📺 #مستند #ماجرای_نیمروز
⭕️ تهیه شده در مجموعه ثریا
🖋 موضوع: روایت ابعاد ترور و زندگی شهید محسن فخریزاده
✅ شنبه ٦ آذر ساعت ٢٠:٠٠
❎ تکرار روز بعد ساعت ٠٧:٠٠ و ١٢:٣٠
شبکه افق
✨ #بسم_الله_الذي_يكشف_الحق ✨
📖داستان #نیمۀ_راه
✍️به قلم #محدثه_صدرزاده ✒️
قسمت پانزدهم
-میریم پایگاه.
-میفهمی چی میگی؟ اونجا امن نیست.
نگرانی تمام وجودم را در بر میگیرد.
-باید بریم، نگران حاج کاظمم، نگران حامدم.
-نگران نباش. اونا مراقب خودشون هستن.
یکدفعه به یاد حامد میافتم. واقعا او همان حامد بود؟
-آیه حامد کیه؟ انگار سالهاست میشناسمش.
آیه لبخند محوی میزند.
-من شخصیت رمان توام و هویت تو. آقا حامد هم شخصیت رمان خانم شکیباست.
تعجب میکنم. تازه میفهمم چرا اینهمه او را میشناسمش.
در فکر فرو رفتهام، که یکباره آیه کمی مرا به عقب هلم میدهد فریاد میزند.
-برو فقط برو دارن میان.
کمی دور و اطراف را نگاه میکنم. راست میگوید. سریع میدوم به سمت میدان. بانک همچنان درحال سوختن است و باران نمیتواند آن را خاموش کند. چادرم خیس شده است و سنگین. آن را به دور خود میپیچم. سخت است در این باران با پاهایی که از سرما یخ زده است بدوم؛ اما میدوم و آیه راهم تنها میگذارم.
به میدان که میرسم چشمانم گرد میشود. این اوج نامردی است که اینگونه اموال مردم را به آتش میکشند.
در گوشه ای موتوری در آتش میسوزد و در گوشهای دیگر اتوبوس در حال آتش گرفتن است.
حق واقعا اینگونه است؟ اینها حقالناس و دیگر چیزها را با هم مخلوط کردهاند!!
نگران فاطمه و زهرا میشوم دست در جیب میکنم که به آنها تماس بگیرم؛ اما تلفنم را پیدا نمیکنم. تازه به یاد فلشی میافتم که رمانم در آن بود.
نگران میشوم که فلش جایی گم شده باشد!
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #محدثه_صدرزاده
⛔️کپی به هیچ عنوان مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
🔗لینک قسمت اول رمان 👇
🌐 https://eitaa.com/istadegi/3159
ارتباط مستقیم با محدثه صدرزاده👇
http://unknownchat.b6b.ir/5393
#روایت_عشق 💞
سلام و وقت بخیر 🌹
خانم اروند هستم
عذرخواهی میکنم. بنده مسافرت هستم و قسمت امشب رو نتونستم آماده کنم ان شاءالله فردا دو قسمت در کانال قرار میدهم. خیلی معذرت میخوام. 😓🌹
سلام
همه چیز عادیه، فقط جمعه یکم درگیری شد اونم توی خیابونهای اصلی حاشیه زایندهرود.
ولی شهر کاملاً امنه.
اتفاقاً من همین دیروز بیرون بودم و خیابونهای اصلی هم کار داشتم و خبری نبود. کاملاً عادی بود.
نه. نمیرم.
#پاسخگویی_فرات
سلام
بله، قطعا این بیمهریها هست.
ولی باعث نمیشه ادامه ندیم.
هنر اینه که توی شرایط سخت هم آدم به کارش ادامه بده.
مهم نیست شناخته بشم یا نه، مهم اینه که کارم رو درست انجام بدم.
ممنونم از لطف شما
#پاسخگویی_فرات
سلام
چون به رفاقت وحید، حسین و سپهر اشاره داره و عاقبت این رفاقت.
حلال کنید اگر پاسخ تون رو دیر دادم. ببخشید.
#پاسخگویی_فرات
سلام
نه نداره، ولی این داستان زمانی اتفاق افتاده که من هنوز شاخه زیتون رو ننوشتم.
#پاسخگویی_فرات
سلام
اعتراضات مردم به مشکلات معیشتی که در دی ماه ۹۶ اتفاق افتاد و تبدیل به اغتشاش شد.
#پاسخگویی_فرات