست مآبی آن دوست دارد بر همه چیز سیطره داشته باشد ، اول از همه بر «من» و سپس بر «خود» و «ضدخود». ولی اگر باور داشته باشیم که «شخصیت» یک امر اعتباری است، می توانیم آن را متحول کنیم.
«شخصیت» یک وجود تاریخمند اما بی ریشه است. یعنی با ما به دنیا نیامده، بلکه بعدا شکل گرفته است.
«شخصیت» رییس هست، ولی مالک نیست. مالک اصلی «من» است.
⏺ حال با این توضیحات، آزمونهای «شخصیت» چه چیزی را می سنجند ؟
آزمون های «شخصیت»، نه از «خود» خبر می دهند، نه از «ضدخود» و نه از «من»، بلکه از «ناخود» می گویند. از یک سازه برساختی حکایت می کنند که توسط «من» و در اثر نیاز «من»، در اثر تعامل با محیط ساخته شده و ما خودمان آن را حاکم کرده و مدیرعاملی اش را «من» امضاء کرده است و امری کاملا غیراصیل و برساختی است. و اعتبار شخصیت به اعتباردهی «من» است.
بنابراین «شخصیت»شناسی نه «خود»شناسی است، نه «ضدخود»شناسی است و نه «من»شناسی است. و اینکه کسی فکر کند با آزمون های «شخصیت» کل وجودش را شناخته یک توهمی بیش نیست.
🔄 پشت هر «شخصیت» یک «خود» فرشته خو که پر از گرایش های متعالی و یک «ضدخود» درنده خو و شیطان صفت که پر از گرایش های پست، و یک «من» مختار که پر از قدرت و اراده است، حضور دارند.
✅ @islamic_psycho
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇
هدایت شده از بهترآفرینی
📣📣📣 رسالت پیامبر(ص) این بود که خواندنی های ما را تغییر دهد.
#یادداشت_۷۷
✅ تغییر بنیادین در انسان ها - هم در سطح خرد و هم در سطح کلان - از تغییر در خواندن های انسان ها صورت میگیرد.
تا ما چیزی را اول نخوانیم، نخواهیم توانست از آن چیزی بگوییم.
بنابراین خواندن قبل از گفتن است. اول خواندن، بعد گفتن. و گفتنی های ما همه ناشی از خواندنی های ماست.
⬅️ در اینجا منظور از خواندن، کتاب خواندن نیست، بلکه همه چیزهایی را که توجه می کنیم و برایشان وقت می گذاریم، جزو خواندنی ها ما هستند.
بنابراین دیدنی ها و شنیدنی های همراه با توجه و تمرکز ما نیز جزو خواندنی های ما هستند.
مثلا وقتی شما از کنار خیابان رد می شوید و می بینید دو تا ماشین با هم تصادف کردند، وقتی بایستید و با دقت توجه کنید و برای آن وقت صرف کنید، یعنی دارید صحنه تصادف را میخوانید. و چون آن صحنه تصادف را خوانده اید، می آیید خانه و آن را برای دیگران میگویید.
❗️بنابراین خواندن صرفا به معنی خواندن صفحه کتاب نیست، بلکه هر صحنه ای، یک صفحه از کتاب است. صفحه تلویزیون هم یک صفحه خواندن است، و شما وقتی همراه با توجه، بازی دو تیم را تماشا می کنید، یعنی دارید صفحه صحنه بازی دو تیم را میخوانید. و چون اول خوانده اید، حالا می توانید و بیایید برای دیگران تعریف کنید.
و یا وقتی شما از صبح تا بعدازظهر در محل کار بوده اید، یعنی در صفحه صحنه کار بوده اید و کلی صفحه خوانده اید.
بنابراین وقتی از شما می پرسند خب چه خبر؟ شما می توانید تمام آنچه را که از صبح دیده اید و انجام داده اید - که همه اش می شود خواندنی های شما در طول آن روز - برای دیگران تعریف کنید
🔔 تمام کار رسانه ها، تغییر در خواندنی های مخاطبان شان است. اگر صحنه یا صفحه خواندنی های مخاطبان را عوض کنیم، یعنی مخاطبان را عوض کرده ایم.
بنابراین رفتار آدم ها بر اساس خواندنی های آنها قابل پیش بینی است.
✅ با این تبیین، هر رفتاری، نوعی گفتن است.
بنابراین کل کنش ها و واکنش های انسان ها در دو مقوله خواندن و گفتن قابل طبقهبندی است.
گفتن ها (یعنی همه بروندادها) که ناشی از خواندن ها (یعنی درون دادها) است
🔷کار ما از صبح تا شب، تماما خواندن و گفتن است. تماما قرائت و قول است. انسان ها همه اول قاری هستند، بعد قائل هستند.
❇️ بنابراین هویت انسان، از خواندن هایش شکل می گیرد. ما همانی می شویم که می خوانیم. ما همانی هستیم که خوانده ایم. ما همانی می شویم که خواهیم خواند.
انسان ذاتا خواننده است. و هویتش به متنی که می خواند برمی گردد. و تفاوت ما انسان ها به تفاوت در خواندن های مان برمیگردد. به تفاوت در متن هایمان برمیگردد.
😣😣 مثلا فرض کنید ما از دست یکنفر عصبانی شده ایم. عصبانیت ما قول ماست نه قرائت ما. عصبانیت ما گفتن ماست نه خواندن ماست. و حالا چرا اینکه عصبانی شده ایم، برمی گردد که چه چیزی را در کتاب وجود طرف خوانده ایم که باعث عصبانیت ما شده است.
بنابراین عصبانیت ما ناشی از نوع خواندن ما از صحنه پیش روی ماست. ما بر چیزی تمرکز کرده ایم و داریم می خوانیم که لحظه به لحظه ما را دارد عصبانی می کند.
🙂 حال اگر بخواهیم عصبانی نشویم و یا عصبانیت مان تغییر کند، بایستی خواندن مان را عوض کنیم. و تا خواندن ما عوض نشود ، امکان ندارد گفتن ما - که همان عصبانیت ماست - تغییر کند
❗️بنابراین هر وقت خواستیم رفتاری را در خودمان تغییر دهیم، ابتدا از خودمان بپرسیم که من چی را دارم میخونم که اینجوری دارم رفتار می کنم.
🌙 حال با این تبیین که هویت انسان ها شکل گرفته از خواندنی هایشان است، خداوند پیامبرش(ص) را مبعوث کرد که برود و خواندنی های انسان ها را عوض کند. فلذا کتابی برای انسان فرستاد که اسمش را گذاشت قرآن : یعنی «خواندنی»
منظور خداوند از این نامگذاری این بود که خواندنی ترین چیز دنیا، همین قرآن است. و از هر خواندنی، خواندنی تر است.
📖 خداوند می دانست که تا خواندنی های بشر عوض نشود، بشر عوض نمی شود. فلذا اولین اقدام پیامبر(ص) تغییر در خواندنی ها بود.
🟢بگذریم کلام طولانی شد.
همه این ها را گفتیم که بگوییم بعثت بیرونی پیامبر(ص) با تغییر در خواندنی ها شروع شد.
اما بعثت درونی ما نیز زمانی است که خواندنی های ما عوض شود.
❗️تا زمانی که متن های ما عوض نشود، و تا زمانی که همان متن ها و خواندنی های دیروزمان را بخوانیم، همانی هستیم که بودیم. والسلام
😔😔وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورَاً (فرقان:30)
پیامبر(ص) خواهد گفت که خدایا این قوم من، این خواندنی ترین خواندنی ها را کنار گذاشتند و باز رفتند سراغ همان خواندنی های قبلی شان. و گفتند خواندنی های خودمان ، از آنچه که خداوند و پیامبرش برای ما آورده است، خواندنی تر است.
✍ محمود یزدانی
@behtarafariny
📣📣📣 منتشر شد
خواسته سوم خداوند
نویسنده : محمود یزدانی
اگر خداوند پنج خواسته مهم از ما انسان ها داشته باشد، فکر می کنید چه خواسته هایی از ما داشته باشد ؟
کتاب «خواسته سوم خداوند»، درباره سومین خواسته خداوند بحث می کند که تا به حال ممکن است به گوش تان هم نخورده باشد.
خواسته ای عجیب، جالب و باورنکردنی که اگر از میان تمام خواسته های خداوند، فقط به همین خواسته عمل می شد، وضع فردی و اجتماعی ما خیلی متفاوت بود و ما با جامعهای بسیار متفاوت و متعالی تر روبرو بودیم
📞 شماره تماس جهت تهیه کتاب از انتشارات کتاب شفاء 👇👇
051-32220143-4
✅ @behtarafariny
✅ @islamic_psycho
📣📣📣 منتشر شد
از قانون بد به قانون خوب
نویسنده : محمود یزدانی
در این کتاب دو ایده بدیع، جالب، و جنجال برانگیز درباره قوانین و رویه های قضایی پیرامون مهریه و طلاق مطرح شده است که برگرفته از آیات، روایات، و سنت پیامبر(ص) می باشد.
در این کتاب از قوانین بسیار نامناسبی که در حوزه مهریه و طلاق بیان شده، سخن به میان آمده و نتیجه گیری شده است که وجود این قوانین باعث سخت شدن ازدواج در کشور شده است که بر خلاف آن چیزی است که مدنظر اسلام بوده است.
شاید بگویید چه ایده هایی ؟
یکی از ایده های جنجال برانگیز این است که اگر بخواهیم ازدواج را تسهیل کنیم، هیچ گریزی نداریم که طلاق را تا می توانیم تسهیل کنیم، یعنی دقیقا همان کاری که مدنظر اسلام بوده، و اسلام تا می توانسته طلاق را تسهیل کرده، ولی قانونگذاران کوته نگر ما تا توانسته اند، طلاق را سخت کرده اند...
درباره مهریه هم یک ایده ی جالبی برگرفته از سنت نبوی مطرح شده است که اگر به آن عمل شود، تا ۹۹٪ معضل مهریه برای همیشه در جامعه حل و فصل می شود.
📞 شماره تماس جهت تهیه کتاب از انتشارات کتاب شفاء 👇👇
051-32220143-4
✅ @behtarafariny
✅ @islamic_psycho
📣📣📣 منتشر شد
از تبلیغ کم اثر تا تبلیغ پرثمر
نویسنده : محمود یزدانی
اگر میخواهید بدانید پیامبر(ص) دین را چگونه تبلیغ می کرد، خواندن این کتاب را به شما توصیه می کنیم.
این کتاب متفاوت ترین و کاربردی ترین کتاب در زمینه تبلیغ دین است که تا به حال منتشر شده است.
در این کتاب خواهید فهمید که پیامبر(ص) برای تبلیغ دین حداقل ۱۰ کار انجام می داد که امروزه متاسفانه از آن ۱۰ کار، ۹ تای آن انجام نمی شود، و فقط یک کار انجام می شود، آنهم متفاوت با سبک پیامبر(ص)
خلاصه اینکه چیزی به اسم سبک تبلیغی پیامبر(ص) در جامعه ما وجود ندارد، و به همین خاطر جامعه ما پر از مشکلات متعدد فرهنگی، اجتماعی و ... شده است.
با این اتفاقات دوساله اخیر در کشور، جای خالی تبلیغ دین به سبک پیامبر(ص) بیش از پیش احساس می شود که می تواند مشکل گشای سریع معضلات اجتماعی و فرهنگی جامعه ما باشد
📞 شماره تماس جهت تهیه کتاب از انتشارات کتاب شفاء 👇👇
051-32220143-4
✅ @behtarafariny
✅ @islamic_psycho
🤲 آلفرد آدلر و دعاهای روزانه ماه رمضان
#یادداشت_۱۱
✅ آلفرد آدلر (۱۸۷۰-۱۹۳۷) یکی از بزرگترین روانشناسان قرن بیستم است که صاحب مکتب خاص روان درمانی تحت عنوان روان درمانی «فردنگر» است. وی یکی از انسانی ترین نگاه ها را به بشریت دارد و همچنین یکی از زمینه سازان جنبش انسان گرایی در روانشناسی است.
⏪ نظریه شخصیت و نظریه روان درمانی آدلر بر اساس چند مفهوم بنیادین بنا شده است که یکی از آنها «علاقه اجتماعی» است. منظور آدلر از «علاقه اجتماعی» نوعی «احساس وحدت» با کل بشریت است. فردی که علاقه اجتماعی دارد، برای برتری خودش تلاش نمی کند، بلکه برای کمال تمام انسانها تلاش می کند که این امر به صورت همکاری با دیگران برای پیشرفت جامعه به جای نفع شخصی آشکار می شود.
🔔 اما نکته بسیار مهمی که آدلر درباره علاقه اجتماعی بیان می کند این است که از نظر آدلر، علاقه اجتماعی شاخص سلامت روان است. یعنی فرد سالم به لحاظ روانشناختی کسی است که علاقه اجتماعی دارد و فردی که علاقه اجتماعی اش تضعیف شود و یا از دست برود، از نظر آدلر بیمار است.
🟢 مفهوم علاقه اجتماعی دارای سه مولفه است :
۱- مولفه شناختی : که شامل مشغولیت ذهنی فرد برای بهزیستی و رفاه دیگران است.
۲- مولفه احساسی : که شامل همدلی می شود.
۳- مولفه رفتاری : که شامل تعامل گسترده با دیگران و تلاش برای بهزیستی و رفاه دیگران و اجتماع است.
🔶 از نظر آدلر، فرد سالم به لحاظ روانشناختی فردی است که رفاه اجتماعی را خیلی ارج می نهد و در صدد کاهش رنج دیگران است.
🤔🤔 با توجه به این مفهوم بنیادین در نظریه آدلر، بسیار محتمل بود که اگر آدلر با اسلام آشنا می بود، عاشق بخش اجتماعی اسلام می شد.
مثلا عاشق مباحثی همچون الفت و اخوت، احسان و انفاق، انصاف، مواسات، مسرور کردن دیگران، خوش اخلاقی و ... می شد.
شاید اگر آدلر با ادعیه ماه رمضان آشنا بود و کسی از او می پرسید که چکار کنم که علاقه اجتماعی من رشد و پرورش یاید، دعای زیر را حتما و حتما برای رشد علاقه اجتماعی توصیه می کرد:
🤲 اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ، اَللَّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ، اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جائعٍ، اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ، اَللّهُمَّ اقْضِ دَینَ کُلِّ مَدینٍ، اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ، اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ، اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ، اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ، اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ، اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ، اَللّهُمَّ غَیرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ، اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّینَ، وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ
✍ محمود یزدانی
✅ @islamic_psycho