eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
259 دنبال‌کننده
215 عکس
29 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
بلام فرستی و من باز بسته دل به امید که از رسد بَر سَرم دگر سَری که داشتم انداختم به پای تُو حیف که نیستم سَرِ دیگر برای دگر 🌐 شرح حال مختصری از کمال الدین خجندی @jargeh
غَمزه‌ی شوخِ تُو خونَم به خطا می‌ریزد فُرصتش باد که خوش فکرِ صوابی دارد @jargeh
عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی قلبْ با دیدنِ تو شورِ دارد وصلِ تُو خواب و خیال است ولی باور کُن عاشقی بی‌سر و پا عزمِ دارد اولِ قصه‌ی هر عشق کمی تکراریست آخرِ قصه‌ی شنیدن دارد 🖼 کوهِ بیستون @jargeh
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش اول) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایه‌اش مستدام- 📚 مجله‌ی ، شماره‌ی ۸۰ در فرهنگِ خودمان، نخستین کسی که مدّعی است ترجمه‌ی شعر محال است، (متوفای ۲۵۵) است. وی در کتاب می‌گوید: «والشّعرُ لایُستطاعُ اَن یُتَرجَمَ و لایَجُوزُ عَلَیهِ النَقل وَ مَتی حُوِّلَ تَقَطَّعَ نَظمُهُ و بَطَلَ وَزنُهُ وَ ذَهَبَ حُسنُهُ وَ سَقَطَ مَوضِعُ التَّعَجُّبِ مِنه وَ صارَ کَالکَلامِ المَنثورِ. و الکلامُ المنثورُ المُبتَدأُ علی ذلکَ اَحسَنُ وَ اَوقَعُ مِنَ المنثورِ الّذی حُوِّلَ مِن موزونِ الشعرِ». یعنی «و شعر، تابِ آن را ندارد که به زبانی دیگر ترجمه شود و انتقال شعر از زبانی به زبان دیگر روا نیست و اگر چنین کنند «نظم» شعر بریده می‌شود و وزنِ آن باطل خواهد شد و زیبائیِ آن از میان خواهد رفت و نقطه‌ی شگفتی‌برانگیزِ آن ساقط خواهد شد و تبدیل به سخن نثر خواهد شد. نثری که خودبه‌خود نثر باشد زیباتر از نثری است که از تبدیلِ شعرِ موزون حاصل شده باشد.» نمی‌دانم در دنیای قدیم، قبل از او، چه کسانی چنین نظریه‌ای را دنبال کرده‌اند. قدر مسلّم این است که در دوره‌ی اسلامی هیچ‌کس به صراحت او و با توضیحاتِ او، به امتناعِ ترجمه‌ی شعر از زبانی به زبانی دیگر نیندیشیده‌ است. امروز هم که نظریه‌های ترجمه در فرهنگ‌های مختلفِ بشری، شاخ و برگ‌های گوناگون به خود دیده است، باز هم در جوهر حرف‌ها، چیزی آن‌سوی سخن جاحظ نمی‌توان یافت. ادامه دارد... 🌐 معرفی «کتاب الحیوان» جاحظ @jargeh
83.7K
🔊 ارسالیِ دوستانِ باصفا طریقِ عشق پُرآشوب و فتنه است ای دل بیفتد آن که در این راه رود @jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش اول) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایه‌اش مستدام- 📚 مجله‌ی #بخارا، ش
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش دوم) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایه‌اش مستدام- 📚 مجله‌ی بُخارا، شماره‌ی ۸۰ آخرین حرفی که در پایانِ قرن بیستم، در این‌باره زده شده است، سخنِ شیموس هینی [Seamus Heaney متولد 1939]، برنده‌ی جایزه‌ی ادبیّاتِ چند سال قبل است که در مصاحبه‌ای در اکتبر سال ۱۹۹۵ گفت: Poets belong to the language not to the world (شاعران به زبان تعلّق دارند نه به جهان) در فاصله‌ی جاحظ تا بسیاری از اهل ادب این بوده‌اند که شعر را بتوان ترجمه کرد و حتّی بعضی شعر را به «چیزی که قابل ترجمه نیست» تعریف کرده‌اند و عبارت رابرت فراست [(Robert Frost (1874-1963] در این زمینه شهرت جهانی دارد: Poetry is what is lost in translation. It is also what is lost in interpretation. (شعر همان چیزی است که در ترجمه از بین می‌رود و نیز همان است که در تفسیر از میان بر‌می‌خیزد.) من آراء جاحظ را در باب ترجمه، جای دیگری با تفصیل بیش‌تر بررسی کرده‌ام. در این‌جا می‌خواهم از یک نکته‌ی ساده یا از یک تمثیل در جهتِ تکمیل یا اصلاح نظریه‌ی او سخن بگویم. ادامه دارد... 🌐 مختصری درباره‌ی شیموس هینی؛ شاعرِ فقیدِ ایرلندی @jargeh
چُنان پُر شد فضای سینه از دوست که فکرِ خویش گُم شد از ضمیرم... و ملأتُ روحي مِنك حتّىٰ لَمْ يَعُد مِنّي لِروحي مَوضِعٌ و مَكانُ... 🌐 صُدغَیها @jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش دوم) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایه‌اش مستدام- 📚 مجله‌ی بُخارا، ش
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش سوم) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی-سایه‌اش مستدام- 📚 مجله بخارا، شماره ۸۰ اگر بپذیریم که شعر هنرِ زبان است و نوعی معماری کلام، وقتی به ترجمه‌ی یک شعر می‌پردازیم مثل این است که یک اثرِ معماری را از جایی که دارد، برمی‌داریم و به جایی دیگر انتقال می‌دهیم. اگر این بنا، با جرثقیل و با تمام اجزای آن، یک جا، نقل مکان کند، مثل این است که برای مخاطبِ فرانسوی شعر را در زبان اصلی قرائت کنیم؛ چیزی به عنوان ترجمه اتّفاق نیفتاده است. یک اثرِ معماری، یک‌جا، از محلّی به محلّی انتقال یافته. حالا نگویید چه بهتر، فرانسوی‌ها هم به تماشای آن می‌پردازند. معماری زبان (که شعر است) قابل دیدن نیست. دیدن این معماری، بینایی و چشم دیگری می‌طلبد که در اجزای زبان، موسیقیِ زبان و در «معانیِ نحوی»، «بلاغتِ ساختارهای نحوی» و کنایاتِ آن نهفته است؛ بنابراین قابل رؤیت برای فرانسوی‌ها نخواهد بود. پس باید آن را تبدیل به واژ‌ه‌‌های فرانسوی کنیم؛ درست مثل این‌که آن بنا را به صورت آجر‌ها و درها و پنجره‌ها و کاشی‌ها، جزء به جزء، برداریم و به جای دیگر ببریم. اگر این خانه‌ای که خرابش می‌کنیم تا اجزای آن را به جای دیگر بریم و در آن‌جا آن را بازسازی کنیم، خانه‌ای معمولی باشد، هر بنّا و سرعمله‌ای می‌تواند (با مختصر کاهش و افزایشی در زیبائی آن) آن را دوباره در محلّ جدید، بازسازی کند. ای بسا که در محلِّ جدید، این اجزا، ساخت و صورتی، حتّی دل‌پذیرتر از مرحله‌ی قبل بیابند. @jargeh
وصلِ تُو زود رفت و فراقِ تُو دیر ماند ازین عُقوبتِ بسیار و عُمرِ کم! دانی کدامْ روز شد وجودِ ما؟! روزی که عاشقی به وجود آمد از عدم 🌐 گلچین اشعار هلالی جغتایی @jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش سوم) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی-سایه‌اش مستدام- 📚 مجله بخارا، شماره
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش چهارم) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی-سایه‌اش مستدام- 📚 مجله بخارا، شماره ۸۰ امّا اگر شاهکاری از شاهکارهای معماری باشد، مثلاً اصفهان، انتقال اجزای آن به جای دیگر، کارِ آسانی خواهد بود (با مقداری نیروی انسانی و استفاده از جرثقیل) امّا دوباره‌سازی آن، کار هر بنّا و عمله‌ای نخواهد بود، مهندس و معماری می‌طلبد در حدِّ مهندس و معمار اصلی. مترجمِ یک شعر، در حقیقت، همان مهندس و معمار دوم است. اگر اثر مورد ترجمه‌ی او یک اثر معمولی و مبتذل باشد، ای بسا که در محل جدید (زبان دوم) سر و شکلی حتّی زیباتر از سر و شکل اصلی پیدا کند. ولی اگر اثری هنری باشد هر مترجمِ پیش پا افتاده‌ای (یا در تمثیلِ موردِ نظر ما هر بنّا و سرعمله‌ای) از عهده‌ی این کار برنمی‌آید. بسیاری از «شعر»های چاپ‌شده در مطبوعات تهران را اگر ساده‌ترین مترجم‌ها و بی‌هنرترین آن‌ها، به زبان دیگری انتقال دهند، احتمالاً چیزی در حدِّ اصل (یعنی هیچ) و گاه زیباتر از اصل خواهد بود. امّا شعر و (از قدما) یا شعر (از معاصران)، اگر مترجمی خلّاق و هنرمند نیابد، اثری نازل و مبتذل جلوه خواهد کرد. درست مثل این‌که مسجد را به مقداری خشت و آجر و کاشی بدل کنیم و آن‌ها را در اختیار یک سرعمله یا بنّای معمولی قرار دهیم و او هم آن‌ها را روی هم قرار دهد پيداست كه چه چيز مضحكی از آب درخواهد آمد! برعكسِ آن خانه‌ی «بساز بفروشِ بنّاسازِ» معمولی که اگر اجزای آن را به جای دیگر انتقال دهیم کم‌تر از اصل نخواهد بود؛ اگر زیباتر از اصل نشود! @jargeh