eitaa logo
💕 جهاد زنان💕
436 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
مادر از هر سازنده‌ای سازنده‌تر و باارزش‌تر است. جهاد زن، خوب شوهرداری کردن، فرزند آوری و تربیت فرزندانی صالح است. آیدی پاسخ به سؤالات @n_khammar123
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆مهم ترین مسئله زندگی انسان، خودشناسی است. @jalasate_ostad🌸🍃
قسمت اول شادی و نشاط.mp3
16.86M
۱ در پرتو ⁉️علت خوشبخت نبودن اکثر آدم ها چیست؟ 🔺️چرا پیشرفت علم همراه شده با پیشرفت بدبختی انسان ها؟ 🔆آیا من در مسیر انسانیت هستم؟🤔 @jalasate_ostad🌸🍃
💕 جهاد زنان💕
💚 #رمان_آموزشی ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت دوازدهم 💠 بابا که داشت دست‌های محمد رو می‌شست، محمد گفت: 🔸با
💚 قسمت سیزدهم ❣خانه مریم و سعید❣ مریم و سعید عادت دارن وقتی خونه خودشون سر سفره هستند روبه‌روی هم بشینند. وقتی هم که به مهمونی می‌روند یا مهمون دارند سعی می‌کنند کنار هم بشینند. بچه‌ها👫 هم که مسلماً تلاش می‌کنند تا نزدیک‌ترین نقطه به مامان و بابا رو به چنگ بیارند. مریم و سعید اهتمام زیادی هم دارند بر اینکه تو خونه همواره آراسته باشند. در واقع به ظاهر خودشون در منزل بسیار اهمیت میدند. اون شبم که پای سفره نشسته بودند، مریم یه دامن بلند گلبهی با یه لباس صورتی ملایم پوشیده بود. آستیناش تا آرنجشو می‌پوشوند. قبلاً که علی کوچیکتر بود آستین کوتاه‌تر👚 هم می‌پوشید. ولی چون داره به سن بلوغ نزدیک میشه مریم هم رعایت می‌کنه. می‌خواد یه سری معیارهای اصیل براش جا بیفته. می‌خواد ذهن نوجوونش پیش از موقع درگیر مباحث جنس مخالف نشه. دچار کنجکاوی بیخود و بی‌جهت نشه و ضرر نبینه. ✅می‌خواد پسرش تو امنیت و آرامش روانی دوران بلوغ رو طی کنه و مرد بشه. پسرش باید در آینده یه تکیه‌گاه باشه تا یه زن بتونه با حمایتش رشد کنه. همه‌ی این‌ها می‌طلبه و ارزشش رو داره که پوشش مامان تو خونه نه تنها تحریک‌کننده نباشه که آرامش‌بخش باشه. موهای مریم هم طبق معمول شونه شده و مرتب بود👱‍♀. لباساشم که حسابی خوشبو. معطر به همون عطری که چند وقت قبل به همراه سعید انتخاب کرده بودند. مریم و سعید معمولاً تو انتخاب لباس و عطر به تنهایی خرید نمی‌کنند. برای انتخاب حتماً نظر همدیگرو جویا میشند. سعید هم یه لباس آستین کوتاه و یه شلوار سرمه‌ای پوشیده بود. موهاشم به زیبایی شونه کرده بود. عطری رو هم که مریم به مناسبت تولدش براش خریده بود، زده بود. علی و محمد کنار بابا نشسته بودند و فاطمه کنار مامان. میثم هم روی پای مامان در حال شیر خوردن بود. محمد رو به مریم کرد و گفت: _مامان آب میدی؟ فاطمه بی‌معطلی جوابش داد: _ محمد اگه آب بخوری باید از اول شروع کنیا. مریم برای بچه‌ها یه قانون گذاشته بود. هرکی تا چهل روز بین غذا آب نخوره یه جایزه🎁 می‌بره. یه کتاب، بازی فکری یا چیزی شبیه اینا. اگرم کسی بعد از چند روز رعایت آب نخوردن حالا آب بخوره، چهل روز از اول شروع میشه. محمدم با یادآوری فاطمه یادش اومد تا حالا پنج روزه که آب نخورده. نمی‌خواست این پنج روزش از بین بره. پس صرف نظر کرد. پرسید: _مامان الان چند روزه که من وسط غذا آب نخوردم؟ مامان لبخندی زد: _الان پنج روزه. با امشب میشه شش روز. تا سی‌وچهار روز دیگه که میخوای آب نخوری میشه چهل روز. محمد با خوشحالی به بچه‌ها گفت: _آخ جون. من سی‌وچهار روز دیگه جایزه می‌گیرم.🎁 مریم و سعید هم نگاهی به هم انداختند و لبخند رضایت روی لباشون نشست.😊 اون‌ها با استفاده از گزاره‌ی تربیتی "قانون، تشویق، تنبیه" در شکل‌گیری رفتارهای خوب فرزندانشون یا رفع رفتار اشتباه اون‌ها موفقیت‌های زیادی داشتند. البته همه‌ی اینها به دلیل بودن آرامش در فضای خونه و خانواده‌ست. مریم و سعید هم مثل همه‌ی همسرها در برخی مسائل، سلایق، علایق و اختلاف نظرهایی دارند؛ اما هیچگاه به خودشون اجازه ندادن در جلوی روی بچه‌ها مسائل اختلافی رو با تنش مطرح یا حل و فصل کنند.❌ چند روز قبل، علی از پسر خاله‌ش یه جوک شنیده بود. خیلی خوشش اومده بود. می‌خواست برای مامان و بابا تعریف کنه. رو کرد به بابا و گفت: _بابا یه جوک بگم؟ بابا با خنده جواب داد: _بگو بابا؛ بچه‌ها علی میخواد جوک بگه لبخند روی صورت علی هی داشت کش می‌آمد و نزدیک بود با یه انفجار تبدیل بشه به یه خنده‌ی بلند. پس ادامه داد: _یه روز یه آقاهه می‌خواست بره عربستان. بلد نبود اونجا چه جوری صحبت کنه. یکی بهش گفت: این که کاری نداره. فقط کافیه اول هر کلمه یه "ال" بذاری دیگه درست میشه. مثلاً بگو الچطوری؟ الخوبی؟ خلاصه این آقاهه رفت عربستان. گشنه‌ش بود رفت یه رستوران. به گارسون گفت: اللطفاً الیک الچلو و الکباب و النوشابه و السالاد البیارید. گارسونم سریع هرچی سفارش داده بود براش آورد! آقاهه خیلی از خودش راضی بود که اینقدر زود عربی یاد گرفته. وقتی می‌خواست پول غذا رو حساب کنه گارسونه اومد نزدیک گوشش یواش گفت: برو خدا رو شکر کن که من فارسی بلدم وگرنه "الکوفت" هم بهت نمی‌دادم! مریم و سعید و بچه‌ها زدند زیر خنده.😄😂 سعید که انگار خیلی خوشش اومده بود گفت: _البیزحمت النمکدان را البدهید... و دوباره همه با هم خندیدند.😄 ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 💜 ارسال نظرات 👇 @Manamgedayefatemeh7 💞 @jahadalmarah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘ یادِ شما؛ ابر بهارے‌ست که بر چشمانم مے‌بارد و هر قطره‌اش،‌ قلبم را پُر از شکوفه مے‌کند آرےبا شما از قلب پاییزےام؛ نغمه‌ےِ بهار مے‌آید! وقتےبیایے فصلِ دنیا؛ همیشه بهار مےشود سلام‌زیباترین‌بهار چه روزے شود روزے که صبحم را با سلامِ به شما خوشبو کنم مولاے من هر گاه سلامتان مےدهم بند بند وجودم لبخندتان را احساس مےکند سَلامٌ علےٰ آلِ يٰس ... در افق آرزوهایم تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡رامےبینم. @Emamkhobiha🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{🍭} ســــــــــــــــــــلام و صبح بخیر دلبࢪهاے مھربون😍 الهے ایامتوݩ شڪلاتے هفتہ قشنگ‌موݩ رو شرو؏ می‌کنیم با صلواتے هدیہ به آقا رســـــول اللّہ♥️ امروز چه ڪاره‌اے؟ حواست باشہ علاوه بر دلبری و ڪدبانوگری اخلاق خوب خیلی مهمه‌ها😌 ما یه الگوے خوب داریم توے اخلاق اونم پیامبࢪمونہ ڪه امروز مهمون‌شون هستیم😍 نگو من نمی‌دونم چطوری باشم.. یہ جوری رفتاࢪ ڪنیم ڪه بقیه از ڪنار ما بودن کیف کنن🌱 مردمـــــ‌داࢪ مھربــــــــــون خوش برخورد خنده رو مؤدب ڪسی ڪه توی هر لحظه از زندگیش خدارو مےبینه و از اشتباه رفتار ڪردن خجالت ميکشه🍃 آقا شاه آبادی استاد حضࢪت امام انقدر نمونہ اخلاق بودن ڪه یه روز یه پاسبون میره مسجد تا ایشون رو دستگیر ڪنه ولے شیفته ایشون میشه و پای منبرهاشون میشینہ😍 مےبینی چہ حس خوبی داره؟ امروز مهمان خوش اخلاقے باش مایہ افتخاࢪ اهل بیت♥️ یہ خانوم عالے و ملڪه 💞 @jahadalmarah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کبوتر حرم..mp3
12.14M
🍃♥️ •° قربون ڪبوتراے حرمت امام حســــــــــن [سالࢪوز تخࢪیب قبوࢪ بقیع💔]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸وای از ناشکری! ⁉️از سخنان شما بر می‌آید که در حال حاضر، وضع خوبی دارید. خانه‌ای برای خودتان دارید و حتّی مستأجر هم دارید، صاحب‌کار هم که هستید، سلامتید و دیندارید. پس چرا ناشکری؟ انسان از این دنیا چه می‌خواهد؟ ✅ چشمت را که می‌بندی روی داشته‌هایت، حواست پَرت می‌شود. مسیری را که پیموده‌ای تا به این داشته‌ها برسی، از ذهنت پاک می‌شود. ✳️ برای همین هم همیشه برای دیروزت، آهنگ گلایه می‌نوازی و برای امروزت، بر طبل ناسپاسی می‌کوبی. داشته‌های امروز تو از مسیر دشواری‌های دیروز تو به دست آمده. کمی دقّت کن. این طور نیست؟ ⚠️پس، هم برای دشواری‌های دیروز و هم برای داشته‌های امروزت، سر به سجدۀ شکر بگذار؛ وگر نه شاید امروزت، نقش فردا را سیاه کند. ❌در جامعۀ ما کم‌ نیستند مردمی که مشکلات پیچیدۀ زندگی‌شان، ریشه در ناشکری دارد. 🍃خدای مهربان ما، در قرآن زیبایش فرمود: وَ إِذ تَأذَّنَ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَأزیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ. و نیز یاد کنید زمانی را که پروردگارتان اعلام کرد اگر سپاس‌گزاری کنید، قطعاً نعمت خود را بر شما می‌افزایم و اگر ناسپاسی کنید، بی‌تردید، عذابم سخت است. ✨پیامبر عزیزمان، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سریع‌ترین گناهان از نظر عقوبت، کفرانِ نعمت است. ✨سرور خوبی‌ها، امیر مؤمنان علی علیه السلام هم فرمود: کفران نعمت، نعمت‌ها را از انسان می‌گیرد.‏ ⬅️ ادامه دارد..... 📚ایران! جوان بمان! ص ۱۱۴ @abbasivaladi
⛵️` روزت بخیر قشـــــنگم نڪنه تازه از خواب بیدار شدی 😶😁 نگو که باورم نمیشه خانوماے گل ما همه سحرخیزن 💪 بریم سراغ ایده‌هامون یاعلے بگو یه یاعلی بگو و آستینارو بالابزن امروز میخوایم باهم پذیرایی خونموݩ رو حســــــــــابی تمیز ڪنیم💪 وسایل رو از گوشه ڪنار بردار بذار سرجاش گردگیری‌ها رو انجام بده اگه دوست داری تنوع بده و لوازم رو جابه‌جا کن خلاصه ببینم چه می‌کنی😍 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⛱دستپخت مامان امروز یه غذای ساده بذار نونے ساندویچی باشه🥖🍞 و مواد اصلیش سیب زمینی 🥔 خیلی اذیت نکن خودتو میدونم ڪدبانویی 😎 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⛱تزریق بین روز وقت نماز ڪه میشه زودتر جانماز رو بنداز چندرڪعت نافله ظهر بخون🎗 هرقدر دلت ڪشید و بعد نماز دعاے امام سجاد؏ برای حاجت رو بخونیم همونے که توی مفاتیحہ الهے ڪیف ادعوڪ وانا انا 🍃 الهے همتون حاجت روا باشید 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🎗~ ــــــــــــــــــــــــــــــ چیزے که باعث تغییر جایگاه پدر و مادرمیشه قضاوت درمورد بچه‌هاست 💔 درمورد بازی بچه‌ها دعواهاے بچه‌ها و رفتارهاے بچه‌هاست. اختلاف ممکنه زیاد بین بچه‌ها پیش بیاد ولی نباید قضاوت کنیم 🚫
زمینه سازی رشد.mp3
4.88M
□🦋□ مــــــــــــــــــــادر زمینہ ساز رشد 🍃 💞 @jahadalmarah
┄┅══✼﷽ ✼══┅┄ 🌺 با سلام به همه اعضای محترم امروز 1٫842 نفر در دعای عهد شرکت کردند 👌 تصمیم داریم در این چله از همه شما بزرگواران دعوت کنیم تا بتونیم به یک جمع 5/000 نفری برسیم 🤲 ان شاالله که فردا صبح تعداد شرکت کننده های دعای عهد به عدد 2/000 نفر برسه ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ⏰ همین الان هشدار تلفن همراهتون رو برای ساعت 4:30 صبح تنظیم کنید تا از حرم امام رضا علیه السلام با هم با امام زمان صلوات الله ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) تجدید عهد کنیم ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌐 کانال خادمان امام زمان (عج) 👇 https://eitaa.com/joinchat/1723334719C00bdc13985
شادی و آرامش قسمت دوم.mp3
10.03M
۲ در پرتو ❓🔥از کجا بفهمم جهنمی هستم یا نه؟ ⁉️چرا از دین لذت نمیبریم؟ ❗چرا قرآن شراب من نیست ؟! @jalasate_ostad🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
○🥕○ براي ترشي از گل كلم🥦، هويج، 🥕 فلفل، ساقه كرفس، پياز ترشي،سير، موسير، سيب زميني ترشي و لبو واسه خوشرنگ شدنش، سبزي ترشي و ادويه جات ( فلفل سياه نكوبيده، گلپر آسياب نشده، نمك، سياه دونه) سركه رو بذاريد روے شعله بجوشه مقداري نمك بهش اضافه كنيد و اجازه بدين سرد شه ، بعد هم مواد و سبزيجات و ادويه جات نكوبيده رو به سليقه خودتون بريزيد تو شيشه تا پُر شه کو در آخر محلول سركه و نمك رو اضافه كنيد . (مقدار سركه بايد به حدےباشه كه كاملا روے مواد بگيره) 💞 @jahadalmarah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 جهاد زنان💕
💚 قسمت سیزدهم #رمان_آموزشی ❣خانه مریم و سعید❣ مریم و سعید عادت دارن وقتی خونه خودشون سر سفره هستند
💚 قسمت چهاردهم ❣خانه مریم و سعید❣ فاطمه و علی بیست روز میشه که وسط غذا، آب نخوردن. تمام تلاششون اینه که چهل روز رو رعایت کنند. وقتی چهل روز تموم شد و جایزه🎁 رو گرفتند، در مرحله بعد بایست تا شصت روز یعنی دو ماه رعایت کنند. اگرم کسی تا دو ماه رعایت کنه در مرحله بعد میشه سه ماه. این قانون همین طور ادامه پیدا می‌کنه تا نهادینه بشه. این گزاره‌ی تربیتی "قانون، تشویق، تنبیه" نیاز به اندکی صبر و حوصله و گذشت داره اما نتایج عالی و قابل توجهی هم خواهد داشت.💎🎀💎 مریم و سعید و بچه‌ها اگه سرشب خونه باشند حتماً تا هشت‌و‌نیم شامشون رو می‌خورند. بعد از اون، مریم بچه‌ها رو به اتاق می‌بره و براشون کتاب داستان📖 می‌خونه. گاهی اوقات هم خودش قصه میگه. سعید هم همین طور. در طول ماه حتماً چند شب برای بچه‌ها قصه میگه. بچه‌ها هم که عاشق شنیدن قصه هستن. خصوصاً از زبون مامان و بابا. مریم سعیدو صدا زد و ازش خواست که چراغ‌های اتاق پذیرایی رو کمتر کنه. می‌خواست که بچه‌ها حواسشون پرت نشه و کم‌کم با نور کم اتاق خوابشون بگیره. سعید چراغ رو خاموش کرد. فقط یکی از چراغ‌های کم نور بالای سر خودش رو روشن گذاشت. تلویزیون داشت اخبار 20:30 پخش می‌کرد. سعید صدای تلویزیونو کم کرد. از همون هفته‌ی اول که سعید دو شیفت شروع به کار کرد، فکر مریم حسابی درگیر شد و آروم و قرار نداشت. از تصمیم.شون پشیمون شده بود😔. با خودش فکر می‌کرد "واقعاً تبدیل خودروی خودشون به یه مدل بالاتر چقدر اولویت داره؟ الان یک ماهه که بچه‌ها درست و حسابی با پدرشون بازی نکردن. هر شب سعید خسته‌ست. بعضی شب‌ها اونقدر خسته‌ست که فرصت یه شب بخیر گفتن هم نداره. سرشو که رو بالش می‌ذاره، انگاری شارژش تموم میشه." مریم به این نتیجه رسید که تو اولویت‌بندی‌هاش دچار اشتباه شده. تصمیم گرفت تو یه فرصت مناسب موضوع رو با سعید مطرح کنه. اما نگران بود سعید ناراحت بشه و بگه که خودت خواستی چنین کنیم و چنان. بچه‌ها به اتاقشون رفتند. مریم هم قبل از رفتن به اتاق بچه‌ها به سراغ سبد لباسا رفت. لباسا رو تو لباس‌شویی ریخت اما روشنش نکرد. فاطمه دویده بود دنبال مامان ببینه میخواد چی کار کنه. از مامان پرسید: _چرا لباس‌شویی رو روشن نکردید؟ مامان لبخندی زد و دستی روی گونه‌های فاطمه کشید و گفت: _چون الان ساعت پر مصرف برقه. من همیشه آخر شب لباس‌شویی رو روشن می‌کنم عزیز دلم.😊 فاطمه پرسید: _ساعت پرمصرف یعنی چی؟ مامان جواب داد: _یعنی الان که هوا تازه تاریک شده و همه‌ی مردم چراغای خونه‌هاشونو روشن می‌کنن، مصرف برق بالا میره. به خاطر همین نباید تو این ساعت وسایلی که زیاد برق مصرف می‌کنن استفاده کنیم. وسایلی مثل جارو برقی، چرخ گوشت، اتو و لباس‌شویی. چون باعث میشه برق بعضی خونه‌ها ضعیف بشه یا حتی قطع بشه و تو تاریکی بمونن. حالا بدو برو سر جات بخواب که ساعت خوابت دیر شده. فاطمه گفت: _الان میرم. فقط قبلش کمی آب بخورم. زود برمی.گردم. مریم با خنده جواب داد: _بدو مامان جان. شما که ماشاالله قبل خواب یادت میفته مرغ و خروساتو جا کنی. توی اتاق اما محمد و علی حسابی مشغول بودن. محمد توپ بادی کوچکش رو سمت علی مینداخت و علی هم گوشه‌ی اتاقو دروازه کرده بود. شیرجه می‌زد و توپای⚽️ محمد رو می‌گرفت. با هیجان هم گزارشگری می‌کرد. مریم به اتاق بچه‌ها رفت. انگاری که نارنجک افتاده وسط اتاق. علی و محمد خیز رفتند روی زمین و خودشون رو انداختند رو رخت خواب و پتوهاشونو کشیدند رو سرشون. زیر پتو شروع کردند به خندیدن. مامان با مهربونی گفت: _من ده دقیقه بیشتر نمی‌مونم. امشب نوبت کیه که قصه رو تعیین کنه؟ محمد جواب داد: _نوبت فاطمه‌ست. مریم بلافاصله پرسید: _امشب نوبت آبجیه؟! بعد صداشو بلندتر کرد و گفت: _آبجی زود بیا بگو قصه چی بگم. فاطمه زودی اومد تو اتاق و گفت: _مامان، قصه های خوب برای بچه‌های خوب رو بگو. سعید کتری آب رو پر کرد. اجاق رو روشن و شعله‌ش رو زیاد کرد. برگشت پای تلویزیون. زیرنویس‌های خبر 20:30 رو می خوند و همزمان نگاهی هم به گوشیش داشت. علی و فاطمه که مدرسه‌ای هستن، همیشه قبل خواب برنامه‌ی فرداشون رو آماده می‌کنند و کتاباشونو داخل کیف میذارند. امشب اما هیچ کدوم از بچه‌ها مسواک نزدند. به نوعی فراموش کردند. مریم هم به روی خودش نیاورد. محمد آروم و قرار نداشت. چون بالعکس علی و فاطمه به مدرسه نمیره، معمولاً نسبت به اونا شارژش با تاخیر تموم میشه و به خواب میره. میثم هم که شیرخواره بعد از محمد می خوابه. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 💜 ارسال نظرات 👇 @Manamgedayefatemeh7 💞 @jahadalmarah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ من، دل بسته‌ى همان روز و ساعت هستم که کسى از آن خبر ندارد!... به راستى! چه سعادتى دارد آن روز از تقویم و چه شوقى دارد آن ساعت که چشم‌هاى منتظر را التیام مى‌بخشد!... خوشا به حال‌شان که نویدبخش مژده‌ى ظهورند و حضور تو را به تماشا مى‌نشینند!... من دل بسته ى آن روزِ ظهورم!... 🌸 @Emamkhobiha🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا