26.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از اوایل محرم، مشغول طراحی جزء به جزء کاراکترها و طراحی صحنهها و بعد متحرک سازی و تدوین و صداگذاری و ... بود.
حدود یک ماه طول کشید تا اینکه بالاخره آماده شد!
این یکی از قسمتهای مجموعه پویانمایی چند قسمتی پسرم آقامحمدجواد هست.
ببینید، لذت ببرید و ماشاءالله لا حول و لا قوه الا بالله بگید 😇😇
قسمت ویژه: علمدار
تقدیم به علمدار کربلا
آدرس کانال آقامحمدجواد: @hajaiim
آیدیش: @kahvazi
@janpanaah
هدایت شده از ~ جـــــٰانْ پَنــــــــــــــٰاهْ ~
گردبادی عظیم در راه است ...
سنگ برچین و چفیه را پر کن
آن سوی این حصار، خانهی ماست!
پرت کن، کودک سه سالهی من!
خانه، تنهاترین بهانهی ماست ...
خانهمان یک حیاط پرگل داشت
چه اتاقی! چه طاق و ایوانی!
ظهر یک روز ... من چه میگویم؟
تو که آوارگی نمیدانی ...
پدرت با برادرت میگفت:
- « آه اگر نعره، بیاثر باشد!
دست بردار! در نمیبندد؛
پای دشمن که لای در باشد ... »
- «نه پدر! دست برنمیدارم
حنجرم را دریده میخواهم!
پای دشمن میان خانهی ماست؟
پای او را بریده میخواهم!
به شیوخ عرب امیدی نیست
زخم ِ سربسته، ملتهب شده است
بیش از این نیز انتظاری نیست !
درد ما «عادتِ» عرب شده است ... »
پدرت رفت و با برادر تو،
هر دوتاشان «خداپسند» شدند!
مدتی بعد، با تنی خونین
روی دستانمان بلند شدند ...
حال این روزهای من ابریست
من و تو ماندهایم و تنهایی
من ِ مادر دلم خوش است به تو
تو که امّید نسل فردایی!
تو که رویای نحس صهیون را
با دو دستت، بر آب خواهی کرد
با همین سنگ ساده، بر سرشان
خانهشان را خراب خواهی کرد!
سنگ برچین و چفیه را پر کن
پرت کن کودک سه سالهی من!
نعرهی بیامان بکش، شاید
با تو بالا رسید نالهی من ...
«گردبادی عظیم» در راه است؛
«نعره»هامان اگر بلند شود ...
غاصبان زیر کوه مدفونند؛
«سنگ» اگر روی «سنگ» بند شود !
#فاطمه_معینزاده
#شعر
#مقاومت
#غزه
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
هدایت شده از ✨هیئت دخترانه نـــــــورا✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻بنویسید غزه؛💔
.
.
.
.
بخونید روضهی عاشورا 😢
روضه علی اصغر 😢
روضه آب 😢
روضه پیکرهای ارباً ارباً 😢😭
غزه شده کربلا، مهدی زهرا بیا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
😭😭😭😭
♥️🌸⃟🍃
🖤هیئت دخترانه نورا
نوجوانان شهرستان خرمشهر
https://eitaa.com/joinchat/2002518515Cf5aa008ebc
هدایت شده از کانال حمید کثیری
توییتهایی فعال رسانهای آمریکایی را درباره اسرائیل ببینید ...
ترجمه توییت مشکیرنگ
👇👇
آنها در مورد عراق به شما دروغ گفتند.
آنها در مورد کووید به شما دروغ گفتند.
آنها در مورد روسیه گیت به شما دروغ گفتند.
آنها در مورد جنگ اوکراین به شما دروغ گفتند.
آنها در مورد نوزادان سر بریده به شما دروغ گفتند.
اما شما فکر میکنید آنها به شما حقیقت را میگویند که چه کسی بیمارستانی در غزه را بمباران کرد؟!
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
هدایت شده از ~ جـــــٰانْ پَنــــــــــــــٰاهْ ~
«از ما خجالت نکشید!»
درمانده و آواره و بیسرپناه، در خیابانها قدم میزد. خسته بود و گرسنه. تازه از زندان آزاد شده بود و هیچ آهی در بساط نداشت. در تمام آن سالهای حبس، فقط «زنده» بود و «زندگی» نمیدانست. باید دوباره زندگی و زیباییهایش را به خاطر میآورد و از اولین قدم شروع میکرد. تصمیم گرفت از کسی کمک بگیرد، اما از که؟ در این روزگار بیمروّت، میان کوچه و پس کوچههای این شهر هزار نقش و هزار رنگ، در دنیایی که هر کس سرگرم خویش است، چه کسی میتواند مأمن امن ابوهاشم باشد جز آن مرد؟ آن مولای مهربان ... آن جوان رعنا ... آن زیباروی پر ابهت ... نوادهی رسول خدا ... مولا حسن جان فرزند امام هادی که سلام خدا بر ایشان ... آری! جز او چه کسی میتوانست گشادهروی و گشاده دست، دستگیر ابوهاشم باشد؟ جز او چه کسی میتوانست چنین بارقهای از نور امید بر پیکر سرد و سیاه روزگار این آواره بتاباند و قلب افسرده و ناامیدش را گرمی و روشنی ببخشد؟
دلش گرم شد. مثل همان سالهای پیش، ایام جوانی و رونق و عزّت...
با خودش گفت: «نزد مولایم میروم. او مرا خواهد پذیرفت. صد دینار قرض میگیرم تا بشود نانی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و سرمایهی اندکی برای آغاز یک زندگی تازه... »
غرق در رویاهای شیرین، خود را در محضر امام یافت.
آن ابهت بینظیر، آن نگاه نافذ و جذّاب، آن چشمهای مهربان و صمیمی، چه لذتی داشت تماشای آن جمال بیمثال. چه خوش سخن میگفت... دلش میخواست زمان از حرکت باز میایستاد و او میتوانست این زیباروی زیباخصال را ساعتها به تماشا بنشیند. شرم حضور امام، تمام آنچه را که برای گفتنش نزد ایشان آمده بود، از خاطرش برد!
سلامی کرد و عرض ارادتی، بوسهای آکنده از عشق بر دستان مهربان امام زد و شرمگین و خجل، بی آنکه کلامی بگوید، از محضر ایشان مرخص شد!
در راه بازگشت، به حرفهای نگفته فکر میکرد و رویاهایی که در سر پرورانده بود، که ناگهان کسی از دور صدایش کرد: «آقا! ... آقا! ... بایستید لطفا! » ایستاد و با تعجب نگاه کرد به مردی که از جانب امام به سوی او میدوید...
کیسهای و نامهای به دست ابوهاشم داد و گفت: «مولایم اینها را برای شما فرستادهاند»
کیسه را باز کرد. مات و مبهوت به صد دینار درون کیسه چشم دوخت! اشکها امانش نمیدادند. در حالی که بی اراده پاهایش را به سمت بازار میکشاند، با چشمهایی غرق در اشک شرم و اشتیاق، نامه را گشود. یقین میدانست که این نوشتهی امام را تا ابد از خاطر نخواهد برد: « اگر حاجتی دارید، از ما خجالت نکشید ...»
منتشر شده در نشریه حرم
(آستان قدس رضوی)
شماره 627
#فاطمه_معینزاده
#داستان
#امام_حسن_عسکری(ع)
@janpanaah
.
.
دیشب سرودمش؛ تا صبح...
قرار بود در مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر مهمان نوزدهسالهی شهرمان، شهید گمنام، بخوانمش.
فرصت کم بود، نشد.
حیف که نشد...
شهید گمنام سلام ...
سلام مرحمِ بال و پرِ شکستهی ما
سلام برکتِ تسکینِ جانِ خستهی ما
سفر به خیر، جوانپهلوانِ ایرانی!
خوش آمدی به دلِ خرّمی و ویرانی...
خوش آمدی به دیارم، دیارِ خرمشهر
مگر که تازه کنی روزگارِ خرمشهر
الا شکیبِ دلِ بی شکیبِ آبادان
الا قرارِ دلِ بیقرارِ خرمشهر
ببر به عرشِ خدا، سوزِ آهِ مردم را
الا ستارهی دنبالهدارِ خرمشهر
مگر که سوزِ زمستان بخوابد و برسد
به یُمنِ مقدمِ پاکت، بهارِ خرمشهر...
اگر چه سخت، ولی باز مردِ میداناند
مجاهدانِ یلِ پایکارِ خرمشهر
به لطف شیرزنانِ غیورِ رستمزاد
خوشا که تازه شود روزگارِ خرمشهر!
خوش آن دمی که شود بخت، یار آبادان
خوش آن دمی که شود بخت، یار خرمشهر
قریبِ صبحِ سپیدیم، خستگی ممنوع!
ببین! به قلّه رسیدیم! خستگی ممنوع!
پرنده پَر نزند هم پرنده میماند!
امید در دلِ این شهر، زنده میماند!
اگر چه خصم، بسی نقشهها به سر دارد؛
ولی قطارِ جهان، مقصدی دگر دارد!
قسم به وعدهی حقی که میرسد از راه
خدا ارادهی تغییرِ مستمر دارد!
و کاخ ظلم و شرارت خراب خواهد شد
ولیّ عصر و زمان، عزمِ دفعِ شر دارد
بخوان دعای فرج را ، بخوان ز سوز دلت
دعای خستهدلان سوزِ بیشتر دارد
بخوان دعای فرج را، که یار در راه است؛
چه عزتی! چه شکوهی! خدا خبر دارد...
بخوان بجای شهید و بخوان برای شهید
بخوان دعای فرج را؛
دعا اثر دارد ...
#فاطمه_معینزاده
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
.
.
آسیاب به کدام نوبت؟
«سلام علیکم، خوش آمدید عزیزانم!...»
چه دلانگیز است که صبح شنبهات را با شنیدن این جمله آغاز کنی!
توی حسینیهی حضرت امام خمینی ره نشسته باشی کنار دیگر مشتاقان، و چشمت روشن شود به دیدار ابرمرد یگانهای که در مقابلت نشسته و اینگونه سخن آغاز میکند: «سلام علیکم، خوش آمدید عزیزانم!»
چه فرحبخش است نفس کشیدن در این فضای روحانی، و چه حسرتبار است اگر این تصویر را فقط از قاب تلویزیون دیده باشی ...
صبح روز شنبه، مردم استان خوزستان و کرمان با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند و باز من ماندهام و کوهی از آه و حسرت...
به راستی لایق دیدار نبودیم؟ یا لایقمان ندیدهاند؟ الله اعلم ...
بند بند وجودم پر از سوال است؛ چه کسانی از خوزستان انتخاب شدهاند؟
چرا نام من در میان آنها نیست؟ چرا روحم از این دیدار خبر نداشت؟ مگر من فرزند خوزستان نیستم؟
سالهاست که تصویر حضور و شعرخوانی شاعران در محضر رهبر معظم انقلاب را از قاب تلویزیون میبینم و غرق حسرت میشوم.
خب من هم شاعرم، نیستم؟ لابلای این همه شعر، بالاخره یکی دوتا شعر خوب دارم، ندارم؟ حتی اگر آسیاب به نوبت هم باشد، بالاخره یک روز باید نوبت به حضور من هم برسد، نه؟
و حالا شنیدهام که جمعی از بانوان کشور، همین امروز صبح با رهبر معظم انقلاب دیدار میکنند.
چرا من در هیچ کدام از این دیدارها جایی ندارم؟ چرا هیچکس مرا به هیچ دیداری دعوت نمیکند؟ ...
این دیدار هم تمام میشود، مثل بقیه دیدارها... و خبرش تیتر یک خبرگزاریها، و ما همچنان تماشاگریم...
فاطمه معین زاده
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
💔💔💔💔💔
.
قرار ما، یک و بیست ...
دوباره جاریِ خون است و داغ در پیِ داغ
شهید بعدِ شهید و فراق پشتِ فراق
دوباره باغِ شهادت به گل نشسته، ببین
چه لالههای غریبی دمیده در دلِ باغ...
ز زائرانِ مزارِ تو نیز میترسند
چرا که لایتناهیست قدرتِ عشّاق!
سپاهِ دشمنِ بزدل کجا و جبههی حق
ببین حکایتِ خورشید و کورسوی چراغ
کجا ز بالِ مگس بشکند پرِ ققنوس
کجا عقاب بترسد ز قارقارِ کلاغ
به کورچشمیِ دشمن، قرارِ ما یک و بیست،
سرِ مزارِ شهیدِ فرودگاهِ عراق
***
بیا بیا گلِ زهرا(س)، بیا پناهِ جهان!
بیا شها که جهانی بگیرد از تو سراغ...
بیا پناهِ جهان! تا جهان نبیند ... آه
که باز جاریِ خون است و داغ در پیِ داغ ...
فاطمه معین زاده
۱۳ دی ۱۴۰۲
#از_زائرانت_هم_میترسند
#شهدای_گلزار_کرمان
#به_وقت_یک_و_بیست
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
هدایت شده از وطنز
با رشادت، پرصلابت، پرغرور آوردهایم
فاتحانی پیشکش از راه دور آوردهایم
سرد و تاریکی چنان شب! زین سبب در نیمه شب
بر سرت تلفیقی از گرما و نور آوردهایم!
✍فاطمه معین زاده
#وطنز_مخاطبان
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔 بله 🇮🇷 ایتا 🇮🇷 تلگرام 🇮🇷