eitaa logo
🇮🇷مِه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
472 ویدیو
73 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
میلاد حسین خون بهاے دین اسٺ این عید،حیاٺ شیعہ راتضمین اسٺ امروز فرشتگان بہ هم مے‏گویند احیاگر آیین محمد این اسٺ (ع)🍃🌺 🍃🌺
🔻آب زنید راه را؛ هین که نگار می‌رسد آن‌ هنگام که نام تو را می‌برند، پس سلام بر قلب من و تپش‌هایش...♥️ 🌹میلاد با سعادت رحمت‌ الله الواسعه، اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) به پیشگاه حضرت بقیه‌ الله الاعظم(عجل‌الله‌فرجه) و عاشقان آن حضرت تبریک و تهنیت باد. 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir
مخاطبان عزیز، امشب به مناسبت علیه‌السلام، دو پارت داریم😉
🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: قسمت33 *** چراغ اضطراری را روشن کرد و با بی‌حوصلگی به فندکش ور رفت. چندبار آن را روشن و خاموش کرد. این فندک تنها چیزی بود که او را به گذشته و روزهای نوجوانی‌اش وصل می‌کرد؛ فندک پدر که در روزهای کودکی برایش اسرارآمیز خارق‌العاده بود. وقت‌هایی که پدر از فشار اقتصادی و دخل و خرج خانواده خسته می‌شد، یک گوشه اتاق سه در چهارشان می‌نشست، با همین فندک سیگارش را روشن می‌کرد و پشت هم سیگار می‌کشید. پدرش... راستی حتما پدر و مادرش تا الان مرده بودند یا به بیان دقیق‌تر دق کرده بودند. هیچ تلاشی برای پیدا کردنشان نکرده بود؛ حتی خبر هم نگرفته بود از آن‌ها. با صدای سارا به خودش آمد: - رفتارت شبیه یه تیک عصبیه! بهزاد پوزخند تلخی زد: - از سر بیکاریه. داشتم اخبار می‌دیدم؛ ولی الان نمی‌شه. سارا به تلوزیون خاموش نگاه کرد و بعد چشمش را به سمت ساعت مچی‌اش گرداند. فقط یک ربع دیگر تا مناظره مانده بود و سارا دلش نمی‌خواست آن را از دست بدهد. غرغر کرد: - پس برق کِی می‌آد؟ الان مناظره شروع می‌شه! بهزاد به سارا نگاه کرد. سارا درنظرش بچه‌ای لوس و نازپرورده بود که هیچ‌چیز از الفبای مبارزه نمی‌فهمید. گفت: - واقعا فکر می‌کنی این مناظره‌ها نتیجه انتخابات رو مشخص می‌کنه؟ یا فکر می‌کنی این مناظره‌ها و نتیجه انتخابات توی کاری که ما قراره بکنیم اثر داره؟ همانقدر که بهزاد، سارا را بچه می‌دید، سارا هم معتقد بود پیرمردی مثل بهزاد باید بازنشست شود و به درد مبارزه نمی‌خورد. لب پایینش را گزید و پوستش را کند. بعد گفت: - حرفایی که نامزدها توی مناظره می‌زنن، فردا می‌شه تیتر روزنامه‌ها و سایت‌ها، موضوع بحث مردم، نوشته روی پلاکاردها! همین حرفاست که موج درست می‌کنه و می‌شه روی اون موج سوار شد. بهزاد به بچگی سارا پوزخند زد: - هنوز خیلی ساده‌ای! هنوز اینو نفهمیدی که موج رو ما ایجاد می‌کنیم و روش سوار می‌شیم! تو فکر کردی واقعا قراره توی انتخابات تقلب بشه؟ کسی چه می‌دونه؟! اصلا مهم نیست واقعا چه اتفاقی می‌افته. مهم اینه که قراره مردم همونطوری فکر کنن که ما دوست داریم! سارا جواب نداد؛ چون نمی‌خواست باز هم حرفی بزند که مقابل این مبارز کهنه‌کار کم بیاورد. بهزاد ادامه داد: - هرکسی که از صندوق‌های رای دربیاد، برنامه ما برای آشوب عوض نمی‌شه! از خیلی وقت پیش قرار بوده چنین اتفاقی توی ایران بیفته و مردم رو بندازیم به جون هم. قراره خیابونای تهران و اصفهان و مشهد و همه شهرهای ایران بشه میدون جنگ، و خود مردم انقدر همدیگه رو بکشن که تا سال‌ها، دیگه رمقی برای بلند شدن نداشته باشن. سارا بالاخره حرفی که در ذهنش بود را به زبان آورد: - نتیجه انتخابات اون چیزی که ما حدس می‌زنیم نشه چی؟ چه بهونه‌ای داریم؟ بهزاد دوباره فندکش را روشن کرد. چند ثانیه به شعله‌اش خیره شد؛ انگار مسحور شعله شده بود. بعد دستش را از روی دکمه فندک برداشت؛ اما نگاهش هنوز روی فندک بود: ماجرای پیراهن عثمان رو شنیدی؟ ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: قسمت34 - شنیدم ایرانیا گاهی به عنوان ضرب‌المثل ازش استفاده می‌کنن. بهزاد بازهم پوزخند زد: - وقتی نوجوون بودم زیاد پای مسجد و منبر می‌رفتم. یه روز شیخ مسجدمون گفت عثمان توی دوران حکومتش خیلی جاها زد توی خاکی؛ یه طوری که مردم ازش شاکی شدن. تا اون موقع، عثمان نماینده بنی‌امیه توی حکومت بود و حسابی به فک و فامیلش، از جمله معاویه حال می‌دد؛ اما وقتی مردم از دستش شاکی شدن و علیهش شورش کردن، تبدیل شد به مهره سوخته! علی خیلی تلاش کرد مردم عثمان رو نکُشن؛ اما بالاخره یه عده ریختن توی خونه عثمان و کشتنش! جذابیتش این‌جاست که هنوز یه روز از مرگش توی مدینه نگذشته بود که پیرهن خونیش توی شام دست معاویه بود و معاویه براش اشک تمساح می‌ریخت! سارا با بی‌صبری گفت: - خب این چه ربطی داره؟ بهزاد موذیانه لبخند زد: - وقتی این ماجرا رو از شیخ مسجدمون شنیدم، واقعاً به هوش معاویه غبطه خوردم. تا وقتی زنده‌ی عثمان به دردش می‌خورد نگهش داشت، وقتی تبدیل به یه مهره سوخته شد، از مُرده‌ش هم استفاده کرد. یه بهونه جور کرد تا هروقت خواست با کسی دربیفته، انگشت اتهام قتل عثمان رو ببره سمتش و به بهونه قصاص، مردم رو برای جنگیدن باهاش به صف کنه! حتی تا مدت‌ها بعدش، انگشت اتهام به سمت علی و بچه‌هاش بود و به این بهونه می‌تونستن علیه علی بجنگن، درحالی که علی مخالف سرسخت کشتن عثمان بود. می‌دونی، علی خوب فهمیده بود توی مغز معاویه چی می‌گذره که سعی کرد جلوش رو بگیره... . سارا کم‌کم داشت معنای حرف‌های بهزاد را می‌فهمید. با تردید گفت: - یعنی اگه موسوی تبدیل به مهره سوخته بشه... . بهزاد حرف سارا را تکمیل کرد: - می‌کشیمش و از مُرده‌ش هم استفاده می‌کنیم! مهم نیست اونو کی کشته! ما ازش یه شهید می‌سازیم. مردم برای یه شهید مظلوم در راه آزادی سر و دست می‌شکونن و به جون هم میوفتن! بالاخره هر جنبشی به خون نیاز داره! به همین سادگی! آخرش، برنده این بازی ماییم. برق آمد و روشن شدن ناگهانی چراغ‌ها باعث شد نور چشمان سارا و بهزاد را بزند. سارا درحالی که دستش را مقابل چشمانش گرفته بود گفت: - مگر این که یکی پیدا بشه و دستمون رو بخونه! بهزاد بلند شد و چراغ اضطراری را خاموش کرد. از حرف سارا یکه خورده بود؛ اما به روی خودش نیاورد: - همچین چیزی امکان نداره! ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 / به مناسبت و ؛ جایگاه پاسداری در کلام امام خمینی ره و امام خامنه‌ای 💚 🔰🔰🔰 الا اهل عالم پیامم بگیر شدم از ازل من ولایت‌پذیر امیرم به دوران ندارد نظیر بگویم به عشق حسینم اسیر 💚امیری حسین و نعم الامیر....💚
پیام فرمانده کل قوا به مناسبت روز پاسدار: سپاه با قدرت به فعالیت‌های شایسته خود ادامه دهد فرمانده کل قوا به مناسبت میلاد امام حسین علیه‌السلام و روز پاسدار، پیامی خطاب به فرمانده کل سپاه صادر کردند. متن پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به این شرح است: بسمه تعالی سلام مرا به همه پاسداران برسانید، ان‌شاءالله موفق باشید؛ با قدرت به فعالیت‌های شایسته خود ادامه دهید.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┄┅┅┅✨🌺✨┅┅┅┄┄ ° . . 🌿🦋ـخـُدَا بَراےِ مَـٰا چٰہ حُسِێنْے آفـࢪێـدツ 🍃🧡( ‌@yaran_samimii‌ )🧡🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ: 《قبله آخرالزمانی‌ها》 شعرخوانی ✨شب میلاد کربلا غوغاست... 🆔@ArbaeenIR
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بشنویم: من که دلداده آل پیغمبرم با نوای حاج 🔸سرود میلاد حضرت عباس(علیه‌السلام) 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir
🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: قسمت35 *** حسین از پشت پنجره اتاقش به میلاد نگاه می‌کرد که در محوطه راه می‌رفت و با موبایل صحبت می‌کرد. بخت یارشان بود که بعد از رفتن حانان، میلاد درخواست مرخصی داد و حسین توانست عباس را بجای میلاد بگذارد. حسین اصلا دلیل این مرخصی بی‌موقع میلاد را، آن هم در اوج کارشان درک نمی‌کرد؛ اما ترجیح می‌داد بد به دلش راه ندهد. مدتی بود که حس می‌کرد میلاد آشفته و نگران است؛ ولی وقت نشده بود دلیلش را بپرسد. صحبت کوتاه میلاد با تلفن تمام شد و موبایلش را تحویل داد. وارد اتاق که شد، حسین تصمیم گرفت ابهامی که در ذهنش بود را روشن کند. میلاد را کناری کشید و دلجویانه دستش را روی شانه میلاد فشرد: - فکر نکن حواسم بهت نیستا! چی شده پسر جان؟ چرا چند وقته به هم ریخته‌ای؟ میلاد کمی عرق کرده بود. دستی به پیشانی‌اش کشید و با صدایی که سعی داشت لرزشش را بگیرد گفت: - چی بگم حاج آقا... الان وسط این همه گرفتاری گفتنش دردی رو دوا نمی‌کنه! - چرا پسرم. بگو، شاید بتونم یه کاری بکنم برات. حتی کاری هم از دستم برنیاد، هم خودت سبک می‌شی، هم من بیشتر ملاحظه‌ت رو می‌کنم. میلاد نتوانست مستقیم به چشمان حسین نگاه کند. سرش را پایین انداخت: - بچه‌م از وقتی به دنیا اومده مشکل تنفسی داشته. الان دو ساله... . نتوانست حرفش را ادامه بدهد. ترسید اگر کلمه‌ای اضافه بگوید بغضش بترکد. صورتش را با دستانش پوشاند و نفس عمیقی کشید. ادامه داد: - حالش بهتر که نشده هیچ، بدتر هم شده. دکترها گفتن توی ایران نمی‌شه کاری براش کرد، باید بریم خارج. شرایط منم که می‌دونید... به این راحتی نیست. با هزار التماس حفاظت رو راضی کردم فقط خانم و بچه‌م رو بذارن برن برای درمان... الانم که رفت مرخصی و اومدم، رفته بودم فرودگاه بدرقه‌شون. خیلی نگرانشونم. دعا کنید حاج آقا... . باز هم بغض صدایش را خش زد. حسین میلاد را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت: - بسپارشون به خدا. ان‌شاءالله درست می‌شه. میلاد سرش را تکان داد و بغضش را خورد. حسین برگشت به طرف میزی که صابری و امید پشت آن نشسته بودند. یکی از صندلی‌ها را عقب کشید و نشست. ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊ای اهل حرم میر و علمدار خوش آمد🎊 🎊سقای حسین سید و سالار خوش آمد🎊 🌹علمدار خوش آمد🌹 🌹علمدار خوش آمد🌹 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌*:...。o○💛○o。...:*
‍ ✍"و... خدا، روبـــروی ادب، آیینه گرفت" و...تو خـلق شدی ؛ عبـ🌸ــاس عباس شدی، تا ما بیاموزیم؛ چگونه روبروی حجت خدا، دست به سینه بایستیم! عباس شدی، تا ما دویدن به دنبال حسین را بفهمیم. عباس شدی، تا معنای هزار و صد و هشتاد سال بی عباس ماندن اماممان را ادراک کنیم. خدا تو را فقط به یـ👇ـک بهانه آفرید: که شیعه، از پس پرده هزار ساله غیبت بفهمد؛ اگر یوسف، عباس داشت؛ زمین، برای ظهورش تنگ نمی شد! اگر یوسف، نیست... یعنی؛ عباس نیست. 💢راستی! از ما که لاف انتظار میزنیم... تا عباس شدن، چقدر فاصله هست؟ کاش یقین کنیم؛ اونمی آید؛مگر که ما ؛عباس شدن را بیاموزیم. او نمی آید؛ مگر آنکه در میانه میدان زندگی، یک چشم به آسمان داشته باشیم و چشم دیگر به انگشت اشاره امام... تا به فرمان او، تمام اسماعیل هایمان را یکجا، قربانش کنیم. وای بر ما... که همه چیز در سفره قلبمان جا دارد... مگر همان امامی که عباس به اذن اشاره ای از او، تمام خویش را یکجا فدا می کند! 💢راز جاودانگی عباس، اتصال به امام، در عین "ادب" است . کاش، چند جرعه از ادبش، روزیمان کنی، خـــدا..... 🌹 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🔰امام هادی علیه السلام: 🔴سلام بر ابوالفضل العباس، پسر امیرالمؤمنین؛ آنکه با کمال مواسات و ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین(علیه السلام) کرد؛ آنکه دنیا را وسیله آخرت قرار داد؛ آنکه خود را فداکارانه فدای برادر نمود؛ آنکه نگهبان دین و سپاه حسین(علیه السلام) بود؛ آنکه تلاش بسیار برای آبرسانی به لب تشنگان نمود؛ آنکه دو دستش در راه خدا قطع شد. ‌📚زیارت ناحیه مقدسه
ای اهل حرم میر و علمدار خوش آمد ✨❣️ (ع)✨❣️ ✨❣️
جانبازان، یادگاران روزهای عشق و حماسه اند؛ خاطرات مجسّم سال هایی که درهای آسمان به روی عاشقان باز بود وفرشتگان درآسمانِ زمین گرم گلچینی بودند. سلام بر تو ای جانباز که زیباترین فرصت پرواز را در بال های شکسته ات می توان یافت... ⚘ (ع) و ،برشما مبارک بـاد
🌸 ولادت با سعادت امام سجاد(ع) مبارک.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مولودی ولادت امام سجاد علیه السلام ☘️حاج محمود کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببینید| شرح حدیث اخلاق از توسط رهبر انقلاب 💐آثار دنيوی و اخروی سخن نیکو: 🔸افزايش رزق 🔹تأخير در اجل انسان 🔸محبوبيت درميان خانواده 🔹ورود به بهشت 🌷 (ع) 💻 @Khamenei_ir
🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: قسمت36 صابری با دیدن حسین، دادن گزارش را شروع کرد: - از شنود باغ سارا و هتل شیدا و صدف، متوجه شدیم که دو نفر به اسم‌های حسام و بهزاد، از سال قبل تا الان داشتن شناسایی و جذب نیرو برای تشکیل تیم انجام می‌دادن. البته، بهزاد که گویا یکی از اعضای قدیمی سازمان منافقین هست واسطه جذب حسام بوده و الان بهش خط میده؛ اما خیلی محطاط و حرفه‌ای هست و ملاحظات امنیتی رو رعایت می‌کنه؛ برای همین تا الان شناسایی نشده و حتی الان هم هیچ عکسی ازش نداریم. حسام تا الان تونسته از بین اقشار مختلف و با استفاده از ارتباطاتی که توی محل کار و دانشگاهش داشته، حداقل هفت تا تیم رو تشکیل بده. البته این هفت‌تا رو ما ازش اطلاع داریم؛ ولی ممکنه بیشتر از این هم باشن. هنوز همه تیم‌ها و اعضاشون شناسایی نشدن؛ چون هیچکدوم به طور مستقیم با بهزاد، سارا یا حتی حسام ارتباط نگرفتن. یکی از این تیم‌ها هم شیدا و صدف هستند که گویا صرفا با هدف پوشش رسانه‌ای حوادث بعد انتخابات وارد ایران شدند؛ اما معلوم نیست برنامه بقیه تیم‌ها چیه، در چه حد آموزش دیدن، چندنفرن و مسلح هستن یا نه؟ البته این امید رو هم داریم که تا چند روز آینده، آدمِ حانان با عباس آقا ارتباط بگیره و احتمالا بخشی از کار رفت و آمدشون رو به ایشون واگذار کنه که باعث می‌شه حداقل یکی دوتا از تیم‌هاشون لو برن. هنوز هیچکدوم از تیم‌ها با سرحلقه اصلی سازمان که بهزاد و سارا هستن ارتباط نگرفتن؛ این نشون میده که این دو نفر خیلی مهم هستن و سازمان نمی‌خواد به هیچ وجه این دوتا بسوزن. امید روی میز خم شد و فلاسک را برداشت تا برای خودش چای بریزد و همزمان گفت: - من حدس می‌زنم برنامه طوری طراحی شده که هیچکدوم از تیم‌ها درباره تیم‌های دیگه و بقیه قسمت‌های تشکیلات و رابط اصلی سازمان چیزی ندونن تا اگه دستگیر شدن، بقیه مُهره‌ها نسوزن و بتونن به کارشون ادامه بدن. حداقل تا قبل از کلید خوردن کارشون همدیگه رو نمی‌شناسن و توی شلوغی‌ها با اسم رمزی که دارن همو می‌شناسن و به هم دست میدن. لیوان کاغذی‌اش پر شد و کمی از آن نوشید. سرد بود! وا رفت. نگاهی به فلاسک چای کرد و متعجب گفت: - این که یخ کرده! حسین چندبار زد سر شانه امید: - انقدر سرتون گرم بوده که یادتون رفته چای دم کنید. راستی چندروز دیگه تا انتخابات مونده؟ صابری نگاهی به تقویم کرد و چشمانش گِرد شد: - انتخابات فرداست! حسین از شنیدن این حرف جا خورد و چایِ یخ کرده در گلوی امید پرید. حسین به تقویم گوشی‌اش نگاه کرد. اولین دقایق روز بیست و دوم خرداد سال هشتاد و هشت بود؛ اولین دقایقِ آغاز یک طوفان! ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
💠 امام سجاد(علیه السلام) فرمودند: سه حالت و خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهى مى باشد و از سختى ها و شداید صحراى محشر در امان است: 🔸 اوّل آن که در کارگشائى و کمک به نیازمندان و درخواست کنندگان دریغ ننماید. 🔸دوّم آن که قبل از هر نوع حرکتى بیندیشد که کارى را که مى خواهد انجام دهد یا هر سخنى را که مى خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودى خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او مى باشد. 🔸سوّم قبل از عیب جوئى و بازگوئى عیب دیگران، سعى کند عیب هاى خود را برطرف نماید 🌺 فرخنده میلاد با سعادت حضرت علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) بر تمامی شیعیان و پیروان ایشان تبریک و تهنیت باد. ┄┅─✵🌸🌺🌸✵─┅┄
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ع) 💐سلام ای سلام خدا بر سلامت 💐درود ای کلام الهی کلامت 🎤 👏 👌بسیار دلنشین
میلادباسعادت‌ حضرت‌زین‌العابدین امام سجاد علیہ السلام برتمام مسلمانان مبارڪ🍃🌺 علیه السلام •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌺 امام خامنه ای: 💠 نوروز یعنی روزی که شما با عمل خودتان، با حادثه‌ای که اتفاق می افتد، آن را می کنید. روز بیست‌ودوم بهمن که ملت ایران، را به کمک خدا تحقق بخشید، روز نویی (نوروز) است. آن روزی که امت، قاطعاً به دهانِ مستکبرِ قلدرِ دنیا - یعنی آمریکا - کوبید، آن روز، روز نو و راه نویی (نوروز) بود؛ حادثه‌ی نویی بود که اتفاق می افتاد و افتاد. ما باید را، نو روز کنیم. نوروز به حسب ، نوروز است؛ جنبه‌ی قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم. ۱۳۶۹/۱/۱‌