eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
522 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
مه‌شکن🇵🇸
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 195 بعد به من نگاه کرد. -ما اثر انگشتش رو نداریم؛ پس باید دنبال رمز بگردیم. -اوهوم. چشمانش را تنگ کرد؛ از صورت درهمش می‌شد فهمید دارد از ذهنش کار می‌کشد. گفتم: تلاشی برای زدن رمزش کردی؟ دستش را برد میان موهایش و سرش را خاراند. -نه، هیچ ایده‌ای نداشتم. -خوب کاری کردی... انگشتم را آرام روی کیف پول زدم. -رمز این کیف پولا باید ده تا سی کاراکتر باشه که شامل حروف کوچیک و بزرگ انگلیسی و اعداد و علائم می‌شه. سوت زد و تلما گردنش را کج کرد. - برای همین به تو نیاز دارم. تو می‌تونی پیداش کنی نه؟ هکرها یه روشی دارن که با آزمون و خطا رمز رو پیدا می‌کنه... ناامیدانه به امید واهی‌اش خندیدم. -نه نمی‌تونم. اولا خیلی زمان‌بره؛ درضمن این دستگاه به حمله بروت‌فُرس مقاومه. نمی‌تونی دائم پشت سر هم رمز بزنی، هربار که رمز رو اشتباه بزنی باید زمان بیشتری صبر کنی تا دوباره بهت اجازه بده رمز رو بزنی. مشتش را آرام به پایش کوبید و زیر لب گفت: لعنت بهت دانیال. -اسمش دانیال بود؟ چشم‌غره رفت و موهایی که پشت گوشش بودند را دوباره و بی‌هدف پشت گوشش هل داد. تلما هم دربرابر حمله بروت‌فرس من مقاوم بود. -پیشاپیش اینم بگم که نمی‌شه درشو باز کنیم، یه سنسور داره که اگه کسی بخواد درشو باز کنه فعال می‌شه و تمام اطلاعات دستگاه رو پاک می‌کنه؛ یعنی همه کلیدهای خصوصی مرحوم با مرحوم به خاک می‌ره! ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از چشم انتظار
🏴مراسم تشیع پیکر پاک شهدای دفاع مقدس 🇮🇷و پیکر پاک یک شهید گمنام ▪️همزمان با شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) 🗓روز شنبه مورخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ 🕘ساعت ۹ صبح 📌میدان فیض به سمت گلستان شهدای اصفهان 💠فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اصفهان @chashmentezar_ir
مه‌شکن🇵🇸
#اعلام_مراسم 🏴مراسم تشیع پیکر پاک شهدای دفاع مقدس 🇮🇷و پیکر پاک یک شهید گمنام ▪️همزمان با شهادت حض
هرکس تونست بره جای منو خالی کنه و دعا برای من فراموش نشه... خودم زانوم یکم آسیب دیده... ممکنه نتونم برم. لطفاً هرکس رفت به طور ویژه برام دعا کنه🌱
🏴 هزار طایفه آمد هزار مکتب رفت، و ماند شیعه که "قال‌الامام‌صادق" داشت... علیه‌السلام تسلیت باد. پ.ن: امشب به احترام شهادت امام عزیزمون رمان نداریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 قربان آن دل... ▪️ رهبر انقلاب: امام صادق (علیه ‌السّلام) از راوی سؤال میکنند: تَجلِسونَ وَ تُحَدِّثون؟ می‌نشینید دُور هم، صحبت میکنید، حرف میزنید؟ یعنی مسائل ما را مطرح میکنید؟ او جواب میدهد که بله، این کار را میکنیم؛ یعنی همین مجموعه‌ی هیئات. ✏️ بعد حضرت میفرمایند: اِنَّ تِلکَ المَجالِسَ‌ اُحِبُّها؛ من دوست میدارم این مجالس را. قربان آن دل! ✏️ میفرماید مجالس شما را دوست میدارم. اِنَّ تِلکَ المَجالِسَ‌ اُحِبُّها و اَحیوا اَمرَنا؛ مسئله‌ی ما را زنده نگه دارید. ۱۴۰۰/۱۱/۳ علیه‌السلام تسلیت باد.
مه‌شکن🇵🇸
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت ۱۹۶ زانوهایش را در شکمش جمع کرد و دستش را دور زانوانش پیچید. به روبه‌رو خیره شد و با لحن کنایه‌آمیزش گفت: چه عالی! و عصبی خندید. هردو در سکوت به کیف پول خیره شدیم؛ به امید یافتن راهی. نفوذناپذیرترین رایانه‌ها هم همیشه روزنه‌ای دارند که بتوان از آن وارد شد. هیچ چیز در دنیا بی‌نقص نیست. گفتم: اگه دانیال اونو برای تو گذاشته، حتما رمزش رو هم گذاشته. احمق که نبوده. اونو گذاشته که استفاده کنی. سرش را بالا انداخت. -نه. هیچ‌وقت یادم نمیاد حتی درباره بیت‌کوین‌هاش حتی باهام حرف زده باشه، چه برسه به این که بخواد رمز کیف پولشو بهم بده. -موقعی که باهاش کار می‌کرد ندیدی رمز رو بزنه؟ آه کلافه‌ای کشید و صدای سرزنش‌آلودش را کمی بالا برد. -خودت داری می‌گی حداقل ده کاراکتره، حتی اگه دیده باشم هم نمی‌شه یادم مونده باشه! -یکم فکر کن! حتما یه چیزی برات گذاشته... نامه‌ای، چیزی... چشمانش را تنگ کرد و به روبه‌رو خیره شد. بله، آن منبع مرده خیلی چیزها برایش گذاشته بود، آن دانیال‌نامِ یاغی. این را از چهره‌اش می‌شد حدس بزنم. او داشت تمام چیزهایی که دانیال برایش گذاشته بود را مرور می‌کرد تا یادش بیاید رمز داخلشان هست یا نه. میان فکر کردنش از جا بلند شد و سراغ لپ‌تاپش رفت که روی میز تحریر کوچکی گوشه هال بود. پشت میز نشست و خواست در لپ‌تاپ را باز کند، ولی آن را به نیمه نرسیده بست و با شوق از جا پرید. -یه راه دیگه هست! ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین هدیه روز معلم که یکی از دخترهای خوب کلاس سواد رسانه بهم داد🌷🌱 هم‌اکنون با دخترهای گل جامعه زینب سر کلاس سواد رسانه‌ایم، بچه‌ها دورم جمع شدن و پیشنهاد دادم این عکس رو بذارم توی کانال 😅
مه‌شکن🇵🇸
اولین هدیه روز معلم که یکی از دخترهای خوب کلاس سواد رسانه بهم داد🌷🌱 هم‌اکنون با دخترهای گل جامعه زی
هدیه‌هایی که دخترهای کلاس سواد رسانه بهم دادن🌷🌱 اصلا خیلی دربرابر هدیه ندید بدید هستم، کلی ذوق و جیغ و داد کردم باهاش😅 (مشخصه که بچه‌ها متوجه علاقه وافر من به طرح چریکی شدن😅) اولین باره برای روز معلم هدیه می‌گیرم 😎
مه‌شکن🇵🇸
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 197 پشت میز نشست و خواست در لپ‌تاپ را باز کند، ولی آن را به نیمه نرسیده بست و با شوق از جا پرید. -یه راه دیگه هست! یک لحظه خنده‌ام گرفت. بعید می‌دانستم چیز زیادی از نرم‌افزار و علم رایانه بداند، حالا برای من حرف از راه جدید می‌زد؟! عاقل اندر سفیه لبخند زدم. -چه راهی؟ روی صندلی روبه من چرخید. یک لبخند مسخره روی لب‌هایش بود؛ لبخندی ناشی از یک امید واهی. تا چند دقیقه پیش طوری درهم و گرفته بود که نمی‌شد با یک من عسل هم تحملش کرد؛ حالا معلوم نبود چی به ذهنش رسیده که اینطوری می‌خندید. -گفتی با اثر انگشت هم باز می‌شه... وسط حرفش پریدم. -خب مگه نمی‌گی انگشت اون بدبخت الان زیر خاکه؟ لبش را کج کرد و سرش را به نشان تاسف تکان داد. -خیلی خنگی... دقیقا به چه امیدی استخدامت کردن؟ از جا بلند شد و هیجان‌زده در اتاق قدم زد. -حتما اثر انگشتش توی پایگاه‌های داده موساد هست. می‌شه جعلش کرد. ایده‌اش خنده‌دار بود. زیادی ساده، زیادی خوش‌باورانه. خندیدم. -جوک می‌گی؟ برایم چشم دراند. -من قبلا انجامش دادم. می‌دونم چطوریه. یک نفس عمیق کشیدم و با خودم گفتم امتحانش ضرر ندارد. اگر نشود هم شرایط بدتر از این که هست نمی‌شود. دو دستم را بالا بردم و گفتم: باشه خانم رئیس. حالا باید چکار کنیم؟ *** ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز سالگرد شهادت شهید مهدی عباسی هست. ایشون از شهدای آزادسازی خرمشهرن و از اقوام ما(پسرخاله پدرم). صلوات و فاتحه‌ای بهشون هدیه کنید... هم به خودشون و هم به پدر و مادر مرحوم‌شون. مزارشون ردیف اول گلستان شهداست، پایین تابلوی زیارتنامه شهدا که جلوی در اصلی زدن.
مه‌شکن🇵🇸
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 198 *** کوه هرتسل یکی از مکان‌هایی ست که به اسرائیلی‌ها کمک می‌کند بتوانند تصور کنند صاحب یک کشورند. خودشان می‌گویند کوه هرتسل آرامگاه ملی اسرائیل است؛ البته اگر بشود ملت نامیدشان. از ابتدای تشکیل اسرائیل، مسئولین و فرماندهان ارتش اسرائیل و هرکس در راه اسرائیل تلاش کرده و مُرده، اینجا دفن شده است. آدم‌هایی که اینجا دفن شده‌اند یکی از یکی جهنمی‌ترند. بین جهنمی‌های اینجا، جای یک نفر خالی ست: بنیامین نتانیاهو. او اولین نخست‌وزیر اسرائیل بود که ملیت اسرائیلی داشت و متولد تل‌آویو بود. پیش از او، هیچ‌یک نخست‌وزیران اسرائیل متولد سرزمین‌های یهودی‌نشین نبودند، همه تا پیش از تشکیل اسرائیل تابعیت کشورهای دیگر را داشتند، تابعیت کشورهای واقعی را. نتانیاهو اولین نخست‌وزیر تمام‌اسرائیلی بود و اولین نخست‌وزیر اسرائیل بود که با بحران‌های وحشتناک منطقه‌ای و جهانی مواجه شد. در دوران او اسرائیل در دادگاه لاهه محکوم شد، در دوران او اسرائیل با اعتراضات داخلی‌ای مواجه شد که پیش از آن به خواب هم نمی‌دید، در دوران او ایران به اسرائیل حمله مستقیم کرد، بدون این که پاسخی ببیند و در دوران او اجماع جهانی علیه اسرائیل شکل گرفت. البته نبرد هفتم اکتبر به تنهایی برای این که اسرائیلی‌ها از نتانیاهو متنفر شوند کافی بود. به هرحال او منفورترین نخست‌وزیر در تاریخ کوتاه اسرائیل بود. نخست‌وزیری که وقتی توسط یکی از گروه‌های راست‌گرای تندرو در مقابل خانه‌اش ترور شد و چند روز بعد مرد، هیچ‌کس برایش غصه نخورد و کسی او را قهرمان ملی به حساب نیاورد. او فقط کله‌شقی بود که اسرائیل را به باتلاق طوفان‌الاقصی انداخت و نتوانست درش بیاورد، برعکس هرچه بیشتر تقلا کرد بیشتر در باتلاق فرو رفت. اول قرار بود او را در همین هرتسل به خاک بسپارند؛ مثل قبلی‌ها، ولی مردم و مخصوصا خانواده‌های سربازان کشته شده‌ی اسرائیلی، در هرتسل تحصن کردند و اجازه دفنش را ندادند. آخرش هم آن اولین نخست‌وزیر اسرائیلیِ اسرائیل، در یک گورستان معمولی، مثل یک آدم معمولی دفن شد. حتی قبرش هیچ ویژگی خاصی نداشت که نشان بدهد او یک زمانی نخست‌وزیر اسرائیل بوده. ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ. ۲۱ مجادله.
سلام دختر پرانرژی و شیطون کلاس☺️ ممنونم از محبتت.
سلام برای خودتون قانون بذارید: وقت درس خوندن فقط درس بخونید و وقت نوشتن خیالتون رو آزاد کنید. هرچیزی وقت خودشو داره.
عذرخواهم... متاسفانه فرصت نشد تایپ کنم.
مه‌شکن🇵🇸
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 199 شاید نتانیاهو اینطور زندگی کرد و اینطور مُرد که به همه‌ی اسرائیلی‌ها بگوید حتی اگر متولد همین‌جا باشید و شناسنامه‌تان اسرائیلی باشد هم، همچنان راه به جایی نمی‌برید و سرتان به سنگ می‌خورد؛ چون اینجا کشور شما نیست. یادبود هرتسل مدفن جهنمی‌هاست؛ ولی هیچ‌کس این را به روی خودش نمی‌آورد. همه دوست دارند تصور کنند اینجا یادبود قهرمانان ملی است و از گل و گیاه پرش کرده‌اند تا شبیه بهشت به نظر برسد. توی بهار، اگر قبر اسرائیلی‌ها را نادیده بگیری، واقعا کوه هرتسل مثل بهشت است؛ سرسبز و زیبا. مئیر هرئل مرده است و او را هم آورده‌اند که اینجا به خاک بسپارند. مراسمش خلوت است؛ فقط ما خبرنگارهاییم و مقامات دولتی. حتی خانواده‌ای هم نیست. تابوت مئیر روی دست چند سرباز یگان تشریفات به سوی قبر می‌رود. تابوتش با پرچم اسرائیل پوشیده شده و سرود ملی اسرائیل را می‌نوازند. شبیه یک خاله‌بازی ست. سرود ملی الکی، پرچم الکی، قهرمان ملی الکی. مثل دروغی ست که همه باورش کرده‌اند درحالی که ته دلشان می‌دانند دروغ است. مئیر را کنار قبر می‌گذارند و گالیا چند کلمه کوتاه درباره مئیر صحبت می‌کند؛ درباره تلاش‌های مئیر برای برقراری امنیت و مبارزه با تروریست‌های فلسطینی. البته از نقش مئیر در حمله به رفح حرفی نمی‌زند؛ حماقتی که اسرائیلی‌ها را تا پیشانی در باتلاق جنگ غزه فرو برد و خفه‌شان کرد. بعد هم همه کمی سکوت می‌کنند؛ مثلا به نشانه احترام. و بعد مئیر برای همیشه زیر خاک می‌رود، می‌رود پیش بقیه جهنمی‌ها و دل هیچ‌کس برایش تنگ نمی‌شود. بعد از تشریفات مسخره خاکسپاری و ربات‌وار خاکسپاری، مقامات در محاصره بادیگاردهاشان، می‌روند که سوار ماشین‌های ضدگلوله‌شان بشوند و دنبال هرکدام هم چند عکاس و خبرنگار می‌دود. فقط من می‌مانم و جهنمِ بهشت‌مانند کوه هرتسل. -تو الان نباید اینجا باشی! ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
متاسفانه نمی‌تونم دو قسمت بذارم. چون هرچی تحولات جدید اتفاق می‌افته مجبورم داستان رو تغییر بدم. و دارم دیوانه می‌شم عملا!!! توی این فکرم که داستان رو کلا تغییر بدم و یه پایان متفاوت براش بنویسم... پایانی که اسرائیل اصلا درش جایی نداشته باشه! انگار موشک‌های ایران و حماس، دارن غیر از سرزمین‌های اشغالی، رمان من رو هم شخم می‌زنن!🇮🇷😎