eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.4هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
510 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 🔸 📗 رمان 🌿 یک 🧕 🖊نویسنده: یک بار دیگر روی پرچم دست می‌کشم. چقدر به من نزدیک بود ارمیا؛ اما من از تو دور بودم. من نشناختمش. هیچ وقت فکر نمی‌کردم ارمیا در آن محیط، جور دیگری زندگی کند. یاد نمازهایش می‌افتم و چهره برافروخته اش. چه کسی را می‌دیده که از دیدنش دگرگون می‌شده؟ این سه روزی که قرنطینه بودم، بارها تمام خاطراتم با ارمیا را مرور کردم. از وقتی که خودم را شناختم و ارمیا هم‌بازی ام بود، تا همان لحظات آخر و صدای رگبار و داد و فریادش؛ و تا لحظه ای که چشمم به بدن پر از گلوله‌اش افتاد، پر از گلوله تفنگ یوزی. حالم از یوزی بهم می‌خورد. لعنت به هرچه اسلحه است... من هنوز باورش نکرده ام؛ حتی حالا که ارمیا زیر خاک است و من بالای قبرش نشسته ام. تا الان، بدنم گرم بود و هنوز درد این زخم را احساس نمی‌کردم. گاهی به سرم می‌زد شاید الان ارمیا با ریتم مخصوص خودش در بزند و وارد اتاق شود و بگوید این‌ها همه اش نقشه بود، همه چیز تمام شده. اما حالا که ارمیا را دفن کرده اند، کم‌کم دارم باور می‌کنم باید قبول کنم که فرسنگ‌ها میان ما فاصله است. گذر زمان را حس نمی‌کنم؛ اما حتما انقدر گذشته است که عمو خسته شود و بیاید که من را ببرد. دست روی سرم می‌کشد و می‌گوید: -ریحانه! عزیزم! پاشو دیگه! انقدر خودت رو اذیت نکن! این بار وقتی بازویم را می‌گیرد که بلندم کند مقاومتی نمی‌کنم، اما درد ناگاه در قفسه سینه ام شدت می‌گیرد و باعث می‌شود از ته دل جیغ بکشم. عمو هول می‌شود: -چی شده عزیزم؟ در این سرمای پاییزی عرق کرده ام از درد و اشکم درآمده است. به سختی می‌گویم: -بدنم درد می‌کنه! ⚠️ ... 🖊 ⚠️هرگونه کپی پیگرد الهی دارد.⚠️ https://eitaa.com/istadegi