eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
520 دنبال‌کننده
994 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
✍بخش دوم ؛ امام اولین الگوی من بود، مثل آسیه در قصر فرعون یکه و تنها علم مبارزه با طاغوت را بلند کرد. همان‌قدر شکوهمند، همان‌قدر حیرت انگیز! همه‌ی بچگی‌ام می‌خواستم خمینی شوم؛ تا آنجا که بزرگتر شدم و شنیدم علامه مجلسی خواست امام صادق شود و شد مجلسی، دیدم اصلا خمینی راه رسیدن به صراط مستقیم، حضرت علی (ع) است. حالا که مادر شده‌ام دیدم اگر روایت های پدر و مادرم نبود به یقین من هم بازنده بودم به روایت‌های ناجوانمردانه دشمن؛ و الان وقت جهاد من است! باید لباس رزم بپوشم و لحظه به لحظه گذشته و حال را برای فرزندانم روایت کنم، قبل از آنکه جای جلاد و شهید را دیگری برایشان عوض کند. دورهمگرام؛ 💠 http://ble.ir/dorehamgram http://instagram.com/dorehamgram http://eitaa.com/dorehamgra https://rubika.ir/dorehamgram dorehamgram@gmail.com 💠 در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 💠 https://ble.ir/janojahan http://eitaa.com/janojahanmadarane https://rubika.ir/janojahaan https://instagram.com/janojahan.madaraneh?igshid=YmMyMTA2M2Y=)  💠
بخش دوم؛ رسم هرساله‌ی خانه ما در خرداد، گفتن از امام و تشییع باشکوه و علاقه به ایشان و تعریف خاطرات بود، این‌که دسته دسته مردم از زیادی جمعیت غش می‌کردند، این‌که کل کشور چهل روز عزادار بودند و عروسی‌هایشان را عقب انداخته بودند، این‌که حاج احمد آقا از مردم درخواست کردند که دیگر بعد از چهل روز مردم جشن‌هایشان را بگیرند، این‌که امام فرموده بود «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می‌کنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم»، اینکه امام، جان مردم بود و مردم، جان امام... بانوی خانه ما سایه‌ات همراه با پدر بر سر ما مستدام باد، که عشق به روح خدا را در دل ما کاشتید و این‌قدر از وقایع انقلاب برای ما گفتید که انگار لحظه به لحظه با شما زندگی کردیم آن دوران طلایی را... در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 ارتباط با ادمین: @zahra_msh @azadehrahimi 🔻آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/janojahanmadarane 🔻آدرس کانال بله: https://ble.ir/janojahan 🔻آدرس کانال روبیکا: https://rubika.ir/janojahaan
جان و جهان | به روایت مادران
#پس_از_طوفان برگ‌های قطور و عظیم تاریخ دارد با صدای مهیب جنگ ورق می‌خورد و همین‌طور خون و اشک است ک
سمانه عزیزم! خواهر ندیده‌ام! هر بار که قلم زیبایت را به رقص درمی‌آوری، چشمانم پر از شوق می‌شوند برای بلعیدن کلماتش. روح بلند و ملکوتی تو پررنگ‌تر از جوهر قلمت‌، قامت بلند کرده و خودنمایی می‌کند. از خدا برای لحظه لحظه زندگی خودت و فرزند عزیزت عاقبت بخیری و سلامتی را تمنا می‌کنم. مداد شکسته من کلمه‌ها و پاراگراف‌ها فاصله دارد با هنرنمایی شما و حالا با زبان الکن خودم می‌خواهم با شما هم‌کلام شوم. راستش را بخواهید انگار که سال‌ها با هم حرف زده‌ایم، بس که حرف به حرف و کلمه به کلمه‌ای که گفتید، کلمات ته‌نشین‌شده در دلم بود. این‌که ما نزدیک گردنه‌هایی ایستاده‌ایم که از آدم ابوالبشر علیه السلام چشم به راه رسیدن به قله‌ی آن بوده‌اند و ما نه توان امداد مجروحان زلزله‌هایش را داریم، و نه توان در آغوش کشیدن مادران فرزند از دست داده فلسطینی را، زخم مشترک همه‌ی ماست. از دور ایستاده‌ایم و همه حسرت‌ها، ای کاش‌ها و اگرها را با أمّن یجیب‌هایمان به سختی از گلو پایین می‌دهیم. غرق در کارهای تکراری و روزمره‌مان هستیم، مثل تکرار شلوار پا کردن پسر شما و تکرار منع از دستشویی آب نخوردن طفلک من! اما در دین رحمة للعالمین، محمد صلوات الله علیه، از زیادی عمل حرفی نزدند، از سنگینی نیت گفتند؛ مانند بانو امین که گفت به هر کرامتی که رسیدم حین جارو زدن خانه رسیدم. یا آن بانوی عفیفه‌ای که هفت سال از خانه بیرون نرفت که یک وقت ماموران رضا قلدر حریمش را نشکنند، اما آن‌قدر قیمت گرفت که امام زمان ارواحنا فداه لحظات آخر به بالینش رفتند. من مطمئنم حضرت موعود که بیایند، تو و پسرت و مادرانی بسیار از جنس تو با عمل‌هایی اندک اما سنگین جلوتر از من و جلوتر از خیلی‌ها لبیک گفته‌اید، راستش اصلا صدای لبیک‌تان را از همین حالا بلندِ بلند می‌شنوم. خواهرانه دعا کن من هم سر‌به‌راه شوم‌، همان راهی که عطر ظهور می‌دهد و تو جلوتر از من در آن راهی!♥️ در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan
بخش دوم افکار مختلف به ذهنم حمله‌ور شدند. بغض گلویم را گرفت. «آقاجون بچه‌هامونم دارن با شوق ظهور شما زندگی می‌کنن. بوی ظهور از همه‌ی دنیا می‌رسه به مشام فرمانده! خدایا میشه همه‌شون، همه بچه‌های من، همه بچه‌های ایران، همه بچه مسلمونا، همه بچه شیعه‌ها، اصلا همه بچه‌های کره زمین سرباز امام زمان بشن؟! خداااا بچه‌هامون جوون شدن، جوونامون بزرگ شدن، بزرگامون پیر شدن، مهدیِ فاطمه(عج) نیومد. (با صدای شهید کافی) باید قوی بشیم. من چقدر قوی هستم؟ برای قوی شدن از کجا باید شروع کرد؟» خودم می‌پرسم و خودم هم جواب می‌دهم «شهید نصرالله چیزی که متمایزش کرده بود تو نوجوونی، نماز شب بود...» افکار مختلف به ذهنم حمله‌ور شدند. بغض گلویم را گرفت. «آقاجون بچه‌هامونم دارن با شوق ظهور شما زندگی می‌کنن. بوی ظهور از همه‌ی دنیا می‌رسه به مشام فرمانده! خدایا میشه همه‌شون، همه بچه‌های من، همه بچه‌های ایران، همه بچه مسلمونا، همه بچه شیعه‌ها، اصلا همه بچه‌های کره زمین سرباز امام زمان بشن؟! خداااا بچه‌هامون جوون شدن، جوونامون بزرگ شدن، بزرگامون پیر شدن، مهدیِ فاطمه(عج) نیومد. (با صدای شهید کافی) باید قوی بشیم. من چقدر قوی هستم؟ برای قوی شدن از کجا باید شروع کرد؟» خودم می‌پرسم و خودم هم جواب می‌دهم «شهید نصرالله چیزی که متمایزش کرده بود تو نوجوونی، نماز شب بود...» بغضم فرصت باریدن پیدا نکرد. محمدباقر از اتاق بیرون آمد. رفت روی زیرانداز در آشپزخانه نشست و تکه نانی در دهان گذاشت. محمدسجاد با ظرفی پر از خرده کاغذ از اتاق بیرون آمد و به برادر کوچکترش مژده داد: «بیا الان می‌خوایم بپاشیم روی سرمون!» نگاهش به من افتاد. - مامان شنیدی چی می‌خوندیم؟ مامان به نظرت من یار امام زمان میشم؟ امام زمان قبول می‌کنه من یارش بشم؟ چشمانم پر می‌شود، اما هم‌چنان نمی‌بارد. - إن‌شاءالله! جملاتش را سوالی و با هیجان بیشتری تکرار می‌کند. از من به عنوان مادر اطمینان می‌خواهد تا به ادامه بازی‌اش بپردازد. با همه استیصال درونم لبخند می‌زنم: «آره مامان! امام زمان خیلی مهربونه. شما که دوست دارید یارش باشید، دوست دارید کمکش کنید، قبول می‌کنه که یارش باشید.» چشمانش برقی زد که شاید همه عمر لحظه‌شماری‌اش را کرده‌ بودم. من، تکیه‌گاه کوچک و سست این روزهای بچه‌هایم، امید به آینده را، امید به ظهور و یاری امام زمان(عج) را به دل‌های تشنه‌شان هدیه می‌دهم، با دلی پر از توسل و تضرع! اما خدایا من به حقیقتِ توکل به خودت و پذیرش و دعای امام عصر ارواحنا فداه به آنها قول داده‌ام. شرمنده‌ام مکن یا رب! در جان و جهان هر بار یکی از مادران درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 💠 بله | ایتا 💠 🌐 ble.ir/join/69TZ9jm6wJ 🌐 https://eitaa.com/janojahanmadarane