پادکست جان و جهان_ ممنون امام رضوی گُلُم (1).mp3
5.04M
#روایت_شنیدنی
#تمرین_لهجهنگاری
#ممنون_امام_رضوی_گُلُم
#سیده_معصومه_فقیه
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#روایت_خواندنی
#تمرین_لهجهنگاری
#ممنون_امام_رضوی_گُلُم!
جریان زندگی ما و آقوی حاجی یه جریان ساده بود، یه خواستگاری سنتی مث قدیم ندیما.
ولی نَمدونم چرو همه فک میکنن اولا عاشق شديم بعد بله گفتیم! هی فرت و فرت ازم میپرسن: «چجوری با آقوی حاجی آشنا شدی؟» منم میگم: «عامو مَی باید چطو باشه؟! فلونی به فلونی گفت و مادرشووَر اومد خواستگاری!»
بعدم دوباره باورشون نَمیشه و میگن: «هونونوی کِدی؟» (مسخره کردی؟)
میگم: «نه والو!»
بعد یادُم میفته به او روزُی که به بابام میگفتم: «خواستگارُی منه رد نکنینا!»
بابامم تُچی میکِدَن و میگفتن: «دخترام دخترُی قدیم!»
ولی خودُم میدونُسم بابام راضیه که ای چیزا گفته بشه.
مادرُمم میگفت: «دختر سَرِته با درس گرم کن.
دیونمون کدی! خواستگارم که میاد هی میگی نه.
اقبالم بُتُمبه با تو و کارات!»
ولی خب مِی میشد همیجوری بله داد؟ به من نَمیخوردن. دُرُسّه که شووَر میخواسّم ولی نه به هر دَری...
سرت درد نیارم عزیزُم؛ اُی شُمویی که داری میخونی! ها! با توام!
آخرشم رفتم در دکون امام رضا. گفتم: «یا حاجتُم میدی همی الان یا میرم به خواستگار آخریو میگم ها!» (بله!)
بعدم پاشدم بیام بیرون، یهو دیدم دعای کمیل دارن میخونن. دوبارم دلم پوکید! گفتم: «یا امام رضا! دیگه زنگ میزنم به واسطُو میگم ها!» و زنگو زدم!
بنده خدا امام رضو نمیدونست با کی طرفه!
خو عامو صب کن بیری خونه شاید شورت دم در منتظر بلِی تو بود!
هيچی دیگه رسیدم خونه از مشد، دیدم شوورم دم دره!
بیچاره او خواستگارو! بعدش توبه کدم ولی همیشه خدا دلُم بری او خواستگارو که بعدم ردش کدم میسوزه!
#سیده_معصومه_فقیه
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan