ترامپ نبرد، هریس باخت
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍️ محمدجواد اخوان
در مورد نتایج انتخابات ریاستجمهوری امریکا، تحلیلهای گوناگونی در رسانههای دنیا مطرح شده و این سؤال مطرح است که چگونه به رغم بسیاری از پیشبینیها و نظرسنجیها، ترامپ پیروز شد. در بیشتر تحلیلها تمرکز روی آرای الکترال کالجهای انتخاباتی و بهویژه در چند ایالت سرنوشتسازی است که نتیجه انتخابات را در نهایت به سود ترامپ رقم زده است.
البته درست است که ماهیت غیرمستقیم انتخابات امریکا ایجاب میکند که آرای الکترال مبنای مقایسه قرار گیرد، اما نباید فراموش شود که در انتخابات فعلی، مجموع آرای مستقیم ترامپ هم از هریس پیشی گرفته و در واقع بعد از مدتها یک رئیسجمهور از حزب جمهوریخواه توانسته با آرای الکترال و عمومی پیروز شود.
ازاینرو، مقایسه آرای عمومی این دو نامزد نیز حائز اهمیت است. در چند سال اخیر میزان قطبیت اجتماعی جامعه امریکا افزایش چشمگیری داشته و معمولاً آرای عمومی دو نامزد اصلی فاصله اندکی (در حد چند درصد) با یکدیگر دارد. چنانکه در انتخابات اخیر ترامپ ۷۶ میلیون و ۴۲۷ هزار رأی (۱/ ۵۰ درصد) و هریس ۷۳ میلیون و ۷۳۴ هزار رأی (۳/ ۴۸ درصد) کسب کردهاند.
مقایسه این اعداد با اعداد مشابه در انتخابات قبلی مفید است. در انتخابات سال ۲۰۲۰، بایدن ۸۱ میلیون و ۲۸۳ هزار و ۵۰۱ رأی (۴/ ۵۱ درصد) و ترامپ ۷۴ میلیون و ۲۲۳ هزار و ۷۵۵ رأی (۴۷ درصد) به دست آوردند. به زبان ساده هرچند حدود ۲ میلیون به آرای ترامپ افزوده شده، اما هریس حدود ۸ میلیون ریزش رأی نسبت به آرای بایدن در دوره قبل داشته است. این ریزش قابلتوجه آرا به سبد ترامپ نرفته و او هم به رغم فعالیتهای بسیار کارزار انتخاباتیاش، موفق نشده رشد چشمگیری داشته باشد، پس چه اتفاقی افتاده است؟
هرچند نسبت دقیق مشارکت در انتخابات ۲۰۲۴، هنوز اعلام نشده است، اما روشن شده که بهطور قابلتوجهی کمتر از سال ۲۰۲۰ و حتی کمتر از انتخابات ۲۰۱۶ است. چه شده که تعداد کل رأیدهندگان از ۱۵۸ میلیون نفر در سال ۲۰۲۰ به ۱۵۲ میلیون در سال ۲۰۲۴ رسیده و این در حالی است که تعداد واجدان شرایط رأی دادن در امریکا از ۲۴۰ میلیون در سال ۲۰۲۰ به ۲۴۴ میلیون در سال ۲۰۲۴ افزایش یافته است. در واقع نکته کلیدی در همین کاهش مشارکت است که نشان میدهد برخی از کسانی که پیشتر رأی میدادهاند، اکنون از آن پشیمان و از چرخه مشارکت خارج شدهاند.
مطالعه تاریخ انتخابات به ما میگوید که عمده رقابت انتخاباتی و تفاوت گفتمان نامزدها حول مسائل داخلی امریکا صورت میگیرد و دغدغه اصلی رأیدهندگان امریکایی معمولاً مسائل روزمره خودشان است و چالشهای جهانی یا سیاست خارجی امریکا در درجه اهمیت بسیار پایینتری قرار دارد. در ادوار گذشته شاید تنها مصداق معارض این قاعده، انتخابات سال ۱۹۸۰ است که جیمی کارتر به دلیل ناکامی در پرونده سفارت و حمله به طبس از رقیب خود ریگان شکست خورد.
برخی تحلیلگران معتقدند ریزش ۱۰ درصدی آرای هریس که شکست او را سبب شد، ناشی از رویکرد او و دولت بایدن به جنگ غزه و حمایتهای بیچونوچرای کاخسفید از نسلکشی صهیونیستها در یک سال اخیر است. علاوه بر ریزشی که در آرای مسلمانان امریکا در برخی ایالتها مشهود است، بخشی از پایگاه رأی سنتی دموکراتها در میان جوانان و نخبگان نیز نسبت به این سیاستها موضع دارند.
بهطور مشخص میتوان به نظرسنجیهای معتبر برای واکاوی این ادعا مراجعه کرد، بهعنوان نمونه سال گذشته نظرسنجیای در دانشگاه هاروارد انجام گرفت که نتایج تأملبرانگیزی داشت. این پیمایش نشان میداد ۵۱ درصد از جوانان بین ۱۸ تا ۲۴ سال امریکایی معتقدند راهحل نهایی خاتمه دادن به درگیری اسرائیل و فلسطین این است که «اسرائیل پایان یابد و اراضی فلسطینی اشغالشده به حماس داده شود تا یک کشور واحد فلسطینی در آن تأسیس کند.»
جالب اینجاست که این عدد در گروههای سنی بالاتر کاهش قابلتوجهی دارد. همچنین ۶۰ درصد از همان گروه سنی (۱۸-۲۴) امریکایی معتقدند عملیات طوفان الاقصی و حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل، نتیجه طبیعی ستمهایی است که اسرائیل طی دهههای گذشته بر فلسطینیها روا داشته است. همین میزان (۶۰ درصد) در همین گروه سنی معتقدند «یهودیها ظالم هستند» و اسرائیل مرتکب نسلکشی شده است.
چنین نظرسنجیهایی بهخوبی نشان میدهد که بیزاری از صهیونیسم در نسل موسوم به Z در جامعه امریکا رشد چشمگیری داشته و این در حالی است که رسانههای جریان اصلی روایت همسو با صهیونیستها را به مخاطبان عرضه میکنند. پس اگر ادعا کنیم که هریس نه به ترامپ، بلکه به اشتباه دولت بایدن در جنگ غزه باخت، گزافه نگفتهایم.
💠 @mjakhavan
پایان تحقیر ملی ایرانیان با بسیج
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍️ محمدجواد اخوان
استعمارگران در مواجهه با سرزمینهای هدف استعمار با ترفندهای مختلفی وارد میشدهاند و در این میان برای کنار زدن ملتهایی که سابقه تمدنی داشتند، راهبرد «تحقیر» را در پیش میگرفتند. تحقیر ملت ایران با این هدف دنبال میشد تا اندک زمینههای ایستادگی اجتماعی در برابر استعمار و سلطه بیگانه از میان برود. بهطور مشخص مطالعه تاریخ معاصر نشان میدهد که از ابتدای قرن سیزدهم هجری شمسی خورشید عزت ملی ایرانیان رو به غروب نهاد و متأسفانه دو سلسله حاکم بر این سرزمین یعنی قاجار و پهلوی نهتنها در مقابل این انحطاط مقاومتی نکردند، بلکه خود به نحوی شتابدهنده این تحقیر ایرانیان نیز بودند.
از ۲۰۰ سال قبل، با نفوذ هرچه بیشتر قدرتهای استعماری و بهویژه شکست در جنگهای ایران و روس- که سرآغاز روندی از تحقیر ملی ایرانیان بود- شاهد تکاپوی آشکار و پنهان استعمارگران برای سلطه هرچه بیشتر بر این سرزمین و تحمیل تحقیر و ذلت بزرگ وابستگی به ملت ایران بودهایم و معالاسف در مقابل، حکمرانان وقت عملاً با این روند نهتنها مقابله نمیکنند، بلکه به نحوی در آن شریک جرم هستند. اندک تلاشهایی که توسط علمای مبارز و وطنخواهان آزاده در راه مبارزه با استعمار و نفوذ بیگانه دنبال میشد با توطئه شبهروشنفکران وابسته خنثی میگردد.
امضای عهدنامههای گلستان و ترکمانچای میان ایران و روسیه و واگذاری بخشهایی از قفقاز و سرزمینهای شمال ارس، معاهده پاریس و جدایی هرات و غرب افغانستان کنونی از ایران، قرارداد گلداسمیت و جدایی بلوچستان خاوری (پاکستان کنونی) از ایران، اعطای امتیازات فراوان به رویتر انگلیسی، امضای معاهده «آخال» میان ایران و روسیه و واگذاری ترکمنستان امروزی، اعطای امتیاز تنباکو به تالبوت، امضای قرارداد نفت دارسی و واگذاری امتیاز نفت ایران به انگلیس و قرارداد ۱۹۱۹ و تحتالحمایگی ایران از سوی انگلستان بخشی از مصادیق تحقیر ملی ایرانیان در دوره قاجار بوده است.
اوج تحقیر ملی ایرانیان آن بود که برای اولینبار در طول تاریخ ۳هزارساله این سرزمین یک سلسله - یعنی پهلویها - با مهرهچینی بیگانه بر سر کار آمد و مطیع اوامر و طراحیهای تجویزشده از لندن و پاریس و بعدها واشینگتن برای ملت مظلوم ایران و دیگر ملتهای منطقه بود. چه تحقیری برای ملتی که روزگاری طولانی بر بخشهای متمدن کره خاکی نفوذ داشته است از این بالاتر که مهرههای گماشته سرنوشت او را در اختیار گیرند و مطابق میل و منافع غرب از تمامیت ارضی و منافع مادی این سرزمین چشمپوشی کند.
علاوه بر روی کار آمدن رضاشاه پهلوی با هدایت انگلیسیها، قرارداد ۱۹۳۳ و تمدید امتیاز انگلیسیها بر نفت، سیاست استعماری کشف حجاب، اشغال ایران و انتصاب محمدرضا پهلوی از سوی متفقین، کودتای ۲۸ مرداد بر ضد دولت ملی، انقلاب سفید شاه در راستای تأمین منافع حداکثری برای غرب، تصویب حق کاپیتولاسیون برای امریکاییها و جدایی بحرین از ایران نمونههایی از تحقیر ملی ایرانیان در دوره پهلوی است. بدینترتیب تحقیر ملی ایرانیان که با هدایت و حمایت استعمارگران و عاملیت گماشتگان پهلوی تا نیمه قرن چهاردهم هجری شمسی توسعه مییافت، روزبهروز تشدید میشد و ایرانیان را به ملتی وابسته و خودباخته تبدیل میکرد.
آنچه این روند تلخ و نامطلوب را منقطع ساخت، نهضتی بود که اتفاقاً از ژرفای هویت اسلامی ملی ایرانیان برخاسته بود و عزت و استقلال همهجانبه ملت ایران را مطالبه میکرد. آنچه در کلام و راه امام خمینی (ره) برجسته بود، پاسخی به سرخوردگی و تحقیر یک ملت سرافراز بود که بههیچوجه خودباختگی و ذلت را نمیپذیرفت. انقلاباسلامی روحیه عزتطلبی خفته ایرانیان را بیدار و مسیر تاریخ را عوض کرد.
هرچند در سال ۱۳۵۸ و ایستادگی امام و امت در برابر امریکا، کاخسفید با تهدید نظامی میخواست روند پیشین تحقیر ایرانیان را احیا کند. تصور امریکا این بود که با تهدید و فشار، ایران همچون دوره قاجار و پهلوی تسلیم میشود و راه نفوذ مجدد در این کشور هموار خواهد شد. اما امام خمینی (ره) با فرمان تأسیس بسیج مستضعفین، قدرت ملی بیدارشده ایرانیان را به رخ غرب کشید و این عملاً پایانی بر ۱۵۰ سال تحقیر ایرانیان از سوی سلطهگران بود. در طول این ۴۵ سال همین تفکر بسیجی در ابعاد مختلف عزت ملت ایران را به ارمغان آورده و پسازاین نیز چنین خواهد بود، انشاءالله.
💠 @mjakhavan
عبرتی که از وینوگراد گرفته نشد
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
بالاخره همانگونه که پیشبینی میشد، رژیمصهیونیستی با اعلام آتشبس، از مرزهای لبنان عقبنشینی کرد و دو ماه تهاجم بینتیجه متوقف شد. هرچند نتانیاهو مدعی است که آتشبس موقت است و تلاش میکند پرونده جنگ مختومه نباشد، اما تصریح آموس هوکشتاین، فرستاده ویژه امریکا به لبنان بر دائمی بودن آتشبس، نشانگر آن است که امریکاییها تمایلی به ادامه پشتیبانی ماشین جنگی اسرائیل ندارند و به دنبال بستن این پرونده هستند.
حدود سه ماه قبل که حملات ارتش رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان شدت گرفت و نخستین نشانههای شعلهور شدن جنگ جدید نمایان شد، مهمترین دستورکار اسرائیلیها در تهاجم به لبنان، تحقق آرزویی بود که از سال ۲۰۰۶ بر دل صهیونیستها مانده بود. در جنگ ۳۳ روزه هدف اسرائیل، در هم پیچیدن طومار مقاومت در لبنان بود که نهتنها این آرزو محقق نشد، بلکه حزبالله طی دو دهه گذشته به سازمانی فراملی و قدرت تأثیرگذار منطقهای ارتقا یافت.
عقده شکست از حزبالله در طول این سالها، همچنان بر دل صهیونیستها بود و شاید به همین دلیل بود که برخلاف اختلافنظری که در مورد حمله به غزه در درون نخبگان جامعه صهیونیستی وجود داشت، در تهاجم به شمال تقریباً اجماعنظر حاکم بود. همچنین نقش ویژه حزبالله در تقویت سایر اضلاع مقاومت در فلسطین و یمن نیز صهیونیستها را به این جمعبندی رساند که پیروزی در غزه بدون نابودی حزبالله ممکن نیست، ازاینرو با آنکه پرونده جنگ غزه هنوز مفتوح بود، ماشین نظامی خود را بهسوی شمال گسیل داشتند تا این بار برای همیشه کار مقاومت لبنان را یکسره کنند.
نوع استراتژی تهاجمی اسرائیل در جنگ اخیر تنها معطوف به سازمان مقاومت نبود، بلکه در کنار ضربه به حزبالله، کوچ اجباری شیعیان حامی مقاومت از جنوب لبنان را دنبال میکردند تا محیط اجتماعی مقاومت نیز نابود شود.
ضربات سنگینی که در روزهای نخست جنگ به بیروت و ضاحیه وارد شد و نیز شهادت جمعی از فرماندهان مجرب حزبالله و بهویژه شهید سیدحسن نصرالله و شهید سیدهاشم صفیالدین، این امید کاذب را در تلآویو ایجاد کرد که کار حزبالله رو به اتمام است و دیگر مقاومت از زیر بار این ضربات کمر راست نخواهد کرد.
به رغم دو ماه بمباران بیامان هوایی با مخربترین سلاحهای ساخت امریکا و نیز ورود زمینی، ماشین جنگی زرهی اسرائیل به جنوب، نهتنها پیشروی قابلاعتنایی حاصل نشد، بلکه پاسخ موشکی مقاومت افزایشی شتابناک داشت. بدینترتیب نهتنها آوارههای الجلیل به خانههای خود بازنگشتند، بلکه بحران آوارگی به حیفا و حتی پیرامون تلآویو رسید.
نتانیاهو در سخنرانی خود در خصوص آتشبس در ضمن اعلام دلایل اتخاذ این رویکرد، به نکتهای مهم اشاره کرد و یکی از دلایل آتشبس را «لزوم تقویت نیروهای نظامی اسرائیل و غلبه بر موانع تسلیحاتی» ذکر کرد. واقعیت آن است که مقاومت مثالزدنی در غزه و جنوب لبنان نهتنها زرادخانههای اسرائیل را تقریباً خالی کرد، بلکه کمکهای تسلیحاتی سرشار امریکا و غرب نیز عملاً مشکل اسرائیل را حل نکرده و اینک ادامه جنگ برای اسرائیل دیگر ممکن نبود. این در حالی است که غزه از سالها پیش و لبنان نیز از ابتدای جنگ در محاصره شدید قرار دارند، بااینحال توانستهاند با استقامت توان دشمن صهیونیستی را از کار بیندازند.
بدینترتیب نهتنها مقاومت اسلامی در لبنان نابود نشد و حامیان حزبالله لبنان را ترک نکردند، بلکه حزبالله اراده خود را بر رژیم صهیونی تحمیل کرد و سرنوشت جنگ مشابه جنگ ۳۳ روزه رقم خورد. هرچند در پایان جنگ ۳۳ روزه، کمیته «وینوگراد» دلایل شکست در جنگ را برای اسرائیلیها بررسی کرد، اما گویا این گزارش در تلآویو موجب عبرت نشد. در این گزارش تصریح شده بود «وارد شدن به جنگ بدون در نظر گرفتن استراتژی خروج، یک اشتباه وحشتناک بود.» اینک نیز نتانیاهو درحالیکه در باتلاق غزه گرفتار بود، رژیم را درگیر جنگی سهمگینتر کرد و به رغم هشدارهای برخی هممسلکهایش، به این مسیر ادامه داد تا نهایتاً همان تجربه تلخ را برای رژیم صهیونی رقم بزند. حتی اگر بر فرض، آتشبس هم دوام نیابد، باز نتیجه همین خواهد بود و نابودی مقاومت اسلامی لبنان خیالی خام بیش نیست. حزبالله زنده است و زنده خواهد ماند.
💠 @mjakhavan
در «عُسر»ها منتظر «یُسر»ها باشید
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
در آن سحرگاه زمستانی بهمنماه، هواپیما هرچه به آسمان کشور مقصد نزدیکتر میشد، بر دلهره و هیجان مسافران افزوده میشد. هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ شرکت هواپیمایی ایرفرانس که با پرواز شماره ۴۷۲۱ فرودگاه شارل دوگل فرانسه را نیمهشب ترک گفته بود، با آنکه ۴۰۰ صندلی داشت، اما ۲۵۰ صندلی آن خالی مانده بود. بااینحال اکثر حدود ۱۵۰ نفر خبرنگار و فعال سیاسی داخل هواپیما در فکر وضعیتی بودند که تا ساعتی دیگر انتظارشان را میکشید؛ برخی مشعوف از بازگشت پیروزمندانه و برخی دیگر مضطرب از هزاران توطئه محتمل. برای بسیاریشان لابد این سؤال مطرح بود که امام اکنون چه حسی دارد؟ در مخیله برخیشان این بود که او ۱۵ سال از وطن دور بوده و اکنون که با افتخار به آغوش مردمش بازمیگشت، حتماً مانند آنها در پوست خود نمیگنجد یا آن دیگران نیز به قیاس خود، او را اندیشناک از مخاطرات پیش رو میدانستند.
مهمانداران به نقل از خلبان اعلام کردند که وارد آسمان ایران شدیم که بالاخره خبرنگاری دل را به دریا زد و از امام پرسید: «اکنونکه بعد از سالها به وطن بازمیگردید، چه حسی دارید؟» پاسخ امام، اما همه را شگفتزده کرد: «هیچ!» آب سردی بر آتش هیجان و ترس ۳۰ همراه امام و ۱۲۰ خبرنگار مسافر هواپیما بود. آنها که امام خمینی (ره) را نمیشناختند، این پاسخ ساده امام را درک نکردند و چهبسا آنها که بعد از ۴۶ سال مکتب او را نشناختهاند، این عبارت کوتاه هنوز هم برایشان گنگ است.
اما، خمینی (ره) همین بود و همین هم ماند. کمتر از دو سال بعد زمانی که فشار دشمن بعثی بر گرده مدافعان خرمشهر سنگینی میکرد و چهارم آبان ۱۳۵۹ آخرین تلاشهای مدافعان با ناکامی مواجه شد و آنان را مجبور به عقبنشینی کرد، غم بزرگی بر دل همه ایرانیان نشست. در بیت امام (ره) نگرانی دیگری هم وجود داشت و آن اینکه این خبر تلخ را چگونه باید به ایشان که ناراحتی قلبی داشت، رساند. محمود بروجردی داماد امام مأمور میشود که بهآرامی و با مراعات احوال امام به ایشان خبر را برساند. او خود ماجرا را چنین بازگو میکند: «بغض گلویم را میفشرد و بیم آن را داشتم که باآنهمه ناراحتی نتوانم کلمات را درست ادا کنم. بالاخره بهناچار به اندرون رفتم. بهمحض رسیدن به اتاق، سرها با ناراحتی برای پرسش به طرفم برگشت. پرسیدند: «چه خبر شده است؟» خدا میداند، کمتر زمانی به آن حالت دچار شده بودم. با سختی پاسخ دادم «هیچ!» امام بزرگوار که متوجه وضع آشفته من شده بودند، سؤال دیگری نکردند. نزدیک ایشان نشستم و به تلویزیون نگاه میکردم. بعد از چند دقیقه امام از من پرسیدند «تازه چی؟» با ناراحتی جواب دادم: «خرمشهر را گرفتند.» ایشان یکمرتبه با لحنی عتابآلود فرمودند: «جنگ است، یکوقت ما میبریم، یکوقت آنها!» همین چند جمله کوتاه امام (ره) مانند آب سردی بود که بر سرم ریختند.»
خمینی روز سقوط خرمشهر، همان خمینی روز بازگشت به میهن بود، چون از مولای متقیان علی (ع) شنیده بود که «الدهرُ یومانِ: یومٌ لک و یومٌ علَیک، فإذا کانَ لَک فلا تَبطَرْ، و إذا کانَ علَیک فاصبِر. روزگار، دو روز است، روزی به کام تو و روزی به زیان تو. هرگاه به کام تو گشت، سرمست مشو و، چون به زیان تو شد، شکیبا باش.»
عبد صالح خدا که دل را به باریتعالی پیوند زده باشد و با ذکر او اطمینان یابد، نه از فتوح، هیجانزده میشود و نه از عدمالفتحها، خود را میبازد.
همین روح بزرگ است که موفقیتهای بزرگ را رقم میزند و اگر جایی هم هدفی مقطعی محقق نشد یا تحقق آن به تعویق افتاد، از اهداف متعالی منحرف نمیشود و مقهور ناامیدی نمیشود.
اوضاع امروز منطقه ما در شرایط پربسامدی است که فرازوفرودهای بسیار دارد و خواهد داشت. نباید ثلمههایی که به جبهه حق وارد میشود، پیروان آن را از پایمردی در این مسیر نورانی سست کند. گاه رفتار برخی از علاقهمندان و پیروان جبهه حق در مواجهه با ماجراهای تلخ و پیچیدهای که ناگهان رخ میدهد، در تعارض با این آموزه دینی است. با یک پیروزی کار را تمامشده و مسئولیت خود را پایانیافته میدانند و با یک عدمالفتح، کلاً خود را میبازند.
چه کسی میداند؟ شاید ابتلائات بزرگتری در انتظار جریان حق باشد؛ مهم آن است که تعالیم اسلامی به ما آموخته است که «فَإِنَّ مَعَ العُسرِ یسرًا.» چهبسا این سختیها آزمونی برای نیروهای انقلاب و مقاومت به منظور آماده شدن جهت گامهای بلندتری است که در آینده نزدیک باید برداشته شود. در «عسر» ها، باید منتظر «یسر»ها بود.
💠 @mjakhavan
آینده منطقه و سوریه پسااسد
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
با سقوط دمشق جنگ داخلی سوریه که نزدیک به ۱۴ سال قدمت داشت، وارد مرحله جدیدی شد. اینک جریان سلفی اِخوانی بر غرب و پایتخت و جریان قومیتگرای کردی بر شرق سوریه مسلط شده و رژیمصهیونیستی نیز از فرصت استفاده کرده و با ورود مرزی به توافق آتشبس ۵۰ ساله خود پایان داد.
اینکه وضعیت سیاسی سوریه پسااسد چگونه است و حکومت مسلط نهایی به چه نحو شکل خواهد گرفت، اکنون مشخص نیست، اما نشانههای بارزی وجود دارد که سوریه وارد دوران جدیدی از هرجومرج با دامنه زمانی میانمدت خواهد شد. این بیثباتی بر وضعیت سایر بازیگران منطقهای و فرامنطقهای نیز اثر خواهد گذاشت.
روابط ایران و سوریه در ۵۰ سال اخیر همواره متأثر از وجود دو دشمن مشترک یعنی رژیم بعث عراق و رژیمصهیونیستی بوده است. اکنون مهمترین مسائل ایران در مورد سوریه عبارتند از سرنوشت شیعیان و اعتاب مقدسه، حمایت از مقاومت مردم لبنان و نیز دغدغه اشاعه بیثباتی و حتی تروریسم از سوریه به سایر نقاط منطقه از جمله ایران. در خصوص شیعیان و حرمین، باید امیدوار و البته هوشیار بود، در خصوص حمایت از مقاومت لبنان نیز اکنون با توجه به توانمندی خوداتکای حزبالله و تجربه موفق یمن، جای نگرانی زیادی نیست و در خصوص اشاعه ناامنی به خارج از سوریه، همه کشورها باید دغدغهمند باشند. بیثباتی سوریه بیش از آنکه مستقیماً بر ایران تأثیر بگذارد، بر امنیت همسایگان سوریه که بعضاً در حوادث اخیر ذینفع هم بودهاند، اثر خواهد گذاشت.
صهیونیستها بیش از همه باید نگران آینده سوریه باشند و اقدامات اخیرشان نشان میدهد متوجه خطر شدهاند. ممکن است برخی گروههای مسلح مسلط بر سوریه دارای روابط ویژه با کشورهای دوست اسرائیل در منطقه باشند، اما در فضای هرجومرج حاکم بر سوریه، هیچ تضمینی بر ناامن نشدن مرزهای جولان وجود ندارد. از سویی انتظار میرود انتقال پنهان تسلیحات به جولان اشغالی و جلیل نیز افزایش یابد. چهبسا شاهد عملیات مقاومتی در آینده نزدیک در این مناطق، شهرکهای صهیونی و شهرهایی مثل صفد با جمعیت عرب ساکن سرزمینهای ۱۹۴۸ باشیم. به نظر میرسد ناامنی شمال که در سه ماه گذشته در اثر جنگ شدت گرفت، ادامه خواهد یافت.
ترکیه نیز هرچند مهمترین مدافع گروههای مستقر در ادلب بود و خود را پیروز میدان سوریه میداند، از ناامنیهای آن در امان نخواهد بود. پیشرویهای اخیر جریان کردی «قسد» که در همسایگی بخشهای کردنشین دولت ترکیه مسلط شده است، چالشی اساسی برای ترکیهای خواهد بود که سالها وجود کردها را انکار میکرد و تا همین ۳۰ سال پیش آنان را «ترک کوهستانی» (!) میخواند. از سویی تضمینی وجود ندارد که کنار زده شدن بشار اسد، پایان جنگ داخلی باشد و در صورت امواج بعدی جنگ که به دلیل فقدان قدرت مرکزی سهمگینتر خواهد بود، سیل شدیدتر آوارگان به مرزهای ترکیه گسیل خواهد شد.
اردن، عراق و لبنان نیز از ناامنی سوریه اثرپذیر هستند و در این میان اردن با جمعیت اکثریت اهل سنت و گرایش قابلتوجه به اخوانالمسلمین در صف اول آسیبپذیری از بحران جدید سوریه خواهد بود. سایر کشورهای ضداخوانی همچون عربستان سعودی، امارات و مصر نیز طبیعتاً نگرانیهایی از این جنس دارند و پیشبینی میشود که برای تضعیف محور قطر- ترکیه، گروههای نیابتی خود را در شام مجدداً احیا کنند که متأسفانه در این میان فضا برای ظهور مجدد تروریستهای داعش نیز فراهم خواهد آمد.
از سویی از ابتدای بحران در سوریه سواحل مدیترانهای سوریه بهویژه بنادری، چون لاذقیه و طرطوس در اختیار دولت سابق سوریه و نیز روسها بوده، اما اینک این شهرها هم به سیطره مسلحین درآمده و در واقع سرنوشتی مشابه بقیه این سرزمین پیدا کرده است. ناامنی این بنادر در واقع بهمثابه ناامنی در مدیترانه و بهویژه بنادر جنوب اروپا و دریانوردی کشورهای فرامنطقهای خواهد بود و مسیر همواری را برای امواج احتمالی آوارگان آینده به اروپا فراهم خواهد آورد. ازاینرو وضعیت جدید سوریه این بار امنیت و منافع اروپا را مستقیماً تهدید خواهد کرد.
جمهوری اسلامی ایران با آنکه بهصورت مبنایی معتقد و مبلغ مردمسالاری دینی است، اما از ابتدا باور داشت که تقویت مشارکت سیاسی مردم صرفاً با اصلاحات بومی و داخلی در نظام سوریه امکانپذیر است و شورش مسلحانه صرفاً به ناامنی منطقهای و اشاعه تروریسم تکفیری دامن خواهد زد. بههرروی اینک سوریه وارد دورانی جدید شده که بیش از همه بانیان آن را زخمی خواهد کرد؛ بانیانی که اینک سرمست از تحقق آرزوهای ۱۴ ساله خود هستند.
💠 @mjakhavan
سرنوشت مرزهای سایکسپیکویی
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
یکی از روزهای بهار سال ۱۹۱۶ میلادی، دو وزیر فرانسوی و انگلیسی در مذاکرات پنهانی، مشغول ترسیم مرزهایی بودند که واقعیت روی زمین در منطقه آسیای جنوب غربی را تا به امروز رقم زده است. مرزهایی که امروز در این منطقه میبینیم بهجز چند کشور کوچک جنوب خلیجفارس - که بازمانده خروج ۵۰ سال پیش انگلیس از شرق سوئز هستند – ماحصل توافق میان «سر مارک سایکس» و «فرانسوا ژرژ پیکو» بوده است. ظلم و ستمی که ترکان عثمانی بر اعراب جزیرهالعرب و هلال خصیب روا میداشتند، سبب شد اعراب نیز با شوریدن بر عثمانی مسیر تحقق این مرزها را هموار سازند.
بااینحال با فروپاشی امپراتوری عثمانی، دیگر کار از دست ملتهای عرب هم خارج شد. استعمارگران شریفحسین و فرزندانش را بر عراق و شام حاکم کردند و کسی از ملتهای منطقه نپرسید که شما چه میخواهید؟ یا فلسطین را برای تحقق وعده بالفور به صهیونیستها، تحت قیمومت انگلیس قرار دادند و بازهم از فلسطینیها کسی سؤالی نکرد. در واقع نه زمان عثمانی و نه در دوره بهاصطلاح انقلاب عربی، ملتهای منطقه عربی در تعیین سرنوشتشان نقشی نداشتند.
بدینترتیب دولت- ملتهایی که از دل فروپاشی عثمانی در جهان عرب سربرآوردند نیز حتی تا به امروز معنای واقعی دولت مستقل ملی نیافتهاند؛ نه متکی به ملتها هستند و نه در مقابل قدرتهای جهانی استقلال چندانی از خود دارند.
مرزهای سایکسپیکویی استحکام چندانی هم ندارند، روزی سوریه و مصر با هم وحدت میکنند، روزی دیگر درست در مقابل یکدیگرند. اسرائیل که خود موجودیت جعلی در این صحنه است در ۷۵ سال گذشته همه مرزهای پیرامون خود را از هم شکافته و حتی خط آتشبس خود با سوریه را هم محترم نمیداند. فرانسه سالها بعد از پایان ظاهری استعمار هنوز در سوریه و لبنان خود را متنفذ میداند و علناً دخالت میکند. انگلیسیها در بسیاری از پادشاهیهای منطقه نفوذ دارند و پایگاههای نظامی امریکا در بیشتر کشورهای عربی آسیا پراکنده شده است.
همین مرزهای تهی از واقعیت است که یک روز، پدیدهای، چون داعش بهسادگی همه آن را به چالش میکشد و همه مرزهای هویت ملی در کشورهای منطقه را در هم مینوردد و دیگر روز تصرفکنندگان شام، اشغال روزافزون بخشی از سرزمینشان به دست رژیمصهیونیستی را به هیچ میانگارند. همان اندازه که مرزهای سایکسپیکو مبتنی بر هویت ملتها نبوده، بازیگران تکفیری جهانوطنی این روزهای منطقه هم بهمراتب بیشتر به آن بیوفا هستند. سرکرده جدید سوریه حتی بر خود عیب نمیداند که نباید راننده شخصی رئیس سرویس اطلاعاتی کشور همسایه باشد و وابسته به قدرت خارجی بودن را با صدای بلند فریاد میزند.
این مرزها نه با مبانی اسلامی انطباق دارند و نه هویت ملی ساکنان درونشان را بازتاب میدهند. در چنین شرایطی همچنان این استعمارگران هستند که برای مردم منطقه نقشه میکشند و ولیده ناپاک استعمار یعنی رژیم صهیونی میکوشد ملتها را تحقیر و تضعیف کند. وارث امپراتوری عثمانی نیز در سودای بازگرداندن ولایات ازدسترفته خود در جنگ جهانی اول است که سالها به مردم آن ولایات زور گفته و حتی به قیمت هرجومرج در همسایگان خود و ریخته شدن خون و آوارگی میلیونها نفر حاضر است آرزوهای محال خود را رنگ واقعیت بخشد.
در این مسیری که محور مقاومت به ملتها پیشنهاد میدهد، نه تن دادن به استبداد و وابستگی به استعمار است و نه تسلیم شدن در برابر هرجومرج. محور مقاومت در فکر کشورگشایی و توسعهطلبی ارضی نیست و رسالت خود را یاری به ملت برای مقاومت در برابر نظام سلطه میداند. ملتها باید خودشان حق تعیین سرنوشتشان را بیدخالت قدرتهای خارجی داشته باشند و بتوانند جلوی توسعهطلبی امریکاییها، صهیونیستها و نوعثمانیها بایستند.
طبیعی است که بسیاری در منطقه موافق این حق ملتها نیستند و مرزهای بیهویت سایکسپیکویی را فرصت توسعهطلبی خویش میدانند. منازعه آینده در منطقه همچنان میان سلطه و مقاومت است و فرازوفرودهای فعلی نمیتواند اصل مسئله را تغییر دهد. قدرتی که از اراده ملتها برخواهد خاست، تمام نقشههایی را که سلطهگران برای هرجومرج و تجزیه منطقه کشیدهاند، بر هم خواهد زد. سایکسپیکوی قرن بیستم، چون مقاومتی در برابر خویش ندید، بر منطقه تحمیل شد، اما سایکسپیکوی جدید منطقه از هماکنون محکوم به شکست است.
💠 @mjakhavan
مودت با چه کسانی و چگونه؟
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍️ محمدجواد اخوان
یادداشتی اخیراً از ظریف در اکونومیست منتشر شده که طی آن، طرحی منطقهای با عنوان «مودت» پیشنهاد شده است. طرح ابتکار عمل در برابر تلاشهای امریکا و رژیمصهیونیستی برای اختلافافکنی در منطقه چیز بدی نیست، اما بهشرط آنکه انتظار ما از چنین ابتکاری واقعاً روشن باشد. به نظر میرسد این طرح تغییرنامیافته و بهروزشده همان طرح موسوم به «صلح هرمز» است که پنج سال پیش محمدجواد ظریف در قامت وزیر امور خارجه ارائه کرد.
سرنوشت صلح هرمز چه شد؟ عملاً صرفاً به بهانه آن چند همایش و نشست برگزار شد و هیچ. هرچند با تغییر دولت و در دولت شهید رئیسی، ابتکارات جدیدی برای تعامل و بهبود روابط با کشورهای عربی شکل گرفت و به نتیجه نرسید، اما اینها ارتباطی با صلح هرمز نداشته و ندارد.
چرا صلح هرمز به نتیجه نرسید؟ دلایل متعددی برای این موضوع میتوان ارائه کرد: تمرکز اصلی تیم روحانی- ظریف بر برجام بود و عملاً این موضوع بر دیپلماسی منطقهای سایه افکنده بود؛ جلب رضایت کدخدا اولویت داشت و تصور میشد که با رضایت کدخدا میتوان رعایای آن را هم راضی کرد؛ نسبت موضوع مهم مقاومت با این طرح تبیین نشده بود و.... اکنون نیز ممکن است همه یا بخشی از این دلایل همچنان مطرح باشند و هرمز بهروز شده را به چالش بکشند.
علاوه بر اینها ابتکارات دیپلماتیک زمانی موفق است که مبتنی بر تجارب عینی و واقعیتهای میدانی شکل بگیرد. در سه سال اخیر اقدامات متعددی برای تنشزدایی میان ایران و برخی کشورهای عربی، چون عربستان سعودی، امارات و مصر دنبال شده است؛ آیا نباید میزان اثربخشی این اقدامات و نتیجه پرونده همچنان مفتوح میان این کشورها و ایران موردبررسی قرار گیرد؟ چگونه است که هنوز پرونده تلخ فاجعه منا و مسجدالحرام لاینحل مانده و دولت امارات متحده عربی مرتباً نسبت به جزایر ایرانی، ادعای ارضی میکند؟ آیا اینکه در پروندههای فیمابین حداقل شاهد گشایشهای حداقلی و انعطاف طرف مقابل باشیم، انتظار زیادی است؟
از اینها گذشته تجربه حکومت سابق سوریه هم پیش روی ما است. دولت بشار اسد که مغضوب دولتهای عربی واقعشده بود، بعد از فائق آمدن بر داعش، با امید به جذب سرمایه، به سمت احیای روابط با این کشورها بهویژه عربستان و امارات حرکت کرد و حتی امتیازات سیاسیای، چون بستن سفارت یمن متعلق به دولت صنعا در دمشق هم به طرف مقابلش اعطا کرد. نتیجه چه شد؟ نهتنها آن حمایت مالی که اسد انتظار داشت، تحقق نیافت، بلکه در عمل جریانات معارضش تقویت شدند و اکنون کشورهای یادشده از سرنگونی اسد سرخوشاند.
از همه اینها مهمتر، سرنوشت اصلیترین پرونده منطقه یعنی فلسطین در این میان چه خواهد شد؟ بخشی از کشورهای عربی رژیم نامشروع صهیونیستی را به رسمیت شناختهاند و برخی دیگر با راهحل متوهمانه دودولتی در حال قبحزدایی از این پروژه هستند. عمده این کشورها به جریانات مقاومت فلسطینی نگرش منفی دارند و برخی حتی با رژیمصهیونیستی همکاریهای امنیتی دارند. چگونه میتوان انتظار داشت که اینها در حمایت از حقوق ملت فلسطین گام واقعی بردارند؟
تنشزدایی با کشورهای مسلمان منطقه حتماً لازم است و جمهوری اسلامی ایران برای انسجام جهان اسلام بهویژه در برابر دشمن صهیونیستی، هزینههای بسیاری داده و باز هم خواهد داد.
تنشزدایی با کشورهای اسلامی بهموازات تقویت مقاومت باید پیش رود، اما این فرایند دو شرط اصلی دارد؛ نخست آنکه باید از هرگونه تصمیمی که به تضعیف مقاومت بینجامد، اجتناب کرد و نباید مسیر نفوذ دشمن اصلی هموار شود. دوم آنکه نباید انتظارات فراواقعی از ابتکارات دیپلماسی مطرح شود. همین بزککنندگان این بلا را بر سر برجام آوردند و حل همه مشکلات را منوط به آن کردند که موجب شکست آن از همان ابتدا شد. به نظر میرسد بازهم شاهد چنین وضعیتی هستیم. از طرفی ظریف نیز گرایش و کارنامه مشخصی دارد و نمیتوان از او که مسئولیت دیپلماتیک هم ندارد، انتظار دیپلماسی همسایگی و منطقهای داشت. از همین ابتدا اگر قرار است ابتکاری با محوریت کسانی که حل همه مسائل را در واشینگتن میدانند، شکل گیرد، در موفقیت آن باید بهصورت جدی تردید کرد.
💠 @mjakhavan
مسئولان کنسولی ما بیدارند؟
✍️ محمدجواد اخوان
#سرمقاله #روزنامه_جوان
انتشار خبر اعدام شش شهروند ایرانی در عربستان سعودی به اتهام قاچاق مواد مخدر بار دیگر موضوع نسبتاً دیرین حقوق کنسولی ایرانیان در خارج از کشور و بهویژه کشورهای منطقه را به جریان انداخت. فارغ از اینکه این افراد واقعاً مجرم بودهاند یا نه و در فرایندی عادلانه دادرسی شدهاند یا نه، مسئله اصلی آن است که ایرانی هستند و مانند همه ایرانیان از حقوق شهروندی ایران بهرهمندند. آنگونه که گفته شده، اعدام این افراد بدون اطلاع سفارت ایران در ریاض صورت گرفته و مسئولان دیپلماتیک ما هم از رسانهها این خبر را شنیدهاند و این بدان معناست که حداقل عرف متداول در حقوق کنسولی اتباع خارجی هم رعایت نشده است.
نقض حقوق کنسولی ایرانیان در عربستان، همه ما را به یاد حج خونین سال ۹۴ میاندازد که طی آن بزرگترین حادثه جمعی برای شهروندان ایرانی در خارج از مرزهای ایران در دوره معاصر رخ داد. در فاجعه تلخ منا بیش از ۷ هزار حاجی بیگناه از سراسر جهان به شهادت رسیدند که ۴۶۰ نفر از آنها ایرانی بودند. در روزهای پس از این حادثه به رغم فعال بودن روابط دیپلماتیک میان ایران و عربستان، بسیاری از حقوق کنسولی شهروندان ایرانی رعایت نشد و حتی راضی به تحویل پیکر شهدا نیز نبودند. نهایتاً با جملات قاطع و اقتدارآمیز رهبر معظم انقلاب بود که سعودیها عقبنشینی کردند و به تحویل پیکرها رضایت دادند.
محمدجواد ظریف، وزیر وقت امور خارجه بعدها در سخنانی گفت: «نزدیک به ۵۰۰ زائر ما در مراسم حج کشته شدند، اما ما روابط خود را قطع نکردیم، حتی روابط خود را با عربستان کاهش هم ندادیم.» البته پرونده حقوق شهدای منا بعد از ۹ سال همچنان پیشرفتی نکرده است. در بیشتر این سالها بهانه مسئولان وزارت امور خارجه قطع روابط میان ایران و سعودی بوده و البته طی دو سال اخیر نیز به رغم احیای روابط، اتفاق خاصی نیفتاده است. ماجرای اخیر اعدام شهروندان ایرانی بدون اطلاع سفارت هم نشان داد که در روی پاشنه قبلی میچرخد.
اینها در حالی است که اصولاً وزارت امور خارجه اصلیترین وظیفه را در قبال پیگیری حقوق اتباع ایران در خارج از مرزهای جغرافیایی جمهوری اسلامی ایران دارد. بند ۶ ماده ۲ قانون موسوم به «وظایف وزارت امور خارجه» مصوب ۲۰/۱/۱۳۶۴ مجلس شورای اسلامی «انجام اقدامات لازم در زمینه امور کنسولی اعم از حفظ حقوق و منافع اتباع ایرانی خارج از کشور» را جزو شرح وظایف وزارت امور خارجه دانسته و این بدان معناست که کلیه امور کنسولی و حفظ حقوق شهروندان ایرانی در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی ایران به عهده این وزارتخانه و نمایندگیهای آن در خارج از کشور است. براساس همین وظایف خطیر است که همهساله رقم قابلتوجهی از بودجه کشور به این دستگاه تخصیص یافته و در شبکه گسترده سفارتخانهها، کنسولگریها و نیز در قالب مأموریتهای سیاسی و اداری کارکنان این نهاد به خارج از کشور هزینه میشود.
در پروندههای کنسولی ایران و سعودی متأسفانه شاهد نوعی انفعال در طرف ایرانی و زیادهخواهی طرف مقابل هستیم. اسفندماه ۱۳۹۱، یکی از کارکنان سفارت عربستان در تهران که در حال بازگشت از پارتی، با حالت بدمستی پشت فرمان نشسته بود، یک شهروند ایرانی را به قتل رساند. نهایتاً او ۴۸ ساعت بیشتر بازداشت نماند و با استفاده از حقوق دیپلماتیک بدون مجازات، ایران را ترک گفت. اما در ماجرایی مثل فاجعه منا و مسجدالحرام شاهد انفعال و کمتحرکی وزارت امور خارجه ایران از یکطرف و گستاخی مقامات سعودی از طرف دیگر بودیم. اکنون نیز در ماجرای اخیر، در اثر این انفعال و زیادهخواهی متقابل، حقوق شهروندان ایرانی پایمال شد. حتی اگر ادعای مقامات سعودی را بپذیریم که این شش نفر مجرم بودهاند، باز باید از حقوق کنسولی بهرهمند میشدند و مجازات آنها بدون اطلاع سفارت جمهوری اسلامی ایران، خدشه به حقوق ملی ایرانیان است.
اکنون دو سال از تجدید روابط ایران و سعودی میگذرد. همه به یاد داریم که سعودیها بیش از ما به احیای این روابط مشتاق بودند. اگر قرار است همانند سابق عمل کنند و به حقوق شهروندان ایران وقعی ننهند و احترامی برای روابط سیاسی خود با ایران قائل نباشند، عائده ما از این روابط چیست؟ اگر قرار است خون ۴۶۰ ایرانی شهید منا همچنان پایمال بماند، پس سهم ملت ایران از این روابط دیپلماتیک کجاست؟ آیا مسئولان کنسولی ما بیدارند و این اتفاقات در حال رخ دادن است؟
💠 @mjakhavan
ایران بدون پهلوی
✍️ محمدجواد اخوان
#سرمقاله #روزنامه_جوان
پیروزی انقلاباسلامی در ۲۲بهمن ۱۳۵۷، نقطه عطفی در روابط خارجی ایران و بهویژه ایران و امریکا پدید آورد. اگر در طول ۱۵۰سال پیش از آن قدرتهای بزرگ جهانی توانسته بودند اراده خود را بر حاکمان تهران تحمیل کنند، بهطور مشخص در ۲۵ سال پایانی عمر رژیم پهلوی سفارت امریکا در تهران در واقع تعیینکننده اصلی مقدرات کشور بود. ناگهان اراده مردم ورق را برگرداند.
بهاینترتیب مهمترین پرسش پیش روی کاخ سفید آن بود که در شرایط جدید تا چه حد تحقق بیشینه منافع امریکا ممکن است.
اسفندماه ۱۳۵۷ یعنی زمانی که چند هفته بیشتر از وقوع انقلاباسلامی نگذشته بود، وزارت امور خارجه امریکا در واشینگتن در مکاتبهای از سفارت امریکا در تهران پرسید: «تشریح کنید که منافع ما در ایران چیست؟»
سولیوان، سفیر امریکا در تهران در پاسخ این پرسش مهم نوشت: «مهمتر از هر چیز میخواهیم تمامیت ارضی ایران و به دور بودن آن از تسلط شوروی را ببینیم. نفت ایران نیز از اهمیت خارقالعادهای برخوردار است، اگر مستقیم به ما مربوط نباشد ولی به همپیمانان اروپایی و ژاپنی ما ارتباط دارد. موقعیت استراتژیک ایران از آن روی جلبتوجه میکند که ۷۰ درصد نفت کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) و ۵۰درصد نفت مصرفی کشورهای غیرکمونیست از تنگه هرمز میگذرد. ایران همچنین یک خریدار عمده محصولات صنعتی و کشاورزی امریکایی است و امکاناتی در سرزمین ایران به ما این امکان را داده تا تبعیت شوروی از قرارداد منع آزمایشهای هستهای را تحتنظر قرار دهیم.»
همانگونه که در این سند روشن است از نظر این دیپلمات ارشد امریکایی، ایران برای امریکا مهم است، چون: ۱- همسایه شوروی است و میتوان از آن برای جاسوسی از شوروی استفاده کرد؛ ۲- بخش قابلتوجهی از نفت غرب و متحدانش را تأمین میکند و ۳- بازار خوبی برای محصولات مصرفی امریکایی است.
در یککلام میتوان فهمید که ایران مطلوب برای امریکا در جهان آن روز از نظر دیپلماتها و مأموران اطلاعاتی امریکا، کشوری بوده است که محیط جاسوسی، تأمین نفت و بازار مصرف باشد.
این انتظارات دقیقاً همانهایی است که محمدرضا شاه در سالهای پایانی حکومتش تمام و کمال برای واشینگتن فراهم میآورد. پایگاههای اطلاعاتی شنود از آسیای میانه را در اختیار امریکاییها گذاشت، در اوج تحریم نفتی متحدان اسرائیل از سوی اعراب، بازار غرب را از جهت تأمین انرژی مطمئن کرد و درآمد سرشار نفتی را خرج واردات از همان امریکا کرد؛ از جنگافزار گرفته تا گندم. او بهخوبی ثابت کرد که منافع امریکا را بهطور حداکثری تأمین خواهد کرد و به همین دلیل بود که رؤسای جمهور مختلف امریکا از جمهوریخواه گرفته تا دموکرات حفظ او را به هر قیمت، ولو کودتا ضروری میدیدند و سقوط او یک مصیبت بزرگ برای امریکا بهحساب میآمد.
درست در نقطه مقابل او اراده مردمی قرار داشت که میخواستند خود بر مقدراتشان مسلط شوند و ایران را بر پایه منافع ایرانیان بسازند، نه مطلوبیت امریکا.
۲۴ آبان ۱۳۵۷، هنگامیکه امام خمینی (ره) در دهکده نوفللوشاتو در حومه پاریس مستقر بود، خبرنگار مجله «ویکلیمگزین» در یک مصاحبه مطبوعاتی از ایشان پرسید «اگر شاه برود، بر سر ایران چه میآید؟» و در پاسخ شنید «به نظر ما چنانچه شاه برود، ایران، ایران خوبی خواهد شد انشاءالله. نفوذ ابرقدرتها از آن برداشته میشود و ایران مال ایرانی میشود و همه قوای ایران فعلاً صرف تعمیر خرابیهای شاه خواهد شد.» دو ماه بعد محمدرضا پهلوی ایران را برای همیشه ترک کرد و با سقوط رژیم پهلوی در ۲۲ بهمن همان سال، طومار سلطنت برای همیشه در ایران درهم پیچیده شد. بدینترتیب سرزمین ایران وارد دورهای جدید از تاریخ پرفرازونشیب خود شد که میتوان از آن بهعنوان «دوران ایران بدون پهلوی» یاد نمود.
ایران پهلوی گنج بزرگی بود که از دست امریکاییها رفت و فریادی که در ۴۶ سال گذشته از کاخ سفید شنیده میشود بیدلیل نیست. ایران بدون پهلوی، ایرانی بود و هست که سرنوشت آن را نه ابرقدرتهای خارجی، نه سفارتخانههای مقیم تهران، نه گماشتههای دیکتاتور وابسته بیگانه، بلکه ملت ایران رقم میزند. ایرانی است که مهمترین تصمیمات سرنوشتساز آن نه در واشینگتن، لندن، پاریس، مسکو و..؛ که در تهران و نه توسط چشمآبیها که توسط فرزندان همین سرزمین اتخاذ میشود. ایرانی است که نظام سیاسی حاکم آن خدمت به مردم و بهویژه محرومان و مستضعفان را وظیفه خود میداند، نه تأمین منافع زورمداران عالم.
💠 @mjakhavan
حداقل یادداشت ترامپ را یکبار بخوانید
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
چنین به نظر میرسد که افرادی در تهران شاید دچار آلزایمر شده باشند و ترامپ و واقعیتهای ساختار سیاسی امریکا را کلاً از یاد بردهاند و چنان رفتار میکنند که گویی تازه با دونالد ترامپ و ایدههای او مواجه شدهاند. یادداشت اجرایی ترامپ هرچند ظاهراً فرمان و دستوری دارای ضمانت اجرا نیست، اما روشن میکند ترامپ دنبال چیست و در واقع انتظارات او از مسیر مواجهه با ایران را مشخص میکند:
۱- هرچند عموم افراد از ترامپ شنیدهاند که «ایران نباید سلاح هستهای داشته باشد»، اما مطالعه یادداشت اجرایی نشان میدهد او به همین قانع نیست و توقعات زیادی دارد. از جمله «دست نیافتن به موشک بالستیک قارهپیما» که در واقع اشارهای به تعطیل برنامه فضایی ایران است. در ادامه به ضرورت «خنثی شدن» آنچه «شبکه تروریستی ایران» نامیده شده، اشاره شده که میدانیم مقصود امریکاییها از اینگونه عبارات، «محور مقاومت» است. عجیبتر این است که در ادامه پا را فراتر نهاده و چنین نوشته است: «باید با توسعه موشکی و همچنین سایر تسلیحات و توانمندیهای نامتعارف و متعارف مقابله کرد.» بهبیاندیگر توقف توسعه قدرت دفاعی و بازدارندگی کشور هدف اعلامی ترامپ است.
۲- در ادامه این یادداشت وظایفی برای وزیر خزانهداری به جهت اعمال فشار اقتصادی حداکثری بر دولت ایران، شامل تحریم و اعمال مکانیسمهای اجرایی علیه دورزنندگان تحریم و نیز صدور هشدارباشی برای بخشهای تجاری مرتبط شامل کشتیرانی، بیمه و بندرگاهی با مضمون خطرات نقض تحریمها علیه ایران و دوستانش مشخص شده است. وزیر خارجه نیز موظف شده معافیتهای تحریمی موجود را اصلاح کرده یا بازگرداند و با همکاری وزیر خزانهداری صادرات نفتی ایران را به صفر رساند و نماینده دائم امریکا در سازمان ملل متحد نیز موظف به همکاری با اروپاییها برای فعال کردن مکانیسم ماشه شده است.
۳- ترامپ دادستانی کل امریکا را موظف به برخورد با شبکههای مالی و لجستیکی، عوامل یا سازمانهای صوری مستقر در امریکا موردحمایت ایران و دوستانش و نیز پیگرد رهبران و اعضای «گروههای بهاصطلاح تروریستی» تحت حمایت ایران کرده است. در ادامه ادعا شده که ترامپ «حمایت دائمی آنها از «تروریسم» بهویژه علیه منافع امریکا را تاب نخواهد آورد» و نیز مدعی شده که «وعده سال ۲۰۲۰ ترامپ را برای مقابله با نفوذ خطرناک ایران در سراسر جهان محقق میکند.»
در واقع این یادداشت چیزی نیست جز دستورالعملی برای تضعیف مؤلفههای اقتدار ملی ایران، قدرت دفاعی، علمی، اقتصادی و نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران و همه داشتههای بزرگی که برای ملت ایران بازدارندگی ایجاد کرده و به قول ترامپ، امریکا را مجبور کرده که ایران را از «۱۹۷۹ [۱۳۵۷]تاکنون تحمل کند.» البته تیم ترامپ که پیشنویس این یادداشت را برای او نوشتهاند، احتمالاً از خود نپرسیدهاند که چرا کارتر، ریگان، بوش پدر، کلینتون، بوش پسر، اوباما، بایدن و نیز همین ترامپ در دوره پیشین که همین وعدهها را دادند، در انجام آنها همچنان ناکام ماندند و مجبور شدند این ۴۶ سال این ملت مستقل را تحمل کنند؟ روشن است که این تهدیدهای ترامپ، در عمل چیزی را عوض نخواهد کرد، اما ترامپ نیز به سنت اسلافش آنها را تکرار کرد. شاید به این دلیل که امیدوار است کسانی در تهران باشند که در اثر کهولت سن یا چیز دیگری دچار فراموشی شده باشند و از یاد برده باشند که این تهدیدها را قبلیها هم کردهاند.
در واقع این یادداشت اجرایی خاصیتی ندارد، جز «فشار روانی» و آن فشار حداکثری (maximum pressure) که ترامپ یکبار آن را امتحان کرد و دوباره همان حربه کُند را به میدان آورده، چیزی جز برساختهای ادراکی برای تأثیرگذاری بر محاسبات ایرانیان (چه نخبگان و چه عامه مردم) نیست. هدف آن است که ایران با حالت ضعف و تهی از قدرت به پای میز مذاکره بنشیند و امتیاز دهد. برای ترامپی که یکبار برجام را پاره کرد و مؤاخذه نشد، حتی همینکه زیاندیده (یعنی ایران) را به پای مذاکره بکشاند یک دستاورد است. یعنی آنکه جای ظالم و مظلوم عوضشده و مظلوم بازهم برای جلب رضایت ظالم امتیاز دهد.
مذاکره زیر چماق روانی ترامپ (که البته واقعاً تهی است، اما افراد سادهاندیش از آن میترسند) نهتنها آوردهای ندارد، بلکه وجود چنین سادهاندیشانی احتمالاً سبب میشود هم مؤلفههای قدرت ملی ایران تضعیف شود و هم در مقابل عائدهای نداشته باشیم. به اینان باید گفت حتی اگر ماهیت امریکا و ترامپ را که دیدهاید و تجربه کردهاید نیز فراموش کردهاید، یکبار همین یادداشت اجراییاش را بخوانید. افسوس که «مَا اَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ اَقَلَّ الِاعْتِبَارَ».
@mjakhavan
♦️#سرمقاله #روزنامه_جوان
🌐 خیال ترامپ راحت؟! این خیلی خام بود
✍سردبیر #غلامرضا_صادقیان
⏪ واکنش عجولانه دولتمردان ایرانی به تحریم و تهدید جدید ترامپ خیلی خیلی خام بود. اگر تاکنون گمان میرفت که امریکا دنبال تسلیم محض ایران است، حالا با راهبرد جدید ترامپ به نظر میرسد دولت جدید امریکا حتی دنبال تسلیم ایران هم نیست، زیرا این را بسیار بعید و نشدنی میداند و فقط میخواهد با ایجاد اختلاف فراگیر در ایران به آشوب و فروپاشی از درون برسد. به همین دلیل لازم بود تا دولتمردان ایرانی قبل از پاسخ فوری، همفکری و تأمل بیشتری میکردند.
👈🏻 متن کامل در لینک زیر:
🔗 Javann.ir/1281103
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🌏 @NewsJavan
♦️#سرمقاله #روزنامه_جوان
🌐 ما زیر بال این شجاعت آرام لمیدهایم!
✍️#غلامرضا_صادقیان|سردبیر
⏪ سخنرانی روز ۲۲بهمن رئیسجمهور ایران دکتر مسعود پزشکیان رشکبرانگیز بود، نه فقط از جهت شاخصهای وحدت داخلی که بسیار بر آن تکیه کرد و نه بهخاطر نزدیک به بیست مرتبه اشاره به «رهبریت مقام معظم رهبری» و فصلالخطاب دانستن کلام و پیام رهبری، بلکه از جهت تبیین دقیق نکتهای مغفول در بین بسیاری از مردم که «اصولاً امریکا دنبال مذاکره نیست که ما در مقابل بخواهیم با ترامپ مذاکره بکنیم یا نکنیم».
👈🏻 متن کامل در لینک زیر:
🔗 Javann.ir/1281755
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🌏 @NewsJavan