eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
522 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ممنونم که می‌خونید☺️ و ممنونم از محبت‌تون ✨ توصیه میکنم اگه شهریور رو نخوندید بخونید، چون جلد یک اینه. و فصل یک رو هم بخونید🌱
سلام سلما istp هست، ولی بقیه رو باید خواهرم سر صبر بررسی کنه(چون خیلی به mbti علاقه‌منده). وقتی همه رو فهمید توی کانال میذاریم ان‌شاءالله.
مه‌شکن🇵🇸
ارسالی مخاطب 🙄 مه‌شکنا رو می‌ریزید تو کیدراماها، سوریه‌ها رو می‌ریزید تو کره جنوبیا، عباسا رو می‌ری
ولی اگه بازم ایده‌های این مدلی داشتید بفرستید، جالبه، روحمون شاد می‌شه. کلا ساختن میم و ادیت و... با رمان‌های مه‌شکن مستحبه😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مه‌شکن🇵🇸
از گلزار شهدای نجف‌آباد و مزار شهید حججی عازم سرزمین نوریم... لا حول و لا قوه الا بالله... ۲
مه‌شکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 141 -اینا اسناد طبقه‌بندی‌اند... -ولی تو به من قول دادی. آه کشیدم. -باشه. و خودم را دلداری دادم که یک پرونده‌ی مختومه‌ی مربوط به پانزده سال پیش، نباید آنقدرها مهم باشد؛ از اعتماد تلما مهم‌تر نیست. آرام گفتم: نکنه می‌خوای انتقام بگیری؟ شانه بالا انداخت. -اینم فکر بدی نیست. سعی کرد بستنیِ وارفته‌اش را بخورد و نان قیفش را گاز بزند. احساس می‌کردم دیگر مثل قبل راحت نیست، انگار خودش را محکم گرفته بود که گریه نکند. گفتم: نمی‌خوای درباره پنیک‌ات حرف بزنی؟ سرش را تکان داد و بیش از قبل خودش را با خوردن بستنی مشغول کرد. طوری روی بستنی تمرکز کرده بود که انگار آن بستنی مهم‌ترین پروژه کاری و اصلا همه‌‌ی زندگی‌اش بود؛ اما به تجربه دریافته بودم که الان مهم‌ترین کارش حرف نزدن است. خودم هم پیش خیلی‌ها از این اداها درمی‌آوردم تا زبان باز نکنم. -تو می‌خوای انتقام بگیری. از اولم همینو می‌خواستی که اومدی سراغ من؛ ولی نمی‌دونم دقیقا از کی و چرا. جمله‌ام کاملا خبری بود، پرسیدن نداشت؛ از درست بودنش مطمئن بودم. شاید حتی می‌دانست مادرش کشته شده و فقط می‌خواست از طریق من مطمئن شود؛ چون جا نخورد. باز هم تغییری در بستنی خوردنش نداد. دورتادور دهانش بستنی مالیده بود و او با قدرت بستنی می‌خورد. گفتم: اون جمله رو شنیدی که می‌گه: «اگه می‌خوای انتقام بگیری دوتا قبر بکن، یکی برای خودت و یکی برای دشمنت»؟ بالاخره حرف زد. -بستنی‌ت آب نشه! تازه متوجه بستنی‌ای شدم که سرش خم شده بود و داشت فرو می‌ریخت. مانند عقابی در پی خرگوش به سمت بستنی هجوم بردم و سر خم‌شده‌اش را به دهان گذاشتم. مزه نمی‌داد. دهانم بی‌حس شده بود انگار. تلما که مرا سرگرم بستنی دید، از پشت سنگرش بیرون آمد. -همه جملات قصار درست نیستن. بعضیاشون فقط قشنگ با کلمات بازی کردن. قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
مرور خاطرات سال گذشته در افتتاحیه امسال... چقدر جای مصباح خالیه 💔 ۲
شام اول با کاروان است😁
در پیچ و خم عشق همیشه سفری هست... ۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همین الان...
خون دل و رد قدم رهگذری هست... سلام حاج احمد... :) ۲
نماز صبح در دوکوهه...
گفتی جگر شیر ندارید، نیایید... ۲
گفتی که در این راه همیشه خطری هست... به سوی فتح المبین... ۲
اگر غرق زخمیم، پاینده‌ایم در این خاک دنبال آینده‌ایم... ۲
قطعه ای از بهشت یادمان فتح المبین ۲