پیشِ صاحبنظران مُلکِ سلیمان بادست
بلکه آن است سلیمان که زِ مُلک آزادست
خاکِ #بغداد به مرگِ خلفا میگرید
ورنه این شَطِّ روان چیست که در بغدادست
خیمهی اُنس مَزن بَر دَرِ این کُهنه رباط
که اساسَش همه بیموقع و بیبُنیادست
حاصلی نیست به جُز غَم زِ جَهان #خواجو را
شادیِ جان کسی کو زِ جَهان آزادست
#خواجوی_کرمانی
@jargeh
روزی که کِلکِ تقدیر در پنجهی قضا بود
بر لوحِ آفرینش #غم سرنوشتِ ما بود
زان پیشتر که نوشَد خضر آبِ زندگانی
ما را خیالِ لعلت سرمایهی #بقا بود
روزی که میگرفتند #پیمان ز نسلِ آدم
عشق از میانِ ذرّات در جست و جوی ما بود
ساقی شرابِ شوقم دیشب زیادتر داد
گر پاره شد ز مستی پیراهنم، به جا بود
بر عاصیانِ هر قوم بگماشت حق بلایی
ما خیلِ عشقبازان هجرانمان #بلا بود
ساقی لباسِ زُهدم صد ره به مِی فرو شُست
تا #پاک شد ز رنگی کالودهی #ریا بود
گر در محیطِ حیرت غرقم، گناهِ من چیست
در کَشتی وجودم #عشقِ_تُو #ناخدا بود
میخواستم که دل را از غم خَلاص یابم
داغ #جدایی آمد وین آخرُ الدَّوا بود
#غبار_همدانی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
✔️ مرحوم شیخ محمدجواد انصاری همدانی: «جَذبهی عشق الهی به #غبار رسید و او #سوخت.»
@jargeh
مَدان از سَختجانی گَر نمُردَم در فِراقِ تُو
که جان از #ناتوانی بر لبِ مَن دیر میآید
ز کویَش چون بُرون آیَم، که سیلابِ سبُکجولان
به دشواری برون زان خاکِ دامنگیر میآید
#صائب_تبریزی
🔖 #چند_دقیقه_مطالعه:
🌐 تار و پودِ تازگی؛ شگردهای هنری صائب در خلقِ تعابیرِ تازه با تأکید بر صُوَرِ خیال در جلدِ اولِ دیوان
@jargeh
✔️ مُجاهدِ خستگی ناپذیر
#عافیت باد به #راحتطلبان ارزانی
من و دردی که ز دل ذوقِ مُداوا ببرد
#نظیری_نیشابوری
@jargeh
19.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تُو کشیده تیغ و مَرا هوس، که ز قیدِ جان بِرَهانیَم
به مُرادِ دل برسی اگر، به مرادِ خود برسانیم
همه شب چو شمع سِتادِهام، که نِشانَمَت به حَریمِ دل
به حریمِ دل چه شود که اگر، بنشینی و بنشانیم
#محتشم_کاشانی
➖➖➖➖➖➖➖➖
✔️ #چند_دقیقه_مطالعه:
🌐 صورِ خیال در اندیشههای شعری محتشم کاشانی
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
وصلِ تُو زود رفت و فراقِ تُو دیر ماند #فریاد ازین عُقوبتِ بسیار و عُمرِ کم! دانی کدامْ روز #عدم شد
#پیشنهاد_رفیقان
خوش باشد اگر باشم در طَرْفِ چمن با او
من باشم و او باشد، او باشد و من با او
بر هم زدن چَشمَش جان میبَرَد از مردُم
کی زنده توان بودن یک چَشم زدن با او؟
با او چو پس از عُمری خواهم سخنی گویم
هرگز نشود پیدا #تقریبِ سُخن با او
جانم بَرِ جانانَست، من خود تنِ بیجانم
آری ز کُجا باشد جان در تن و تن با او؟
تا عَهد شکست آن مَه بگداخت #هلالی را
دیدی که چه کرد آخر، آن #عهدشکن با او؟
#هلالی_جغتایی
@jargeh
پَریشٰان میکنی جمعیتِ شبزندهداران را
به زلفِ خود مَکِش ای عَنبرینمو، شانه در شبها
.
.
.
مَکُن پهلو به بستر آشنا #صائب چو بیدردان
سَری چون غنچه بر زانو بِنِه رِندانه در شبها
#صائب_تبریزی
@jargeh
در آتشم ز دیدهی شوخِ ستارهها
در هیچ خَرمنی نفِتَد این شرارهها
خالی شده است از دلِ آگاه مهدِ خاک
عیسی دمی نمانده درین گاهوارهها
پهلو ز کارِ عشق تُهی میکنند خَلق
جای ترحّم است بر این هیچکارهها
جز حرفِ پوچ، قسمت زاهد ز عشق نیست
کف باشد از محیط، نصیبِ کنارهها
پَستی دلیلِ قُرب بوَد در طریقِ عشق
اینجا #پیاده پیش بوَد از سوارهها
صحبتْ غنیمتْ است به هم چون رسیدهایم
تا کِی دگر به هم رسد این تخته پارهها
در حُسن بی تکلّفِ معنی نِظاره کُن
از رَه مَرو به خال و خطِ استعارهها
#صائب، نظر سیاه نَسازد به هر کتاب
فهمیده است هر که زبانِ اشارهها
#صائب_تبریزی
@jargeh