eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
592 ویدیو
79 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان رفیق-فاطمه شکیبا.pdf
2.7M
📲📚نسخه پی‌دی‌اف رمان امنیتی 📘 ✍️نویسنده: 💯روایتی امنیتی از متن و فرامتن فتنه88 🔥 پی‌نوشت: رفیق رو سه سال قبل از این که فتنه امسال شروع بشه نوشتم؛ زمانی که هیچ خبری از جریان "زن، زندگی، آزادی" نبود؛ ولی با توجه به شرایط، احتمال می‌دادم که این حوادث تکرار بشه. رفیق رو دقیقا برای فتنه‌های بعدی نوشتم... برای این روزها. یکی از بچه‌های دانشگاه، می‌گفت چقدر اتفاقاتی که امسال توی خوابگاه افتاد شبیه ماجرای رفیق بود! خلاصه که... بخوانید و بخوانانید! https://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 80 کاش آن شب از
🔰 🔰 📙رمان امنیتی 🌾 ✍️به قلم: قسمت 81 نمی‌‌دانم با کی حرف می‌زنم؛ با عباس؟ با خدا؟ به وجود هیچ‌کدام اعتقاد ندارم و ته دلم دوست دارند باشند. دوست دارم یکی این حرفی که در دل زدم را بشنود و با دلم راه بیاید؛ ولی نیست. دوباره اشکم درمی‌آید، بیشتر از قبل. دیگر نمی‌توانم هق‌هق گریه‌ام را کنترل کنم. باران پر سر و صدا خودش را می‌کوبد به شیشه و قطرات درشتش روی شیشه پخش می‌شوند. راننده، با نگرانی به من که مثل مادرمرده‌ها گریه می‌کنم، نگاه می‌کند و می‌پرسد: دخترم حالت خوبه؟ مشکلی پیش اومده؟ کمکی از دستم برمیاد؟ خوشبینانه‌اش این است که دوباره خورده‌ام به تور یک ایرانیِ مهربان، از همان‌هایی که نمی‌دانند در جهان وحشی چه می‌گذرد؛ و بدبینانه‌اش این است که در تور اطلاعاتی ایرانم. بیشتر گریه می‌کنم، طوری که به سکسکه می‌افتم. شاید اینطوری دلش برایم بسوزد. فقط یک بار دیگر در زندگی به این شدت گریه کردم؛ آن هم وقتی پنج سالم بود و وسط معرکه جنگ، عباس در آغوشم کشید. لباسش را محکم گرفته بودم و داشتم با گریه‌ام از او می‌خواستم که رهایم نکند. راننده، مقابل یک مغازه پارک می‌کند. به سختی زبان می‌چرخانم: چ... چرا... وایسادین؟ در سمت خودش را باز می‌کند: الان میام. می‌رود داخل مغازه. در خودم جمع می‌شوم و کیف را محکم بغل می‌گیرم. الان می‌توانم فرار کنم؛ ولی پاهایم یخ زده‌اند. تکان نمی‌خورند. نگاهم روی تصویر روی پلاک می‌ماند؛ آن پیرمرد. حالا که ماشین از حرکت ایستاده و پلاک تاب نمی‌خورد، واضح می‌بینمش. قاسم سلیمانی ست. همان که مردم لبنان هم بعد از سیزده سال، دست از سرش برنمی‌دارند و هرجا بتوانند، عکسش را می‌زنند و نامش را می‌برند. انگارنه‌انگار که مُرده. هرچه می‌گذرد، پررنگ‌تر هم می‌شود. راننده از مغازه بیرون می‌آید، با یک آبمیوه در دستش. سوار ماشین می‌شود و آبمیوه را می‌دهد دستم: بخور دخترم. رنگت پریده. با دست لرزان، آبمیوه را می‌قاپم. اگر مسمومش کرده باشد چی؟ راننده تردیدم را که می‌بیند، می‌گوید: اشکال نداره روزه‌ت رو بخوری. اگه اینو نخوری حالت بدتر می‌شه. روزه؟ امروز اول ماه رمضان است... و فقط ده روز تا آغاز همایش وقت دارم... به جهنم. الان همه وجودم نیاز به قند آبمیوه دارد. آن را می‌نوشم و کمی جان می‌گیرم. می‌نالم: آقا سریع‌تر برید... عجله دارم. -بهتری دخترم؟ -بله. راه می‌افتد. زیر لب می‌گویم: ممنون... -قابل نداره دخترم. ان‌شاءالله خدا مشکلت رو حل کنه به حق این ماه عزیز. باران طوری شیشه را پر کرده که بیرون را اصلا نمی‌شود دید. عکس قاسم سلیمانی روی پلاک تاب می‌خورد؛ ولی نگاهش روی من مانده. این حاصل همنشینی با آوید است که توهمِ زنده بودن مُرده‌ها سراغم آمده. ... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/6820 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
امیدوارم به خیر بگذره...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام فعلا متاسفانه شرایطش فراهم نیست. دعا کنید موقعیت مناسب برای چاپش فراهم شه. خیلی دعا کنید.
سلام خوش به حال بنده‌ای که حس می‌کنه دربرابر خدا هیچی نداره، و بی‌نهایت شرمنده ست، و با این حال شرمندگی توبه می‌کنه... بنده‌ای که هیچ غروری نداره و به خودش مطمئن نیست، ولی بازهم به رحمت خدا امید داره... هرکس زنده‌ست و نفس می‌کشه یعنی راهش برای توبه بازه... خدا دیگه با آدمی که توبه کنه مثل قبل نمی‌شه، بهتر از قبل می‌شه. خیلی‌ها گناهان بزرگ‌تر کردن و بخشیده شدن. خط قرمز گناه‌ها ناامیدی از خداست. پ‌.ن: شما باید حتما با یک مشاور امین و متعهد صحبت کنید. حل مشکل شما فقط به توبه نیاز نداره، نیاز به درمان هم داره. می‌تونید به مشاور مدرسه بگید، یا با اورژانس اجتماعی (۱۲۳) تماس بگیرید. ولی فکر نکنید خودتون یک شبه می‌تونید حلش کنید. بنده هم متاسفانه تخصصی ندارم که بتونم کمکی بکنم. (قبلا هم اعلام کرده بودیم، نمی‌تونم در زمینه‌های مختلف مشاوره بدم و صرفا می‌تونم در لینک ناشناس، شنونده درد و دل‌های شما عزیزان باشم.)
سلام فاطمیه سال گذشته، تعدادی کتاب برای روز مادر و فاطمیه معرفی کردیم. از طریق هشتگ می‌تونید پیداشون کنید.