eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
260 دنبال‌کننده
214 عکس
28 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
عجیب واقعه‌ای و غریب حادثه‌ای أنا اصطَبَرتُ قَتیلاً و قاتِلی شاکی... @jargeh
رهزنی کو که مَتاعِ عمل از ما ببرد مایه‌ی طاعتِ سی ساله به یغما ببرد @jargeh
✔️ زن بَلا باشَد به هَر کاشانه‌ای! 🖊 کوتاه‌نوشته‌ای بر کتابِ نیمه‌راهِ بِهِشْت، سَعیدِ نَفیسی، چ: ۱، تِهْران: نَشْرِ ماهْریس، ۱۳۹۷هـ.ش.، ص ۸۵ 🌐 https://yadegarestan.kateban.com/post/4607 📚 معرفی و خریدِ کتاب: 🌐 https://www.iranketab.ir/book/6361-heaven-s-half-way @Jargeh
...گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجودِ من صُلح است از این طرف که تو پیکار می‌کنی @jargeh
شهری به من، از دوستی‌ات، دشمنِ جانَند لیک از نَسَقِ شرع زِ قَتلم به حَذَر بَر و امروز که شُد مُفتیِ شَهرَم زِ دانم که دَهد فتوی خونم به هَدَر بر... (قرن دوازدهم) @jargeh
یاران! نماز کیست به جا؟ پارسای شهر یا آن که از خون وضو گرفت؟ از مدّعی گریختم و در به در شدم هم‌چون صبا سراغِ مرا کو به کو گرفت سیمین! به شعرْ دل‌خوشی و سخت غافلی کاین شمعِ دل‌فریب ز چشمِ تُو سو گرفت @jargeh
یکی تیشه بگیرید پی حفره‌ی زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید @jargeh
...دلِ من در هوسِ روی تو ای خاکِ راهی‌ست که در دستِ نسیم اُفتادست . . گم‌شده را با غمت ای یارِ عزیز اتحادی‌ست که در عهدِ قدیم اُفتادست @jargeh
صبحانه را مُهیّا کُن با چند لقمه از لبخند لبخند لقمه‌ای نان است چایی بریز، تلخی کُن بی چایِ تلخ، صُبحانه از پای‌بست ویران است رگ‌هام بی تُو چون هستند خون‌مُرده‌اند، بُن بستند چشمم قدم‌گاهِ کفشت! با کفش‌هایی از چشمت تا راه می‌روی در من رگ تا رگم خیابان است   گاهی کمی حسین، اما بسیار منزوی هستم دیوانه بازی‌ام کم نیست آقای منزوی! من هم "در خود خروش‌ها دارم" تنهایی‌ام فراوان است   روزی خیال می‌کردم فوجی نهَنگ خواهم شد یک عُمر خودکشی کردم پس در نتیجه می‌دانم دندانِ عاریت هر شَب جایش درون لیوان است   با هیچ زَن نجوشیدم حتی برای یک ساعت یک لحظه هم نکوشیدم ای رخت‌خوابِ خِنزر پوش! آن زن که عاشقش هستم نقاشیِ قَلم‌دان است   در دیس، دِشنه‌ای دارد چشمانِ تشنه‌ای دارد خون‌ریز نیست، خون‌خوار است از حبسِ خانگی مُردم در هر اتاقِ این زندان بیش از هزار زندان است شهری که در نفس‌هایش هر چار فصل پاییز است حتماً هنوز تبریز است؟ هر کس که لهجه‌اش ابری‌ست یا شعر گفتنش ابری‌ست حتماً رسولِ یونان است؟   روزی خیال می‌کردم حالا خیال می‌بافم... در خود خروس‌ها دارم از او لَجم که می‌گیرد یک جای مُرغ پیدا و یک پای مُرغ پنهان است  با این که خوب می‌خندد هر مجلس مُهمّم را فوراً به توپ می‌بندد این قُلچُماقِ خوش‌خنده یا دخترِ رضا خان است یا دخترِ رضا خان است   صُبحانه زهرمارم شد... @jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
صبحانه را مُهیّا کُن با چند لقمه از لبخند لبخند لقمه‌ای نان است چایی بریز، تلخی کُن بی چایِ تلخ، صُ
در خود خروش‌ها دارم، چون چاه، اگرچه خاموشم می‌جوشم از درون هر چند با هیچ‌کس نمی‌جوشم گیرم به طعنه‌ام خوانند: «ساز شکسته!» می‌دانند هر چند خامُشم اما، آتشفشانِ خاموشم فردا به خونِ خورشیدم، عشق از غبار خواهم شست امروز اگرچه زخمش را، هم با غبار می‌پوشم در پیش‌گاهِ فرمانَش، دستی نهاده‌ام بر چشم تا عشقْ حلقه‌ای کرده است، با شکلِ رنج در گوشم این داستان که از خونْ گُلْ بیرون دمد، خوش است، اما خوش‌تر که سر بُرون آرد، خون از گُلِ سیاووشم من با طنینِ خود بخشی از خاطراتِ تاریخم بگذار تا کُند تقویم از یادِ خود فراموشم مرگ از شُکوهِ استغنا با من چگونه برتابد؟ با من که شوکرانم را با دستِ خویش می‌نوشم @jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
صبحانه را مُهیّا کُن با چند لقمه از لبخند لبخند لقمه‌ای نان است چایی بریز، تلخی کُن بی چایِ تلخ، صُ
این ابرها را من در قاب پنچره نگذاشته‌ام که بردارم. اگر آفتاب نمی‌تابد تقصیر من نیست با این همه شرمنده‌ی توام خانه‌ام در مرز خواب و بیداری‌ست زیر پلکِ کابوس‌ها مرا ببخش اگر دوستت دارم و کاری از دستم بر نمی‌آید. (زاده‌ی ۱۳۴۸ / ارومیه) @jargeh
کجا دنبالِ مفهومی برای عشق می‌گردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هر شب ✔️ برای سلامتی استاد محمدعلی بهمنی دعا می‌کنیم. @jargeh
تلخ کنی دهانِ من قند به دیگران دهی نَم ندهی به کِشت من آب به این و آن دهی جانِ منی و یارِ من دولتِ پایدارِ من باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی یا جهت ستیز من یا جهت گریز من وقت نبات‌ریز من وعده و امتحان دهی عود که جود می‌کند بهر تُو دود می‌کند شیر سجود می‌کند چون به سگ استخوان دهی برگذرم ز نُه فلک گر گذری به کوی من پای نهم بر آسمان گر به سرم امان دهی عقل و خرد فقیر تو پرورشش ز شیر تو چون نشود ز تیر تو آنک بدو کمان دهی در دو جهان بننگرد آنک بدو تو بنگری خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی جمله تن شکر شود هر که بدو شکر دهی لقمه کند دو کون را آنک تواش دهان دهی گشتم جمله شهرها نیست شکر مگر تو را با تو مکیس چون کنم گر تو شکر گران دهی گه بکشی گران دهی گه همه رایگان دهی یک نفسی چنین دهی یک نفسی چنان دهی مفخر مِهر و مشتری در تبریز شمس دین زنده شود دلِ قمر گر به قمر قِران دهی @jargeh
چـه پَـروا از عِتـاب و نـاز، عُشّـاقِ بَلاجـو را که عاشق مَدِّ احسان می‌شُمارد چینِ ابرو را 🌐 اینستاگرام @jargeh
طاعتِ من نی ز شوقِ جنّت است نی ز بیمِ آتشِ پُر وحشت است از عبادت نی دارم نه هرچه می‌خواهی بکُن ما از توایم گر ببخشی ور بسوزانی رواست نی کسی را جرأتِ چون و چراست . . . چون تو را اهلِ پرستش یافتم در سپاس و طاعتت بشتافتم چون تو را دیدم سزاوارِ سپاس بندگی را هم بر آن کردم قیاس . . . چیست آزادی در این ره، بندگی بندگی شد شاهی و فرخندگی طاعتِ مزدور بَهرِ است بنده را طاعت ز خوف و خشیت است زین نکوتر این‌که چون من بنده‌ام بندگی‌ها می‌کنم تا زنده‌ام خویشتن‌بینی در این‌ها اندر است طاعتِ احرار از این‌ها برتر است طاعتِ آزادگان دانی که چیست؟ این که در نیت به جُز معبود نیست چون‌که او را اهلِ طاعت دیده‌اند طاعت او زین سبب بُگزیده‌اند . . . 🖊 📚 🔹 منتخبی از ابیاتِ بخش ۱۳۷: شاه اولیاء که فرمود: إلهی ما عَبَدتُکَ خوفاً مِن نارِک @jargeh
✔️ یا ؟! 📚 جرعه‌ای از دریا / آیة الله شبیری زنجانی حفظه الله / ج ۳ / ص ۶۵۸ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ دُزدیده حُسنِ یوسف دیدند و کَف بُریدند زین شیوه دستِ دُزدان دایم بُریده باشد @jargeh
خیلی ببار ابر! که دائم از تُربَتم بروید این من بود از آرزو به بعد چه بودم کبریتِ نیم‌سوخته‌ای که در حسرتِ درخت‌شدن بود باران به شیشه زد که بهار است گفتم خدای من! چه بپوشم؟ پس بانگ زد کسی درِ گوشم ای جامه‌ات لبم که انار است! آن قرمزی که دوخته بودم پیراهنت نبود کفن بود دریا برای مُردنِ ماهی بی‌اختیار فاتحه می‌خواند ماهی به خنده گفت که گاهی هجرت علاجِ عاشقِ تنهاست اما درون تابه نمی‌پخت از بس که بی‌قرارِ وطن بود قلبم! تو جز شکست به چیزی هرگز نخواستی بگریزی هرگز نخواستی بستیزی با اژد‌های هفت‌سری که در شانه‌ات به طورِ غریزی آماده‌ی جوانه‌زدن بود چشمت چکیده بود به عالم من غرقِ چکّه‌های تو بودم اما زمان سر آمده بود و بارانِ تُند بند نیامد جان از تنم در آمده بود و بارانی‌ام هنوز به تن بود خیلی برَنج بال ملائک! بال کسی شکسته در این‌جا خیلی مرا ببند به زنجیر! دیوانه‌ای نشسته در این‌جا را ببند به این من بود! @jargeh
بدین صفت سر و چشمی و قد و بالائی کسی ندید و نشان کس نمی‌دهد جائی چُنین شکوفه نخندد به هیچ بُستانی چُنین بهار نیاید به هیچ صحرائی ز شَستِ زلفِ تُو هر حلقه‌ای و آشوبی ز چَشمِ مست تو هر گوشه‌ای و غوغائی کجا ز حالِ پریشان ما خبر دارد کسی که با سرِ زلفش نپخت سودائی ز شوق پرتو رویت که شمعِ انجمن است مرا ز غیر چو پروانه نیست پروائی خیالِ وصل تمنّی کنم همی در خواب چه دل‌پذیر خیالی چه خوش تمنّائی خِرد به تَرکِ توام رای زد ولیک خلافِ پیشِ تو مُردن نمی‌زند رائی @jargeh
🔖 🔹 مسئله‌ای به نام شاطر عبّاس صبوحی 🌐 https://jm.um.ac.ir/index.php/LITERARY/article_34848_2bab4478a54d8f44725151596982b9a6.pdf 🌐 http://ensani.ir/fa/article/download/394466 ✔️ : در میان شاعران دوره قاجاریه وضعیت خاصی دارد. از یک‌سو و او بین مردم تا امروز برقرار است و از سویی پژوهندگان، بیشتر شعرهای دیوان منتسب به این شاعر را ضمن مآخذ دیگر یافته‌اند و گاه تا مرز انکار واقعیت شاعری و حتی نفی وجود خارجی وی پیش رفته‌اند. مقاله حاضر می‌کوشد از رهگذر واکاوی‌ در اسناد‌، نشان دهد که آیا شاعر بوده است یا نه و آیا در این انتساب‌های غیرصحیح نقش داشته است یا خیر. روش این مقاله، اسنادی-کتابخانه‌ای با رویکرد تحلیلی و تاریخی است. بر این پایه، یک از روزگار جوانی صبوحی به نام تذکره شعرای معاصرین قم آورده‌ایم که هم دلایل شهرت و محبوبیت او را نشان داده است و هم شش غزل صحیح الانتساب وی را پیش روی ما نهاده است. در ادامه با واکاوی سه عامل احتمالی انتساب‌ شعرهای دیگر شاعران به صبوحی، یعنی اولیه دیوان او، وی و ، نتیجه گرفته شده است که عاملِ ناشران تحت تأثیرِ عاملِ دوستداران، نقش اصلی را در این‌باره ایفا کرده‌اند. @jargeh
مونسِ جان.mp3
13.21M
🔊 باز آی و دلِ تنگِ مرا مونسِ جان باش @jargeh
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم الله الرحمن الرحیم برگزیده "مجموعه‌ای از رباعیات علوی" رباعی۱ ای در پی گنج، گنج و گنجینه علی‌ست ای اهل عمل، دست پر از پینه علی‌ست ای آن که به دنبال خدا می‌گردی دنبال علی باش که آئینه علی‌ست رباعی۲ هرکس که در این جهان گرفتار علی‌ست با قیمت جان و دل خریدار علی‌ست عمری‌ست جهان ریزه‌خور سفره‌ی اوست هرچند که نان‌ونمک افطار علی‌ست رباعی۳ هر دل که شناخته‌ست راهی به‌علی پس رو زده با کوه گناهی به‌علی پیغمبر ما که "مُستَجابُ الدَّعوة" است در سجده چنین گفت؛ "الهی بِعلی" رباعی۴ بر پای تو کوه درد و غم سجده کند نامت که نوشته شد، قلم سجده کند از بس که به سجده رفته ای در دل شب حق است که برتوسجده هم سجده کند رباعی۵ بار غم اگر به شانه برداشت علی در کوفه نهال عشق را کاشت علی هر شب در اوج خلوت نخلستان باچاه قرار درددل داشت علی رباعی۶ یک‌عمر به فکر دیگران بود علی با دشمن و دوست مهربان بود علی تاریخ گواه است که تا روز ابد مظلوم‌ترین مرد جهان بود علی رباعی۷ شب‌های زمین بدون او بی‌بدر است حتی شب قدر بی‌علی بی‌قدر است در زمره‌ی خوبان جهان در تاریخ تا روز حساب نام او در صدر است رباعی۸ بودند اگرچه دورش افراد دورو هرگز دو خورش نبود بر سفره‌ی او از جهلِ زمانه با علی عمری بود؛ خاری در چشم و استخوانی به گلو رباعی۹ امشب خبری نشد از آن مرد کریم خالی مانده‌ست ظرف طفلان یتیم این‌بار به دست کافری معجزه شد در مسجد کوفه ماه گردید دونیم رباعی۱۰ شب شاهد چشم‌های بیدار علی‌ست تاریخ در انتظار تکرار علی‌ست خوشبخت کسی که مُهر پرونده‌ی او امضای "براءَةٌ مِنَ النّارِ" علی‌ست @Mojtaba_Khorsandi
☑️ دستورِ امشب: بی‌چارگی بکاریم، بی‌نیازی درو کنیم. 🏷️ @jargeh
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی ز کدام باده ساقی به من خراب دادی چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه مژه‌های شوخ خود را چو به غمزه آب دادی دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت به من فقیر و مسکین غم بی‌حساب دادی همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت همه را شراب دادی و مرا سراب دادی ز لب شکرفروشت دل خواست کامی نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی @jargeh