چرا مهدی نصیری را افراطی میدانیم؟
✍جعفرعلیاننژادی
🔸مهدی نصیری در یادداشت جدیدی به تحلیل موضعگیری منتقدانش پرداخته و نوشته است که اکثر انتقادات، متوجه موضعگیریهای افراطی او در دوران جوانی و ابتدایی روزنامهنگاریش بوده است. نصیری کم و بیش این انتقاد را پذیرفته و مدعی شده اگر من افراطی بودم، رهبر انقلاب هم افراطی است، چرا که از من افراطی حمایت میکرده است. وی در این خصوص به ذکر چندین خاطره با جزئیات پرداخته که در آن رهبری از او حمایت کرده است. در این یادداشت کوتاه قصد دارم بگویم اولا معنای افراطی بودن نصیری در دوران جوانیش چه بوده است، ثانیا چرا از چنین رفتاری، نمیتوان به نتیجهای که نصیری گرفته است، رسید. برای این منظور به چند نکته ساده اشاره میکنم.
🔺اول. سیره و رفتار رهبری در طول دوره زعامت خویش، مبتنی بر حمایت عمومی از مسئولین مستقر بوده است، تا هم به آنان جرأت تصمیمگیری داده و هم این اعتماد را در آنان ایجاد کند که در انجام مأموریت محوله، امکان تجربه راههای جدید و مسیرهای سخت و پرخطر نیز وجود دارد. دوره مسئولیت نصیری در کیهان، همزمان با رشد اندیشههای تجدیدنظرطلبانه سروش و سیطره حلقه فکری این جریان بر مؤسسه کیهان بوده است. طبیعی است معنای چنین حمایتی، دادن اطمینان و پشتگرمی به نصیری برای مقابله تمام قد با هژمونی جریان روشنفکری سکولار بوده است.
🔺دوم.حمایت رهبری از یک مسئول یا عنصر به معنای رضایت نسبت به تمام رفتارهای او نیست. نگاه کلنگر و مدیریت کلان جایگاه رهبری، اقتضا میکند ولی فقیه از حرکت کلی مسئول مستقر در صورت تطابق با ارزشهای کلان انقلاب اسلامی و حرکت کلی نظام و کشور حمایت کرده و نظارت بر رفتارهای جزئی مسئولین ر ا به نهادهای مرتبط واگذار کند. بیان نصیری در خصوص حمایت رهبری از وی، این تصور را ایجاد میکند که ولی فقیه با تمام رفتارهای آن دوره وی موافق بوده و آن را تأیید میکرده است. اگر مهدی نصیری چنین منظوری داشته باشد، باید در صدق بیان او شک کرد و فکر میکنم اشتباه نصیری در همین جا باشد که نتوانسته شأن و جایگاه رهبری را درک کند و دچار تفسیر به رأی یا تفسیر به نفع خود شده است.
🔺سوم. رفتار افراطی نصیری در آن دوره در نسبت با رفتار تفریطی وی در زمان حاضر معنادار شده است، چه اگر این تزلزل رفتاری نبود، آن رفتار نصیری جوان یا نصیری متقدم هم افراطی خوانده نمیشد. چنین تزلزل رفتاری نشان از بیمبنایی و تاثیرپذیری یک فرد دارد و مورد نصیری تجربه خوبی در اختیار ما قرار می دهد که بجای متاثر شدن از موضعگیریهای محکم یک فرد، مبنای معرفتی یا ریشه های باور او را ملاک انقلابی بودن یا نبودن بدانیم. باور عمیق به ارزشهای کلان انقلاب اسلامی میتواند منجر به استحکام و دوام در موضعگیری باشد. نمیتوان خود را مبنا قرار دارد و ارزشهای انقلاب اسلامی را با خود سنجید. چیزی که از نصیری انتظار میرفت همین بود که باور به ارزشهای انقلاب اسلامی داشته باشد، نه باور به ارزشهای خود.
🔺چهارم. استحکام روی مبانی نیز به معنای افراط نیست. اما عدم صبر و تحمل درحفظ مبانی و تغییر مبنا، منتقدین را تحریص میکند که نسبت به گذشته خوب احتمالی نیز موضع منفی گرفته و آن رفتار گذشته را نیز نمایشی بخوانند. گمان میکنم معنای افراطی بودن در آن زمان، همین نمایشی بودن و میل به تغییر مداوم مبانی و اصول باشد.
🔺پنجم. مهدی نصیری در مسیر ناامیدی قرار گرفته است. بازنمایی رسانهای پر بسامد اظهارات او علیه اصل نظام و شخص رهبری توسط جریانات معارض داخلی و خارجی، نشانه این ناامیدی است. برای نصیری که زبان و بیان رسانهای و ژورنالیستی را به خوبی درکی میکند، باید این سوال ایجاد شود که چنین بازنمایی رسانهای و چنین استقبال عجیبی، امری طبیعی نیست. برای مخاطبی که مجبور است به صورت مداوم اظهارات نصیری علیه نظام و علیه گذشته خودش را بشنود، شائبه همدستی نصیری با معارضین بوجود میآید. اصرار او بر ایجاد چنین فاصلهای و نزدیک شدن لحن او به ناسزا، هم به میزان خطاهای او در موضعگیریهایش میافزاید و هم او را منزویتر خواهد ساخت. نصیری هم میخواهد از این انزوا درآید هم آنکه مردم حرفهایش را بپذیرند. این تناقض نصیری را به معارضین بیشتر نزدیک میکند و از مردم دور. این مسیر، مسیر ناامیدی است.
🔸لینک یادداشت در فارس:
http://fna.ir/3cei6h
🔸آدرس کانال:
@jafaraliyan
🔸این یادداشت امروز دوشنبه در روزنامه فرهیختگان منتشر میشود. در این یادداشت نوشتهام چرا نباید فریب نمای ظاهری زندگی روزمره شهری در جامعه امروز را _که عنوان «شبهنمایش» بر آن گذاشتهام_، خورد. در فضای بعد از انقلاب اسلامی، یک جامعه واقعی وجود دارد که گاها با تب و تاب روزگار، میل به نامرئی شدن در زیست روزمره میکند، اما همیشه واقعیت خود را حفظ کرده و سر بزنگاه مرئی میشود. در این یادداشت سعی کردهام به کشف این واقعیت نامرئی برسم.
آدرس کانال:
@jafaraliyan
لینک یادداشت:
http://fdn.ir/page/237181/
جامعه نامرئی!
(کشف واقعیت نامرئی در جامعه «شبهنمایش»_ بخش اول)
✍جعفرعلیاننژادی
🔸اول.گیدوبور فیلسوف فرانسوی در کتاب جامعه نمایش، از یک جامعه مرئی حرف میزند که واقعی است اما ریشه در واقعیت ندارد. او به عنوان یک اندیشمند، مسألهای را در جامعه سرمایهداری شناسایی کرده است که بسیار طبیعی و واقعی شده است. آنقدر طبیعی شده که مورد سوال واقع نمیشود. بلکه برعکس کسی که این طبیعت ثانوی را زیر سوال ببرد، غیرعادی خوانده میشود. دوبور به زعم مردم این کشورها، یکی از همین عناصر آنرمال است. او میگوید ما مردم در یک طبیعت ثانوی زندگی میکنیم. طبیعتی که تصویر را بر مسند واقعیت نشانده و واقعیت را بر آن اساس ساخته است. در چنین جامعهای «نمایش» بر «توانش» اصالت مییابد. «شبیهسازی» بر «نقشیابی» اولویت مییابد و «نمود» بر «بود» چیره میشود.
🔸دوم. جامعه به عنوان مکان یا لوکیشن زندگی روزمره، تبدیل به «فضای بازنمایی» میشود. یعنی جایی که مردم در حال زندگی روزانه هستند اما ناخواسته در حال بازنمایی و شبیهسازیاند. در واقع این جامعه است که تبدیل به صحنه نمایش شده و مردم بدون اینکه بدانند در حال بازی کردن نقشهایی هستند که مال خودشان نیست. این صحنه به قدری برای مردم طبیعی شده که آنها خود بدون چندوچون کردن و زیرسوال بردن وضعیتشان، اقدام به «بازنمایی فضای» جامعه میکنند. اما، چه چیزی جامعه اصیل را تبدیل به جامعه نمایش کرده باقی است. به زعم بسیاری از متفکرین مطالعات شهری، روشهای تولید سرمایهداری و محصولات تولید شده، فضایی را بهوجود میآورند که منجر به از خودبیگانگی و شیءگشتگی آدمها میشود.
🔸سوم. توضیح آنکه تداوم نظام سرمایه داری در گروی انباشت سرمایه، و انباشت سرمایه وابستگی بی چون و چرایی به تولید انبوه کالا و محصول دارد. تولید انبوه نیز منطقا چیزی بیشتر از نیاز ضروری افراد و مردم را در بر می گیرد، حتی اگر بازارهای مصرفی در خارج از کشور مبدأ پیدا کند. این سیستم برای تداوم و حفظ خود ناگزیر از چاره اندیشی است. از همین جاست که سرمایه داری برای حفظ شرایط سودافزایی، نیاز به تولید فضا پیدا می کند. به بیان گویاتر ایجاد فضایی اجتماعی که مردم در آن فضا، کالاهای تولید شده را حتی بیشتر از میزان نیاز خود تهیه و مصرف کنند. در واقع کالا باید ارزشی بیش از نیاز مصرف ضروری برای افراد داشته باشد. از چه طریقی چنین چیزی ممکن می شود؟ با تبدیل کالا به نشانه این اتفاق می افتد.
🔸چهارم. اما ببینیم منظور از تبدیل کالا به نشانه چیست؟ مردم باید برای خرید کالاهای بیشتر ترغیب می شدند، چنین چیزی با تبلیغات ممکن می شد. یعنی باید کالاها جوری نشان داده می شدند که مصرف کننده مجاب می شد این کالا بهتر و بیشتر نیاز او را برآورده می کند. کالاهایی که از نظر کیفیت هم ممکن بود، تفاوتی با یکدیگر نداشته باشند اما از نظر بیشتر دیده شدن می توانستند با یکدیگر متفاوت باشند و ارزش بیشتری برای انتخاب شدن پیدا کنند. در واقع این نشان کالا بود که داشت کار می کرد. در واقع مردم به معنی واقعی کلمه بیشتر مصرف کننده نشانه های کالاها شدند تا اصل کالا ها. مصرف نشانه ها چنین معنایی دارد و منظور آن است که نظام ترجیحات مصرفی مردم از نیاز ضروری به اصل کالا تبدیل به نیاز نشانه ای از کالاها شد. یک کالا باید علاوه بر اینکه نیاز ضروری مردم را تامین می کرد، نیاز نشانه ای آنها را نیز پاسخ می گفت. «من یک ماشین لباس شویی دارم که همزمان هم لباس هایم را می شورد و هم فلان برند یا نشانه را دارد»
جامعه نامرئی!
✍ جعفرعلیاننژادی
(کشف واقعیت نامرئی در جامعه «شبهنمایش»_بخش دوم)
🔸پنجم. این چنین بود که نشان دادن و نمایش، به تدریج فرهنگ خاص خود را هم ساخت و تبدیل کالا به نشانه، یک فضای جدید را ایجاد کرد. فضای جدیدی که در آن رقابت در دیده شدن مزیت پیدا کرده بود. و اساسا فضا برای کالاهای بدون واسطه تصویر و نشانه، ضیق، محدود و ممتنع شد. در چنین فضایی بود که دانش مدرن نشانه شناسی سربرآورد. ایجاد دانش جدیدی به نام نشانه شناسی ناشی از تغییر فضای فرهنگی و اجتماعی بود. یک فرهنگ تصویری، نیاز به شناخت و شناسایی مسائلی که می آفرید نیز داشت. در واقع یک فضای جدیدی ایجاد شده بود که بازنمایی چیزها بر خود چیزها (فضای بازنمایی) اصالت یافته بود. حتی این بازنمایی تا حدی حاد و شدید شده بود که چیزهای جدید را نیز ساخته بود. مردم هم مصرف کننده نشانه ها شده بودند، هم تولید کننده نشانه ها(بازنمایی فضایی). شرکت های تولیدی نیز در یک رابطه معکوس نشانه های تولیدی مردم را تولید انبوه می کردند و این فرهنگ نمایشی را توسعه و تعمیق می دادند. یعنی هر اثر کوچکی که می پذیرفتند ، تبدیل به یک اثر بزرگ می کردند. صنعت مد اساسا در چنین کنش و واکنشی، بین تولید و مصرف نشانه ای ایجاد شد.
🔸ششم. اما نشانه ها با مردم چه می کنند؟ ایجاد این فرهنگ تصویری و نمایشی، یعنی تبدیل جامعه به «فضای بازنمایی» و تبدیل زندگی روزمره مردم به «بازنمایی فضای» جامعه، اساسا رابطه مردم با حقیقت و واقعیت را مخدوش کرد و این فضای تصویری شده، آن چنان عمیق و فراگیر شد که طبیعی پنداشته شد. در نشانه شناسی چنین مساله ای با عنوان مخدوش شدن رابطه دال با مدلول صورت بندی شد. یعنی نزد مردم، تصاویر و نشانه ها به عنوان دال، بجای اینکه به مدلول خود یعنی واقعیت آن نشانه ارجاع داده شود، به دال های دیگر یعنی تصاویر و نشانه های دیگر مربوط می شد. به عنوان مثال، یک برند گوشی یا یک مدل لباس از طریق مقایسه و شباهت یابی با یک برند یا یک مدل دیگر مفهوم می شد. به بیان دیگر همان ارزش نشانه ای مصرف، تعیین کننده و اعتباربخش بود نه ارزش واقعی مصرف آن. این مساله، یعنی قطع ارتباط بین تصویر و واقعیت، همانطور که گفته شد در سطحی گسترده تر، فرهنگی جدید بوجود آورد. جامعه نمایش این چنین شکل گرفت. این معضل تنها در سطح مصرف باقی نماند بلکه وارد روابط انسانی نیز شد.
🔸هفتم. زبان به عنوان ابزار روابط انسانی، تحت تأثیر این نظام نشانهای یا فرهنگ تصویری شده، اهمیت بی سابقه ای یافت. اهمیت زبان از این مساله ناشی می شد که کلمات یا جملات یا دال ها، تنها گزارش واقعیت نبود. یعنی کلمات بجای اینکه با ارجاع به واقعیتی که از آن می گوید،معنا شود، در یک ساختار زبانی خودبسنده و خود ارجاع، مدلول خود را می یافت. به بیان دیگر، حتی واقعیت خارجی، ماهیت زبانی پیدا کرده بود. گویی خارج از این ساختار زبانی هیچ واقعیتی وجود دارد و اساسا این زبان بود که واقعیت خارجی را می ساخت. بنابراین روابط انسانی به شدت تحت تاثیر این اهمیت یابی زبانی، از یک رابطه واقعی و خارجی به یک رابطه زبانی و نمادین مبدل شده بود. در این خصوص پیشرفت های بسیاری صورت گرفت و شاخه های مختلف دانش زبان شناختی شکل گرفت. زبانی شدن روابط اجتماعی، و به بیان گویاتر نشانه ای یا نمادین شدن روابط اجتماعی بر اهمیت گفتار می افزود. این تغییرات زبانی تا جایی پیش می رفت که حتی ساحت قدرت را متاثر می ساخت. انبوهی از مباحث حول موضوع "دیسکورس" که با یک تلقی غلط رایج به "گفتمان" ترجمه شده است، شکل گرفت. به هر حال فرهنگ اجتماعی تحت تسلط ساختارهای زبانی قرار گرفت. بحث های زبانی حتی مساله باور و شناخت را نیز دگرگون کرده بود و معیارهای سنجش صدق و کذب را دستخوش تغییر ساخت.
جامعه نامرئی!
✍ جعفرعلیاننژادی
(کشف واقعیت نامرئی در جامعه «شبهنمایش»_بخش سوم)
🔸هشتم. در چنین جامعه ای که تمام فضای ممکن بین انسان ها با اشیا و انسان ها با یکدیگر به واسطه نشانه و تصویر پر شده بود، مرزهای طبیعی سازی نیز تغییر می کرد. سرمایه داری متقدم که از طریق صادرات کالا به بازارهای خارج از خود، گسترش پیدا کرد، اکنون چاره ای نداشت، برای تداوم تسلط خود، بر اهمیت و اولویت صادرات نشانه ها بر کالاها بیفزاید. یعنی او نیاز داشت علاوه بر بالا بردن ارزش محصولات خود، بر ارزش نشانه ای محصولاتش نیز بیفزاید. شرط مهم تداوم نظام سرمایه داری منوط به حفظ روابط سلطه با کشورهای سلطه پذیر بود و این مهم در فضای جدید ممکن نبود مگر با سلطه ای نشانه ای. سلطه نشانه ای دو کارکرد عمده داشت اولا دارای کارکرد یا مصرف داخلی بود. یعنی به مردم کشورهای سرمایه داری القا می کرد، واقعیتی خارج از این نظام نشانه ای و نمایشی وجود ندارد و دنیا تماما دارای یک طبیعت ثانویه شده است که مدرنیته آن را ساخته است. به بیان آنتونیو نگری گویا سرمایه داری همه چیز را ساخته است، حتی طبیعت را و اساسا امکان خلق اثر یا واقعیتی خارج از این نظام وجود ندارد. ثانیا با هجمه نشانه ای، فرهنگ کشورهای ضعیف تر را مستعد تعمیق منطق وابستگی می کرد. به عنوان مثال قدرت نشانه ها در بسیاری از نقاط جهان تا حدی بود که فرهنگ آمریکایی یا اروپایی را بر فرهنگ های بومی فضل تقدم بخشیده بود.
🔸نهم. سرنوشت اکثر کشور ها باز تولید نشانه ها و نمادهای نظام سرمایه داری بود. این سرنوشت محتوم در اکثر کشورها با قلب ماهیت جامعه واقعی به جامعه نمایش، ممکن می شد. به معنای دیگر با نامرئی سازی حقیقت جوامع و مرئی سازی واقعیتی ناواقعی، یعنی تصاویر و نشانه ها این بستر شکل می گرفت. این جوامع تحت تاثیر فضای بازنمایی محصولات سرمایه داری، کم کم ارتباط واقعی خود را با ریشه ها از دست می دادند. مردم نیز در چنین وضعیتی، اقدام به بازنمایی همین فضا در زندگی روزمره، روابط اجتماعی، گفتار عمومی و فرهنگ شهری و روستایی می کردند. شاید تنها معارض این فضای جدید، ایجاد یا تشکیل جامعه ای حقیقی بود که در آن امکان اخلال بین واقعیت و تصویر یا دال و مدلول بسیار سخت و مشکل باشد. باید جامعه ای غیرطبیعی (نمایشی نشده) بوجود می آمد که اساسا امکان پرسش و سوال از این جامعه بیگانه با واقعیت، مهیا شود. جامعه ای نامرئی برای نظام سرمایه داری که مدت هاست از آن فاصله گرفته و دستگاه محاسباتی اش، سواد فهم سازوکارش را از دست داده است. به گمانم جامعه بوجود آمده بعد از وقوع انقلاب اسلامی چنین فضایی را تولید کرد. فضایی غیر نمایشی، اصیل و حقیقی که واقعیت های آن را مردم با حضور در میدان می ساختند. نه یک حضور نمادین، نمایشی، کارناوالی، قابل مصادره و غیرواقعی که یک حضور به هنگام، حقیقی، جدی، کارساز و تعیین کننده بود.
🔸دهم. در چنین جامعه نامرئی برای نظام سرمایه داری، امکان تغییر ماهوی بدلیل ناتوانی دستگاه محاسباتی او، ممکن نبود، اما امکان تغییر صوری ممکن بود. تغییرات صوری در سطوح شهری تاحدودی شکل گرفت. فضاهای بازنمایی نظام سرمایه داری ایجاد شد، حتی در برخی موارد و در برخی برهه ها روابط اجتماعی نیز قلب ماهیت داد، فرهنگ عمومی و رفتار شهری در سطح مرئی خیابان و کوچه ها، شباهت به جامعه نمایش یافت، اما در بهترین حالت یک جامعه "شبه نمایش" تولید کرد. به گمان نگارنده این سطور مساله اصلی ما در این روزها همین تغییر صوری فضای اجتماعی است که می توان آن را با مفهوم "جامعه شبه نمایش" شناسایی کرد. از این نظرگاه حتی می توان "رفتار پوششی" مردم را مورد تحلیل قرار داد. در برخی آنات، مظاهر کم حجابی، کشف حجاب و حتی کشف بدن به میزانی قابل تامل بالا می رود، نگرانی هایی ایجاد می شود. تحلیل هایی مبتنی بر این نگرانی ها صورت می گیرد. وضعیت اجتماعی بسیار سیاه و غیرقابل بازگشت تصور می شود، اما به نظر باید توجه داشت، تحلیل مبتنی بر یک وضعیت شبه نمایشی شده ، نمی تواند ماهیت واقعی جامعه ایرانی را گزارش کند. در زیر تصویر این جامعه شبه نمایشی شده، یک جامعه نامرئی و واقعی وجود دارد که نه دستگاه محاسباتی نظام سرمایه داری می تواند او را دیده و تحلیل کند، نه فهم و تحلیل کسانی که در این لایه رویین و سطحی باقی مانده اند.
گزارش یک نشست در مورد کتابی ارگانیک
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸نشست نقد و بررسی کتاب «درآمدی بر اندیشه فرهنگی آیتالله خامنهای» نوشته مهدی جمشیدی امروز دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه در نمایشگاه کتاب برگزار شد. دوست و برادر عزیزم محمدحسین ضمیریان به همراه آقای ابوالفضل اقبالی و بنده نکات و نقدهایی خود راجع به کتاب را بیان کردیم و آقای جمشیدی یک به یک به سوالات مطرح شده پاسخ گفتند.
🔸مهدی جمشیدی در این کتاب سعی کرده است پارهگفتارهای فرهنگی مقام معظم رهبری را که بیش از ۱۵هزار صفحه بوده، با همت، تلاش مضاعف و ممارست کمنظیر در قالبی منظومهوار و با سبکی منحصربهفرد روایت کند. این روایت نشان میدهد چرا مقام معظم رهبری دارای یک نظریه مختار فرهنگی است که از دل یک تعامل منطقی بین معرفت دینی و تجربه رهبری نظام، درآمده است.
🔸 در این نشست نیز گفتم چرا کتاب جمشیدی نسبت به دیگر آثار موجود، برتری دارد. به نظرم این برتری ریشه در دغدغه وجودی بیست و چند ساله او نسبت به گفتارها و بیانات رهبری دارد. این کتاب ثمره یک دغدغه وجودی ارگانیک، یک ارتباط باطنی و نوعی همافقی بیست و چندساله با اندیشه رهبری بوده است.
🔸بنده به دوستان علاقمند آشنایی با نظریه فرهنگی رهبری توصیه اکید میکنم، هر چه زودتر این کتاب را دست گرفته و مطالعه نمایند. نه یک مطالعه سرسری، بلکه یک مطالعه متأملانه و مسألهمحور. فشردگی مفاهیم در این کتاب تا حدی است که میتواند به صورت بالقوه پاسخ مسألههای فرهنگی روزمره را پوشش دهد. منتها شرط آن، مطالعه صبورانه و درنگآمیز است.
آدرس کانال:
@jafaraliyan
علیانخوانی(۳): تجربه طبیعی همافقی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در مورد اهالی روستا عموما گفته میشود، مردمانی پاک، صادق، خوشنیت، بی شیلهپیله، خودمانی، همسایهآشنا، دردآشنا، همدل، همیار، همراه ، همغم و بساز هستند. اما من در این یادداشت کوتاه میخواهم بگویم، مردم روستا از یک آگاهی محیطی ارگانیک برخوردارند که اهالی روستای علیان هم تجربه کردهاند. برگ دوم کتاب علیان را اختصاص به تجربهای میدهم که این آگاهی محیطی در اختیارم قرار داده است و میتوان نام آن را «همافقی» گذاشت.
🔸در بسیاری از بیانها و گفتارهای جدید اصطلاحی خودنمایی میکند که قبل از این کمتر مورد توجه بود، هرچند مفهوم آن موجود بود، اما وضع یک کلمه برای آن نسبتاً جدید است. منظورم کلمه «همافقی» است. برای ما شاید درک مفهوم این تعبیر اندکی دور بوده و دیریاب باشد. ایدهای که به ذهنم برای نزدیکسازی مفهوم «همافقی» میرسد، آمیخته با یک مثال عینی است. اگر فرض کنیم همه ما انسانها از یک میدان دید مجزا برخورداریم، در صورتی میتوانیم همافق شویم که به یک اشتراک در میدان دید برسیم. فرض کنید بتوانیم هر نگاه ما به انتهای این میدان دید مانند شیار نوری، قابل رؤیت باشد. اینگونه شاید تعقیب نگاهها راحتتر باشد، هر نگاهی مانند شیار نوری به یک افق دوردست متصل میشود. گمان میکنم «همافقی» همین تعقیب نگاههای مجزا باشد، تا جایی که به یک خط افقی در انتهای میدان دید میرسند. اگر این شیارهای نور در انتهای میدان دید سازنده یک خط ممتد باشند، میتوانیم بگوییم، همافق شدهایم.
🔸 برای ماها شاید خیلی سخت باشد که مانند یکدیگر فکر کنیم یا ببینیم، اما حتماً میتوانیم به یک افقمشترک برسیم. مسأله از جایی شروع میشود که میدان دیدمان یا کور میشود یا محدود. اصطلاح «افقگشایی» بر همین مبنا یعنی زدودن موانع محدودیت میدان دید. افقگشایی میدان دیدمان را وسیعتر و شفافتر میسازد. افقگشا باید نگاهمان را کلیتر، عمومیتر و جامعتر سازد. باید از درگیری با واقعیتهای خرد رهایمان سازد، یا به ما مهارت تبدیل واقعیت خُرد به واقعیات عام، کلی و جامع را بیاموزد.
🔸این مهارت به طور ارگانیک در محیط روستایی بوجود میآید. در روستا هر امر جزئی یا واقعیتکوچک، یک امر کلی، عام و عمومی تلقی میشود. هر مسأله کوچک و جزئی برای افراد، مسأله کل اهالی تلقی میشود. البته منظورم سرک کشیدن در زندگی خصوصی افراد نیست، منظورم مسائل و اختلافات جزئی روستاییان است که به سرعت با یک عزم جمعی حل میشود. کوچکی محیط روستا، آگاهی محیطی را نیز کوچک نمیکند، بلکه توفیقی اجباری برای همافقی، اشتراک در مسائل و حل و فصل جمعی اختلافات حاصل میکند.
🔸در روستا حرفهای ریشسفیدان بهتر خوانده میشود. چون آنها مبتنی بر همین تجربه آگاهانه محیطی، توانایی افقگشایی و تبدیل زاویه نگاههای متفاوت به یک خط افقی ممتد در میدان دید مشترک را دارا هستند. یکی از ریشههای چنین سازوارگی وسیع بودن میدان دید روستاییان است. تا چشم کار میکند، نگاه روستایی بیمانع به خط افقی اتصال زمین و آسمان میرسد. به برکت درک همین اتصال زمین و آسمان هم هست که نوعی آگاهی محیطی ارگانیک در آنان بوجود میآید. آنان بیوقفه در هر عمل زمینی، از کشاورزی و دامداری، یک نگاه به پایین و یک نگاه به بالا دارند. حضور خدا را در همهجا راحتتر حس میکنند و همین امر افق نگاه روستایی را به طور طبیعی، الهیتر میکند.
🔸 من یک روستاییم و فکر میکنم برای همافقی در شهر نیاز داریم، هر امر جزئی و منحصر به یک فرد را یک امر کلی و متعلق به همه افراد بدانیم. هر چند موانع فیزیکی شهری، اجازه شکلگیری ارگانیک آن آگاهی محیطی را نمیدهد، اما امکان مهاجرت به آن نگاه همچنان وجود دارد. میتوانیم در شهر هم روستایی باشیم، به شرط آنکه همافق شویم. #علیان
آدرس کانال:
@jafaraliyan
یادداشت #اقتباسی(۱): نفاق دولتی!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺استاد بزرگوار آقای دکتر مهدویزادگان، اخیراً در یک صحبت دوستانه، از پدیدهای تحت عنوان «نفاقدولتی» یاد کردند. من از ایشان خواستم، اجازه دهد در یادداشتی اندکی به این موضوع بپردازم.
🔺یکی از آسیبهای کموبیش قابل توجه در خصوص بیانات ولیفقیه خطاب به کارگزارن حکومتی، قلب ماهیت و کماثرسازی این بیانات در برخی دستگاههای اجرایی است. البته این آسیب نه متوجه ظاهر کلام یا اصل بیان که مربوط به قلب معنا، منظور و مراد آن است.
🔺واقعیت آن است که در انتخابات ۱۴۰۰ تصمیم مردم مبتنی بر زدودن چهره نفاق از ظاهر دستگاه اجرایی بود و همین اتفاق هم افتاد، در عین حال برخی دستگاههای اجرایی همچنان در باطن خود دچار کردارهای نفاق آلود بودند. منظور از عمل نفاق آلود، اقداماتی است که چابکی و کارآمدی را از برخی کارکنان آن دستگاه اجرایی گرفته و آنان را وادار به انواع و اقسام کردارهای کاذب با بهرهوری پایین کرده است.
🔺در این یادداشت میخواهم به برخی از این کردارهای نفاقآمیز اشاره کنم. طبیعی است که مدیران بالادستی در راستای ماموریت آن سازمان، در پی پیادهسازی اهداف نظام و دولت بوده و از نیروهای پایینرده خود انتظار کارآیی، عمل موفقیت آمیز و پیشرونده دارند.
🔺 معمولا هم اینگونه است در جابجایی دولتها، اکثر مدیران بالارده تغییر میکنند، اما کادر اجرایی بی تغییر میماند. بنابراین فرض ما آن است که مدیر بالادستی در پی پیادهسازی اهداف والای نظام و دولتی است که مردم آن را انتخاب کردهاند و میخواهد دستگاه زیرمجموعه آنان هم کارآمد باشد، اما لزوماً این اتفاق نمیافتد. به نظر میآید میتوان برخی از این گیروگرفتها، کژکارکردیها و ناکارآمدیها را با تعبیر «نفاقدولتی» تعریف کرد. به چند دسته از اینگونه رفتارها اشاره میکنیم.
🔸الف. امتیازخواهان، کسانی که در ازای حمایت بیوقفه و غیرعادی از مدیر بالادستی، از او انتظار امتیازات ویژه دارند. این دسته عموما اکثر وقت اداری خود را به پرسهزدن دور و ور اتاق رئیس، یا خبرگیری از مدیر دفتر میگذارند. آنها در ازای خدمات علیحده خود به مدیر، مدیر را در یک رودربایستی قرار داده و از او انتظار دارند برخی ناکارآمدیهایشان را نادیده بگیرد.
🔸ب. منفعتجویان کسانی که بیزار از مواجه شدن با مدیر هستند، آهسته میآیند و آهسته میروند مبادا کارسنگینتری از آنچه برایشان تعریف شده، روی دوششان بار شود. این افراد عموماً ابایی از ترجیح منافع شخصی به اهداف سازمانی ندارند و طوری رفتار میکنند که گویی ماشین یا رباتی بیاختیار، بیهوش و بیابتکار هستند.
🔸ج. مخالفان پنهان گروهی دیگر هستند که اساساً با تغییر جهتگیری آن سازمان در دوره مدیریت جدید مخالف بوده اما مخالفت خود را پنهان کرده و دست به کارشکنی میزنند. در ظاهر رفتاری بلهقربانگویانه به مدیر دارند اما در اجرای دستورات به هر لطایفالحیلی کارشکنی میکنند.
🔸د. زیرآبزنان گروهی دیگر هستند که از حسادت کارآمدی دیگران، انواع متدهای صفحهگذاشتن، اتهامزنی و برچسبزنی را بدون جاگذاشتن ردپایی از خود، علیه نیروهای کاری بکار میگیرند.
🔸جمعبندی: به این دسته از افراد، گروههای دیگری را هم شاید بتوان اضافه کرد، اما به عنوان نتیجهگیری باید بگویم ماحصل اقدامات این چهاردسته، قفلشدگی کارها، باقی ماندن تصمیمات بزرگ در سطح شعارها و ادعاهای کلان، حفظ شرایط موجود به هر قیمت و امتناع تحول و تغییر مثبت خواهد بود. این چهار دسته با وجود تعداد کم، تاثیرات مخربی روی عملکرد سالم دستگاهها میگذارند و در برابر هر نوع فشار مدیر بالادستی برای تغییر و تحول، مقاومت کرده و شیوههای جدید کارشکنی را پیدا میکنند. مبارزه با پدیده نفاق دولتی بسیار سخت است، اما شدنی است. در یادداشت دیگری به دلایل شکلگیری مدلهای مختلف آن را پرداخته و راههای مبارزه با آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
آدرس کانال:
@jafaraliyan
متنْآگاهی|جعفرعلیاننژادی
علیانخوانی(۳): تجربه طبیعی همافقی ✍ جعفرعلیاننژادی 🔸در مورد اهالی روستا عموما گفته میشود، مردم
این یادداشت روز گذشته در خبرگزاری مشرقنیوز منتشر(بازنشر) شد.
لینک یادداشت:
mshrgh.ir/1490718