eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
527 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱به مناسبت سایر شهدای حج که در کانال معرفی شدند:
مه‌شکن🇵🇸
بسم رب الشهداء 🔸 #معرفی_شهید 🔸 🌷 #شهید_رقیه_رضایی 🌷 (شهید شاخص سال ۹۵) #عید_قربان #فاطمیه https
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 (شهید شاخص سال ۹۵) 🔸تولد: ۲۲ فروردین ۱۳۴۴، قزوین، استان قزوین 🔸شهادت: نهم مرداد ۱۳۶۶، مکه مکرمه رقیه در سال آخر دبیرستان تحت تأثیر انقلاب دچار تحول فکری شد. به این نتیجه رسیده بود که متعلق به این دنیا نیست و مسیر دیگری را باید انتخاب کند. با آن که می‌توانست یکی از بهترین رشته‌های دانشگاه را انتخاب کند، ولی در آخرین سال تحصیلی به کسب معارف دینی گرایش پیدا کرد. با بی‌رغبتی سال تحصیلی را به پایان رساند و به حوزه علمیه قم رفت. گفته بود: «من اگر به دانشگاه بروم می توانم جان انسانی را نجات دهم، اما می‌خواهم با معارف دینی روح انسان‌ها را صیقل بدهم.» پس از گذشت یک سال از تحصیل در حوزه، احساس کرد پرداختن صرف به مطالب تئوری راضی‌اش نمی‌کند؛ به همین دلیل با تعدادی از دوستانش به کردستان رفت. در آن‌جا به عنوان معلم پرورشی به تربیت دختران دبیرستانی پرداخت. این زمانی بود که ضدانقلاب در کردستان توانسته بود تعدادی از جوانان را جذب خود کند. دو سال و چند ماه قبل از شهادت با همسرش آشنا شد. آن زمان رقیه در حزب جمهوری فعالیت داشت و یکی از کانون‌های حزب را اداره می‌کرد. همسرش می گوید: «آن زمان من در سیستان و بلوچستان فعالیت می‌کردم. مثل رقیه در حزب جمهوری بودم و وقتی به ایشان گفتم من در سیستان کار می‌کنم و باید به آنجا بروم، بدون هیچ قید و شرطی پذیرفت. گفت تبعیت از همسر بر من واجب است.» با شروع بیماری مادرش، کردستان را ترک کرد و به قزوین بازگشت. همسرش می‌گوید: «مهریه رقیه یک سفر حج بود و چهارده سکه طلا. ازدواج با من بخاطر رضای خدا بود نه برای مادیات یا هر چیز دیگر. در همسرداری‌اش طوری رفتار می‌کرد که همه‌اش رضایت خدا را مدنظر داشت. سر سوزنی از تکالیفش را چه نسبت به من و چه در رفتار با دیگران کم یا زیاد نمی‌کرد. خودش را فانی در خدا می‌دید. هر وقت می‌خواست کاری انجام بدهد، با خودش می‌اندیشید که آیا این کار رضایت خدا را در پیش دارد؟ نفوذ کلام بسیار بالایی داشت. حرف که می‌زد به دل همه می‌نشست. اگر اظهارنظری می‌کرد همه را تحت تأثیر قرار می‌داد. حرفی را نمی‌زد که قبلش آن را سبک و سنگین نکرده باشد. از حرف‌های پراکنده پرهیز داشت. غیبت نمی‌کرد، تهمت نمی‌زد. از همان روزهای اول آشنایی، رقیه از فنا حرف می‌زد. نمی‌گفت شهادت، می‌گفت فنا. می‌گفت: «این امکان و فرصت نصیب مردها شد که به جنگ بروند؛ اما برای زن‌ها چنین امکانی فراهم نیست. دوست دارم به گونه‌ای از دنیا بروم که اجر و مزد یک شهید داشته باشم.» زندگیمان ساده و بی‌آلایش بود. به زیورآلات گرایشی نداشت. این برای من لذت بخش بود وقتی می‌دیدم از یک مراحلی گذشته است. او معتقد بود شهید واقعی کسی است که با تمام وجود وظیفه‌اش را انجام دهد. سال ۶۶ با پدر و برادرش به نیابت از مادرش به سفر حج واجب رفت. دو تا از خواهر های من هم با کاروان دیگری به سفر حج مشرف شده بودند. روز جمعه رقیه را آنجا دیدند و می‌گفتند در رفتارش یک جور سبک‌بالی دیده می‌شد؛ انگار از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید. رقیه به آن‌ها گفته بود که باید با آب زمزم غسل شهادت کنم. او در راهپیمایی برائت از مشرکین در مکه مکرمه به شهادت رسید. دست‌نوشته‌های رقیه، از زمان تحصیل تا وقتی که در حزب جمهوری فعالیت می‌کرد، بر گرفته از احادیث قرآنی و مضامین عالی از فرازهایی بسیار زیبا از ادعیه معصومین بود. خاطرات و زندگی‌نامه این بانوی شهید در کتاب "زیباتر از نسرین" منتشر شده است. https://eitaa.com/istadegi