#چهره_زنانه_انقلاب
#زن_ایرانی_در_آینه_چشم_همسایهها
پیرمرد با دشداشهی سفیدش نشسته بود زیر زلّ آفتاب. با بیخیالی و فراغت مخصوص عربها، لمیده روی صندلی پلاستیکی کهنهای، تکاپوی پسربچهها برای تقسیم لیوانهای آب بین زوار تازه از راه رسیده را تماشا میکرد.
وقتی همسرم با صدای بلندی از من پرسید «آب بیشتر بردارم؟» شنیدن کلمات فارسی، انگار خون مهماننوازی ارثی پیرمرد را به جوش آورده باشد، به سمت همسرم آمد تا مجبورمان کند بمانیم. بعد از آنکه حسابی با «تشرّف! دوش...وایفای... طعام... موجود» اصرار کرد، و با «مشکور...مشکور» گفتنِ دست به سینهی همسرم، حسابی «نه» شنید، سمت جمع سه چهارنفره ما خانمها آمد؛ با هیجانی شبیه یک شعبدهباز، که میخواهد تردستی آخرش را رو کند.
با فارسی دست و پا شکستهای به ما گفت: «زنهای ایرانی توانا. قوی. حرف حرف اونا. حتی میتونن مرداشون، مجبور کنن انقلاب کنن!» از حرفش به خنده افتادیم. با کمی دستپاچگی ادامه داد: « نه، والله راست میگم. خمینی زنهای ایران دید، انقلاب کرد. مرد شجاع همه جا پیدا میشه... زن شجاع، نه هرجا! من میگم... یعنی... آمریکا رو دست زنهای ایرانی بدن با دندون میجَوَنش. اینقدر غیظ دارن به ظلم».
پیرمرد دربارهی کشف جامعه شناسانهاش، با حرارتی بیشتر از آفتاب عراق در حال سخنرانی بود. و من در نهانخانهی ذهنم، این حس عزت شیرین را مزه مزه میکردم که امام به دنیا نشان داد، میشود قدرت زنانگی در تنانگی خلاصه نشود.
#سمانه_بهگام
ای جان جهان! جان و جهان بنده تو ...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane