🥀بسم رب الحسین🥀
⚠️هشدار: این متن دارای محتوای ناراحتکننده است و مطالعه آن به افرادی که روحیه حساس دارند توصیه نمیشود.⚠️
⛔️توجه: متن صرفا با توجه به گفتههای تاریخی و مقاتل و حدس و گمان بر اساس آنها نوشته شدهاست و جزئیات آن سندیت تاریخی ندارد.
✍️فاطمه شکیبا
📋گزارش معاینه پیکر متوفی(بخش اول)
مشخصات ظاهری: دختر، خردسال، ده کیلوگرم وزن و نود و سه سانتیمتر قد.
با توجه به دندانهای شیری و نبود دندان دائمی، متوفی زیر شش سال سن دارد. همچنین با توجه به قد و وزن، سن متوفی حدود سه یا چهار سال تخمین زده میشود. هویت متوفی نامعلوم است. نمونه دیانای و اثر انگشت متوفی جهت تشخیص هویت به آزمایشگاه فرستاده شد. هیچگونه زیورآلات و پولی به همراه متوفی پیدا نشد. با توجه به لباسهای متوفی، گمان میرود متوفی از طبقه متوسط و بالای جامعه باشد؛ هرچند آثار سوختگی و پارگی بر لباس متوفی دیده میشود.
📋شرح معاینه و کالبدشکافی:
تاریخگذاری با روشهای پرتوسنجشی، قدمت پیکر را حدود هزار و سیصد سال تخمین میزند؛ اما جراحات و آثار موجود بر پیکر هنوز تازهاند. اثری از تجزیه، جمود و فساد نعشی در پیکر دیده نمیشود؛ به همین علت تشخیص زمان دقیق فوت دشوار است.
هیچ اثری از وجود عفونت ویروسی یا باکتریایی در پیکر یافت نشد که احتمال فوت بر اثر ابتلا به بیماریهای عفونی را رد میکند. همچنین بررسیها نشان میدهد متوفی پیش از این به هیچ بیماری قلبی و ریوی مبتلا نبوده و در سلامت کامل به سر برده است. کالبدگشایی نشان میدهد علت ایست قلبی، هیچیک از عواملی چون تروما، خفگی، خونریزی مغزی، آریتمی، بیماری شریانهای عروق کرونری نبوده است و ایست قلبی بهطور ناگهانی رخ داده است. همچنین، اثری از مصرف بیش از حد دارو در بدن دیده نمیشود. آزمایش سمشناسی نیز نبود سم در خون و بافتهای بدن متوفی را تایید میکند. ایست قلبی ممکن است در اثر یک شوک عصبی ناگهانی رخ داده باشد.
اثری از احیای قلبی و ریوی و سایر اقدامات بیمارستانی مشهود نیست و متوفی پیش از فوت در مرکز درمانی نبوده است.
اثر پارگی روی لب پایینی و خونمردگی روی گونهها دیده میشود. با توجه به رنگ بنفش خونمردگیها، زمان پیدایش آنها چند روز پیش از فوت است. باتوجه به شکل کبودیهای روی گونه، گمان میرود کبودی ناشی از ضربه یک فرد مهاجم باشد. اثر خراش، ساییدگی و کبودی در پیشانی و گیجگاه مشهود است. دندانهای دی سمت راست و سی سمت چپ افتادهاند و با توجه به سن تقریبی متوفی، افتادن دندانها طبیعی نیست و میتواند در اثر ضربه باشد. شکستگی استخوان بینی ملموس نیست. پارگی لالههای هردو گوش مشهود است.
عکسبرداری با پرتوی ایکس، وجود ترکهای ریز بر استخوان آهیانهای و استخوان پیشانی را نشان میدهد که به پیدایش لخته خون در مغز منجر شده است. خونمردگی زیر پوست سر در ناحیه آهیانهای چپ مشهود است. ترکهای موجود بر جمجمه، میتوانند ناشی از اصابت جسم سخت یا زمین خوردن باشند. با وجود این، آسیب به جمجمه به فوت منجر نشده است. وجود لخته خون در اطراف ترکهای جمجمه نشان میدهد شش الی هشت ساعت از ضربه میگذرد. خونریزی در نسج مغز و مخچه و پردههای مغزی مشهود نیست.
خونمردگی زیرپوست گردن و لابلای عضلات گردن مشهود نیست. غضروف تیروئید و استخوان لامی فاقد شکستگی است و نای فاقد جسم خارجی است. اثری از آسیب جدی به مهرههای گردنی، کبودی روی گردن و آسیب به مجاری تنفسی دیده نمیشود که احتمال ایست قلبی در اثر خفگی را رد میکند.
آسیب به ستون مهره در قسمت پایینی انحنای صدری و بالای انحنای کمری وجود دارد که میتواند در اثر اصابت جسم سخت باشد. اثر شکستگی و ترک خوردگی بر دندهی شناور سمت چپ و دندههای هفت و شش سمت راست دیده میشود. وجود بافت ترمیمی در اطراف شکستگیها نشان میدهد از ایجاد شکستگی چند روز میگذرد و احتمال ایست قلبی در اثر تروما را متنفی میکند. خونمردگیهای ناشی از شکستن دندهها بر سینه و پهلو قابل مشاهدهاند.
کبودیهای متعدد بر شانهها، کتف، بازوها و گرده دیده میشود. رنگ کبودی و خونمردگیها از قرمز تا آبی و بنفش متغیر است که نشان میدهد کودک در زمانهای مختلف مورد ضرب و جرح قرار گرفته است. با توجه به شکل کبودیهای روی شانه و کتف، گمان میرود کبودیها ناشی از برخورد جسم سخت رشتهای و منعطف باشند. تمام خونمردگیهای سطح پوست پیش از فوت رخ دادهاند. ساییدگی در ناحیه خلفی پهلوی چپ مشهود است. خونمردگی وسیع لابلای عضلات جدار قدامی شکم در قسمت تحتانی راست مشهود است. احشای داخلی شکمی دچار پارگی و خونریزی و ناشی از ضربه شدهاند.
#محرم #حضرت_رقیه
مهشکن🇵🇸
🥀بسم رب الحسین🥀 ⚠️هشدار: این متن دارای محتوای ناراحتکننده است و مطالعه آن به افرادی که روحیه حساس
📋ادامه گزارش کالبدشکافی و معاینه
استخوان بازوی راست ترک برداشته و با توجه به تشکیل بافت ترمیمی، شکستگی چند روز پیش از فوت رخ داده است. آثار دررفتگی در شانه راست به چشم میخورد. خونمردگی روی عضلات شانهای سمت راست و در رفتگی مفصل جناغی ترقوهای سمت چپ مشهود و ملموس است. ساییدگیهای متعددی در ناحیه پشت دستها، ناحیه خلفی فوقانی ساعد راست مشهود بود. ساییدگیهای متعدد پشت دست چپ و خلف انگشتان دست چپ و ناحیه کف دست چپ مشهود است. زخمها و ساییدگیهای موجود بر کف دست و انگشتان متوفی ممکن است نشاندهنده تلاش برای دفاع دربرابر ضربه باشد. همچنین، ساییدگیها و خراشهای منظم بر مچ هر دو دست دیده میشود که ممکن است اثر طناب یا جسمی مشابه آن باشد.
کبودیها و ساییدگیهای متعدد بر پاها نیز دیده میشوند. ساییدگی در قدام ساق راست و ناحیه فوقانی داخلی ساق راست مشهود است. ساییدگی متعدد در قسمت قدامی داخلی ساق چپ، پوست رفتگی پوست پشت پای چپ، پوست رفتگی قدام و سطح خارجی زانوی چپ مشهود است. تورم، کبودی و ساییدگیهای متعدد در زانو و ساق راست مشهود است. ساییدگی در قوزک خارجی پای راست و ساییدگی در قوزک داخلی پای چپ مشهود است. خراش و تاولهای متعدد کف هردو پا را پوشاندهاند.
آزمایش دیانای نشان میدهد متوفی از خانواده بنیهاشم است. ارزیابیهای روانی که بر اساس گفتههای شاهدان عینی انجام شده، نشان میدهند متوفی یک ترومای روانی شدید را تجربه کرده و با توجه به سن کم متوفی، علائم پیتیاسدی(اختلال اضطراب پس از سانحه) را از خود بروز داده است. علت فوت ایست قلبی ناگهانی در اثر شوک روانی شدید تعیین میگردد.
صدمات و جراحات متعدد بر پیکر متوفای خردسال نشاندهندهی یک جنایت ددمنشانه و کینهورزانه بر علیه انسانیت است. امید است ولی دم متوفی، حضرت حجتبنالحسن(عج) هرچه زودتر عوامل این جنایت و دیگر کودککشان تاریخ را به تیغ عدالت بسپارد؛ انشاءالله.
⛔️توجه: متن صرفا با توجه به گفتههای تاریخی و مقاتل و حدس و گمان بر اساس آنها نوشته شدهاست و جزئیات آن سندیت تاریخی ندارد.
#محرم #حضرت_رقیه
https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
📋ادامه گزارش کالبدشکافی و معاینه استخوان بازوی راست ترک برداشته و با توجه به تشکیل بافت ترمیمی، شکس
از مشکلات یه نویسنده، ذهن جزءنگرشه...
مخصوصا اگه نویسنده جنایینویس باشه...
اونوقت ذهن جزءنگرش توی روضه بیچارهش میکنه و یه همچین چیزی ازش درمیاد...
#معرفی_کتاب 📚
امیر من📕
✍🏻نرجس شکوریانفرد
#نشر_عهدمانا
این کتاب گریزیست از کربلای دیروز به کربلای امروز.
نویسنده در هر بخش از کتابش ابتدا به بیان داستانی کوتاه در مورد امام حسین(علیهالسلام) و کسانی که او را یاری نمودند و یا آنها که سد راهش شدند پرداخته، سپس به دنبال آن با قلم هنرمندانهاش وظایف ما به عنوان امت آخرالزمانی را در قبال امام عصرمان برایمان روشن میکند.
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
یکایک سر شکست آن روز؛ اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشهی مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد: «شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه!»
یکی فریاد سر میداد: «بر پیکر سری دارم
که آن را می سپارم دست تیغ و بر گریبان نه!»
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند
تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه...!
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کمکم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آنها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفتهایم «آری»
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه»
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
✍🏻 محمدحسین ملکیان
#حجاب #محرم
http://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
گره خوردهام به نام تو📕
✍🏻نسیبه استکی
#نشر_عهدمانا
جزو معدود کتابهاییه که خیلی خوب و دقیق زندگی یه دختر مذهبیِ اصفهانی رو توصیف کرده؛ طوری که به عنوان یه دختر مذهبی اصفهانی، بند بند کتاب و احساسات شخصیت اصلی برام ملموس بود، خاطراتش و تجربههای زیستهش(مخصوصا اون قسمت هتل کوثر🙄).
البته داستان دوتا شخصیت داره؛ در واقع دوتا خط داستانی داره.
یکی از دخترها زمان رضاخان زندگی میکنه، توی دوران کشف حجاب.
و یکی دیگه توی زمان حال، حدود سال ۹۷.
این دوتا دختر خیلی متفاوتن؛ ولی زندگی هردوتا یه نقطه اشتراک داره: گره خوردن به نام مبارک امام حسین علیهالسلام.
خیلی داستان شیرین و قشنگیه.
با این که عاشقانه ست و درجه عاشقانه بودنش هم بالاست، از اون عاشقانههای وزین و عاقلانه ست.
از اون عاشقانههایی که خیلی واقعیاند.
از اون عاشقانههایی که حتی منم دوست داشتم!🙄
یکی از نقاط خیلی جذاب کتاب، اینه که خیلی قشنگ تفاوت هیئت انقلابی و هیئت سکولار رو مشخص میکنه، و به خیلی شبهات پاسخ میده، از جمله این باور که: امام حسینو سیاسی نکنین لطفا!
امروز که روز عفاف و حجابه و دهه محرم هم هست، یاد این کتاب افتادم و دلم براش تنگ شد.
گفتم به شما هم معرفیش کنم.
#حجاب
http://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
روضه اصحاب چیست؟📓
✍🏻سید علیاصغر علوی
#نشر_سدید
اصحاب امام حسین علیهالسلام، مثل ستارههایی هستن که توی نور خورشید محو شدن!
ولی هرکدوم از این ستارهها، میتونن چراغ راهنمای ما به سمت امام زمانمون باشن؛
الگوهای عملیای که از هر کدومشون میشه یه درس گرفت برای اینکه یار تراز و شایسته امام بشیم.
این کتاب هم نگاهی دقیقتر به منش و سیره اصحاب امام حسینه...
شیرین، روان و خواندنی...
پ.ن: درکنار این کتاب، مجموعه سخنرانی «و الی اصحاب الحسین» از استاد امینیخواه به شدت توصیه میشه...
اصلا اصحاب امام حسین علیهالسلام هرکدوم یه اقیانوسن...
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
علی «اصغر» نبود📓
(جلد سوم از مجموعه حسینیه واژهها)
✍🏻محسن عباسی ولدی
#نشر_آیین_فطرت
«علی اصغر نبود»، کربلا را از نگاه مادری روایت میکند که تصور شهادت کودک شیرخواره او علیاصغر(ع)، قلب هر شنوندهای را می فشارد و این روایت راستین مظلومیت امام شیعیان در کربلا است و در این کتاب شعاعی از آن رنج عظیم به مخاطبان منتقل میشود.
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
لالا لالا لالا رباب میخونه...💔🥀 -مامان پاشو شیر بخور...😭 #غزه #محرم http://eitaa.com/istadegi
میدونید
بدبختی اونجاست که دیگه نمیتونم انکار کنم، نمیتونم باور نکنم...
بدبختی اونجاست که ما حرملهها رو به چشم دیدیم،
بدبختی اونجاست که این چند وقت، کم ندیدیم بچه که توی خون دست و پا بزنه،
بدبختی اونجاست که با چشم خودمون دیدیم پدر جنازه بچهی کوچیکش رو روی دستش بگیره و ندونه چکار کنه،
بدبختی اونجاست که روضههایی که میشنویم اتفاقات ۱۴۰۰سال پیش نیستن، واقعیتهای هر روزن...
بدبختی اونجاست که توی روضه باید با دوتا غم سر و کله بزنیم...
#غزه #محرم
مهشکن🇵🇸
میدونید بدبختی اونجاست که دیگه نمیتونم انکار کنم، نمیتونم باور نکنم... بدبختی اونجاست که ما حرمله
و میدونید هی چی میاد توی ذهنم؟
صدای گریهی نوزادهای توی دستگاه توی بیمارستان الشفا،
دست و پا زدنشون،
اینکه هیچکس به دادشون نمیرسه،
بیرمق شدنشون،
این که آروم آروم صدای گریهشون ضعیف میشه،
و کمکم تموم میشن، قبل از این که فرصت شروع داشته باشن...
لعنت به اسرائیل.
لعنت به اسرائیل.
لعنت به اسرائیل.
#غزه #محرم
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
«رد خون»
به قلم: فاطمه شکیبا
-وااای... ببین دارن میدون دنبالش... وااای...
این را متین با صدای دورگهاش میگوید و بیشتر از قبل روی لبه پنجره خم میشود. پتو را روی خودم میکشم و غر میزنم: ببند اون لامصبو. سوز میاد.
متین بدون این که چشم از کوچه بردارد، با یک دست به من اشاره میکند که: داداش یه دقه بیا... بیا ببین چه خبره... واااای...
نخیر... متین و معترضهای توی شهرک، همقسم شدهاند که نگذارند من بخوابم. خمیازه میکشم. دلم لک میزند برای خواب. از دیشب بدخواب شدهام و تا الان نتوانستهام بخوابم. حالا هم که بالاخره پایم به خانه رسیده، برادرِ جوگیر و نوجوانم نمیگذارد دو دقیقه چشمانم بروند روی هم. پتو را میاندازم کنار و کشانکشان، خودم را میرسانم تا پنجره. صدای جیغ و داد خیابان را برداشته. متین با گوشیاش فیلم میگیرد و مثل گزارشگرهای فوتبال، روی فیلم حرف میزند: وااای... افتادن دنبال بسیجیه...
به زحمت میان تاریکیِ کوچه، پسر جوانی را میبینم که میدود و سی نفر هم دنبالش. همه فریاد میکشند: بگیرینش... بسیجیه...
سرم درد میگیرد؛ نه از هیاهوی کوچه که از صدای فریاد خشمگین سیهزار مرد جنگی؛ در ذهنم. صدای فریادشان از دیشب تا الان، دارد مثل ناقوس مرگ در سرم میپیچد. جزء معدود خوابهای واضح عمرم بود. یک صحرا بود و سیهزارنفر سپاه خشمگین. انگار وسط فیلم مختارنامه بودم؛ پرتاب شده بودم به هزار سال پیش. یک چیزی توی مایههای تعزیه. شاید کربلا.
-اووه... افتاد... گرفتنش... واای...
متین چشمانش را ریز میکند تا مثلا بهتر ببیند معرکه را. همه داد میزنند: بزنینش... بزنش... بسیجیه... آخونده...
دیگر جوان را نمیبینم؛ گیر افتاده بین سی نفر آدم عصبانی و فقط دستهایی را میبینم که بالا میروند و پایین میآیند به نیت زدنش.
در خوابم، یک سوارِ تنها در میدان جنگ، محاصره شده بود میان سیهزارنفر سپاه. طوری نگاهش میکردند که انگار قاتل پدرشان بود. فقط یک لحظه دیدمش. جوانی بود، سوار بر اسب، زخمی. بیهوش بود انگار و نفهمید که اسبش دارد میرود دقیقا وسط همان سپاه خشمگین. طوری دورش گرد و خاک و غلغله شد که دیگر نشد ببینمش؛ فقط شمشیرها و نیزهها را میدیدم که بالا میرفتند و به سوی بدنش پایین میآمدند.
-وااای ببین دارن میکشنش. یا خود خدا!
لرز میکنم؛ نه از سرما؛ از تصور گیر افتادن بین یک جماعتِ عصبانی که فقط میخواهند بزنندت. زمان چقدر کش آمده! جوان بسیجی افتاده میان درخت و شمشادها؛ با سر و روی خونین.
زمان کش آمده بود در خوابم و انگار یک قرن گذشته بود از زمانی که دور جوان، گرد و خاک شده بود. دور خودم میچرخیدم. آن جوان کی بود؟ نمیدانستم. از کل ماجرای کربلا، یک حسین میشناختم و یک عباس؛ آن هم فقط از روضههایی که در کودکی رفته بودم. ترسیده بودم. دوست داشتم بروم جلو، صف آن مردان جنگی خشمگین را بشکافم و داد بزنم: چند نفر به یه نفر؟ آخه به چه جرمی؟
ترسیدم. میخواستم بروم و میترسیدم از برق شمشیر و چهرههای کبود از خشمشان.
-اوه اوه اوه... اون چیه دست اون یارو؟
جوان بسیجی همچنان گم شده میان مشت و لگدها. حتی میان آنها که دورش را گرفتهاند، یک نفر قمه به دست میبینم و دلم میریزد. دلم میخواهد بروم پایین، صف آنها که دور جوان را گرفتهاند را بشکافم و داد بزنم: چند نفر به یه نفر؟ آخه به چه جرمی؟
یک قدم برمیدارم به سمت در؛ و چشمم همچنان به پنجره است؛ به برق قمهای که قرار است تن جوان را بشکافد. زانوانم میلرزند و همانجا میایستم. اینهایی که من میبینم، برایشان مهم نیست چرا میزنند و چطور میزنند؛ فقط میزنند. پایم به خیابان برسد و بخواهم از جوان دفاع کنم، من را هم تکهپاره میکنند همانجا؛ بدون این که بپرسند مثل آنها فکر میکنم یا نه.
خواب بودم؛ ولی میتوانم قسم بخورم رطوبت را حس کردم روی دستانم. رطوبت و گرمای خون را. از ترس جهیدم به عقب و سکندری خوردم. خون خودم نبود. هرچه تلاش کردم خون را از دستم پاک کنم، نشد. انگار محکم چسبیده بود به دستانم و میخواست خودش را تا گلویم بکشد بالا و خفهام کند. از ترس خفگی، نفس عمیقی کشیدم و از خواب پریدم. دیگر هم از ترس نتوانستم بخوابم.
پیکر نیمهجان و خونین جوان بسیجی را دارند میکشند روی زمین. به دستانم نگاه میکنم؛ پاکاند. پاهایم بین رفتن و نرفتن گیر کردهاند. عقب عقب میروم؛ نمیدانم کجا. یک جایی که قایم شوم و نبینم. شاید هم بروم کمک جوان... نمیدانم. متین فیلمی که میگرفت را قطع میکند و سرش میرود داخل گوشی: این خیلی ویو میخوره. ببین کی بهت گفتم.
جوان را کشانکشان، از میدان دیدمان خارج میکنند و دیگر نمیبینمش. فقط رد خونش باقی میماند؛ روی زمین، روی ذهنم و شاید روی دستانم...
#علی_اکبر علیهالسلام #محرم #آرمان_دهه_هشتادی_ها
https://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
الی الحبیب 📗
✍🏻سید علیاصغر علوی
#نشر_سدید
اینکه امام برای یه نفر دعوتنامه خصوصی میفرستن و ازش میخوان بیاد کمکشون، نشون میده اون آدم یه جور عجیبی برای امام عزیزه!
نشون میده اون آدم به معنای واقعی برای امام قابل اعتماده!
و امام به طور خاص روش حساب میکنه!
نامه امام حسین علیهالسلام به حبیب ابن مظاهر، یکی از نامههای عجیب تاریخه؛
که توش امام از جایگاه ویژه و معرفت خاص حبیب یاد کرده!
حبیب ابن مظاهر، یه یار و رفیق واقعی برای امامه،
فرمانده جناح چپ سپاه امام؛
حبیب و محبوب امام.
حبیب امام زمان بودن عالمی داره؛
و حبیب یه الگوی عملیه برای اینکه برای امام زمانمون حبیب باشیم...
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
۱.
مثل الماسی که از هرسو نگاهش میکنی، نوری متفاوت میبینی...
💔😭
ولی علیاکبر خوشبختترین جوون کل تاریخه؛
چون جوونیش به بهترین شکل ممکن خرج شده؛
خیلی اشتباهه اگه فکر کنیم حیف شده... حیف اینه که آدم برای امام زمانش خرج نشه، حیف اینه که آدم پیر بشه و بپوسه بدون اینکه برای امامش کاری بکنه...
#محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
۲.
حسین صورت از صورت علی برنمیدارد...
😭😭😭
بله؛ مردم عافیتطلب و ذلتپذیر از کشتن پیامبرشون هم ابا ندارن...
شهادت حضرت علیاکبر ثابت کرد اگه خود پیامبر هم اونجا بود شهیدش میکردن.
این بلاییه که امامنشناسی و ظلمپذیری و بیبصیرتی سر آدم میاره!
#محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
۳.
زنی درست در وسط میدان!
🌱
بانوی ما، بانوی میدانه،
برای کمک به امامش از هیچی نمیترسه، حتی یک دشت مرد جنگی!
چه بانوی شجاعی داریم ما!💚
#محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
مجموعه بغض--فاطمه شکیبا.pdf
758.2K
📚فایل پیدیاف مجموعه داستان کوتاه #بغض 💔
🍂روایتی از بغضهای بیصدا و ناشنیده...🍂
🌱تقدیم به شهدای کربلا؛ آنان که ذوب در حسیناند...🥀
✍️به قلم: فاطمه شکیبا(فرات)
گروه نویسندگان مهشکن
http://eitaa.com/istadegi
#امام_حسین #محرم
#معرفی_کتاب 📚
بگو چگونه دل از حسین کندی؟📓
✍🏻محسن عباسی ولدی
#نشر_آیین_فطرت
از اون کتابهاییه که موقع خوندنش قلبت ذرهذره از جا کنده میشه،
آتیش میگیره و خاکستر میشه.
چون داستان یه عشقه؛ یه عشق واقعی، پایدار و نامیرا.
نه اون عشقی که به ما گفتن... محبت بین خواهر و برادر... نه!
اشتباه گفتن که حضرت زینب داغدار برادرشون بودن.
حضرت زینبی که میتونه از قویترین محبت دنیا، یعنی محبت به فرزند دل بکنه و بچههاش رو فدای امامش کنه و خم به ابرو نیاره، قطعا از فدا کردن برادرش در راه خدا هم ابایی نداره.
محبت حضرت زینب به امام حسین علیهالسلام، محبت مأموم به امام بود.
و این محبتیه که نمیشه ازش گذشت.
نمیشه بیخیالش شد.
داغ شهادت امامه که انقدر جانسوزه، نه شهادت برادر!
حضرت زینب در قلهی عشق به امام ایستاده...
و همین عشق نامیراست که حضرت رو انقدر قوی و شکستناپذیر کرده!
این کتاب با قلم و محتوای فوقالعادهش، شرح قیام حضرت زینب بعد از روز عاشوراست.
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 روایت رهبر عزیز انقلاب از ماجرای شهادت #حضرت_عباس(علیهالسلام)
#تاسوعا #محرم
http://eitaa.com/istadegi