eitaa logo
کانال جهان عرب
961 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
465 ویدیو
851 فایل
مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا اموزش زبان عربی و انگلیسی دستور زبان و نکات گرامری اموزش اصطلاحات کاربردی نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی انتشار مطالب هر روز
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/jahanearab ✍️ اسیر تفکرات قالبی نباشیم 🔹ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ. 🔸ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ‌ﺍﯼ ﭘﺮپیچ‌ﻭﺧﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺳﺨﺖ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﻩ ﺳﻘﻮﻁ کرد. 🔹ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺟﺎ ﻓﻮﺕ کرد. ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺪﺍﺩﯼ ﻧﺠﺎﺕ یافت ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ داده شد. 🔸ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭئیس ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺍﻭ رفت، ﺑﻪیک‌باره ﻭ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ شد ﮐﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ، ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ! ⁉️ﺳﻮﺍﻝ: 🔺ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ رئیس ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟! 🔹چندثانیه فکر کنید. 🔸ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ‌ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﯼ ﭼﻨﮓ می‌زند ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭد! 🔹ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﺪ؟! 🔸ﺍﮔﺮ ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺭﺳﺖ می‌دادیم. 🔹ﺑﻠﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩ. ﻣﮕﺮ ﻓﻘﻂ یک ﻣﺮﺩ می‌تواند ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﺷﺪ؟! 🔸ﺍﻣﺮﻭﺯه ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﯿﻢ. 😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 ✍️ Let's not be captive to stereotyped thoughts One day, a boy was riding in a car with his father. 🔸 They were busy driving on a winding road when suddenly the control of the car went out of the father's hand and after a bad accident, the car fell into the valley. The father died there. But the boy was saved by the rescue forces and was transferred to the hospital. 🔸 When the head of the hospital went to meet the child to check his physical condition, he suddenly realized with shock that the child was his own son! Question: If the child's father is dead, then who is the head of the hospital?! Think for a few seconds. 🔸 Sometimes a person unconsciously clings to thoughts that have no logical basis for it! Has anyone thought that the head of the hospital can be a woman?! 🔸 If there was no formal thinking, most of us would have answered this question correctly. Yes, the head of the hospital was the boy's mother. Can only one man be the president?! 🔸 Today we are more than ever captives of our stereotyped thoughts. 😍​​​​​​-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 at least one person ✍️ فلا نكون أسيرين للأفكار النمطية في أحد الأيام، كان صبي يركب سيارة مع والده. 🔸كانا منشغلين بالقيادة على طريق متعرج عندما فجأة خرجت السيطرة على السيارة عن يد الأب وبعد حادث سيء سقطت السيارة في الوادي. توفي الأب هناك. ولكن تم إنقاذ الصبي من قبل قوات الإنقاذ ونقله إلى المستشفى. 🔸 وعندما ذهب رئيس المستشفى لمقابلة الطفل للاطمئنان على حالته الجسدية، أدرك فجأة بصدمة أن الطفل هو ابنه! سؤال: إذا كان والد الطفل ميت فمن هو رئيس المستشفى؟! فكر لبضع ثوان. 🔸أحياناً يتمسك الإنسان دون وعي بأفكار ليس لها أي أساس منطقي! هل ظن أحد أن رئيس المستشفى يمكن أن يكون امرأة؟! 🔸لو لم يكن هناك تفكير رسمي لكان أغلبنا قد أجاب على هذا السؤال بشكل صحيح. نعم، مديرة المستشفى كانت والدة الصبي. هل يمكن لرجل واحد فقط أن يكون رئيساً؟! 🔸 نحن اليوم أسرى لأفكارنا النمطية أكثر من أي وقت مضى. 😍​​​​​​-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 شخص واحد على الأقل کانال جهان عرب مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا اموزش زبان عربی و انگلیسی دستور زبان و نکات گرامری اموزش اصطلاحات کاربردی نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی انتشار مطالب هر روز https://eitaa.com/jahanearab
✨﷽✨ https://eitaa.com/jahanearab ✅آنچه برای ما اتفاق می‌افتد، نتیجه اعمال خودمان است ✍عارف نامداری در بازار راه می‌رفت که مردی از پشت‌سر، بر گردن او نواخت. به‌ناگاه متوجه شد که او فلان عارف بزرگ و نامدار است. بسیار ناراحت شد و به دست‌وپای او افتاد. عارف گفت: من همان لحظه که بر گردنم زدی تو را حلال کردم. آنچه تو زدی، تو نبودی. من ساعتی پیش او را (خدا) ندیدم و معصیت او کردم و تو نیز مرا ندیدی و معصیت بر من کردی. اگر من ساعتی پیش او را (خدا) دیده و معصیتش نکرده بودم، تو نیز مرا می‌دیدی و به اشتباه بر گردن من نمی‌زدی. حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: تَوَقُّوا الذُّنوبَ، فما مِن بَلِيَّةٍ و لا نَقصِ رِزقٍ إلاّ بذنبٍ، حتّى الخَدشِ و الكَبوَةِ و المُصيبَةِ؛ از گناهان دورى كنيد؛ زيرا هيچ بليّه‌اى رخ ندهد و هيچ رزقى كم نشود، مگر به سبب گناهى، حتى خراش برداشتن و به سر در آمدن و مصيبت. 📚 بحار الأنوار، ج۴۷، ص۳۵٠ 😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 ✨﷽✨ ما يحدث لنا هو نتيجة لأفعالنا كان أحد الحكماء المشهورين يمشي في السوق عندما نقر رجل على رقبته من الخلف. فجأة أدرك أنه صوفي عظيم ومشهور. كان مستاءً للغاية وسقط عند قدميه. قال عارف: لقد جعلتك حلالا في اللحظة التي ضربتني فيها على رقبتي. ما ضربته لم يكن أنت. منذ ساعة لم أره (الله) وأخطأت إليه، وأنت أيضًا لم تراني وأخطأت إلي. لو كنت رأيته (الله) منذ ساعة ولم أخطأ فيه، لرأيتموني أيضًا ولما ضربتني على رقبتي خطأً. يقول حضرة علي (عليه السلام): اتقوا الذنوب، فلا بلاء ولا نقص رزق إلا بالذنب، حتى الحادثة، والمصيبة، والمصيبة؛ تجنب الذنوب؛ لأنه لا تقع مصيبة ولا ينقص من رزق إلا بذنب، حتى الخدش والوقوع على الرأس والمصيبة. 📚 بحار الأنور ج47 ص350 😍​​​​​​-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 ✨﷽✨ What happens to us is the result of our actions A famous sage was walking in the market when a man tapped on his neck from behind. Suddenly he realized that he is a great and famous mystic. He was very upset and fell at his feet. Arif said: I made you halal the moment you hit me on the neck. What you hit was not you. An hour ago, I did not see Him (God) and sinned against Him, and you also did not see me and sinned against me. If I had seen him (God) an hour ago and had not sinned against him, you would have seen me too and would not have hit me on the neck by mistake. Hazrat Ali (peace be upon him) says: Fear the sins, so there is no calamity and no lack of sustenance except through sin, even the accident, the calamity, and the misfortune; Avoid sins; Because no calamity should occur and no sustenance should be reduced, except because of sin, even scratching and falling on the head and calamity. 📚 Bihar Anwar, vol. 47, p. 350 😍​​​​​​-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 کانال جهان عرب مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا اموزش زبان عربی و انگلیسی دستور زبان و نکات گرامری اموزش اصطلاحات کاربردی نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی انتشار مطالب هر روز https://eitaa.com/jahanearab
🔅 ✍️ نعمت‌های الهی در بطن رنج‌ها نهفته‌اند 🔹شغل مردی تمیزکردن ساحل بود. 🔸او هر روز مقدار زیادی از صدف‌های شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع‌آوری می‌کرد و مدام به صدف‌ها لعنت می‌فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می‌کردند. 🔹او باید هر روز آن‌ها را روی هم انباشته می‌کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می‌داد. 🔸روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدف‌های بدبو درست کرده بود، خلاص کند. 🔹او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت. 🔸یک سال بعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. 🔹وقتی به آنجا رسیدند، مرد نظافتچی نمی‌توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید: چطور توانستی چنین ثروتی را به‌دست بیاوری؟ 🔸مرد ثروتمند پاسخ داد: من هدیه‌ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می‌داد و تو قبول نمی‌کردی. در تمام صدف‌های نفرت‌انگیز تو، مرواریدی نهفته بود. 💢بیشتر وقت‌ها هدیه‌ها و موهبت‌های الهی در بطن خستگی‌ها و رنج‌ها نهفته‌اند، این ما هستیم که موهبت‌هایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می‌دهد، ندانسته رد می‌کنیم. ‌‌‌‌😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 🔅 ✍️ God's blessings are hidden in the heart of sufferings A man's job was to clean the beach. Every day, he collected a large amount of broken and smelly shells from the seashore and constantly cursed the shells because they made him work too much. He had to pile them on top of each other every day and he always did it in a bad way. One day, one of his friends suggested him to get rid of this big mountain he had made with stinky oysters. He accepted this offer with great gratitude and enthusiasm. A year later, the two men saw each other. An old friend invited him to visit his palace. When they reached there, the cleaning man could not believe all that wealth and asked him: How did you get such a fortune? The rich man replied: I accepted the gift that God gave you every day and you did not accept. In all your disgusting shells, there was a pearl hidden. 💢 Most of the time, God's gifts and blessings are hidden in the belly of fatigue and suffering, it is us who unknowingly reject the gifts that God lovingly gives us. 😍​​​​​​​​-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 at least one person کانال جهان عرب مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا اموزش زبان عربی و انگلیسی دستور زبان و نکات گرامری اموزش اصطلاحات کاربردی نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی انتشار مطالب هر روز https://eitaa.com/jahanearab
✨﷽✨ 🌻💛 ✍ راز موفقیت در زندگی 🔹کودکی ۱۰ساله که در یک حادثه رانندگی دست چپش از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی ورزش جودو به یک استاد سپرده شد. 🔸پدر کودک اصرار داشت از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد! 🔹استاد کمی فکر کرد و پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه‌ها ببیند! 🔸در طول ۶ ماه استاد فقط روی بدن‌سازی کودک کار کرد و حتی یک فن جودو هم یاد نداد. 🔹بعد از ۶ ماه خبر رسید که مسابقات محلی در شهری برگزار می‌شود. 🔸استاد به کودک ۱۰ساله فقط یک فن آموزش داد و کودک توانست در میان اعجاب همگان نفر اول مسابقات شود! 🔹وقتی مسابقات به پایان رسید کودک راز موفقیت را از استاد پرسید. 🔸استاد گفت: دلیل پیروزی تو این بود که تنها راه مقابله با این فن که به تو یاد دادم گرفتن دست چپ تو بود، که تو چنین دستی نداشتی! 🔹راز موفقیت در زندگی صرفاً داشتن امکانات نیست. مهم این است که از نداشته‌هایتان به‌عنوان انگیزه حرکت به‌سوی هدف‌هایتان استفاده کنید. ✨﷽✨ 🌻💛 سر النجاح في الحياة 🔹 طفل يبلغ من العمر 10 سنوات قطعت ذراعه اليسرى في حادث سيارة، وتم تسليمه إلى معلم لتعليم فنون الجودو القتالية. والد الطفل أصر على أن يجعل ابنه بطلاً للجودو! فكر المعلم قليلاً وقبل ووعد والد الطفل أنه بعد عام واحد سيرى طفله في مركز بطولة جميع الأندية! خلال 6 أشهر، عمل المعلم فقط على كمال الأجسام للطفل ولم يعلمه حتى أسلوب جودو واحد. وبعد 6 أشهر، جاءت الأخبار عن إقامة مسابقات محلية في إحدى المدن. قام المعلم بتعليم الطفل البالغ من العمر 10 سنوات تقنية واحدة فقط واستطاع الطفل أن يصبح الأول في المسابقة لمفاجأة الجميع! وعندما انتهت المسابقة سأل الطفل المعلم عن سر النجاح. قال المعلم: كان سبب انتصارك هو أن الطريقة الوحيدة لمواجهة هذه المروحة التي علمتك إياها هي الإمساك بيدك اليسرى، التي لا تملكها! سر النجاح في الحياة ليس مجرد وجود المرافق. الشيء المهم هو استخدام ما ليس لديك كحافز للمضي قدمًا نحو أهدافك. ✨﷽✨ 🌻💛 The secret of success in life 🔹 A 10-year-old child whose left arm was cut off in a car accident was handed over to a master to teach judo martial arts. The child's father insisted on making his son a judo champion! The teacher thought a little and accepted and promised the child's father that one year later he would see his child in the championship position of all the clubs! During 6 months, the teacher only worked on the child's bodybuilding and did not teach even a single judo technique. After 6 months, the news came that local competitions will be held in a city. The teacher taught the 10-year-old child only one technique and the child was able to become the first in the competition to everyone's surprise! When the competition was over, the child asked the teacher the secret of success. The teacher said: The reason for your victory was that the only way to counter this fan that I taught you was to grab your left hand, which you didn't have! The secret of success in life is not just having facilities. The important thing is to use what you don't have as motivation to move towards your goals. ❤️❤️❤️❤️❤️ کانال جهان عرب مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا اموزش زبان عربی و انگلیسی دستور زبان و نکات گرامری اموزش اصطلاحات کاربردی نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی انتشار مطالب هر روز https://eitaa.com/jahanearab
🔅 ✍️ هرگز درمورد شکست‌های زندگی‌تان صحبت نکنید 🔹در دبیرستان که بودم یک همکلاسی داشتم که خیلی منفی بود.  🔸هر وقت از او می‌پرسیدم اوضاع و احوالت چطور است، می‌دانستم چه جوابی به من می‌دهد. 🔹جواب می‌داد: خیلی خوب نیست، سنم دارد بالا می‌رود، هر روز چاق‌تر و کچل‌تر می‌شوم. 🔸شاید هزاران بار این جواب را از او شنیده باشم. می‌دانم که او داشت به‌نوعی شوخی می‌کرد.  🔹او یکی از ستارگان تیم فوتبال بود که دارای اندام ورزشی مناسب و موهای فرفری بود. 🔸حدود ۱۵ سال بعد، او را به‌صورت اتفاقی در بازار دیدم. وقتی او را دیدم اصلا نشناختم. تقریبا از کنارش رد شده بودم. 🔹او آینده‌اش را پیش‌بینی کرده بود. همان طور که قبلا می‌گفت، پیر و چاق و کچل شده بود. 💢هرگز درمورد شکست‌های زندگی‌تان صحبت نکنید. با کلام خود آینده‌تان را نفرین نکنید، بلکه با کلام خود آرامش را به زندگی‌تان دعوت کنید و اتفاقات خوب را پیش‌بینی کنید. 🖤 🏴‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•🖤•❀ ---- 🔅 Never talk about your failures in life When I was in high school, I had a classmate who was very negative. Whenever I asked him how are you, I knew what he would answer. He answered: Not so good, I'm getting older, getting fatter and balder every day. I may have heard this answer from him thousands of times. I know he was kind of joking. 🔹 He was one of the stars of the football team who had a good athletic body and curly hair. About 15 years later, I saw him by chance in the market. I did not recognize him when I saw him. I almost passed him. He predicted his future. As he said before, he was old and fat and bald. Never talk about your failures in life. Do not curse your future with your words, but invite peace into your life with your words and predict good things. 🖤 🏴‎‎-•-•-•-------❀•🖤•❀ ---- 🔅 لا تتحدث أبدًا عن إخفاقاتك في الحياة عندما كنت في المدرسة الثانوية، كان لدي زميل سلبي للغاية. كلما سألته كيف حالك، كنت أعرف ماذا سيجيب. أجاب: لست على ما يرام، فأنا أتقدم في السن، وأزداد سمنة وأصلعًا كل يوم. ربما سمعت هذه الإجابة منه آلاف المرات. أعلم أنه كان يمزح نوعًا ما. 🔹كان من نجوم فريق كرة القدم ويتمتع بجسم رياضي جيد وشعر مجعد. وبعد حوالي 15 عامًا، رأيته بالصدفة في السوق. ولم أتعرف عليه عندما رأيته. كدت أن أتجاوزه. وتنبأ بمستقبله. وكما قال من قبل، كان عجوزاً وسميناً وأصلع. لا تتحدث أبدًا عن إخفاقاتك في الحياة. لا تلعن مستقبلك بكلماتك، بل ادع السلام إلى حياتك بكلماتك وتنبأ بالأشياء الجيدة. 🖤 🏴‎-•-•-•-------❀•🖤•❀ ---- کانال جهان عرب مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا اموزش زبان عربی و انگلیسی دستور زبان و نکات گرامری اموزش اصطلاحات کاربردی نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی انتشار مطالب هر روز https://eitaa.com/jahanearab
🔅 ✍️ آتش زندگی هرکس متفاوت است 🔹جوانی نزد پیر دیده‌وری از فقر روزگار زبان به شکایت گشود. 🔸پیر گفت: برخیز! با من بیا و کسی که آرزوی زندگی او را می‌کنی به من نشان بده. 🔹جوان نشانِ همسایه خویش داد که تاجر خرما بود و در حجره خود سکه‌های طلا را می‌شمرد. 🔸پیر آن جوان را نزد او برد و به تاجر گفت: حاجتی در دنیا داری که آزارت دهد؟ 🔹تاجر گفت: آری! مدت‌هاست درد معده مرا از خوردن آنچه می‌بینم و هوس می‌کنم، بازداشته است. کاش کاسه‌ای خرما داشتم ولی معده سالم این جوان را. 🔸پیر دوباره جوان را خطاب کرد و از او پرسید: باز چه کسی را در این شهر خوشبخت می‌بینی؟ 🔹جوان حاکم شهر را نشان داد و هر دو نزد او رفتند. 🔸پیر از حاکم پرسید: حاجتی داری که زندگی را بر تو تلخ کرده باشد؟ 🔹حاکم گفت: آری، شب‌وروز در این اندیشه‌ام مبادا کسی از دربار بر من خیانت کند و خون من برای تصاحب تاج‌وتختم بریزد. ای کاش مثل این جوان بودم. دو گوسفند می‌گرفتم و برای خود به صحرا می‌بردم که آن مرا کفایت می‌کرد، چون آرامش داشتم. 🔸در مسیر برگشت پیر پارسا پرسید: ای جوان آتش چند رنگ است؟ 🔹جوان گفت: دو رنگ، سرخ و نارنجی. 🔸پیر گفت: آتش چون رنگین‌کمان هفت‌رنگ است. آتش تاجر رنگش آبی بود و آتشی که به‌رنگ آبی بسوزد نوری ندارد که دیده شود، پس تو آتش او را نمی‌دیدی. 🔹آتشی که سبز باشد نورش برای بیننده زیبا است ولی کسی که در نزد آن است را می‌سوزاند و دیگران از آن بی‌خبرند. آتش زندگی حاکم در چشم تو سبز و زیبا بود. 🔸پس هرکس را آتشی در زندگی می‌سوزاند که فقط رنگش با دیگری متفاوت است ولی وجود دارد. 🔹دیدی در زندگی تو هم آتشی بود که تاجر و حاکم از آن بی‌خبر بوده و در آرزوی داشتنِ زندگی تو بودند. 😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 🔅 Everyone's fire is different 🔹 A young man opened his mouth to complain about the poverty of the age. The old man said: get up! Come with me and show me the person whose life you wish. 🔹 The young man showed his neighbor, who was a date merchant and was counting gold coins in his cell. The old man took the young man to him and said to the merchant: Do you have a need in the world that bothers you? The merchant said: Yes! For a long time, stomach pain has prevented me from eating what I see and crave. I wish I had a bowl of dates, but this young man's stomach is healthy. The old man addressed the young man again and asked him: Who do you see happy in this city? The young man showed the ruler of the city and they both went to him. The old man asked the ruler: Do you have a need that has made life bitter for you? The ruler said: Yes, day and night in my thoughts, lest someone from the court betray me and my blood be spilled to take possession of my throne. I wish I was like this young man. I used to take two sheep and take them to the desert for me, which was enough for me, because I was at peace. On the way back, Pir Parsa asked: O young man, what color is the fire? The young man said: Two colors, red and orange. The old man said: Fire is like a seven-color rainbow. The merchant's fire was blue in color, and a fire that burns blue has no visible light, so you did not see his fire. A fire that is green, its light is beautiful to the viewer, but it burns the person who is near it, and others are unaware of it. The fire of life ruling in your eyes was green and beautiful. Therefore, everyone is burned by a fire in life, which is only different in color, but it exists. A vision in your life was also a fire that the businessman and the ruler were unaware of and wished to have your life. 😍​​​​​​-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- کانال جهان عرب مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا اموزش زبان عربی و انگلیسی دستور زبان و نکات گرامری اموزش اصطلاحات کاربردی نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی انتشار مطالب هر روز https://eitaa.com/jahanearab
🔅 ✍️ کودکان مهربان‌ترند 🔹معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد که هر کدام در رابطه با وضعیت خود یک انشا بنویسند و قول می‌دهد که به بهترین انشا جایزه بدهد. 🔸همه بچه‌ها، انشای خود را می‌نویسند و معلم بعد از خواندن آن‌ها، از آنجا که همه انشاها را زیبا می‌یابد نمی‌تواند یکی را انتخاب کند، پس تصمیم می‌گیرد به قید قرعه، برنده‌ جایزه (کفش‌) را مشخص کند! 🔹معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد اسامی خود را داخل چکمه بگذارند، تا او یک اسم را بیرون بکشد. 🔸همین که می‌خواست اسم را بخواند همه بچه‌ها دست زدند! و معلم با صدای بلند اسم یکی از بچه‌ها را خواند. 🔹معلم وقتی این جریان را برای همسرش توضیح می‌داد، اشک می‌ریخت و می‌گفت: وقتی بقیه اسم‌ها را نگاه کردم، متوجه شدم تمام بچه‌ها فقط اسم همین دختر را که فقیرترین بچه کلاس است، نوشته بودند. ↶【به ما بپیوندید 】↷ 😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 🔅 ✍️ Children are kinder The teacher asks the students to each write an essay about their situation and promises to give a prize to the best essay. All the children write their essays and after reading them, the teacher cannot choose one because he finds all the essays beautiful, so he decides to determine the winner of the prize (shoes) by drawing lots! The teacher asks the students to put their names inside the boot, so that he will pull out a name. As soon as he wanted to read the name, all the children clapped! And the teacher read aloud the name of one of the children. When the teacher explained this incident to his wife, he shed tears and said: When I looked at the rest of the names, I realized that all the children had only written the name of this girl, who is the poorest child in the class. ↶【Join us】↷ 😍​​​​​​-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 🔅 ✍️ الأطفال أكثر لطفاً يطلب المعلم من الطلاب أن يكتبوا مقالًا عن وضعهم ويعدهم بتقديم جائزة لأفضل مقال. يكتب جميع الأطفال مقالاتهم وبعد قراءتها لا يستطيع المعلم اختيار واحدة منها لأنه يجد جميع المقالات جميلة، فيقرر تحديد الفائز بالجائزة (الحذاء) عن طريق القرعة! يطلب المعلم من الطلاب أن يضعوا أسمائهم داخل الحذاء، حتى يقوم بسحب الاسم. وبمجرد أن أراد قراءة الاسم، صفق جميع الأطفال! وقرأ المعلم بصوت عال اسم أحد الأطفال. وعندما شرح المعلم هذه الحادثة لزوجته ذرفت الدموع وقال: وعندما نظرت إلى بقية الأسماء، أدركت أن جميع الأطفال لم يكتبوا سوى اسم هذه الفتاة، وهي أفقر طفل في الفصل. ↶[انضم إلينا]↷ 😍​​​​​​-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- کانال جهان عرب مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا اموزش زبان عربی و انگلیسی دستور زبان و نکات گرامری اموزش اصطلاحات کاربردی نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی انتشار مطالب هر روز https://eitaa.com/jahanearab
✍️ فقط‌ خدا کریم است و بس 🔹درویشی تهی‌دست از کنار باغ کریم‌‌خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم‌خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. 🔸کریم‌خان گفت: این اشاره‌‌های تو برای چه بود؟ 🔹درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. 🔸آن کریم به تو چقدر داده است و به من چه داده؟ 🔹کریم‌خان که در حال کشیدن قلیان بود، گفت: چه می‌خواهی؟ 🔸درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است! 🔹چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم‌خان رفته و تحفه برای خان ببرد! پس جیب درویش را پر از سکه کرد و قلیان را نزد کریم‌خان برد! 🔸روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. 🔹ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم‌خان زند کرد و گفت: نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست. ✍️ Only God is gracious and that is enough An empty-handed dervish was passing by the garden of Karim Khan Zand. His eyes fell on the king and he pointed to him with his hand. Karim Khan ordered the dervish to be brought into the garden. Karim Khan said: What were your hints for? Darvish said: My name is Karim and your name is also Karim and God is also Karim. How much has Karim given you and what did he give me? Karim Khan, who was smoking hookah, said: What do you want? Darvish said: This hookah is enough for me! A few days later, Darvish took the hookah to the market and sold it. The buyer of hookah was none other than the one who wanted to go to Karim Khan and buy a gift for Khan! So he filled his dervish pocket with coins and took the hookah to Karim Khan! Time has passed. Darvish went to Khan to thank him. Suddenly his eyes fell on the hookah and he gestured to Karim Khan and said: Neither I am Karim nor you; Karim is only God who filled my pocket with money and your hookah is also in place. کانال جهان عرب مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا اموزش زبان عربی و انگلیسی دستور زبان و نکات گرامری اموزش اصطلاحات کاربردی نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی انتشار مطالب هر روز https://eitaa.com/jahanearab