eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
668 ویدیو
83 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
📌هم‌اکنون راه سومی‌ها در نمایشگاه شهربانوی زندگی ♦️فروش کتاب راه سوم با تخفیف ویژه 📍راه سوم در غرف
کتاب راه سوم حاصل چندین سال بررسی روش‌مند و دقیق روی بیانات رهبری درباره مسائل زنان هست.
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
صبح دعوت شده بودم یه مولودی که درباره بانوان شهید صحبت کنم، بعد داشتم میومدم اینو دادن ببرم. الان رس
امروز بعد جلسه چندتا هدیه خوشگل هم بهم دادن، یکیش این کتاب بود 😍😍 اصلا نمی‌دونید وقتی از توی پاکت درش آوردم چه حسی داشتم، نزدیک بود پرواز کنم. خیلی قشنگه💚✨🥲
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ...🌱 ✍🏻کوثر سادات مصباح گاهی با خودم فکر می‌کنم که آخرش که چی؟ حالا یک بچه هم نگه می‌داری، ولی واقعا کار خاصی که نمی‌کنی. همه بچه دارند، تو هم یکی از آن‌ها. اصلا برای پیدا کردنشان گشتن نمی‌خواهد، بی‌نهایت آدم اطرافت هستند که اتفاقا از تو بیشتر بچه دارند. انقدر هم غر نمی‌زنند. آن اوایل اصلا باورم نمی‌شد کس دیگری هم باشد که رنج بچه‌داری کشیده باشد. آن دو ماه اول حتی فکر هم نمی‌کردم کسی دیگری بجز من باشد، نهایتا تک و توکی آدم. هر بچه را می‌دیدم می‌گفتم یعنی مادر او هم در نوزادی این همه رنج کشیده؟ بعید می‌دانم! -یعنی می‌گی تقریبا همه خانم‌ها بچه‌دار می‌شن؟ همه همشون؟ یعنی نسل آدم که داره روز به روز زیادتر می‌شه، بابت هم کدوم انقدر رنج کشیده شده؟؟ عمرا! ازدواج و درس و دانشگاه و... شیرینی‌ها و تلخی‌هایی بود که گرچه خاص و جدید بود، ولی می‌دانستم این تجربه اختصاص به من ندارد. اما بعد از زایمان، لحظه به لحظه احساس می‌کردم فقط منم؛ فقط من. احساس می‌کردم دارم لحظه‌های عمرم را خالی می‌کنم در ظرف عمر یکی دیگر. احساس می‌کردم ثانیه به ثانیه دارم تمام‌تر می‌شوم. با گوشت و خونم «تا گوساله گاو شود...» را حس می‌کردم. ولی مهم‌تر از همه اینکه عمیقاً احساس می‌کردم در همه این حس‌ها تنها هستم. الحمدلله آن سختی و فشار اولیه کم شد. ولی زحماتش بود. شب بیداری‌هایش بود؛ دیگر برای خودم نبودن‌ها، تعطیل شدن خیلی از کارها، مختل شدن همه برنامه‌ها، نرسیدن به خانواده و همسر و...، نرسیدن به کارهای فرهنگی و تفریحی و هنری و درسی... کلا انگار زندگی من تعطیل شده بود ولی چیزی که فشار را زیاد می‌کرد، جریان سریع زندگی آن بیرون بود. در دانشگاهی که دیگر کنار همکلاسی‌هایم نبودم. در کارهای فرهنگی که روز به روز بیشتر می‌شد و چقدر نیاز بود و چقدر برهه حساس کنونی بود و چقدر انگار من را کم داشت! در مهمانی‌هایی که شلوغ بود و پر از هیجان؛ ولی من در یک اتاق، تنها مشغول شیر دادن بودم. در صبح‌هایی که دیگر نداشتم به جبران کم خوابی‌های شب. در برنامه‌های معنوی که تعطیل شده بود. در روضه‌هایی که نمی‌توانستم بروم. و خلاصه دنیا داشت با سرعت می‌دوید و من فقط نشسته بودم در یک اتاق و داشتم شیر می‌دادم و می‌خواباندم و پوشک عوض می‌کردم... ادامه دارد... http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ...🌱 ✍🏻کوثر سادات مصباح گاهی با خودم فکر می‌کنم که آخرش که چی؟ حالا یک
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ...🌱 ✍🏻کوثر سادات مصباح همه چیز داشت با احساسِ «من کار خاصی نمی‌کنم» طی می‌شد تا اینکه... البته قبلش این را هم بگویم که می‌دانستم مقام مادر بالا است و چقدر مهم است و چقدر زحماتش ارزش دارد و... -باشه، قبول. اصلا ما زحمتکش، ولی... این احساس بازهم همیشه بود، تا اینکه رسیدم به یک جمله از امام خمینی. خیلی قبل از آن از این دست حرفا خوانده بودم و شنیده بودم، ولی این انگار یک چیز دیگر بود. راستش را بخواهید همان موقع گریه‌ام گرفت. آخر ساعت دو وخورده‌ای نصفه شب بود که این صحبت را دیدم. قبلاً هم شنیده بودم ولی قبلاً مادر نبودم. واقعا نمی‌فهمیدم یعنی چه. ولی فکر کنم امشب کمی فهمیدم... کلیپی بود از آقای عالی؛ می‌گفتند امام خمینی به یکی از خانم‌های خانواده‌شان گفتند «حاضری با من یک معامله‌ای بکنی؟ ثواب تمام عبادت های عمرم، در برابر ثواب یک شب بیدار ماندن تو بخاطر فرزندت...» تمام عبادت‌های امام خمینی؟ نمازهای با حضور قلبشان؟ نماز شب‌های باحالی که من حتی حسرت یکی از آن‌ها را دارم؟ گریه‌های خالصانه در نیمه‌شب؟ قرآن خواندن‌ها؟ این‌ها به کنار... ثواب انقلاب به این بزرگی، این‌همه کار و تلاش، این‌همه سختی و فشار... همه در برابر یک شب بیدار بودن؟ من امام را انسان عاقلی می‌دانم، انسانی که مبالغه نمی‌کند. کسی که معامله کم‌سود هم نمی‌کند. حتی اگر می‌گفتند عبادت یک شب، باز هم دیدم عوض می‌شد. چه برسد به عبادات کل عمر... یعنی انقدر کار من ارزش دارد؟ انقدر در معادلات جهانی الهی بزرگ است و به حساب می‌آید؟ تا این اندازه رشددهنده است؟ یعنی یک شب به اندازه عبادات یک عمر طولانی یک عابد تراز اول، مرا در عالم خلقت پیش می‌برد؟ و مرا به هدف آفرینشم نزدیک می‌کند؟ -وجداناً؟؟؟ البته در کتاب دیگری خواندم که ثواب تحمل شیطنت کودک برابر است با ثواب عبادات یک عمر. خیلی فرقی نمی‌کند، چه شبش چه روزش، عظمت بچه‌داری است دیگر... ساعت سه و خورده‌ای شب است. خیلی خسته‌ام. دخترم گریه می‌کند. بلند می‌شوم. بغلش می‌کنم. به سینه‌ام فشارش می‌دهم. می‌گذارم از بغلم آرامش بگیرد و آرام آرام با او حرف می‌زنم تا آرام بگیرد. قربان صدقه‌اش می‌روم. و همه این کارها را با لبخند انجام می‌دهم که بداند ذره‌ای دلخور نیستم. چند بوس هم به پیشانی و لپش می‌نشانم که بفهمد عاشقانه این کارها را می‌کنم. او پل من برای دستیابی به والاترین جایگاه‌هاست. من دارم مهم‌ترین کار دنیا را می‌کنم... http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام راستش بیشتر از اینکه بخاطر ازدواج باشه درگیری درسیه. اینکه چرا رفع فیلتر شد رو نمی‌دونم، یعنی دلیل منطقی‌ای نداره بجز حضور پررنگ نفوذی‌های اسراییل. و البته، گوگل پلی اصلا از اول فیلتر نبود و از طرف خود گوگل ما تحریم بودیم.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز رفتم مدرک گواهی موقت کارشناسی رو به دانشگاه تحویل دادم؛ چون که: برای ثبت‌نام ارشد، دانشگاه از شما مدرک لیسانس رو می‌خواد(خب باید مطمئن بشه شما کارشناسی رو خوندید که قراره برید ارشد؛ حتی اگه تو همون دانشگاه کارشناسی خونده باشید😐) از اونجایی که احتمالا تازه کارشناسی رو تموم کردید، مدرکش رو ندارید؛ اگه مثل من باشید(که ارشد و کارشناسی رو توی یه دانشگاه بوده باشید) مدرک دست دانشگاهه و دانشگاه اون مدرکی که دست خودشه رو از شما میخواد😐 بعد می‌گی من این مدرک رو ندارم که بهت بدم و تو هم مدرکم رو فعلا نمیدی، چکار کنم؟ می‌گه خب طوری نیست، من یه گواهی موقت لیسانس بهت میدم، بیا همونو بده به من 🙄 بعد تو میری درخواست گواهی موقت میدی. ولی گواهی موقتت دو ماه دیگه میاد، و تو تا آخر هفته برای ثبت‌نام وقت داری، و اگه عکس گواهی رو توی سایت بارگذاری نکنی ثبت‌نام تکمیل نمی‌شه😐 بعد بهشون زنگ میزنی که: الان من چطوری عکس مدرکی که دوماه دیگه میاد رو توی سایت بارگذاری کنم؟ اونجاست که با راهنمایی کارشناس، مرزهای خلاقیت رو درمی‌نوردی؛ باید رو یه کاغذ بنویسی که گواهی موقت منو هنوز ندادین و وقتی دادین میارم براتون 😐 و عکس اون کاغذ رو توی سایت بذاری تا ثبت‌نام پیش بره. بعد، دانشگاه گواهی موقت رو بهت نمیده، بلکه برات پست می‌کنه 😐😐 و تو، چیزی که دانشگاه برات پست کرده رو برمی‌گردونی به خودش😑😑😑 پ.ن: دیوونه منم که دارم توی این دیوونه‌خونه درس می‌خونم😐😂
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ بزرگی می‌گفت: «آدم‌هایی که خیلی تشنه‌ی کمک به دیگران و هدایت مردم باشند، شهید می‌شوند.» وقتی دقت کنی می‌بینی منطقی هم هست. خدا وقتی ببیند برای کمک به مردم به آب و آتش می‌زنی، دستت را بازتر می‌کند و چه دستی بازتر از دستان شهید؟ شهید زنده است، می‌تواند در عالم تصرف کند. انگار با شهادت، خدا سطح دسترسی شهید را در عالم ارتقا می‌دهد. من از فاطمه دهقان چیز زیادی نمی‌دانم؛ ولی می‌دانم انقدر مشتاق کمک به مردم بوده که مدت‌ها قبل فرم اهدای عضو پر کرده. به این آدم می‌گویند آدم باهوش، آدم حسابگر. وقتی دودوتا چهارتا به قضیه نگاه کنی، می‌بینی آخرش یک روز می‌میری و جسمت را توی خاک می‌گذارند؛ چه از این بهتر که جسمت بجای این که اسیر خاک شود، بماند و زندگی ببخشد؟ شهید اینطوری ست. قبل از شهادت میان مردم است و هرچه از دستش برمی‌آید انجام می‌دهد و بعد از شهادت، پیش از آن که زیر خاک برود، باز هم به مردم می‌بخشد و باز هم زنده است میان مردم؛ جان می‌بخشد و روح را زنده می‌کند. هنوز فاطمه دهقان میان ماست. قلبش در کالبد دیگری می‌تپد و خودش در کفشداری حرم، به زائران خوش‌آمد می‌گوید... 🥀🥀🥀 شهیده فاطمه دهقان، خادم حرم مطهر رضوی و از مجروحان حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان(۱۳ دی‌ماه ۱۴۰۲) بود که چند روز پس از حادثه، دچار مرگ مغزی شد و اعضای پیکرش به چهار انسان زندگی دوباره بخشید. مادر او، بانو مریم قوچانی غروی نیز به شهادت رسید و دختر خردسالش هم در میان مجروحان حادثه بود. http://eitaa.com/istadegi