eitaa logo
اشعار مذهبی
670 دنبال‌کننده
57 عکس
4 ویدیو
3 فایل
آدرس در تلگرام https://t.me/janatmahdi آدرس در واتس آپ https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM آدرس در ایتا https://eitaa.com/jannatolmahdi آدرس در سروش http://sapp.ir/jannatolmahdi آدرس سایت اینترنتی Www.janatmahdi.blogfa.com
مشاهده در ایتا
دانلود
یا سیّدالکریم دلم آشنای تو ابن الکریم هستی و من هم گدای تو ای از حسن نسب ای جان اهل بیت عبدالعظیم هستی و عبد خدای تو این یاکریم ها به امیدی ز گنبدت پرواز می کنند همه در لوای تو وقتی به بارگاه تو سائل روانه شد چشمش به رحمت است وَ لطف و عطای تو همسان شده زیارت تو با حسین،لیک مدفن به ری شدی و ری کربلای تو با زمزم کمیل، شب جمعه در حرم انسی عمیق دارم وجانم فدای تو شب های جمعه که دل تنگ کربلاست شابدُالعظیم آیم وصحن وسرای تو در روز رحلت تو،کلّ اهل ری بر سینه می زنند همه در عزای تو در آخر غزل شده ام شرمسار تو دارم امید بر تو و یکدم لقای تو @jannatolmahdi
منظر دل‌های ماست کرب و بلای حسین  مرغ دل ما زند پر به هوای حسین  یک نگه کربلا به بود از صد بهشت  جنت اهل دل است صحن و سرای حسین  دیدن باغ بهشت مژده به زاهد دهید  زاهد و حور و قصور ما و لقای حسین  تربت پاکش بود داروی هر دردمند  دار شفای خداست کرب و بلای حسین  ملک سلیمان بود در نظرش بی‌بها  آن که گدایی کند پیش گدای حسین  هر که رود کربلا بوسه به خاکش زند  بشنود از قدسیان بانگ و نوای حسین  چون به عزاخانه‌اش پا نهی آهسته نه  بال ملایک بود فرش عزای حسین  خنده‌کنان می‌رود روز جزا در بهشت  هر که به دنیا کند گریه برای حسین  غم نخورد بعد از این بهر سرای دگر  آن که شکوهی شود نوحه سرای حسین  @jannatolmahdi
علیه‌السلام چشمۀ اسلام به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید هلا! اسلام را از چشمهٔ اسلام بردارید مبادا از قلم‌ها جابیفتد واژه‌ای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید «سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران! چشمان او آرایهٔ وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید «رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...» به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی‌ست کفن باید به جای جامهٔ احرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان می‌خواند، می‌فرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد میان گریه ختم سورهٔ انعام بردارید @jannatolmahdi
«شعر ترکی» مذهب جعفری . جان فداحق مکتبینده پیروان قرآنا بوذرومقدادوعماره شرفلی سلمانا معرفتلی بوبصیره جابرابن حیانا علمی نشرائتدی جهانه باقروصادق امام علم سیزبومکتبه یول تاپماق اولمازوالسلام . جعفری مذهبلری وهابیلارتکذیب ائدیر شیعه هریئرده تیکیرگنبداولارتخریب ائدیر بونه قانوندی جنایت پیشه لرتصویب ائدیر ای ائمه دشمنی ئول ایله سین قلبین ورم شیعه لرقلبینده وارواللهی میلیونلارحرم . جعفری مذهب اگروعده وئره ائتمزخلاف سعی ائدرتاگئتمیه عالمده راه انحراف جعفری مذهب مذاهب ایچره سالمازاختلاف قول مولادور ملاک شیعیان جعفری دافعه حداقلی جاذبه حداکثری . جعفری مذهب ائدروحدت مرامین تقویت حق دئیرحق یول گئدربامنطق وبامعرفت مکتب عترتده دی آسایش انسانیت هوشیاراول شیعه قوی چیخسین اجانب گوزلری عین قرآندورسنه نهج البلاغه سوزلری . جعفری مذهب گئدرعلم ئورگشرعارایلمز نفسیوی سیندیرسوروشماق هئچ کسی خوارایلمز عالم اول مولائوزینه جاهلی یار ایلمز علمیده فکرائتمه بیرکس پایه ی عترتده دی معرفت اهلی عموماسایه ی عترتده دی . حضرت صادق حضورینده بیرعده شیعیان اگلشیب ائیلیردیلرکسب علوم بیکران بیرجوان اول مجلسه وارداولوبدورناگهان احترام ائیلوب امام صادق اول مه طلعته دوتدی یوز بعداهمان جمعه دل آچدی صحبته . سویلدی ای شیعیان مکتب آل عبا دقت ائیلون بوجوانه باوفادور باصفا باش اگین فرمانینه سیزکشتی سوزبوناخدا ناخداسیزکشتی نی دریاده طوفان غرق ائدر شیعیان جعفری الله دئین یولدان گئدر . بیرخراسانی گلیب بیرگون حضورحضرته عاشقانه باشلادی لحن عربلن صحبته وقت اولوب آلسین جوابین باخ علوم وحکمته حجت ذات احدعلامه عالی جناب فارسی لهجیلن خراسان اهلینه وئردی جواب . ایلدی مهمان تعجب عرض ائدیب ای مقتدا نه گوزل ایرانیلارتک ائیلوسوزصحبت آقا سویلدی حضرت تعجب ایلمه ای آشنا بیزالهی علمیله کسب فضیلت ائیلریق نه فقط ایران هامی بیر دلده صحبت ائیلریق . حمدلله اهل ایران حیدری دور حیدری حیدری لر کنزعشقه مشتری دور مشتری مذهبی یاران عشقین جعفری دور جعفری جان فدااولسون بیله استاده بیله مکتبه حضرت صادق آقابنیانگذار مذهبه . جعفری مذهب عملده خالص ائیلرنیتین لکه دار ائتمزجهاندا مکتب حریتین آبرو ساخلار آپارمازهئچ کسین حیثیتین شیعیه قانون یازیبدی جعفرصادق مرام آبرووئرماق گوزلدی آبروتوکماق حرام . جعفری مذهب گرک تاپسین ره توحیدینی انتخاب ائتسین قباقجامرجع تقلیدینی یوخسادیندن دوندررابلیس انسان دیدینی اول جوانلیقدان دلا غواص بحر معنوی شرعی تکلیفین اوخی قوی اولسون ایمانین قوی . جعفری مذهبلری قورخوتماق اولمازجنگیدن دشمن پسته دئنن گئچ بوعبث آهنگیدن هنگ غیرت درس آلیب عباس تک سرهنگیدن گرعدوعزم ائیلیوب شیپورحمله چالماقا جیش حق آماده دی اشراری تختدن سالماقا . جعفری مذهبلره صادق امام ائیلوب بیان سعی ائدین زینت اولون بیزاهلبیته شیعیان مایه ی خفت نبایداولسون احرارزمان بیزهمین یولداهمین مکتبده دین همرازی ییق گئچمیشیق جاندان حسین بن علی سربازی ییق . جعفری مذهبلرین محکمدی الده مدرکی حضرت صادق ئوزی ترویج ائدیب بومسلکی کعبه احرامیندن افضلدی محرم کوینکی کعبه اولدی قبله اما کربلا قبله نما گئی قرا وور سینوه پاینده قالسین کربلا @jannatolmahdi
علیهاالسلام هر که رو انداخت، خاطرجمع، زائر می‌شود قبل زائر کوله‌بار راه، حاضر می‌شود... خوش به حال خانۀ خشتی نزدیک حرم آخرش یک تکه از صحن مجاور می‌شود دل سپردن ساده اما دل بریدن مشکل است هر کسی یک‌بار آمد قم، مهاجر می‌شود شیخ می‌یابد مفاتیح الجنان را پشت در شاطر عباس قمی در صحن شاعر می‌شود از زبان شعر بالاتر در عالم هست؟ نیست در حرم حتی زبان شعر، قاصر می‌شود... رو به قم هر بار در مشهد سلامی می‌دهم خادم باب الرضا با من مسافر می‌شود دست را بر سینه‌ات بگذار و چشمت را ببند رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر می‌شود @jannatolmahdi
مخمس عاشورایی علامه طباطبایی (ره) گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم با همین قافله ام راه فنا مى پویم دست همت ز سراب دو جهان مى شویم  شور یعقوب کنان یوسف خود مى جویم «که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم» گفت هر چند عطش کنده بُن و بنیادم زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم هدف تیرم و چون فاخته پر بگشادم فاش مى گویم و از گفته خود دلشادم «بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم» من به میدان بلا روز ازل بودم طاق کشته یارم و با هستى او بسته وثاق منِ دل رفته کجایم و کجا دشت عراق طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق «که در این دامگه حادثه چون افتادم؟» نوحه سینه من گر شکند سُمّ ستور ور سرم سیر کند، شهر به شهر از ره دور باک نبود که مرا نیست به جز شوق حضور سایه طوبى و غلمان و قصور و قد حور «به هواى سر کوى تو برفت از یادم» تا در این بزم بتابید مه طلعت یار مى خورم خون دل و یار کند تیر نثار پرده بدرید و سرگرم به دیدار نگار نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار «چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم» تشنه وصل و رام آتش دل کارم ساخت شربت مرگ همى خواهم و جانم بگداخت از چه از کوى توام دست قضا دور انداخت کوکب بخت مرا هیچ منجّم نشناخت «یا رب از مادر گیتى به چه طالع زادم؟» @jannatolmahdi
اگر چه فاصله ها تا حریم و حائر توست دل شکسته ما تا ابد مجاور توست فقط نه قلب جهان بی قرار کرببلاست بهشت هم همه ی جمعه ها مسافر توست بهشت قیمت این عشق اسمانی نیست بهشت باغچه ای زیر پای زائر توست بهشت و حور و قصورش برای زاهد ها تمام تاب و تب من فقط به خاطر توست به سجده های بلند شب تهجّد نیست شرار عشق که در خلسه های شاعر توست به هیچ خلعت دنیا عوض نخواهد کرد عبای نور که بر شانه های ذاکر توست تو ابروی خدایی که در دم رفتن خدا"رضأ به رضائك" كلام اخر توست @jannatolmahdi
ای آن‌که کسی سرو چو قد تو ندیده چون لعل لبت غنچه ز گلزار نچیده چون نرگس مستت به همه گلشن عالم نه دیده چنین دیده و نه گوش شنیده خضر ار لب لعل تو نمی‌کرد تمنا تا حشر به سرچشمه حیوان نرسیده می‌کرد تجلی اگر این یوسف ثانی دلباختگان دل عوض دست بریده دانم به یقین گر به رخت پرده نبودی کس یوسف کنعان به کلافی نخریده در مردمک دیده و از دیده نهانی پیدا و نهان، غیر خداوند که دیده دانی زچه در پای گل سرخ بود خار از بس که به گلزار ز شوق تو دویده فاخته سان بهر تو با نغمه‌ی کوکو هر لحظه از این شاخ بدان شاخ پریده از چیست که بلبل شده دلباخته‌ی گل زین رو که یکی روز گلی دست تو دیده زان روز که من باخته‌ام نرد محبت دانسته‌ام آخر به کجا کار کشیده دیری است زند زلف تو اندر دل مانیش افسون، نکند چاره‌ی این مار گزیده پنهان زعدویی، زمحبان زچه ای دور جان‌ها به لب از، هجر تو ماه رسیده آیت‌الله شهید شیخ فضل‌الله نوری (ره) @jannatolmahdi
علیه‌السلام یوسف، ای گمشده در بی‌سروسامانی‌ها! این غزل‌خوانی‌ها، معرکه‌گردانی‌ها سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی همه جمع‌اند، چه شهری، چه بیابانی‌ها چیزی از سورۀ یوسف به عزیزی نرسید بس که در حق تو کردند مسلمانی‌ها همه در دست، ترنجی و از این می‌رنجی که به نام تو گرفتند چه مهمانی‌ها... «این چه شمعی‌ست که عالم همه پروانۀ اوست؟» این چه پروانه که کرده‌ست پرافشانی‌ها؟ یوسف گمشده! دنبالۀ این قصه کجاست؟ بشنو از نی که غریب‌اند نیستانی‌ها بوی پیراهن خونین کسی می‌آید این خبر را برسانید به کنعانی‌ها @jannatolmahdi
با حسین عشق می‌کنم هر دم عاشقم قدر عشق می‌دانم من جنونی الی الابد دارم مثل حر با حسین می‌مانم سر ناقابلم فدای سرت بی‌سری بی‌سرم کن ای جانم اشک ناقابل مرا بپذیر باغم دوریت نرنجانم تو که نزدیکی از خودم به خودم تو ببخشم اگر نمی‌دانم تو بیا عاقبت به خیرم کن من که غرق گنه فراوانم می‌شود اربعین حرم باشم جان زهرا نگو نمی‌دانم دست رد روی سینه‌ام نزنی بس‌که دل‌تنگ صحن و ایوانم به‌خدا قول می‌دهم آقا با گناهم تو را نرنجانم چقدر حق به گردنم داری کرده شش‌گوشه‌ات مسلمانم یاحسین توبه مرا بپذیر به‌خدا مثل حر پشیمانم در دلم حق آب و گل داری تو نباشی همیشه گریانم در دلم تا همیشه جاداری از تو با اشک و آه می‌خوانم کشته اشک و ناله‌ها هستی پای اشکت همیشه نالانم @jannatolmahdi
علیه‌السلام علیه‌السلام دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد كز احترام علی كعبه محترم گردد من از شكستن دیوار كعبه دانستم كه هر كجا كه علی پا نهد حرم گردد هنوز روز خوش دشمن است تا آن روز كه ذوالفقار زبان علی دو دم گردد دلی كه جام بلا را كشیده تا خط جور چه احتیاج كه دنبال جام جم گردد قبول خاطر خون خدا شدن شرط است نه هر كه مرثیه‌ای ساخت محتشم گردد عزای ماست كه هر سال می‌شود تكرار وگرنه حیف محرم كه خرج غم گردد نه هر كه كشته شود می‌توان شهیدش گفت نه هر سری كه به نی می‌رود علم گردد حدیث عشق و وفا ناسروده می‌ماند مگر كه دست علمدار ما قلم گردد هنوز شعله‌ور از خیمه‌های عاشوراست ز شور شیونی دل مباد كم گردد @jannatolmahdi
علیه‌السلام ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام منشأ کل کمال و باقر کل علوم هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام اِنس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام این عجب نَبْوَد که بخشی چشم جابر را شفا زخم دل را می‌دهی با یک نگاهت التیام ساکنان آسمان را لحظه لحظه، دم به دم از بقیعت عطر و بوی جنت آید بر مشام در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو پای تا سر، سر به سر آیینۀ خیر الاَنام... کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان روز در چشم یزید بی‌حیا آمد چو شام لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت طشت رسوایی او افتاد از بالای بام تو سر بالای نی دیدی به سن کودکی گه به دشت کربلا، گه کوفه، گاهی شهر شام خیمه‌های آل عصمت را که آتش می‌زدند می‌دویدی در بیابان اشک‌ریز و تشنه‌کام... ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام بارها آوردت از شهر مدینه تا دمشق از وجودت هتک حرمت کرد جای احترام گاه آوردت به زندان، گاه پای تخت خویش گاه زد زخم زبان و گاه می‌زد اتهام حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک مرغ روحت پر زد از تن، جانب دارالسلام بس‌که بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام تا به صحرای منا گریند بهر غربتت حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عام دوست دارم بر تو گریم در بیابان بقیع کرده‌اند این گریه را بر من حرامی‌ها حرام در کنار قبر بی‌شمع و چراغت روز و شب هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام بر تو می‌گریم که بردی کوه غم از کودکی بر تو می‌گریم که شد با خون دل عمرت تمام... @jannatolmahdi
یا مسلم بن عقیل (علیه السلام) ای پیشتــاز خیـــل شهیـــدان کـربلا ای کــــوفه بــا قیـــام تو میدان کربلا عطـــر تـــو می‌وزد بــــه بیـابان کربلا اول شهیـــد در ره سلطــــان کـربلا! ای بـــاغبــان پنج گـل پرپر حسین در شهر کوفه یاور بی‌یاور حسین! مصباح پــرفــروغ هــدایت تــویی تویی دریای لطف و جود و عنایت تویی تویی آن کــز حسین کرد حمایت تویی تویی تنهـــاتـرین شهیــد ولایت تــویی تویی در مکتب حسین کـه خـود رهبر تو بود اول سری که گشت بریده، سر تو بود از کودکی «حسین‌حسین»ات شعار بود بــــر شـــانۀ عقیـــل، دلت پیـش یــار بود اســــرار عــــاشقی بــه رخت آشکار بود قلبــت بــه شــوق دادن جان، بی‌قرار بود جانم فـدات باد که پیش از ولادتت داده خبـر، رسـول خدا از شهادتت دشمن ز چارسو به سویت بست راه،تنگ از خـــون بـــه مـــاه عارضت آخر زدند رنگ وز چنــگ گـــرگ‌ها دنت گشت چنگ‌چنگ از بـام بــر سـرت عــوض لاله ریخت سنگ جاری چو خون پاک تو در جام آب شد آب از شـرارۀ لب خشـکت کبـاب شد گفتی به «آب‌آب» چه می‌خواهی از لبم؟ آتـــــش بگیــــــر از عطــــش آتـــش تبــم مـــن یـــاد کــــام تشنـــۀ عبـاس و زینبم گریــــان بــه آل فاطمه هر روز و هر شبم پیش از قیام کرب‌وبلا تشنه جان دهم تا بـر امـام خـویش تـأسّی نشان دهم در مـــــاتـم تـــــو آل پیمبـــر گــریستند چشـم بتــول و احمـد و حیدر گریستند عبــاس و عون و قاسم و اکبر گریستند در موج خون دو بسمل بی‌سر گریستند در هر دلی به یاد تو فریاد و آه بود حتی حسین، یـاد تو در قتلگاه بود بــــر دختـــر تـــو چـون خبـر قتل تو رسید اشک از دو دیده ریخت و آه از جگرکشید آن داغ‌دیــــده قصــــۀ قتـــــل تــو را شنید دیگــــر ســـــر بـــریـــده میــان طبق ندید هرچنـد ریخت خون دل از دیدۀ ترش زینب گرفت در بر خود همچو مادرش ای جـــان عاشقان شهادت فدای تو از مـــا سـلام بـر سـر از تن جدای تو کـــوفه نکـــرد گــریـه اگــر در عزای تو اشـک حسین ریخت به دامن برای تو «میثم» گـــریست بــر بـدن پاره‌پاره‌ات در قلب اوست زخم فزون از شماره‌ات @jannatolmahdi
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين روى دل با كاروان كربلا دارد حسين از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين مى‌برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين... او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى خون به دل از كوفيان بی‌وفا دارد حسين... آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌كند عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين... دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار» كاندرين گوشه عزايى بى‌ريا دارد حسين @jannatolmahdi
            يا مسلم ابن عقيل (ع) تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر چشم بر راه توام بر سر ِ دروازه يِ شهر یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد پنجه ای سرزده با پیروهنم تمرین کرد سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد کارم آخر به تهِ گودی گودال افتاد آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت چوب آتش زده از دور و برم می انداخت شاخه ي شعله ور و نخل سرم می انداخت دست من بند زده، موی مرا میسوزاند دستگرمی سر ِگیسوی مرا میسوزاند وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد بعد، از دشنه و سر نیزه محیّا گردد آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد به سرم آمده و باز همان خواهد شد رسم این است و سرم سهم سنان خواهد شد رسم این است که اوّل پر او می ریزند بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند (حسن لطفي) @jannatolmahdi
یا امام هادی النقی(ع) وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی ما را کبوتر حرم سامرا کنی درهم بخر نگاه نکن که چه میخری رسوا شوم اگر که بخواهی سوا کنی محکم حصار عشق شما را گرفته ام دل شور میزند که مبادا رها کنی درمانمان بکن به همان شیوه ی خودت درمان شویم اگر به خودت مبتلا کنی ای دست به خیر طایفه ی دست به خیر ها آقا نمی شود سفری دست و پا کنی؟ عمری نشسته ام به صف عاشقان تو وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی @jannatolmahdi
(ع) از زبان از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری برآورد و شتافت او خدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبی و هر ولی آن خدو زد بر رخی که روی ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه در زمان انداخت شمشیر آن علی کرد او اندر غزایش کاهلی گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحمت بی محل گفت: بر من تیغ تیز افراشتی از چه افکندی مرا بگذاشتی؟ آن چه دیدی بهتر از پیکار من تا شدی تو سست در اشکار من؟ آن چه دیدی که چنین خشمت نشست تا چنان برقی نمود و بازجست آن چه دیدی که مرا زان عکس دید در دل و جان شعله ای آمد پدید؟ آن چه دیدی برتر از کون و مکان که به از جان بود و بخشیدیم جان؟ در شجاعت شیر ربانیستی در مروت خود که داند کیستی؟ ... ای علی که جمله عقل و دیده ای! شمه ای واگو از آنچ دیده ای تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد بازگو دانم که این اسرار هوست زان که بی شمشیر کشتن کار اوست ... بازگو ای باز عرش خوش شکار! تا چه دیدی این زمان از کردگار چشم تو ادراک غیب آموخته چشم‌های حاضران بردوخته ... راز بگشا ای علی مرتضی! ای پس سوء القضا حسن القضا! یا تو واگو آنچه عقلت یافته است یا بگویم آنچ بر من تافته است ... ماه بی گفتن چو باشد رهنما چون بگوید شد ضیا اندر ضیا چون تو بابی آن مدینهٔ علم را چون شعاعی آفتاب حلم را باز باش ای باب بر جویای باب تا رسد از تو قشور اندر لباب باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما له کفوا احد هر هوا و ذره‌ای خود منظریست نا گشاده کی گود کانجا دریست تا بنگشاید دری را دیدبان در درون هرگز نجنبد این گمان چون گشاده شد دری حیران شود مرغ اومید و طمع پران شود ... تا ببینی نایدت از غیب بو غیر بینی هیچ می‌بینی بگو ، دفتر اول، بخش ۱۶۴، (با تلخیص) @jannatolmahdi
زبان قاصر ما مانده در بیان علی چقدر فاصله داریم با جهان علی! علی که بود؟ نفهمیده هیچ کس هرگز نه در زمان معاصر، نه در زمان علی نکرد سجده به درگاهِ جز خدا همه عمر رواست سجده ی عالم بر آستان علی کدام رایِ به ناحق! کدام حرف خلاف! کدام تیر خطا رفته از کمان علی؟! به جستجوی کدام آیه ای؟ کدام دلیل؟ که آیه آیه خدا هست در بیان علی دو پیکرند به یک جان، تفاوتی نکند قسم به جان پیمبر، قسم به جان علی غدیر درس بزرگی ست درس این که مباد که سربلند نباشی در امتحان علی @jannatolmahdi
هو اللّطيفُ الخَبير ، هو العليُّ الكَبير هو السّميعُ البَصير ، هو الوليُّ القَدير قسم به اسماء ذات، قسم به جمع صفات كه از ازل تا ابد ، علي ست تنها امير رسول گفته ست اگر ، انا البَشير النَّذير طبق همين قاعده ست ، علي سراجُ المُنير اگر به ذات علي ، فكر كند لحظه اي در آورد سر ز جهل ، عارف روشن ضمير رفيق - دست نياز مكن به هر سو دراز كسي بجز دست حق نيست تورا دستگير در عوض پرده ي خانه ي خشت و گِلين وقت توّسل برو دامن او را بگير بايست باحال زار ، رو بروي مُستجار بگو به صاحب حرم ، أنَا بِكُم مُستجير پير غم عشق او جوان تر از هركسي ست در اين حساب و كتاب خضر نبي نيست پير سايه به سايه برو ، پشت سر نور او كه وقت رفتن به عرش علي ست تنها مسير به دست پر بركت علي رقم مي خورد قسمت شيخِ كَبير ،نصيبِ طفلِ صغير چه غم اگر بكشند دست و سر و پاي من كه گوشه چشم علي ست جابرُ عَظمِ الكَسير وليّ ذات خداست، خليفه ي مصطفاست كسي كه در نُه فلك ، مُدبّر است و مُدير به هر كجا پا نهد مي آفرينـد بهشت بعد غديرش مخوان ، وادي خُم را كوير به صبح نورانيِ عيد ولايت قسم كه مُنكر حقّ اوست سياه رو تر ز قير بر سر دست نبي چو دست او شد بلند بر تن نحس عمر زد از حسادت كهير حاكم مُطلق علي ست نه آن خَسي كه مُدام درون مُرداب جهل ، شبيه خر كرده گير به حُكمِ عقل سليم بگو به آن بي شعور نيست شغال سياه ، حريف شير دلير به كفو بي مثل او قسم كه در هفت چرخ علي ندارد شبيه علي ندارد نظير از غضبش صحنه ي جحيم شد دلخراش از گُل لبخـند او ، بهشت شد دلپذير چگونه وصفش كنم با كلماتي حقير ؟ شعر همان ست كه فؤاد گفت و صغير @jannatolmahdi
هو اللّطيفُ الخَبير ، هو العليُّ الكَبير هو السّميعُ البَصير ، هو الوليُّ القَدير قسم به اسماء ذات، قسم به جمع صفات كه از ازل تا ابد ، علي ست تنها امير رسول گفته ست اگر ، انا البَشير النَّذير طبق همين قاعده ست ، علي سراجُ المُنير اگر به ذات علي ، فكر كند لحظه اي در آورد سر ز جهل ، عارف روشن ضمير رفيق - دست نياز مكن به هر سو دراز كسي بجز دست حق نيست تورا دستگير در عوض پرده ي خانه ي خشت و گِلين وقت توّسل برو دامن او را بگير بايست باحال زار ، رو بروي مُستجار بگو به صاحب حرم ، أنَا بِكُم مُستجير پير غم عشق او جوان تر از هركسي ست در اين حساب و كتاب خضر نبي نيست پير سايه به سايه برو ، پشت سر نور او كه وقت رفتن به عرش علي ست تنها مسير به دست پر بركت علي رقم مي خورد قسمت شيخِ كَبير ،نصيبِ طفلِ صغير چه غم اگر بكشند دست و سر و پاي من كه گوشه چشم علي ست جابرُ عَظمِ الكَسير وليّ ذات خداست، خليفه ي مصطفاست كسي كه در نُه فلك ، مُدبّر است و مُدير به هر كجا پا نهد مي آفرينـد بهشت بعد غديرش مخوان ، وادي خُم را كوير به صبح نورانيِ عيد ولايت قسم كه مُنكر حقّ اوست سياه رو تر ز قير بر سر دست نبي چو دست او شد بلند بر تن نحس عمر زد از حسادت كهير حاكم مُطلق علي ست نه آن خَسي كه مُدام درون مُرداب جهل ، شبيه خر كرده گير به حُكمِ عقل سليم بگو به آن بي شعور نيست شغال سياه ، حريف شير دلير به كفو بي مثل او قسم كه در هفت چرخ علي ندارد شبيه علي ندارد نظير از غضبش صحنه ي جحيم شد دلخراش از گُل لبخـند او ، بهشت شد دلپذير چگونه وصفش كنم با كلماتي حقير ؟ شعر همان ست كه فؤاد گفت و صغير @jannatolmahdi
سال با محرم آغاز می شود و محرم ماه حسین است سال با حسین آغاز میشود . آیا می توانیم عمر خود را و سال های خود را و لحظه لحظه های خود را با حسین آغاز کنیم و با حسین به انجام برسانیم؟ اگر با حسین آغاز نکنیم با چه کسی و چه چیزی آغاز خواهیم کرد؟! و برای چه کسی و چه چیزی به انجام خواهیم رساند؟ با چه محبوبی؟! یا چه مقصودی؟! با کدام قدرت و لذت و ثروت و ریاست با کدامیک از میوه های دنیا و با کدام صاحب نعمت و صاحب عنوان و صاحب مقام حسین را مبادله می کنیم؟! آیا حسین را میتوانیم با تمامی دنیا، حتی با تمامی حدود و قصور و با تمامی لذت ها و شادی های بهشت مبادله کنیم؟! آیا در این مبادله برده ایم و به غنیمت رسیده ایم و یا باخته ایم و از دست داده ایم و بالاتر، از دست رفته ایم؟! من خودم را میگویم که به محبت رسیده ام و با تمامی روشنی و بینات یافته ام. خودم را میگویم که با حسین ... شادی رنجها را تجربه کرده ام و دور از او ... خستگی شادیها را چشیده ام من خودم را میگویم؛ چگونه میتوانم حسین را با حکومت ری با گندم ری نه، بالاتر با حکومت شام و با حکومت دنیا عوض کنم؟ چگونه میتوانم معامله کنم؟! چگونه میتوانم؟! @jannatolmahdi
اربعین پای پیاده حرمت می‌چسبد پای تاول زده زیر عـلمت می‌چسبد همه به دلــم تار شده یک سفرپای پیاده‌حرمت می‌چسبد @jannatolmahdi
دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است هوای شام چرا اینقدر نفس گیراست لباس عید به تن کرده اند مردم شام فضای شهر چراغان و غرق تزویر است نوای هلهلۀ مردمان همانندِ صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است ز بام ها ز چه باران سنگ می بارد به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است ز دست و پای گلی روی ناقه خون ریزد حدیث غُربت او ناله های زنجیر است چه غافلند که بر اشک و آه ما خندند که در کمان دل خستگان همین تیر است قسم به آیۀ ناب"لیِذهِبَ عَنکُم" به روی نیزه سری از تبار تطهیر است پی هدایت مردم ز روی نی آید نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا هنوز دشمن بیدادگر زمین گیر است مس وجود «وفایی» اگر که آوردی غبار درگه این آستانه اکسیر است @jannatolmahdi
فتنه و بیداد و بلا بود شام سخت تر از کرب و بلا بود شام شام بلا تیره تر از شام بود عصمت حق در ملأ عام بود ساز و نی و نغمه و آهنگ بود دسته گل سنگدلان سنگ بود خلق به دور اسرا صف زدند کوچه به کوچه همگی کف زدند فاطمه های حرم فاطمه زخم زبان مرهم زخم همه هرکه به آن خسته دلان رو نهاد زخم زبانی زد و دشنام داد خنده به رأس شهدا می زدند سنگ به ناموس خدا می زدند قافله تا وارد دروازه شد داغ جگر سوختگان تازه شد پای سر رهبر آزادگان عید گرفتند زنازادگان آل ابوسفیان در هلهله آل رسول الله در سلسله وای ندانم که چه تقدیر بود دست خدا در غل و زنجیر بود ماه سر نیزه پدیدار بود یا سر عباس علمدار بود چهره چو خورشید بر افروخته از عطشِ تشنه لبان سوخته دوخته چشم از سر نی بر حسین محو شده، غرق شده در حسین دیده ی اطفال به سیمای او چشم سکینه شده سقای او مانده سر نیزه به حال سجود مهر جبینش شده محو از عمود دیده ی اکبر سر نی نیم باز مانده به لب هاش اذان نماز هرکه به خورشید رخش چشم بست گفت که این سر، سر پیغمبر است رأس امام شهدا نوک نی کرده چهل مرحله معراج، طی زلفِ غباریش پر از بوی مُشک لعل لبش خشک تر از چوب خشک ماه خجل از رخ نورانیش سنگ زده بوسه به پیشانیش هیچ شنیدید که از گَرد راه پرده کشد باد به رخسار ماه هیچ شنیدید که در موج خون صورت خورشید شود لاله گون رخ زگل زخم، بهاران شده وجه خدا ستاره باران شده اشک همه سیل شد از سرگذشت خون، دل میثم شد از این سرگذشت   @jannatolmahdi
رقاصه های شهر ،همه باخبر شدند نوباوگان شام ،همه با جگر شدند چشمان هرز ،چشم چران ،بی حیا شدند تیرِ نگاه ها ،سوی زینب به در شدند از پشت بام ،سنگ پراندند ،سوی ما جسم مخدرات ،همه بی سپر شدند بازار بردنم ،تو خبر داری ای حسین ؟ پس دختران به چشم کنیزان نظر شدند هر جا که گفتم از تو ،به من سنگ ها زدند خیلِ حرامزاده ،همه ،کور و کر شدند خیبر تبارها ،به تلافیِ قلعه شان با ناسزا و دستِ بزن حمله ور شدند @jannatmahdi