مهشکن🇵🇸
آدم باورش نمیشه، ژنرال جنگی و اینهمه محبت و عاطفه؟ فدای قلب مهربونت حاج قاسم جان...💚 #جان_فدا #حا
IMG_۲۰۲۲۱۲۲۵_۱۸۳۹۲۹.jpg
4.22M
کاش عملکرد بقیه مسئولان در سایر عرصهها هم مثل حاج قاسم بود.
به چند حاج قاسم در عرصه اقتصادی نیازمندیم...💔
#جان_فدا #حاج_قاسمی_که_من_می_شناسم #فاطمیه
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 76 دیگر لازم نبو
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
📙رمان امنیتی #شهریور 🌾
✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 77
دروغ میگفت. مطمئن بودم کمکشان چیزی جز کشتنم نخواهد بود؛ پس نباید گیر میافتادم. باید زنده میماندم و زندگی تازهام را، جدا از همه گذشته لعنتیام شروع میکردم.
امید داشتم که خیلی زود، از یادم برود برای رسیدن به این زندگیِ تازه، چندنفر را کشتهام و بتوانم شبها آرام بخوابم؛ رها از کابوس.
-امیدوارم دانیال به اندازه کافی توجیهت کرده باشه و گول شعارهای قشنگ و رفتار ظاهرا مهربونشون رو نخوری.
مرد این را گفت و نگاهی معنادار به چشمانم کرد. ماجرای عباس را میدانستند و تمام سعیشان را کرده بودند در یک عملیات روانی طولانی، تمام احساسات مثبت من نسبت به رژیم ایران را از وجودم بیرون بکشند. گفتم: کاملا توجیه شدم. نگران نباشید.
از داخل پوشهای که روی میز بود، چند عکس بیرون آورد و مقابلم روی میز گذاشت. عکس دخترهایی جوان و بدون حجاب. همه را میشناختم؛ به واسطه دانیال و داستانسراییهایش درباره زنستیزی جمهوری اسلامی.
مرد گفت: هر وقت برات شعارهای قشنگ درباره جایگاه زنان دادن، اینها رو توی ذهنت بیار تا مسحور نشی.
-چشم قربان.
-میتونی بری. برات آرزوی موفقیت میکنم.
زیر لب گفتم: ممنونم قربان.
از جا بلند شدم و از اتاق بیرون آمدم. دانیال داخل راهرو منتظرم بود. وقتی من را دید، تکیه از دیوار برداشت و گفت: خب، دیگه داری میری به سمت سکوی پرتاب. چطور بود؟
دوست داشتم بگویم با وجود همه تمرینها و دورهها، باز هم نگران دستگیری و خراب شدن این نقشهی بینقصم؛ اما نگفتم. همه غرورم را جمع کردم و سر بالا گرفتم: خوب بود.
-پس بریم بستنی بخوریم.
با هم از ساختمان بیرون آمدیم. کتابخانهای بود در بعبداء؛ اما در اصل، محل قرار من با مافوق دانیال بود. مردی که نه میشناختمش و نه قرار بود بشناسمش.
تمام این چهار سال، دانیال همه تلاشش را کرده بود که هیچ اثری از حضورم در اسرائیل یا کشورهای دیگر ثبت نشود و برای دستگاه امنیتی ایران سفید بمانم. برای همین، همه دورههایم را فقط با دانیال و در همان لبنان گذرانده بودم؛ طوری که هیچکس شک نکند.
نسیم خنک شهریور، گرمای نسبتا شرجی بعبداء را قابل تحمل میکرد. تا یک بستنیفروشی قدم زدیم و داخلش نشستیم. دانیال، دوتا بستنی سفارش داد، هردو به طعمی که من دوست داشتم. زیرچشمی به فروشنده مغازه نگاه کرد و به فارسی گفت: راستش خیلی نگرانتم.
نیشخند زدم: مشخصه. برای همین داری برای رفتن آمادهم میکنی.
خودم را روی میز جلو کشیدم، به چشمانش زل زدم و با لحنی نه چندان دوستانه گفتم: اگه خیلی نگرانی، میتونی خودت بری. ولی ما با هم فرق داریم. من مثل تو ترسو نیستم.
#ادامه_دارد ...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/6820
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#فاطمه_شکیبا
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 77 دروغ میگفت.
خب چرا دستگیرش نکردن؟
سلما اگر همکاری هم بکنه همچنان مجرم محسوب میشه.
چرا باید حتما یکی شهید بشه؟😐
Mohammad Hossein Poyanfar - Salam Fatemeh.mp3
9.77M
🥀🏴
سلام فاطمه...
سلام مادرم...
سلام کشتهی دفاع از حرم...
🎤 محمدحسین پویانفر
#فاطمیه #حضرت_زهرا #حاج_قاسم
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🥀🏴 سلام فاطمه... سلام مادرم... سلام کشتهی دفاع از حرم... 🎤 محمدحسین پویانفر #فاطمیه #حضرت_زهرا #ح
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
"بانوی میدان"🥀
✍️فاطمه شکیبا
یک خانم جوان و البته محترم و مومنه و محجبه، پدرش را از دست داده و حق همسرش و خودش را خوردهاند. روز و شب بلند گریه میکند. در دفاع از همسرش، آسیب میبیند و فرزندِ در رحمش از دنیا میرود و بعد هم خودش جان میسپارد...
این ماجرا، یک ماجرای صرفا غمانگیز است و باید برای آن افسوس خورد. احتمالا دنیا را که بگردید، مواردی مشابه و حتی غمانگیزتر از آن را هم پیدا خواهید کرد. و متاسفانه، این روایتی ست که سالها در روضهها شنیدهایم... «فاطمه»ای که برای من ترسیم کرده بودند، در حجابش خلاصه میشد و بس. یک زن مومنه؛ بدون هیچ امتیاز خاصی جز این که دختر پیامبر، همسر امام علی و مادر دو امام است.
یک مشکل بزرگی در روضههای فاطمیه و کلا روضههای ما، این است که ماجرا را خیلی خانوادگی میکنیم و اهلبیت را در حد خودمان تقلیل میدهیم. صرفا گریه میکنیم که حضرت زینب داغ برادر دیده. امام حسین داغ پسر دیده. محبت میان پیامبر اکرم و حضرت زهرا یک محبت پدر و دختری معمولی بوده. عشق امام علی به حضرت زهرا، عشق یک مرد به همسرش بوده... همین.
همین؟
منکر اینها نمیشوم... ولی چیزی که ارزشمند است، اینها نیست. تعلق و محبت به خانواده را ما آدمهای معمولی هم تجربه کردهایم. خیلی از آدمهای معمولی هم داغ عزیز دیدهاند. چرا برای همه آنها گریه نمیکنیم؟
روز عاشورا، دو پسر جوان حضرت زینب هم شهید شدند؛ ولی هیچکجای تاریخ ننوشته که زینب گفته باشد «آخ پسرهایم... آخ جوانهایم...». مگر محبت خواهر به برادر، از محبت مادری قویتر است؟ قطعا نه. پس مسئله، یک مسئله فراتر از محبتهای معمولی ست. گریه زینب برای برادرش نیست، برای امام زمانش است... رابطه رابطه امام و ماموم است، نه برادر و خواهر...
و در ماجرای فاطمیه...
روح فاطمه سراسر حماسه است. کسی که بعد از شهادت حمزه سیدالشهدا، هفتهای دوبار سر مزارش میرود و برای خانمها سخنرانی میکند، کسی که پا به میدان جنگ میگذارد برای کمک به مجروحان، کسی که به راحتی از آسایش خود میگذرد و سختیِ زندگی با یک فرمانده نظامی را میپذیرد، کسی که میتواند سه قهرمان مثل حسن و حسین و زینب پرورش بدهد، یکی از یکی شجاعتر و دلاورتر، یک مجاهد به تمام معناست. روح بیقراری دارد که بر جسم سخت میگیرد، روز و شبش ذکر است و خود را در ساحت فردی و خانوادگی و اجتماعی به اوج میرساند.
این روح لطیف و بیقرار، وقتی حق را پایمال شده میبیند، وقتی ولایت به خطر میافتد و وقتی جامعه را در گرداب تباهی میبیند، برمیآشوبد و میخورشد. حقش را میگیرد، از حق دفاع میکند و روز و شب اشک میریزد؛ نه از سر ضعف که از سر دلسوزی مادرانهاش برای بشریت...
و ما چه میفهمیم اشک فاطمه چیست؟
گریه فاطمه، انسانیترین و حماسیترین گریه تاریخ است. ننگ بر آنها که گفتند این گریه برای فراق پدر بود... فاطمه در فراق رسول خدا گریه میکرد نه پدرش! فاطمه برای بشریتی اشک میریخت که بدون ولایت، به ورطه هلاکت میافتاد. گریه فاطمه، گریه بر گذشته و آینده تاریخی ست که با هوا و هوس بشر سیاه شده...
فاطمه اگر آنطور که به ما گفتند، یک زن خانهنشین و از همهجا بیخبر بود، برای گرفتن فدک پا به مسجد نمیگذاشت، رودررو با غاصبان احتجاج نمیکرد، خطبه نمیخواند(و اصلا بلد نبود که بخواند). مقابل کسی که در کوچه راه بر او بست نمیایستاد و به راحتی تسلیم میشد...
فاطمه اگر یک زن مومنه معمولی بود، مثل همه زنان باردار، موقع خطر میترسید و پا پس میکشید؛ نمیرفت پشت در، خود را به آغوش طوفان نمیسپرد و به تنهایی، قدم به میدان نمیگذاشت.
هرچند...
فاطمه به تنهایی یک سپاه است و چنان جانانه در میان برای امامش جنگید که تا ابد، هزاران پهلوان مانند عباس بن علی باید مقابلش زانوی ادب بزنند و رسم نبرد بیاموزند.
سلاح فاطمه تبیین است، رسانه است، خطبه است، اشک است و حتی از اعتبار اجتماعی و آبرویش مایه میگذارد برای امام زمانش. طوری مدبرانه میدان را مدیریت میکند و پیش میرود که جهادش، حتی تا بعد از شهادت هم ادامه پیدا میکند؛ خاکسپاری پنهان و مزار مخفیاش میشود یک سلاح همیشگی علیه دشمنان حقیقت.
ماجرا این بود... روضه این بود... سراسر حماسه؛ حماسهی بانوی میدان...
فاطمه(سلاماللهعلیها) را اینگونه بشناسید...
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها؛ بعدد ما احاط به علمک...
#فاطمیه #ایام_فاطمیه #فرات
https://eitaa.com/istadegi
امشب به احترام شهادت حضرت صدیقه طاهره سلاماللهعلیها، رمان منتشر نمیشه.🥀
التماس دعا
مهشکن🇵🇸
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 "بانوی میدان"🥀 ✍️فاطمه شکیبا یک خانم جوان و البته محترم و مومنه و محجبه،
حالا میشه فهمید چرا حاج قاسم میگفت پناه ما وقت جنگ، حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود. حالا میشه فهمید چرا عباس وقتی کارش سخت میشد، حضرت مادر رو صدا میزد...
حضرت مادر، مادر همه مجاهدان راه خداست...
🔰🔰🔰
اسلحهام را برمیدارم و پشت یکی از خاکریزها، تیربارچی یکی از ماشینها را هدف میگیرم. حرف حاج حسین میآید توی ذهنم:
- با دستات شلیک نکن، با چشمات هم نشونهگیری نکن. بذار صاحبش نشونه بگیره.
زیر لب ذکر همیشگیام را میگویم:
- یا مولاتی فاطمه اغیثینی...
انگشتم روی ماشه میلغزد. از دوربین کلاشینکف، تیربارچی را میبینم که پرت میشود به عقب. صدای تکبیر بلند میشود...
***
هرچه اثر مسکن کم میشود، درد بیشتر خودش را به رخم میکشد. دوباره عرق سرد مینشیند روی پیشانیام. حاشیههای تیز ترکش را حس میکنم که به جان بافت ریهام افتاده. دوباره تنگیِ نفس به کمک درد میآید و بیچارهام میکنند. میخواهم نفس عمیق بکشم؛ اما نمیتوانم. وقتی کوچکترین تکانی به قفسه سینهام میدهم، درد با تمام قدرت در بدنم پخش میشود. سرم را به بالش فشار میدهم. دوست دارم بمیرم از شدت درد. صدای ساییده شدن دندانهایم روی هم را میشنوم. از میان دندانهای به هم قفل شدهام، فقط یک جمله درمیآید و چندبار تکرار میشود:
- یا مولاتی فاطمه اغیثینی...
📖بریده رمان خط قرمز
✍️فاطمه شکیبا
#فاطمیه #ایام_فاطمیه #حضرت_زهرا
https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
کاش عملکرد بقیه مسئولان در سایر عرصهها هم مثل حاج قاسم بود. به چند حاج قاسم در عرصه اقتصادی نیازمند
خوش به حال آهوها...
#حاج_قاسمی_که_من_می_شناسم 📖📙
#جان_فدا #فاطمیه 🥀
پ.ن: جای همه امروز در تشییع شهدای گمنام خالی بود...