eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
361 دنبال‌کننده
287 عکس
9 ویدیو
5 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
اصلاحات در موقعیت سیگنال‌‌یابی ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸این روزها از مجموع یادداشت‌ها و تولیدات مطبوعاتی، رسانه‌ای و مجازی اصلاح‌طلبان‌ می‌توان به این دریافت رسید که آنان مترصد جذب کوچک‌ترین سیگنال‌های بازگشت به عرصه قدرت رسمی هستند.‌ 🔺سیگنال‌یاب‌‌های ماهر اصلاح‌طلب به انحاء مختلف، در حال فلسفه‌بافی برای بی‌منت کردن حضور خود در انتخابات آتی هستند. سیاست آنها در مقطع فعلی، با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن است. نمونه این رفتار، فعال شدن بی‌هوای ظریف است. 🔺کارکرد این رفتار همچون شوکی به منظور احیای بدنه افسرده جریان اصلاح‌طلب بود، هر چند ظریف بعداً اعلام کرد تعهد محضری می‌دهد در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهد کرد. نمونه دیگر خروج خاتمی از پیله سکوت و انزوا با موضع‌گیری‌های گاه و بیگاه در مسائل مختلف سیاسی و غیرسیاسی است‌. 🔺نمونه دیگر، مطالب یادداشت‌نویس‌های روزنامه‌های اصلاح‌طلب است که هم خوب بلندند از کاه کوه ساخته و از آب کره بگیرند هم رساله توجیه‌المسائل حرفه‌ای دارند. مثلاً احمد غلامی ستون نویس روزنامه شرق با زبان بی‌زبانی نوشته، اگر ما را به رسمیت نمی‌شناسید لااقل قبول کنید که متفاوتیم و به احترام شناسایی تفاوت‌ها ما را هم بازی دهید. 🔺نمونه دیگر از میان دانشگاهیان اصلاح‌طلب، دکتر محمودشفیعی استاد دانشگاه غیرانتفاعی مفید است، ایشان هم به نوعی بلیه دوری از قدرت اصلاحات را به مسلط بودن گفتار «ما می‌توانیم» و مثبت اندیشی نظام نسبت داده و با زبان بی‌زبانی گفته به ما هم مثبت نگاه کنید. 🔺نمونه دیگر از قشر مابین دانشگاه و ژورنالیسم اصطلاحات، احمدزیدآبادی است، روش کار او قدری متفاوت‌تر است. سیگنال‌‌یابی او مبتنی بر سیاست یک سوزن به خود یک جوال‌دوز به نظام است. او هم به اصلاح‌طلبان می‌تازد که دل‌خوش به کندی تیغ نظارت شورای نگهبان نکنند، هم به نظام تاخته که با بازکردن صحنه و تسامح بیشتر شورای نگهبان، نمی‌تواند مشارکت را بالا ببرد. پیام این گفتار او نیز در نهایت مطالبه بازگشت اصلاحات به قدرت است، او نیز مانند سایر اصلاح‌طلبان با دست پس می‌زند و با پا پیش می‌کشد‌‌. 🔸نتیجه: این چنین تلاش و تقلای غریزی برای بازگشت به قدرت را باید در خاطر مردم نگاه داشت تا در آستانه انتخابات فریب تحریم‌بازی احتمالی این طیف برای رای‌گیری از مردم و امتیازگیری از نظام را نخوریم. 🔺اکنون که غریزه قدرت‌خواهی آنان بر اراده آگاهانه‌شان می‌چربد، باید هوشیار بود و به خاطر سپرد تا در آن زمان به رویشان بیاوریم در چه وضعیت التماسی قرار داشتند و وضعیت طلب‌کاری آنان در ایام انتخابات واقعی نیست. 🔺با این حال راه‌حل اصلاحات، بازی در چارچوب منافع ملی، بازگشت به چارچوب قانون، التزام به آن و احترام به حقوق مردم است. آنان باید متوجه شده باشند، مردم دیگر کمتر اسیر هیجانات سیاسی یا دوقطبی‌های غیرواقعی‌شان می‌شوند، آنان برنامه متین و کارنامه خوب می‌خواهند. آدرس کانال: @jafaraliyan mshrgh.ir/1499120
ویرایش شهاب حائری با شعار خود ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸فرقه فقه خوارجی باید به خود ببالد که فردی مانند شهاب الدین حائری شیرازی را در دامان خود پرورانده است. من پیشتر در خصوص خصیصه خودویرانگری اهالی فقه خوارجی نوشته بودم، در آنجا گفته بودم چرا این افراد، دچار زمان پریشی و بی قراری مکانی شده اند. هم دچار خصلت عقب ماندگی زمانی شده اند هم از درک موقعیت و وضعیت خود عاجزند، بدتر از همه آن است که فراموش کرده اند چه از قبل گفته اند و چه اکنون می گویند. 🔺 هیچ چیز ترسناک تر از آن نیست که زمانی برسد، افرادی متوجه شوند، پشت این ژست های روشنفکری و نقد دینی، چه اغراض شخصی و غیر شخصی خوابیده است. هیچ اضطرابی هم بدتر از این نیست که مواظب باشم حرفی نزنم که با گفته های قبلیم در تعارض و تضاد باشد. آقای شهاب حائری، این عبارت را به عنوان شعار کانال شخصی خود قرار داده است: "در برابر ضعف ها توجیه حماقت است، تضعیف جنایت است و تکمیل رسالت ما". 🔺شعاری بسیار خوب که هر چه گرد زمان بر آن می نشیند، بی محتوا و بی معناتر می شود. شهاب حائری به عنوان یک روشنفکر حوزوی یا روشنفکر دینی، رسالت خود را در دیدن واقعیت های منفی و اصلاح و تکمیل آنها دیده است، در عین حال بیان کرده اگر این رویکرد منجر به تضعیف یک نقطه قوت شود، جنایت مرتکب شده است. در واقع شناسایی ضعف ها و تبدیل آن به نقطه قوت از نظر حائری وظیفه جریان روشنفکری دینی و حوزوی است. 🔺 ناگفته پیداست، ادبیاتی هم که باید برای انجام این رسالت دنبال شود باید به زعم ایشان ملاحظه عدم ارتکاب جنایت را هم داشته باشد. هر مخاطب منصفی که اگر نوشتارهای ایشان را از چند سال پیش تا کنون ملاحظه کند، متوجه می شود چقدر شهاب حائری از رسالت خویش و شعار مبنایی اش فاصله گرفته است. 🔺 با همان ادبیات حائری می توان گفت، او نه یک روشن اندیش، که تبدیل به جنایت اندیش شده است. او ضعف را تهدید و آسیب ها را جنایت می بیند. بر همین مبنا اقلیت ها را اکثریت، جزئیات را کلی، افراد تکین را جامعه و خود را همه می پندارد. حائری همین تصور محدب و کاریکاتوری شده، ساحت سیاست و حکمرانی را ملاحظه می کند. از اشتباه سیاستگذار به نفی ساختار می رسد. از قصور یک مسئول پایین رده به مقصرنمایی از بالاترین مقام مملکتی می رسد. از انحرافات تاکتیکی دولت های مختلف به خطابودن سیاست های کلان انقلاب اسلامی می رسد. 🔺 واقعیت تلخ ماجرا آن جاست که جنایت اندیشی، به باور قضاوت های غلط و کاریکاتوری می انجامد. او می خواسته در ابتدا یک ضعفی را ترمیم و تکمیل کند، اکنون اما در حصار همان ضعف باقی مانده است، او ضعف را جنایت می بیند و طبیعتا جنایت اندیشی راهی برای عبور از آن ضعف باقی نمی گذارد، تنها راه فراروی برای او برائت از آن جنایت خودساخته است. اکنون ادبیات حائری را نمی توان یک گفتار روشنفکرانه و استدلالی محسوب کرد. 🔺این ادبیات به دلیل جنایت اندیشی ماهیت عقده گشایی پیدا کرده است. او می خواهد از این جنایت ها تبری جوید، اما نمی داند که این تبری جویی و عقده گشایی، منجر به خودویرانگی او می شود. باید به یاد او آورد که این ضعف ها را خودش تبدیل به جنایت کرده است. جنایت اندیشی منجر به جنایت علیه خود می شود. 🔺ادبیات هجوآمیز، استهزاءگون علیه دیگری، قبل از انتساب به دیگری، به خود فرد منتسب می شود. راه حل همان است که اول گفتیم، حائری باید به زمان طرح شعارش بازگردد تا بتواند موقعیت کنونی اش را بازشناسد. در موقعیت فقه خوارجی، اضطرار و بغی و خروج اصالت می یابد. او باید آرامش، رسالت و روشن اندیشی اش را بازیابد. حائری باید تا ویران تر نشده هرچه زودتر خود را ویرایش کند. آدرس کانال: @jafaraliyan http://fna.ir/3czptw
آیا بدگویی از نظام خوش‌‌نامی می‌آورد؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸معمولاً در گفت‌وگوهای صمیمانه تجربه کرده‌ایم، دوستان واقعی نه در میان جمع که در یک جای خلوت، نکات غلط رفتاری یا اشتباهات‌مان را به ما تذکر داده و می‌گویند ما بد شما را نمی‌خواهیم، از ما ناراحت نشوید.‌ ما هم عموماً ناراحت نشده و احتمالاً از او تشکر می‌کنیم. 🔺در مقابل اگر او همین تذکر به اشتباهات را در میان جمع به رخ ما بکشد و بگوید من بد شما را نمی‌خواهم، معلوم است که صادق نبوده و ما هم احتمالاً ناراحت شده و از او رنجیده خواهیم شد. 🔺با این دو مثال قصد داشتم فرق بین نقد دلسوزانه با بدگویی را روشن سازم. اکنون بانظر به این دو مثال می‌توان به تحلیل تفاوت‌های نقد و بدگویی پرداخت. ▫️نقد دلسوزانه با ملاحظه حفظ آبروی سوژه نقد، صورت می‌گیرد. بدگویی اما بدون چنین ملاحظه‌ای یا بی توجه به آن، انجام می‌شود. ▫️نقد دلسوزانه موجب همدلی نقدشونده با نقدکننده می‌شود، اما بدگویی موجب بددلی نقدشونده نسبت به نقدکننده می‌شود. ▫️حاصل نقد دلسوزانه، اصلاح مؤثر‌ آسیب یا اشتباه نقدشونده می‌شود، اما بدگویی منجر به تقابل نقدشونده و عدم اقناع او می‌شود. ▫️نقد دلسوزانه متوجه کارکردها و رفتارهای سوژه نقد است، اما بدگویی متوجه شخصیت و هویت نقدشونده است. ▫️منتقد دلسوز، حتی اگر آسیب یا زیانی از سوی سوژه نقد به او رسیده باشد، انتقام‌جویی نمی‌کند. بدگو اما اگر چنین آسیبی دیده باشید، انتقام‌جویی و عقده گشایی می‌کند. ▫️منتقد دلسوز آسیب و اشکال سوژه نقد را واقعی و به اندازه می‌بیند، بدگو اما آن آسیب و اشکال را جنایت و بحران می‌بیند. ▫️منتقد دلسوز نزد نقدشونده محبوب می‌شود اما بدگو هم نزد نقدشونده و هم نزد کسانی که حرف‌هایش او را شنیده‌اند، بدنام می‌شود. 🔸برخی افراد گمان می‌برند، بدگویی از نظام، منجر به خوش‌‌نامی آنان‌ نزد مردم می‌شود. فارغ از آنکه مردم فطرتاً از آدم بدگو و هتاک، بدشان می‌آید. مسلماً این عده عادت به بدگویی را با انگیزه بدنامی دنبال نمی‌کنند، اما غافلند از آن که همین بددهنی منجر به «بدبینی» آنها شده است. 🔺 آنها واقعیت‌ها را بد و خراب می‌بینند، آنها اقلیت کوچک دور و بر خود و جمعی رسانه‌ای بلندگو به دست را، برآیند افکار عمومی و مردم می‌پندارند. آنها این اقلیت‌ها را اکثریت می‌پندارند و گمان می‌کنند، با خوش‌داشت این عده، خوش‌نام هم می‌شوند. این فقط زمان است که به آنان نشان خواهد هیچ بدگو و هتاکی، خوش‌‌نام نخواهد ماند. آدرس کانال: @jafaraliyan mshrgh.ir/1499091
ابطال مستمر یا پاسخ نقطه‌ای ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از موضوعاتی که ممکن است موجب کاهش انگیزه نیروهای تبیین‌گر در مقابله با شبهات و سوألات ظالمانه جریانات معارض، شود، عزم جدی نیروهای شبهه‌ساز بر تولید ادبیات پرحجم و بی‌وقفه، ولو تکراری و سطحی است. 🔺ممکن است در ذهن عنصر تبیین‌گر این پندار ایجاد شده باشد که او یکبار برای همیشه و به بهترین شکل ممکن پاسخ فلان شبهه را داده و یا نوشته‌ای ایجابی تولید کرده که مخاطب می‌تواند با رجوع به آن پاسخ شبهه جدید را پیدا کرد. 🔺پندار دیگری که ممکن است در ذهن تبیین‌گر وجود داشته باشد آن است که فلان شبهه پرداز به قدری در کار خود مصر و جدی است که روزانه شبهه‌سازی کرده و دست بردار هم نیست. او اگر بخواهد به هر شبهه این فرد جواب بدهد، دچار دور باطل و بی‌حاصلی می‌شود. 🔺پندار دیگر ممکن است آن باشد که اگر فلان شبهه‌ساز را رها کنیم، خودش به تدریج خودش را خراب می‌کند، اما اگر ما به او بپردازیم موجب اعتبار و اهمیت آن فرد شده‌ایم و جلوی زوال تدریجی او را می‌گیریم.‌ 🔺پندار دیگر ممکن است آن باشد که شبهات این شبهه‌ساز مگر چقدر بازتاب و بازنمایی دارد، یا دیده می‌شود. مگر چند درصد از جامعه به‌ این شبهات توجه می‌کنند.‌ دخالت ما ممکن است موجب بیشتر دیده شدن آن شبهه شود. بنابراین سیاست بایکوت و بی‌توجهی به او بهترین راه ممکن است. 🔸برای ابطال هر کدام از این پندارها و مفروضات، دلایل محکم بسیار است و ذکر آن چیز جدید به مخاطب و عنصر تبیین گر اضافه نمی‌کند. اما شاید بهترین دلیل اثبات کننده این پندارهای نه‌چندان صحیح و توجیهات غلط، «عدم کاهش انگیزه شبهه‌سازان»، «مصمم‌تر شدن آنان» و «پرحجم‌تر شدن این دست از محتواسازی‌ها»، «شبکه‌ و عُصبه‌شدن آن‌ها»، «حمایت‌گری همزمان شبهه‌سازان و پوشش‌دهی به‌لحظه آنان از یکدیگر» و در نهایت «تبعیت آنان از منطق فعالیت جبهه‌ای» باشد. 🔺به‌نظرم تالی تلو پندارهای غلط برخی عناصر تبیین‌گر، کردارهای پرحجم عناصر شبهه‌ساز است. ما نیاز به اتخاذ نوعی راهبرد با هدف کاهش انگیزه این طیف و بی‌اثرسازی گفتارهای آنان داریم. 🔺دوست مبرز و مجاهدم «مهدی‌جمشیدی» در این زمینه ایده جالب توجهی را مطرح کرد که می‌تواند اولا دوای درد آن پندارهای غلط باشد، ثانیاً محرک و انگیزه‌بخش تبیین‌گران در همه عرصه‌های تبیینی شود، ثالثاً به کاهش انگیزه‌های جبهه معارض و خنثی‌سازی اثرات سوء آن گفتارها بینجامد و رابعاً امکان هم‌جبهگی و تبدیل نقاط پراکنده(نه لزوماً کم، منظور جداجدا بودن است) به یک خط و جبهه قوی ایجاد شود. 🔺«ابطال‌مستمرِ» شبهات (ولو پرحجم و تکراری)، عنوان این ایده خوب است، هم ایده است هم نوعی کارگفت عملیاتی. به زعم او باید از خط به خط این شبهات سم‌زدایی شود و به تعبیر زیبای ایشان زین پس باید تمام «سطورشان را سوگوار پاسخ نماییم». آدرس کانال: @jafaraliyan http://fna.ir/3d0kti mshrgh.ir/1499700
«زبان‌شناسی شبهه» به مثابه یک راهکار ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸شاید بتوان مهم‌ترین تلاش ژاک‌ لکان فیلسوف‌روانکاو فرانسوی برای درمان یا مواجهه با انواع و اقسام روان‌رنجوری‌ها و بیماری‌های روانی را، رسیدن به «زبانِ» حوزه ناخودآگاه دانست. 🔺او در این اندیشه بود که اگر بتواند به کشف مکانیزمی برای مهم‌ترین دستاورد فروید یعنی حوزه ناخودآگاه _به عنوان محل و دلیل اصلی بروز امراض روانی_، برسد، احتمالاً نسخه درمان این عارضه‌های روانی را یافته است. 🔺لکان امیدوار بود با رسیدن به ساختار‌های زبانی حوزه ناخودآگاه، موفق به دستکاری آگاهانه این فضا و تغییر آن برای آدم‌کردن سوژه‌های ناهنجار با نظام سرمایه‌داری برسد. امروزه از این کشف لکان در دانش‌های مختلف علوم انسانی و بویژه روانکاوی اجتماعی استفاده می‌شود. 🔸خیلی از ما، هر روز تجربه شنیدن انواع و اقسام حرف‌های غیرمنطقی و تعجب‌آوری را در دور و اطراف خود داریم که‌ چیزی بیشتر از یک شبهه صرف است. یعنی اگر به آن پاسخ منطقی بدهیم، کمترین میزان تأثیر را روی گوینده آن گفتار عجیب خواهد گذاشت. 🔺گویا آن گفتار عجیب و بی‌منطق، تبدیل به نظام باور و ذهنیت رسوب کرده برخی از آن افراد شده است. عموما ناکارآمد بودن پاسخ‌ منطقی به این دست گفتارهای هجو، عنصر تبیین‌گر را برای فعالیت تبیینی در «شعاع پیرامونی» خلع سلاح می‌کند.‌ 🔺به نظرم می‌آید، شاید لازم باشد در مواجهه با این پدیده یا ناهنجاری‌ گفتاری، به کشف مکانیزم «ایجاد»، «تولید»، «گسترش» و «نشست ذهنی» این حرف‌ها برسیم. حرف‌های عجیبی که از سطحی‌ترین شبهات علیه دین، مذهب، سیره پیامبر و ائمه هدی(ع)، امام و رهبری، نهاد روحانیت و حوزه‌های علمیه ارتزاق می‌کند. 🔸چیزی که مدتی است به عنوان راه حل، در حال فکر کردن روی آن هستم، رسیدن به ساختار این گفتار غیرمنطقی است. شاید بتوان عنوان آن را «زبان‌شناسی شبهه» گذاشت. سوال اصلی این ایده می‌تواند چنین باشد:‌ «چرا برخی از مردم، گویندهِ بی‌پروا، باورمند و متعصبِ سطحی‌ترین و تخیلی‌ترین شبهات ممکن شده‌اند؟» در آینده سعی خواهم کرد، به چند اصل حاکم بر این گفتار غیرمنطقی برسم. آدرس کانال: @jafaraliyan mshrgh.ir/1499983
نشانه‌شناسی یک قاب پُرشبهه ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸این قاب،یک قاب معمولی نیست. شاید بتوان از نشانه‌شناسی برای فهم زبان این تصویر کمک گرفت. در این یادداشت کوتاه سعی می‌کنم دلالت‌های این «قاب پُرشبهه» را بیابم. این تصویر را مهدی نصیری گرفته و در کانال خود قرار داده است. 🔺اول.ما چهار نفر شانه به شانه نزدیک و خلل‌ناپذیر کنار هم ایستاده‌ایم. اسامی ما از چپ به راست؛ مهدی‌نصیری، ناصردانشفر، رحیم‌قمیشی و شهاب‌حائری است. چپ و راست این قاب را من(نصیری) و حائری نگاه داشته‌ایم. 🔺دوم. من و حائری قبلاً ملبس بودیم، اما لباس روحانیت را کنار گذاشته‌ایم. کنار من ناصردانشفر است که قبلاً فرهنگی بوده. کنار حائری هم رحیم‌قمیشی ایستاده که قبلاً رزمنده بوده. 🔺سوم.ما چهار نفر «آخوند»، «معلم» و «رزمنده» سابق، اگر در هیچ امری اشتراک نداشته باشیم، یک چیز ما را به هم رسانده است. ما هم شبهه‌‌داران خوب و هم شبهه‌سازان خوبی هستیم. در تولید شبهه روز و شب نمی‌شناسیم. 🔺چهارم.این قاب از ما نشان می‌دهد، دیگر ترسی نسبت به آشکارکردن جلسات محفلی‌ خود نداریم. راحت هر رطب و یابسی که بخواهیم نثار نظام می‌کنیم، خیالمان راحت است که کَکِ عناصر تبیینی هم خیلی نمی‌گزد. 🔺پنجم.ما با این عکس اعلام می‌کنیم، هر چهار نفر آماده هر گونه هزینه دادن هستیم و انگیزه‌مان برای شبهه‌سازی از دست نمی‌دهیم، شبهات هر کدام از ما، شبهات همه ماست. این عکس نشانه تعصب ما به شبهات یکدیگر هم هست. 🔸این‌ها تنها بخشی از دلالت‌های آشکار این قاب بود. اما بنظرم تا همین حد هم، هیچ بهانه‌ای برای بی‌عملی عناصر تبیینی در «ابطال مستمر» شبهات باقی نمی‌گذارد.
جریان حامی شهاب حائری نگران چیست؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یادداشت رفراندوم و انتخابات شهاب حائری، گویای نوعی «اضطراب پایان» است. اگر بخواهم در یک جمله این اضطراب را گزارش کنم، چنین می‌گویم:«حائری و جریان سیاسی حامی او، از شکست در یک رقابت سالم، دچار اضطراب و هراسی مرضی شده‌اند» 🔺 ریشه این اضطراب به وقتی بر می‌گردد که قرار بود، جریان سیاسی حامی حائری با اتکای به برنامه(وعده‌ها) و کارنامه خود، وارد گود انتخابات شود. یعنی زمان رقابت‌های انتخاباتی مجلس یازدهم و ریاست جمهوری سیزدهم، که آن جریان با کارنامه بد و ناکارآمد فراکسیون امید و دولت اعتدال وارد فرآیند انتخابات شدند. 🔺در این وضعیت، طبیعی بود که مردم وعده‌های مبتنی بر کارنامه و برنامه این جریان را نپذیرفته و شکست محتومی در انتظار آنان باشد. با وجود فهم بین الاذهانی سران و عناصر اصلی این جریان از این واقعیت که مردم به هیچ وجه تاب تحمل ادامه حضور آنان را ندارند، اما اعتراف به شکست تبدیل به مساله‌ای ناموسی و هویتی شد. 🔺فرض آنان این بود که اگر در یک فضای طبیعی و نرمال وارد عرصه رقابت شوند، شکست بی سابقه و مفتضحانه‌ای خواهند خورد و این موضوع ضربه‌های بدی به هویت اجتماعی و مردمی آنان خواهد زد. بنابراین شروع به انواع و اقسام بازی‌های سیاسی به‌منظور زیر سوال بردن سلامت رقابت کردند. 🔺 این بازی‌های سیاسی نوعاً ملات خوبی را برای توجیه شکست بسیار بد نمایندگان این جریانات پس از انتخابات مجلس و ریاست جمهوری مهیا کرد. مهم‌ترین دستاورد آنان از این گونه بازیهای سیاسی و روایت‌سازی دروغین، «نسبت دادن کاهش مشارکت سیاسی به عدم حضور گزینه‌های حداکثری» آنان بود. 🔺 یعنی آنان واقعیت بی اقبالی مردم به خودشان و شکست بد در انتخابات را با انواع و اقسام روایت‌ها به اصل نظام برگرداندند. ایده‌هایی نظیر «پروژه یکدست‌سازی حاکمیت» یا «تبدیل انتخابات به انتصابات» و مواردی از این دست، ماحصل همین روایت‌سازی‌ها بود. 🔺با این وجود، اضطراب شکست از مردم در یک رقابت سالم، هم‌چنان با جریان اصلاحات باقی مانده، به قدری که با وجود فاصله 9 ماهه تا برگزاری انتخابات مجلس، از راس تا ذیل این جریان به هول و ولا افتاده است. دوز این نگرانی و اضطراب با هر دستاورد داخلی و خارجی نظام، بیشتر هم می‌شود. 🔺بطوریکه تقریبا برای اهالی فن، پیش‌بینی رفتار هیجانی عناصر اصلی اصلاح‌طلب بسیار ساده شده است. موفقیت نظام اسلامی در عبور از فاز سخت اغتشاشات سال گذشته، بازگشت آمریکایی‌ها با زبان بی‌زبانی به میز مذاکره، افزایش کم سابقه مراودات دیپلماتیک کشورهای همسایه، بازگشت عربستان به روابط حسنه با جمهوری اسلامی و ... قدرت کنترل اضطراب را از کنش‌گران این جریان ربوده است. 🔺مثلا ظریف را به تکاپو می‌اندازد، خاتمی را به موضع‌گیری پیاپی وا می‌دارد، عناصری مانند عباس عبدی را به طعنه‌زنی مشغول می‌کند و افرادی نظیر شهاب حائری را علیه رهبر انقلاب بسیج می‌کند. این جریان بی‌تاب در برابر چنین واقعیاتی، چاره‌ای جز روایت‌سازی نمی‌یابد. 🔺 واقعیت دیگری که منجر به "روایت ضعف" جریان اصلاحات می‌شود "روایت فتح" ولی فقیه از این واقعیات است. آنان در هر نوع روایت‌سازی کج اندیشانه، مجبور به مواجهه با روایت صادقانه رهبری از واقعیت‌های صحنه می‌شوند. بنابراین این پندار که جریان اصلاحات و فرقه فقه خوارجی در حال تولید ادبیات تهاجمی است، یک انگاره غلط و بی‌مبنا است و آنها اساسا در موضع واکنش قرار دارند. 🔺 با این توضیحات می‌توان به یادداشت حائری نگاه عمیق‌تری داشت. حائری طرح ایده برگزاری همزمان رفراندوم و انتخابات را در واکنش به روایت صادقانه رهبری از ایمان خویش و امام(ره) به مردم و مومنین در 14 خرداد، بیان کرده است. طبیعی است حائری و جریان حامی او نتواند واقعیت ایمان رهبری به انگیزه، عمل، رفتار و رای مردم را تاب بیاورد. بنابراین موضوع رفرنداوم را به عنوان دستاویزی جهت آزمون ایمان نظام و رهبری به مردم طرح می‌کند، آزمونی که جریان حامی او بارها از زیر بارش شانه خالی کرده است. 🔺 عدم تمکین به آرای حداکثری مردم در انتخابات 88، حمایت ضمنی و آشکار از اقلیت‌های ضد مردمی اغتشاشگر در 96 و 98، هراس از رقابت سالم در انتخابات مجلس ۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰، و خرسندی و حمایت از ناامنی و خشونت‌های خیابانی اقلیت مغرض، غافل و آشوبگر علیه مردم در سال گذشته، نمونه‌هایی از این موارد است. 🔸در مقابل ایمان رهبری به مردم نیازی به سنجه رفراندوم ندارد، تحلیل رفتار ایشان در دوره‌های مختلف انتخاباتی بی‌معنایی چنین محکی را معلوم می‌سازد. تنفیذ آرای لب مرزی حسن روحانی در دوره اول، حق‌الناس خواندن آرای مردم، اتکای به توان مردم در حل مسائل در مقابل ایده وابستگی خارجی و مطالبه همیشگی مشارکت حداکثری مردم در انتخابات، تنها بخشی از روشن‌ترین دلایل چنین ایمانی است. آدرس کانال: @jafaraliyan https://tn.ai/2913736
سه‌نکته درباره گفتار تلویزیونی رئیس‌جمهور ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸 با دیدن مصاحبه‌ آقای رئیسی در دوسالگی دولت سیزدهم، نکاتی به ذهنم رسید که نوشتن و ثبت آن خالی از فایده نیست. در این یادداشت کوتاه به چند نکته تحلیلی درباره گفتار آقای رئیسی اشاره می‌کنم. 🔺اول.‌ معمولاً مخالفان دولت، در خصوص نوع گفتار آقای رئیسی اعتقاد داشتند، بیان ایشان از مسائل، بسیار ساده و بسیط است. بر آن اساس چنین نشان می‌دادند که درک ایشان عمیق نبوده و یا از پیچیدگی موضوعات سر در نمی‌آورد. ▫️بنیان این‌ روایت منفی، استناد سنگین و استهزاء‌گونه به معدود تپق‌های کلامی یا جمله‌بندی‌های ناقص رئیس‌جمهور بود. آنان تکه‌هایی از بیان رئیس‌جمهور را تقطیع کرده و به صورت سنگین بازنشر می‌دادند.‌ ▫️به نظرم گفتار امشب باطل‌السحر این روایت منفی بود. گفتار امشب با اینکه سادگی خود را حفظ کرده بود، اولاً از عمق کافی برخوردار بود و دال‌های مبتنی بر سوارِ کار بودن در آن موج می‌زد، ثانیاً به میزان زیادی هم در ادای کلمات و هم جمله‌بندی‌ها تغییر مثبت ایجاد شده بود. 🔺دوم. بیان امشب، به خوبی نماینده یک گفتار «پاسخگو» و «گزارش‌گر» به صاحبان اصلی قدرت یعنی مردم بود. این گونه از ادبیات مدت زیادی، گفتار غایب جایگاه ریاست‌جمهوری بود. ▫️ ادبیات حسن‌روحانی نمایانگر یک گفتار «مدعی» و «طلبکار» بود، که اساساً وجود مجری به عنوان نماینده پرسش‌های افکار عمومی را بی‌معنا می‌کرد. مجری اسیر گفتار حسن‌روحانی می‌شد و ماهیت تایید‌گر می‌یافت نه پرسش‌گر. گفتار اربابی حسن روحانی این ترس پنهان را به جان مجری انداخته و او را خلع سلاح می‌کرد. ▫️ادبیات احمدی‌نژاد نیز‌ امکان پرسش راحت را از مجری سلب می‌کرد. او سعی داشت خود را کارشناس‌تر از همه کارگزارن دولت نشان دهد و این‌گونه بنمایاند که بهترین و عالی‌ترین حرف تخصصی را او می‌زند، بنابراین کارکرد مجری پرسش از نحوه پیاده‌سازی این حرف تخصصی بود و طبیعتاً اگر از عملکرد دولت می‌پرسید، احمدی‌نژاد سعی داشت با دادن آمار و ارقام ریز و تخصصی، نشان دهد کارها بر وفق مراد پیش می‌رود و او مسلط بر اوضاع است. با این وجود چندگام‌ از حسن روحانی جلوتر بود. 🔺سوم. مردم از ادبیات رئیسی با فرض وجود برخی ضعف‌های گفتاری، برداشت صداقت و راستگویی می‌کنند. می‌فهمند او دنبال نمایش یا مخفی شدن پشت هژمونی کلمات پرطمطراق نیست. ▫️می‌دانند می‌خواهد کار کند و این گفتار یک رئیس‌جمهور اهل عمل است. زبان رئیسی حرکت و کار است، بدون گرفتن ژست یک ادیب یا کارشناس متخصص. ▫️او با این که رئیس‌جمهور است، ریاست را متعلق به جمهور خلق می‌داند. کسی از دیدار با او استرس نمی‌گیرد، یا از مواجه شدن ناگهانی با رئیسی تعجب نمی‌کند. او مانند همه مردم است، عادی و معمولی. مردم با وجود رئیسی به نحو وجودی فهمیده‌اند این جمهور است که‌‌ رئیس است نه رئیس‌جمهور. آدرس کانال: @jafaraliyan http://fna.ir/3d1n1i mshrgh.ir/1501648
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شرط چاقو! 🔺 عموماً وقتی کاسبی از کیفیت محصول خود مطمئن است، در پاسخ سوال مشتری از آن کالا، با اطمینان می‌گوید «به شرط چاقو». مشتری اگر اعتماد کند، نیازی به چاقوی کاسب نیست، اما اگر اعتماد نداشته باشد، کاسب گوشه‌ای از محصول خود را باز می‌کند. 🔺 محسن سلگی یکی از همان افرادی است که کیفیت محصول خود را به محک حادثه زده است. او نه تنها در وادی کلام و نوشتار که در ساحت عمل هم اعتقادش به جهاد تبیین را اثبات کرد. هفته گذشته درست در همین ساعات پایانی شب جمعه، نتوانست بی‌تفاوت و خنثی از کنار مزاحمین نوامیس مردم عبور کند. 🔺او جلو رفت و نگذاشت این مزاحمین نیات شوم خود را محقق سازند. هرچند محترمانه از آنان خواست که تشریف ببرند، اما با برخورد سخت آن دو نفر که چاقو به دست بودند، مواجه شد. درگیر شد، چون ورزشکار بود، توانست از این مهلکه جان سالم به در ببرد، اما از ناحیه سر و بازو، چاقو خورد. 🔺او این ویدیو را دقایقی بعد از حادثه ضبط و ماجرا را بازگو کرد و در ساعات نیمه شب برای بنده ارسال نمود. ما تصمیم گرفتیم، تا هنگام رأی مقام قضایی صبر کنیم. اکنون این رأی آمده و از پلیس راهنمایی و رانندگی خواسته شد که دوربین‌های شب حادثه را چک کنند، متأسفانه دوربین‌ها به دلیل نقص فنی، تصویری از ماجرا ثبت نکرده است. 🔺گویا یک دوربین با ارتفاع بالا و زوم خوب در محل وجود داشته که متعلق به یکی از ارگان‌های نظارتی است‌. ما از این نهاد نظارتی درخواست داریم درصورت ضبط این تصاویر _ که می‌تواند خط بطلانی بر شبهات پیش آمده پیرامون صحت ماجرا باشد _، منتشر نماید. آدرس کانال: @jafaraliyan mshrgh.ir/1501880
صحت‌سنجی پدیده مهاجرت در گفتار روشنفکری ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸اول. محمدرضا تاجیک‌ یکی از تئوریسین‌های شاخص جریان اصلاحات، در یادداشتی به تحلیل پدیده مهاجرت پرداخته و چنین نتیجه گرفته که این موضوع واکنشی به شرایط بد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور است. ▫️به زعم تاجیک شرایط فعلی، مؤید ایده انحطاط و زوال جواد‌طباطبایی است، که مردم در کلام چاره‌ای جز صحبت از مهاجرت و در عمل واکنشی غیر از جلای وطن نمی‌یابند. ▫️تاجیک از مبنای نظری جواد طباطبایی استفاده می‌کند تا با آن برخی آمارهای مربوط به مهاجرت را تحلیل کرده و نتیجه بگیرد، مقصد مهاجران دقیقاً همان کشورهایی است که در گفتمان رسمی نظام، دشمن محسوب می‌شوند. ▫️از طرف دیگر می‌گوید، تردیدی ندارد، مسئولان نظام نه تنها از مهاجرت این عده نگران نیستند، بلکه رفتن‌شان را به فال نیک گرفته و نبودن آنان را به منزله دفع یک مزاحم یا رفع یک مانع محسوب خواهند کرد.‌ 🔸دوم. اگر از اغراض و نیات سیاسی تاجیک در پس و پشت این نوشتار _که معتقدم نقش تعیین‌کننده در تحلیل‌های او دارد_، فاصله بگیریم، به نظرم آمد چند نکته را در رد این تحلیل‌های بدیهی پنداشته شده، مورد اشاره قرار دهیم. ▫️یکی از استنادات تاجیک برای منحط نشان دادن وضعیت فعلی، افزایش میل رفتن نسبت به عمل مهاجرت است. این موضوع نه یک پدیده جدید که یک امر طبیعی است. همیشه خواستن چیزی از رسیدن یه آن چیز، جلوتر است. بنابراین در هر دوره زمانی، این امر می‌تواند وجود داشته باشد، چه زمانی که میزان متقاضیان خروج زیاد باشد، چه زمانی که کم باشد.‌ در دورانی که کشور درگیر جنگ نظامی یا اقتصادی است، میزان مهاجرین بالقوه و بالفعل بالاتر می‌رود، اما در دوران ثبات، هر دو مؤلفه کاهش می‌یابد، با این حال در فزونی میل بر عمل تغییری حاصل نمی‌شود. تاجیک اما از قبل نتیجه را گرفته و آمار را به خدمت نظریه انحطاط درآورده است. ▫️استناد دیگر تاجیک در زوال‌گونه نشان دادن شرایط کشور، پیش‌بینی بی‌بازگشت بودن خیل زیادی از این مهاجرت‌هاست، این موضوع پدیده‌ تازه‌ای نیست. برای کسانی که انتخاب کرده‌اند آینده خود را در خارج از مرزهای ایران تعریف کنند یا هضم در معده نظام سرمایه‌داری شوند، اساساً خیال بازگشت، بسیار سخت می‌شود، هر چند آغوش کشور برای بازگشت همین عده همیشه باز بوده و هست. آنان رنج دل‌تنگی را تحمل و ژست غربت را می‌گیرند، اما حاضر به رفع آن و رجوع به کشور نمی‌شوند. ▫️استناد دیگر تاجیک برای انحطاط اندیشی، تسری یافتن میل رفتن به طبقاتی است که تمکن مالی چندانی ندارند. هرچند او نگفته، ولی احتمالاً نظرش آن است که مهاجرت نیروی کاری، پیامد این وضعیت است. باز هم به مدد آمار مورد استناد تاجیک نمی‌توان چنین نتیجه‌ای گرفت. اکنون کشورهای مهاجرپذیر، بیشتر از آنکه خواهان نیروی کار‌ ایرانی باشند، بیشتر در پی جذب استعدادهای علمی و جوان کشور هستند. وانگهی نیروی کار ارزان آسیای جنوب شرقی چنین امکانی را از اساس سلب می‌کند. کارگر ایرانی به خوبی این موضوع را درک می‌کند و سرجمع با وجود نارضایتی احتمالی، ترجیح می‌دهد نیروی کار خود را صرف ساختن و بهبود اوضاع کشور کند، با این حال این وضعیت بهانه‌ای برای از زیر بار مسئولیت دررفتن کارگزاران ایجاد نمی‌کند، در دو سال گذشته کم‌سابقه‌ترین تغییرات حقوقی به نفع جامعه کارگری، رخ داده است. هم در دستمزدها، هم در بهبود شرایط زندگی. این تغییرات نوید آینده بهتر و برتر را به کارگر ایرانی می‌دهد و نمی‌گذارد خیال رفتن به عمل مهاجرت تبدیل شود. ▫️قضاوت نادرست و ظالمانه دیگر تاجیک، قول مطمئن در خصوص استقبال مسئولان کشور از مهاجرت این اقلیت به خارج از مرزهای ایران است. البته این قول بیشتر از آنکه در پی توصیف پدیده باشد، ناشی از تحمیل نظریه انحطاط به ساحت واقعیت است. تعبد تاجیک به نظریه انحطاط طباطبایی، در ذهن او دوگانه‌های مردم علیه کشور، مردم علیه انقلاب، مردم علیه نظام و مردم علیه مسئولان را حک کرده است. انحطاط ‌اندیشی قدرت تشخیص دوست و دشمن را از تاجیک ربوده است و پدیده مهاجرت به خارج از کشور را در نظر او یک اعتراض سیاسی جلوه داده است. تالی تلو قضاوت او «پناهنده خواندن» همه مهاجرین به خارج از مرزهای کشور است. در واقع تاجیک می‌خواهد بگوید «مهاجر، پناهنده» است، قضاوتی که سریعاً هر انسان منصفی را وادار به عذرخواهی از مهاجرین می‌کند. ادامه👇
🔸سوم. در مقابل این چارچوب نظری ناقص و تحمیلی، یک چارچوب نظری واقعی وجود دارد که رهبر انقلاب بهتری راوی آن بوده است. چارچوب نظری حرکت، در برابر چارچوب نظری انحطاط. در این چارچوب نظری دو اصل حاکم است، اول حرکت، دوم جهت. اگر حرکتی به سمت هدفی متعالی باشد، تند و کندی آن در مرتبه بعدی اهمیت قرار دارد. مواجهه رهبری با پدیده مهاجرت بر این اساس، بسیار عقلانی و منطقی است. ▫️ ایشان مهاجرت را یکسره رد نمی‌کند. مهاجرت به معنای کناره‌گرفتن موقت جهت ایجاد آمادگی، مهارت و دانش‌افزایی برای آباد کردن خاک و رشد کشور را می‌پذیرد. اما مهاجرتی که به معنای فرار از جبهه باشد و به هضم در معده نظام جهانی یا تبدیل شدن به پیچ و مهره نظام سرمایه‌داری شود، رد می‌کند. مهاجرت در معنای اول با چارچوب نظری حرکت موافق است، مهاجر جهت را گم نکره، هدف را می‌داند، می‌رود تا مانند بهشتی و چمران، پرقدرت‌تر بازگردد. اما در معنای دوم، چون جهت گم‌شده، بازگشتی متصور نیست. اگر هم بازگشتی صورت بگیرد تغییر در حرکت کلی به سمت هدف ایجاد نمی‌شود. به تعبیر ایشان فرد هضم شده در نظام سرمایه‌داری را کاملاً می‌فشارند و استفاده می‌کنند و بعد آن را تحویل می‌دهند. ▫️رهبری بر همان مبنای حرکت، وظیفه‌ی مسئولان را ایجاد فضای شغل مناسب، زمینه‌سازی رشد علمی متناسب با استانداردهای جهانی و ایجاد شرایط بهره‌برداری از نخبگی‌ نخبگان می‌داند. بر همین مبنای حرکت است که امسال رهبری موکدانه به تبیین گفتار تحول پرداخته است. ▫️ایشان حرکت چند سال گذشته را کند تحلیل کرده و لازمه جبران عقب‌ماندگی را یک حرکت جدی و تحولی دانسته است. تحولی که می‌خواهد ضعف‌های ناشی از کندی حرکت را به قوت‌ و قدرت تبدیل کند. پدیده مهاجرت یکی از همین ضعف‌هاست، چاره آن حرکت درون‌زاست است نه تشویق و ترغیب به فرار و کناره‌گیری کامل، یعنی همان کسب و کاری که جریان روشنفکری و امثال تاجیک به هم زده‌اند. آن‌ها در حال سِری‌کاری برای زدن امید به حرکت و تخریب ایمان به راه هستند. ابتکاری به جز تقلید و تقلب از روی دست یکدیگر هم ندارند.‌ فقط تکرار می‌کنند، زیاد و با زبان نو. آدرس کانال: @jafaraliyan http://fna.ir/3dh3dd mshrgh.ir/1502388
مردم چه صدایی را می‌شنوند؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸سال گذشته در کوران اغتشاشات یادداشتی نوشتم که در پاسخ به این سوال بود: «چگونه می‌توان صدای مردم را شنید؟». همان موقع به این نتیجه رسیدم که کلید شنیدن صدای مردم، آن است که اول بدانیم آنها چه صدایی را می‌شنوند. چندی بعد، قصد داشتم به سوال تیتر یادداشت حاضر پاسخ‌ گویم که این‌ موضوع به تعویق افتاد. حالا در این نوشته می‌خواهم به آن بپردازم. 🔸اول. طبعاً شنیدن نمی‌تواند به معنای رسیدن هر صدا یا صوت به گوش باشد، چه اگر این‌گونه باشد، هر صدایی که بلندتر یا ممتد باشد، متعلق شنیدن است، حال آنکه می‌دانیم مردم هر صدای بلند یا ممتدی را گوش نمی‌کنند. بنابراین شاخص‌ شنیدن باید چیزی از نوع پذیرفتن و قبول کردن باشد.‌ 🔸دوم. شنیدن مردم با شنیدن افراد یا جمعی جبری از افراد که کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند، متفاوت است. هر فردی می‌تواند صدایی را قبول داشته باشد، یا افراد بدون ارتباط با یکدیگر می‌توانند به صداهای متکثری گوش فرا دهند.‌ اما وقتی مردم می‌شوند، نمی‌توانند همزمان چند صدای متفاوت و مخالف را هضم و جذب کنند، چون اساساً فلسفه مردم‌شدن‌شان زیر سوال می‌رود. مردم صدایی را می‌شنوند که مردم را خطاب می‌کند، نه فرد یا افراد را. 🔸سوم. همه مردمان دنیا یک صدا را نمی‌شنوند، هر مردمی صدای خودشان را می‌شنوند. البته بدین معنا نیست که به هیچ وجه صداهای مردمان دیگر مسموع نیست. در برخی کشورها صداهای بیگانه هم خوب شنیده می‌شود. بنابراین وقتی گفته می‌شود مردم چه صدایی را می‌شنوند، در واقع داریم می‌گوییم مردم «ایران» چه صدایی را می‌شنوند. 🔸چهارم. وقتی از مردم ایران حرف می‌زنیم، در واقع باید ببینیم چه صدایی این هویت (مردم ایران) را خطاب قرار می‌دهد. مردم ایران صدایی را بهتر می‌شنوند که هویت‌شان را خطاب قرار می‌دهد. آنها چهل و پنج سال پیش در میان چهار صدای دربار، روشنفکری، استعمار و روحانیت، آن صدایی را انتخاب کردند که تکریم و احترام را به هویتشان بازگرداند. 🔸پنجم. مردم ایران صدای تکریم و احترام را از نهاد روحانیت شنیدند، البته بهتر آن است که بگوییم، با روحانیت هم‌صدا شدند، چون آنان در طول تاریخ خود هیچگاه صدای ظلم، جور، غلبه، سلطه و استبداد را آزادانه نپذیرفته بودند. آنها تجربه مردم اهل کوفه را پیش چشم داشتند، نمی‌خواستند مصداق لعن زیارت اربعین باشند: «لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ.» 🔸ششم. مردم آن صدایی را شنیدند که آن‌ها را مردم کرد، صفوف آن‌ها را فشرده ساخت و هویت را به آنان بازگردانده بود. صدای توحید تنها صدایی بود که آنان را از سلطه غیر‌ و بیگانه رهایی بخشید. اما این صدا همیشه راحت به گوش مردم نمی‌رسید. زمانی جبهه‌بندی‌ِ صداهای معارض روشن و قابل اشاره بود،‌ صدای مشرک، فاسق، ظالم، مستکبر و منافق بهتر قابل تشخیص بود، تبری‌جستن از آنها و تولی‌ورزیدن به صدای توحید راحت‌تر بود، اما اکنون برائت از معارضین بسی سخت‌ شده است.‌ 🔸هفتم. با این‌ وجود مردم ایران هنوز که هنوز است قدرت شنیدن صدای توحید را دارند،‌ با اینکه صداهای معارض پرحجم و پرفشار همه گوش‌ها را پرکرده‌ است، اما آنان‌‌ برای شنیدن صدای توحید، هم بنیه درونی قوی داشته، هم شاخص بیرونی پایداری دارند.‌ ایمان به خدا، همان بنیه درونی قوی است. تبعیت از ولی‌فقیه هم شاخص بیرونی کم‌سابقه‌ای است.‌ 🔸هشتم. نشانه پذیرش صدای توحید توسط مردم ایران، عمل ایمانی آنان‌ است. همین عمل ایمانی، خودِ متدانی (دنیوی) آنان را تبدیل به خودِ متعالی کرده است. مردم صدایی را می‌شنوند که خود متعالی آنان‌ را خطاب قرار می‌دهد، مردم صدایی را می‌پذیرند که فطرت آنان را می‌جنباند. عالی‌ترین حرکات جمعی مردم و مهم‌ترین دلیل مجتمع‌شدن آنان‌ هم‌چنان ریشه ایمانی دارد. 🔸نهم. راه خوب شنیدن صدای توحید، مبارزه با صداهای معارض است. با اینکه مردم فطرتاً متوجه صداهای معارض می‌شوند، اما گاهی راه تشخیص و سم‌زدایی از چنین ابتلائاتی را نمی‌دانند. آنان متوجه عدول و نزول از خود متعالی خویش می‌شوند اما گاهی مسیر ترمیم و صعود را پیدا نمی‌کنند. مردم برای قربانی کردن خودِمتدانی خویش، راهنما می‌خواهند. قربان وقتی برای مردم عید می‌شود که به غدیر منتهی شود. عید قربان، عید ولایت است. عید قربانی کردن صداهای معارض و شنیدن صدای امامت و ولایت. 🔸دهم. مطالبه حقیقی مردم از مسئولان تداوم شنیدن صدای توحید است. مردم از دولت و مجلس و قوه خواهان شنیدن پیام کارآمدی هستند، آنان محیطی را می‌خواهند که هیچ نیروی معارضی جرأت سروصدا نداشته باشد. تنگی معیشت، قانون ناپایدار و وجود فساد، این محیط را ناسالم می‌کند. محیط که سالم‌تر شود مردم هم راحت‌تر صدای خدمت مسئولان‌ را می‌شنوند. @jafaraliyan http://fna.ir/3did6w mshrgh.ir/1504023
کشف «سوژهِ منحرف» تاجیک ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸محمدرضاتاجیک دو روز پیش یادداشتی در خصوص «سوژه منحرفِ» ژاک لکان(روانکاو‌‌ فرانسوی) نوشته و سعی کرده این بیماری روانی را -که به زعم وی تابع میل دیگری بزرگ است- به نحو کنایه‌آمیزی به بخشی از جمعیت کشورمان تسری دهد. 🔸هیچ‌گاه قصد نداشتم این چنین صریح منظور و مراد تاجیک را بیان کنم، ولی اصرار وی بر تولید گفتار گزنده، مجبورم کرد بگویم پشت معجون کلمات و عبارات مغلق وی، چه خصومت و خشونت پنهانی لانه کرده است. در این نوشتار می‌خواهم بگویم چه در ذهن و ضمیر تاجیک می‌گذرد، چرا به همه چیز بدبین است و چرا احساس ناامنی و ناپایداری وجودی_روانی می‌کند. 🔸 اول. تاجیک در این یادداشت تلویحاً به روابط مبتنی بر «ولایت» حمله کرده است. به زعم وی شکل‌گیری این رابطه، مستلزم نوعی تخریب سوژگی سوژه و سپس انقیاد خودخواسته اوست. به‌‌ بیان روشن‌تر در یک رابطه ولایی، «مولی علیه» دچار نوعی دست‌کاری هویتی می‌شود و به همین دلیل حاضر است، ذوب در ولایت ولی شود. 🔸دوم. تاجیک برای اینکه ژست حق به جانب و منطقی بگیرد، بجای استفاده از عارضه «ترس»، عارضه «اضطراب» را دلیل تخریب هویت سوژه، می‌داند. این انتخاب یک دلیل واضح دارد، در روابط مبتنی بر ترس، «دیگری» مولی‌علیه را مجبور به فرمان‌برداری از خود می‌کند، اما در روابط مبتنی بر اضطراب مولی‌علیه «خود» را مجبور به تبعیت از ولی می‌کند. 🔸سوم. در ذهن تاجیک، ترس زاده حکومت استبدادی است و در مردم حس اکراه ایجاد می‌کند، اما اضطراب زاده حکومت ولایی است و در مردم رضایت غیرارادی ایجاد می‌کند. در حکومت استبدادی، روابط مبتنی بر ترس حاکم است، اما در حکومت ولایی، روابط مبتنی بر اضطراب حاکم می‌شود. 🔸چهارم. به فهم تاجیک‌، در اولی سوژه، آگاهی از ظلم و اجبار دارد، اما در دومی قدرت آگاهی سوژه از وضعیت خویش سلب شده، اما محصول کار آن است که هر دو مسلوب‌الاختیار هستند. در اولی امکان مبارزه و تغییر شرایط بیرونی وجود دارد، اما در دومی این امکان سلب شده، سوژه ابتدا باید بر خود شوریده و هویت فعلی‌اش را انکار کند. به قول تاجیک، سوژه‌ای از جنس «نه» نیاز داریم. اکنون به تحلیل ذهنیت او و پاسخ پرسش‌های ابتدای یادداشت می‌پردازیم. 🔹اول. در میان عناصر تأثیر‌گذار اصلاح‌‌طلب هیچ فردی نظیر تاجیک نتوانسته این چنین گزنده و صریح، به هویت بخشی از مردم کشور، حمله کند.‌ پیچیدگی ادبیات او یک انتخاب آگاهانه است. او نمی‌خواهد مردم به راحتی متوجه حرف‌هایش شوند، با این حال ذهنیت امنیتی و خشونت پنهان ایده‌هایش را پشت آن کلمات و معجونی از نظریات نامربوط، جاسازی می‌کند. 🔹دوم. تاجیک در این یادداشت‌ها بیشتر از آنکه در پی توصیف وضعیت و تحلیل شرایط بیرونی باشد، گزارش‌گر وضعیت وجودی و درونی خویش‌ است. دست بر قضا وضعیت فعلی وی، ناشی از عمل به توصیه آن‌ روانکاو‌‌ فرانسوی است. 🔹سوم. او با اراده خود بر تخت بیماری نشسته و به نسخه درمان لکان عمل کرده است. تاجیک اول از همه به سوژه‌ای از جنس «نه» تبدیل شده. سوژه‌ای که علیه هویت موجودش شوریده و لگام از نهاد ناآرام‌ آن گشوده. تقصیر او نیست که بخشی از جمعیت کشور را سوژه منحرف می‌داند، این کژبینی ثمره تجویز خودخواسته‌ و خوددرمانگری اوست. 🔹چهارم. خود تخریب‌گری، عارضه اضطراب را در تاجیک تبدیل به یک امر طبیعی و عادی کرده است. تحلیل تاجیک ریشه در واقعیت بیرونی ندارد، تاجیک را باید از درون خودش خوانش کرد. او حدیث نفس می‌کند، واقعیت بسامان را امر واقعی (وضعیت اولیه یا حیات غریزی) می‌بینید. او روابط اجتماعی را رقابت اجتماعی می‌بیند و در یک کلام بدنبال کشف راز بقاء است نه فهم‌‌ زیست مسالمت‌جویانه. آدرس کانال: @jafaraliyan https://tn.ai/2920622 mshrgh.ir/1504976
«انبوهِ خلق» علیه حکمرانی ترس فرانسوی! ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸قریب به شش سال است، متناسب با تغییر فرم اغتشاشات و ناامنی‌های داخلی، شبکه‌ای از مترجمین مبرز چپ، اقدام به انتشار بی‌وقفه آثاری به قصد صورت‌بندی مفهومی و تعریف جمعیت‌های معترض در ایران کرده‌اند. هدف آنها این بوده تا با نام‌گذاری این جماعت‌های متفرد و متفرق، بتوانند جرقه‌های ناامنی را تبدیل به شعله‌های آتش و خشونت نمایند. 🔸کلید واژه "انبوهه" که از قضا برساخت تعدادی از تئوریسین‌های چپ فرانسوی است، با همین منظور ترجمه و منتشر شد. مساله جریانات چپ داخلی آن بود که اولا مالکیت این جرقه‌های اعتراضی را به نام زند و ثانیا این جماعت‌های قلیل و پراکنده را "مردم" بخوانند. انبوهه می‌توانست این مضمون را یدک بکشد.  🔸چندی بود تعدادی از تئوریسین‌های چپ اروپایی با محوریت فرانسوی‌ها، این کار را کرده بودند، هر چند جریان چپ در آن‌جا هم بی‌خاصیت و دنباله‌رو ساحت سیاست شده است. آنان چاره را در این یافتند تا روح یک متفکر ملحد قرن هفدهمی به نام اسپینوزا را احضار کنند. بازگشت به رساله سیاسی اسپینوزا و خوانش جدید آن، مفهوم انبوهه را به ارمغان آورد.  🔸انبوهه نه توده بود و نه جامعه مدنی. نه یک راس یا رهبر مشخص داشت نه یک سازمان یا سلول‌بندی اجتماعی. نه سر داشت نه ته. نه ایدئولوژی داشت نه علم مبارزه. فقط بدنبال بقا بود. زیست غریزی را می‌طلبید. خود نمی دانست چرا بیرون آمده و برای چه حاضر به خطر کردن است. شادی‌خواری و شادمانی را دوست داشت. تابع میل بود تا ذهن و ایده. از امر تنانه استقبال می‌کرد و بدن را در جایگاه سر قرار می‌داد.  🔸القصه، این مفهوم با تمام خصوصیاتی که گفته شد، وارد گفتار جریان چپ ایرانی شد. چپ‌ها دست‌اندرکار تعریف جدیدی از ماهیت جامعه ایرانی شدند‌.گفتند در دوره‌ای قرار گرفته‌ایم که ماهیت جامعه ما نه توده‌ای است نه مدنی. مردمی جدید داریم با عنوان انبوهه یا انبوه خلق. گفتند، چندی است در ایران سرها قدرت فرمان دهی را از کف داده‌اند، بدن‌های خلق جلو افتاده‌اند.  🔸اغتشاشات سال گذشته، «ایران» را نه فقط برای این دسته از مترجمین یا عناصر داخلی که برای چپ‌های اروپایی تبدیل به سوژه جذاب مطالعاتی کرده بود.تمام تلاش آنان توضیح وقایع مبتنی بر چارچوب نظری انبوهه بود.شباهت‌ها و مصادیق را می‌جستند و مفروضات ذهنی و الزامات نظریه را به ساحت واقعیت تحمیل می‌کردند. جمعیت‌های محدود اغتشاشات را با آن تعریف، "سراسری" نشان داده و جرقه خورده شده را "آتشی بی مهار" خوانده بودند.  🔸حالا البته ضمیر انبوهه به مرجع خود بازگشته است.چپ‌های اروپایی با دیدن خشونت‌ها در فرانسه، به احتمال زیاد وارد گفتار انفعالی "قبلا هم گفته بودیم اما گوش ندادید" خواهند شد.قاعدتا آن‌ها باید از این رخداد اعتراضی استقبال کرده و به حمایت تمام قد از خشونت‌ها مشغول شوند، اما این کار را نخواهد کرد. آنها از سال 1968 تا کنون، تبدیل به اپوزیسیون کنترل شده رژیم سرمایه‌داری شده‌اند.در بهترین حالت نقش سوپاپ اطمینان را بازی کرده‌اند.  🔸ته خطر آنها حمایت از جنبش جلیقه‌زردها بوده است.اما اکنون وضع فرق می‌کند.جریان چپ فرانسوی هم از این خشونت‌ها احساس خطر خواهد کرد.آنها می‌دانند اگر اصل نظام سرمایه‌داری نباشد، چپی هم نخواهد ماند.با این حال باید گفت، انبوهه ضمیر خود را یافته است، چه چپ بخواهد چه نخواهد.مردم اروپا چند ده‌سالی است، تبدیل به انبوهه شده‌اند.  🔸جورجو آگامبن که خود از فیلسوفان چپ مطرح اروپایی است، از واژه هموساکر در ترسیم وضعیت فعلی آن کشورها استفاده می‌کند.هموساکر یا حیات برهنه یک اصطلاح حقوقی است که به جمعیت‌های محروم از حقوق انسانی و شهروندی اطلاق می‌شود.مانند پناهجویان بی‌وطن.آگامبن سرنوشت مردم رژیم‌های اروپایی را تبدیل عناصر انسانی به هموساکر می‌داند.  🔸با اینکه در ظاهر این اتفاق برای شهروندان کشورهای اروپایی رخ نداده، اما در کنه ماجرا این پدیده در حال شکل‌گیری است.از این جهت حفظ امنیت "شرایط سرمایه‌داری" به هر قیمتی، رکن رکین دوام نظم اروپایی است.پلیس این کشورها در شرایط عادی به هر بهانه‌ای، حق نقض حقوق انسانی و شهروندی را دارد.در واقع مفروض حکمرانی آن است که شرایط عادی و طبیعی وجود ندارد، جامعه همواره در شرایط استنثنایی قرار دارد.  🔸پلیس در چنین فضایی اعمال قانون می‌کند.بنابراین کشتن آن جوان فرانسوی، یا خشونت ذاتی در برابر معترضین امری قانونی است. «قانون وضعیت استثنایی».آنچه در فرانسه اتفاق افتاده، عینیت‌یابی همین وضعیت استثنایی است.مردم فرانسه در مقابل خواهان حقوق طبیعی خود در وضعیت نرمال هستند.وضعی که پلیس برای معترض حق حیات قائل باشد.وضعی که پلیس پاسخگوی قانون باشد. 🔹این جامعه،مدت‌هاست از هم گسیخته و سرمایه‌داری ذات خشن خود را عیان کرده است.مردم نمی‌خواهند این حکمرانی مبتنی بر ترس را ادامه دهند. @jafaraliyan http://fna.ir/3dj8a6
🔸دوست و برادر فرهیخته و تاریخ‌پژوه بنده آقای سیدروح‌الله‌امین‌آبادی به مناسبت هفته امامت و ولایت و اعیاد پیش‌رو طرح تخفیفی را برای بخشی از بسته‌های آرشیوی خویش تدارک دیده‌ است. ایشان از بنده خواست مخاطبان محترم را در جریان این بسته تخفیفی قرار دهم: ✅  مجلات دوره پهلوی؛ تهران مصور، سپید و سیاه در مجموع ۵۰۰ هزار تومان ✅  رادیو و تلویزیون و سینمای دوره پهلوی: ستاره سینما، تماشا در مجموع ۴۰۰ هزار تومان ✅  طنز و کاریکاتور : توفیق، ملانصرالدین و کاریکاتور در مجموع ۵۰۰ هزار تومان ✅  زنان : زن روز، اطلاعات بانوان، دختران و پسران در مجموع ۶۰۰ هزار تومان ✅ نظامی دوره پهلوی: قشون ، مجله نظامی، مهنامه ارتش، نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی در مجموع ۵۰۰ هزار تومان ✅ دهه شصت: اطلاعات، کیهان، جمهوری اسلامی، میزان، آیندگان، بامداد، انقلاب اسلامی، خراسان، رسالت در مجموع ۷۵۰ هزار تومان ✅ دهه هفتاد : روزنامه های سلام و همشهری و مجله ایران فردا در مجموع ۷۵۰ هزار تومان ✅ دوره اصلاحات: خرداد، نشاط، توس، جامعه، گزارش روز در مجموع ۵۰۰ هزار تومان 📌 نکته یک:  تا عید غدیر می توانید از تخفیف های گفته شده استفاده کنید. 📌 نکته دو:  قیمت گفته شده در هر مجموعه برای خرید کامل آن مجموعه هست و فروش تک مورد در این هفته انجام نمی شود. برای خرید هر یک از این مجموعه های علاقمندان می توانند با ما تماس بگیرند؛ @seyedrohollahaminabadi @oldnewspaper
ثروت اطلاعات، فقرتوجه! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در جایی، جمله‌ای حکیمانه دیدم، حیفم آمد به راحتی از خیر آن گذشته و چیزی در خصوصش ننویسیم. «ثروت اطلاعات، فقر توجه به بار می‌آورد» 🔸در دورانی زندگی می‌کنیم، که روزانه حجم وسیعی از اطلاعات، اخبار و داده‌ها، بدون حساب و کتاب و بی‌آنکه بخواهیم، وارد فضای ذهنیمان می‌شود. 🔸 معمولاً ما در قبال این حجم از مطالب، دچار حس اقناع و بسندگی می‌شویم و نسبت به این ورودی‌ها هیچ‌‌گونه سخت‌گیری شناختی نمی‌کنیم. 🔸عادت کرده‌ایم یا ناخودآگاهِ ما را عادت داده‌اند در برابر این حجم بالای داده، منفعل و پذیرا باشیم. به یک معنا انبوه اطلاعات، فرصت تأمل و پرسش را از ما سلب کرده است. 🔸در برابر این هجوم بی‌وقفه، دانش پدیدارشناسی می‌تواند بصیرت‌هایی را در اختیار ما قرار دهد، که حواسمان را جمع‌تر کرده و پدیده‌های اطرافمان را با دقت بیشتری بپاییم. 🔸روش پدیدارشناسی به ما کمک می‌کند تا حدودی آسیب فقر توجه را با التفات و توجه ویژه به یک پدیده خاص، مرتفع کنیم. 🔸در این روش برای دقت روی یک پدیده، تمام مفروضات ذهنی و عادات شناختی را در حالت تعطیل درمی‌آوریم، و به نفس و ذات پدیده توجه می‌کنیم. 🔸سوال مهمی که در این توجه و تأمل پدیدارشناختی برای ما پیش می‌آید، آن است که دلیل «روی‌آورندگی» ما به این خبر، داده یا پدیده چیست؟ 🔸همین سوال مایه دقت و تشخیص و فهم ذات پدیده و کاری که آن خبر با شناخت ما می‌کند، می‌شود. 🔹اگر در هنگام مواجه شدن با خیل اخبار صادق و کاذب، به این سوال که چرا به آن خبر روی آورده‌ایم، پاسخ دهیم، می‌توانیم به شناختی واقعی‌تر دست یابیم. @jafaraliyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸مالک: عُدی، لشگر را آماده رزم شام کن. 🔸عُدی: با اجتماع نهروان (خوارج) چه می‌کنی مالک؟ 🔸مالک: طبق معمول مدارا «منم بندهٔ اهل بیت نبی ستایندهٔ خاک و پای وصی بر این زادم و هم بر این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم» (شاهنامهٔ فردوسی)
سودای بازیابی آن «مایِ جمعی» ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در شماره اول دوره جدید نشریه عصراندیشه، «سه جستار در تحلیل ایران پساحادثه» نوشته‌ام. سبک جستارنویسی، گونه‌ای تازه راه یافته به ادبیات نوشتاری فارسی است. 🔸من در این یادداشت خواسته‌ام با چنین سبکی به تحلیل فضای پس از اغتشاشات بپردازم. از خوانندگان گرامی خواستارم با چنین رویکردی این نوشتار را مطالعه و خوانش نمایند.