جان و جهان
#پس_از_طوفان برگهای قطور و عظیم تاریخ دارد با صدای مهیب جنگ ورق میخورد و همینطور خون و اشک است ک
#نامه_یک_مخاطب
#جان_و_جهانیها
سمانه عزیزم!
خواهر ندیدهام!
هر بار که قلم زیبایت را به رقص درمیآوری، چشمانم پر از شوق میشوند برای بلعیدن کلماتش.
روح بلند و ملکوتی تو پررنگتر از جوهر قلمت، قامت بلند کرده و خودنمایی میکند.
از خدا برای لحظه لحظه زندگی خودت و فرزند عزیزت عاقبت بخیری و سلامتی را تمنا میکنم.
مداد شکسته من کلمهها و پاراگرافها فاصله دارد با هنرنمایی شما و حالا با زبان الکن خودم میخواهم با شما همکلام شوم.
راستش را بخواهید انگار که سالها با هم حرف زدهایم، بس که حرف به حرف و کلمه به کلمهای که گفتید، کلمات تهنشینشده در دلم بود.
اینکه ما نزدیک گردنههایی ایستادهایم که از آدم ابوالبشر علیه السلام چشم به راه رسیدن به قلهی آن بودهاند و ما نه توان امداد مجروحان زلزلههایش را داریم، و نه توان در آغوش کشیدن مادران فرزند از دست داده فلسطینی را، زخم مشترک همهی ماست.
از دور ایستادهایم و همه حسرتها، ای کاشها و اگرها را با أمّن یجیبهایمان به سختی از گلو پایین میدهیم.
غرق در کارهای تکراری و روزمرهمان هستیم، مثل تکرار شلوار پا کردن پسر شما و تکرار منع از دستشویی آب نخوردن طفلک من!
اما در دین رحمة للعالمین، محمد صلوات الله علیه، از زیادی عمل حرفی نزدند، از سنگینی نیت گفتند؛ مانند بانو امین که گفت به هر کرامتی که رسیدم حین جارو زدن خانه رسیدم. یا آن بانوی عفیفهای که هفت سال از خانه بیرون نرفت که یک وقت ماموران رضا قلدر حریمش را نشکنند، اما آنقدر قیمت گرفت که امام زمان ارواحنا فداه لحظات آخر به بالینش رفتند.
من مطمئنم حضرت موعود که بیایند، تو و پسرت و مادرانی بسیار از جنس تو با عملهایی اندک اما سنگین جلوتر از من و جلوتر از خیلیها لبیک گفتهاید، راستش اصلا صدای لبیکتان را از همین حالا بلندِ بلند میشنوم.
خواهرانه دعا کن من هم سربهراه شوم، همان راهی که عطر ظهور میدهد و تو جلوتر از من در آن راهی!♥️
#فرشته_فلاحی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan