مهشکن🇵🇸
🔴بسیار مهم🔴 سلام بر شما عزیزان همراه مهشکن؛ جهت ارزیابی فعالیت کانال در چند سال اخیر و بهبود عملکر
عزیزانی که شرکت نکردند حتما شرکت کنند
🔴بسیار مهم🔴
سلام بر شما عزیزان همراه مهشکن؛
جهت ارزیابی فعالیت کانال در چند سال اخیر و بهبود عملکردمون، به نظرات شما نیاز داریم.
لطفاً حتماً در نظرسنجی شرکت کنید:
https://shkhyb-shyrdsht-zd.formaloo.com/gntui
پ.ن: سن و جنسیت از این جهت پرسیده شدند که بدونیم بیشتر مخاطبان ما از چه قشری هستند.
مهشکن🇵🇸
خانم مصباح میگوید تا حواس کاروان پرت است فرار کنیم... سه چهار ساعت تا مرز راه است. میماند گذرنامه،
پرندهها گذرنامه را نیاوردند، مصباح خودش آمد گذرنامهاش را از اصفهان برداشت و رفت...
سفرش بیخطر، زیارتش قبول...
هدایت شده از مهشکن🇵🇸
🔴بسیار مهم🔴
سلام بر شما عزیزان همراه مهشکن؛
جهت ارزیابی فعالیت کانال در چند سال اخیر و بهبود عملکردمون، به نظرات شما نیاز داریم.
لطفاً حتماً در نظرسنجی شرکت کنید:
https://shkhyb-shyrdsht-zd.formaloo.com/gntui
پ.ن: سن و جنسیت از این جهت پرسیده شدند که بدونیم بیشتر مخاطبان ما از چه قشری هستند.
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین پنجشنبه سال است و ما خیلی دلمان برایتان تنگ شده حاج قاسم جان...
چقدر جای شما و شهدای مدافع امنیت خالی ست...💔😔
- زود بیاین پیش من تو رو خدا... من شما رو خیلی دوست دارم... خیلی دلم براتون تنگ شده... 🥲
#حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀مادر شهیدان علی و جمال موحددوست در اصفهان آسمانی شد و به فرزندان شهیدش پیوست....
حاجیه خانم بتول کریمی، مادر شهیدان علی و جمال موحددوست، هممحلهای و آشنای مادربزرگ بنده بودند، یک بانوی مهربان و صبور و شهیدپرور.
شهید علی موحددوست سال ۶۵ در ۲۸ سالگی در منطقه والفجر و شهید جمال موحددوست در ۲۲ سالگی در عملیات کربلای ۴ در منطقه اُمّالرصاص به شهادت رسیدند.
پدرم میگفتند شهید علی موحددوست انقدر در جنگ جانباز شده بود و ترکش و تیر در بدنش بود، توی محله معروف شده بود به «علی آهنی».
مزار این شهدا در گلستان شهدای اصفهان، نزدیک مزار شهید آیتالله اشرفی اصفهانی ست و مادر بزرگوارشان نیز به زودی در کنار شهدایش آرام خواهد گرفت.
صلوات و فاتحهای به روح این بانو و شهدایش هدیه کنید...
#ماه_شعبان
#حجاب
http://eitaa.com/istadegi
"دلهره و نگرانی در جمعیت موج میخورد و موجها خودشان را میکوبیدند به در و دیوار مدرسه؛ به من. نفسم گرفت. چند سرفه خشک از حلقم درآمد. راه باقی مانده تا مدرسه را دویدم و پشت سر آمبولانس که مردم برایش راه باز میکردند، دویدم به سمت مدرسه."
بریدهای از یه داستان کوتاهه که نوشتنش رو همین امشب شروع کردم...
سعی میکنم زود تمومش کنم؛ دعا کنید...
پ.ن: حدس میزنید شخصیت اصلیش کیه؟
مهشکن🇵🇸
✨﷽✨ 🔰 #راهنمای_کانال 🔰 📍اعضا و نویسندگان گروه مهشکن: 🌷 شکیبا شیردشت زاده(فاطمه شکیبا)، کارشناس
سلام
خیلی وقته که در پیام سنجاق شده لینک رمانها رو گذاشتم.