Hossein Haghighi & Omid Roshanbin - Eshtiagh.mp3
6.49M
✨🌿
مژده ای یاران عاشق یوسف زهرا رسیده...🌱
🎤 حسین حقیقی
#میلاد_امام_زمان ارواحنا فداه مبارک!🎉🍃
#نیمه_شعبان #امام_زمان
http://eitaa.com/istadegi
🔆تبریک به سربازان گمنام امام زمان...🌱
«به نوبه خودم هفته سربازان گمنام رو به آقا عباس عزیز، آقا مسعود گلمون(دعا کنید با دخترش آشتی کنه)،آقا سلمان(که خیلی ازش خوشم نمی یاد)،آقا کمیل۲(بمیرم بچه)و خلاصه هر کی تو داستان هست و جزو نیروی موساد نیست تبریک میگم.»
(ارسالی مخاطبان عزیز☺️)
#نیمه_شعبان #امنیت_اتفاقی_نیست
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 133
داشت آرام با دندانهایش پوست لبش را میکند. گفت: نمیخوام هیچکس دربارهش چیزی بدونه. این مسئله که میخوام بهت بگم خیلی شخصیه. و میترسم همونطور که برای من بلبلزبونی کردی، برای بقیه هم همینطور باشی.
نمیدانم نیش و کنایه میزد یا جدی بود؛ به هرحال دلخور شدم. من اصلا اهل بلبلزبانی نبودم؛ اولین کسی بود که به آنچه در سرم میگذشت راه پیدا کرده بود. گفتم: من هیچوقت اینطوری نبودم. هرچی گفتم هم برای جلب اعتمادت بود.
عکس را به سمتم دراز کرد، ولی تا خواستم آن را بگیرم، دستش را کشید و به خود نزدیکش کرد. انگار جانش به عکس وابسته بود. بالاخره بعد از چندبار جلو و عقب بردن عکس و قول رازداری گرفتن، عکس را به دستم داد. تصویر زنی سی ساله بود.
سرش را پایین انداخت، به راهش ادامه داد و آرام گفت: این مامانمه؛ مامان واقعیم. هیچوقت پیشم نبود و از همون اول که به دنیا اومدم منو به یه خانواده دیگه سپرد. خودمم تازه اینا رو فهمیدم. شنیدم مامور امنیتی بوده. نمیدونم زنده ست یا نه، و نمیدونم توی کدوم سازمان امنیتی کار میکرده.
نگاهم را بین عکس و کوهن چرخاندم. شباهت داشتند؛ ولی نه زیاد. شاید بیشتر به پدرش رفته بود. گفتم: چکار میتونم برات بکنم؟
-میتونی بفهمی که الان کجاست و داره چکار میکنه؟
عکس را توی جیبم گذاشتم و گفتم: سعی خودمو میکنم. همونطور که خواستی بیسروصدا.
بعد از یک ساعت، بالاخره یک لبخند صادقانه روی لبهایش آمد. یک لبخند غمگین. گفتم: نگران نباش، پیداش میکنم و دوباره میبینیش.
تندتند سرش را تکان داد و خندید.
***
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
سلام
خانواده درست گفتن که میشه مطالعات انسانی رو خارج از مدرسه داشت، ولی این به شرطیه که علوم انسانی رو صرفا به عنوان علاقه شخصی کار کنید نه چیزی که بخواید درش فعالیت تخصصی داشته باشید. چون کتابهایی که برای افراد علاقهمند نوشته میشه گاهی مفاهیم پایه رو به درستی جا نمیندازه(گاهی، نه همیشه).
هرچند، کسی که هم ریاضی یا تجربی خونده باشه هم علوم انسانی رو دقیق مطالعه کرده باشه، به احتمال زیاد دید جامعنگرتر و بازتری در مسائل علوم انسانی داره.
اینم یادتون باشه که ما در کشور به همهی تخصصها نیاز داریم، پس چیزی رو انتخاب کنید که بیشتر دوستش دارید، اون وقت میتونید از تخصصتون بهترین استفاده رو بکنید.
هرچند، نیاز کشور به علوم تجربی و ریاضی آشکارتر و مشخصتره، مسائل این رشتهها روشنترن و راهحلهاشون هم مبهم نیست. سخته؛ ولی ابهام خیلی کمی داره.
ولی مسائل علوم انسانی خیلی مبهم، پیچیده و چندعلتی هستند، یه طوری که اصلا شناخت مسئله خودش کلی انرژی میبره. از طرفی بخاطر بیتوجهی به علوم انسانی، کسی خیلی به متخصصان این حوزه گوش نمیده و خیلی توی حل مسائل دخالتشون نمیدن😐
شما هم ریاضی رو دوست دارید هم انسانی... من هم همینطور بودم. من از بچگی عاشق ستارهشناسی و زیستشناسی بودم(اگه دقت کنید میبینید توی رمانها از اطلاعات پزشکی زیاد استفاده میکنم).
توی سن ۱۴، ۱۳ سالگی، بیشتر کتابهایی که میخوندم درباره نجوم و زیست بود. انقدر بهشون علاقه داشتم که برام هم میکروسکوپ خریده بودن هم تلسکوپ(البته هردو در سطح آماتور بودن).
به طور ویژه عاشق ژنتیک و مغز و اعصاب بودم. دیوانهوار...
مهشکن🇵🇸
سلام خانواده درست گفتن که میشه مطالعات انسانی رو خارج از مدرسه داشت، ولی این به شرطیه که علوم انسان
هنوز هم وقتی یه چیزی درباره مغز و اعصاب میخونم سر شوق میام. و کلا پزشکی.
ولی
از یه سنی به خودم اومدم و دیدم بیشتر از کتابهای علمی، کتابهای علوم انسانی دستمه، توی علوم انسانی غرق شدم، عاشق علوم انسانی شدم، تشنهش هستم.
از طرفی دیدم یکی از نیازهای مهم کشور اینه که یه عده علوم انسانی رو با عشق و دقت بخونن، نه بخاطر این که توی رشته تجربی و ریاضی راهشون ندادن!
هنوزم درباره زیست و نجوم مطالعه دارم. چون دوستشون دارم.
ولی درحد یه آماتور، درحد کسی که فقط علاقهمنده. علاقه من به این علوم بیشتر برای لذت بردنه، نه این که حوزه تخصصیم باشه. اینطوری میتونم گزینشی باهاشون رفتار کنم. مثلا مجبور نیستم درباره دستگاه حرکتی بدن بخونم. فقط درباره مغز مطالعه میکنم(اگه میرفتم پزشکی اینطور نبود). درضمن نمیتونم توی این زمینهها اظهار نظر علمی بکنم.
ولی توی جامعهشناسی اینطور نیستم، چون به عنوان رشته اصلیم انتخابش کردم باید همهش رو بخونم، مثلا از جامعهشناسی صنعتی خوشم نمیاد ولی باید بخونمش.
شما هم اینطور به قضیه نگاه کنید که میتونید هردو حوزه رو داشته باشید.
ولی یکیش میشه حوزه تخصصی شما، که باید کاملا روش اشراف داشته باشید و در همون حوزه کار کنید،
یکیش میشه علاقه شخصیتون که باهاش کیف میکنید و درش مطالعه دارید، ولی مطالعهای که نیازی نیست جامع و کامل باشه.
این که کدوم یکی اصلی باشه و کدوم نه، به برنامهریزی شما برای آینده ربط داره.
به نظرم هردو حالت جالبه و میتونه مفید باشه. و به هردو نیازه.
ولی یادتون باشه ورود به علوم انسانی یه جور جنگه،
چون علوم انسانی هنوز جایگاه قابل اعتنایی برای حل مسائل کشور نداره و شما برای پیدا کردن این جایگاه باید بجنگید.
اختیار برای همه آدمهاست.
هیچکس بدون تلاش و اراده خودش رشد نمیکنه، و هیچکس بدون اراده خودش سقوط نمیکنه.
ناامید شدن و دست از تلاش کشیدنه که سقوط واقعیه،
سقوط واقعی وقتیه که آدم از اشتباهاتش احساس پشیمونی نداره، از گناهش خوشحاله، نمیخواد تغییر کنه.
سقوط وقتیه که از توبه و تغییر ناامید بشی.
گناه واقعی ناامید شدنه.
ناامید نشید. هیچکس یه شبه رشد نمیکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌨️❄️
خیلی قشنگ بود؛ و حیف که هیچ دروبینی بجز چشم نمیتونه این زیبایی رو ضبط کنه...
#فرات
هدایت شده از چشم انتظار
🖼تولیدات زیبا و جذاب "رمیصا"
@rahbaran_e_miani
🔻 از جملات روایت پیشرفت نجات
قابل استفاده در گروه ها و نمايشگاهها و ایستگاههای انتخاباتی
🇮🇷 #همه_پای_وطن #انتخابات
💠 ستاد مردمی حضور حداکثری همه پای وطن
💠فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اصفهان
@chashmentezar_ir
مهشکن🇵🇸
🖼تولیدات زیبا و جذاب "رمیصا" @rahbaran_e_miani 🔻 از جملات روایت پیشرفت نجات قابل استفاده در گروه ه
این محتواها هم خیلی عالی بودن👏
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 134
***
خمیردندان را روی مسواک میزنم و همانطور که مسواک را در دهان میچرخانم، به خودم در آینه دستشویی خیره میشوم. عینک روی بینیام جا انداخته و پوستم در هوای مرطوب مدیترانه، شفافتر از قبل شده است. رنگ جدید موهایم را دوست دارم، کمی از سردیِ ظاهرم را کم کرده. با دهان کفی و موهای بهم ریخته، جلوی آینه ادا درمیآورم و میخندم. نه به اداهای خودم، که به قیافهی درمانده و آویزانِ ایلیا.
دهانم را میشویم و از دستشویی بیرون میآیم. خمیازهکشان درِ خانه را قفل میکنم و یک صندلی پشت آن میگذارم. هرچند میدانم فایده چندانی ندارد، ولی حداقل از حضور یک قاتل در خانه آگاهم میکند. تجربه همین جاها به درد میخورد؛ و البته میدانم الان که سلاح ندارم، حتی اگر بفهمم کسی وارد خانه شده هم کار زیادی از دستم برنمیآید. به هرحال دست خودم نیست. بعد از آن شب در گرینلند، وسواسم برای قفل کردن در و پنجره بیشتر شده.
به پهلو روی تخت دراز میکشم و از خنده در خودم جمع میشوم. هرچه یاد قیافهی ایلیا میافتم، نمیتوانم جلوی خندهام را بگیرم. پسرک بیچاره، چقدر پرپر زد تا اعتمادم را جلب کند!
عروسک هلوکیتیام را بغل میکنم و در گوشش میگویم: همونطور شد که هاجر گفته بود. فقط یه ذره انگیزه انتقامش رو قلقلک دادم، با دست پس زدم و با پا پیش کشیدم. خیلی ساده ست. فکر کنم یه چیزیش میشه.
سرم را در گردن عروسک فشار میدهم و ریز ریز میخندم.
- جدی این رفیقای عباس خیلی باحالن... معلوم نیست چطوری این پسره رو پیدا کردن، ولی خوب میدونستن منو بفرستن سراغ کی.
طاقباز میخوابم و گردنبند حرز را در دست میگیرم. به ایلیا فکر میکنم، به قیافهی درماندهاش. این ماجرا بیش از خندهدار بودن، ترسناک است. این پسره یک چیزیش میشود. رفتارش یک جوری ست، همانطور که رفتار دانیال یک جوری بود. یک جورِ مرضدار. یک جور عجیب. یک جوری که اگر الان در یک ماموریت مهم نبودم، یا اگر مثل بقیه دخترهای همسنم بودم و از اعتماد به دیگران ضربههای سخت نخورده بودم، میتوانستم خامش بشوم، من هم یک جوری بشوم اصلا...
گاهی واقعا حسرت دخترهای احمق را میخورم. حسرت دخترهایی که میتوانند راحت گول رفتار پسرها را بخورند، دخترهایی که جز این رفتارهای «یک جوریِ» پسرها دغدغهای ندارند، کار مهمتری هم جز جلب نگاه پسرها ندارند و در دنیای حماقت صورتیشان خوشاند. بیشترشان حتی بعد از ضربه خوردن هم احمق میمانند و میروند سراغ بعدی. تمام آنچه از زندگی میخواهند همین است دیگر!
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
دقیقا به نظرم این رفتارها و احساسات «یه جوری»ه!
توصیف مناسبتری براش ندارم😕