eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
259 دنبال‌کننده
214 عکس
29 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
HasanZadeAmoli.mp3
2.75M
🎙 توضیح و قرائت غزل «طُرّۀ عشق» توسط استاد | غزلی که علامه رحمه الله آن را از بَر کرده بود 🎙️ استاد علی‌اکبر رشاد: بنده سال ۱۳۶۳ با الهام از مصراعِ «طُرّۀ عشق، شِکَن در شِکَن است» که از سروده‌های استاد علامه حسن زاده است، غزل زیر را سرودم. استاد علامه مکرر می‌فرمودند: «من غزل شما را از بَر کردم». گاهی هم در حضور بنده این غزل را از حفظ می‌خواندند. پیچِ گیسوی تو رأسُ الفِتَن است کفرِ هندوی توام راه‌زن است بیتِ ابروی تو در دفترِ حُسن شاه‌بیتِ غزلِ ذُوالمِنَن است مَطلعِ شعرِ قَدَت را نازم گرچه هندوست ولی تُرک‌وَن است دوش، عرشی نَفَسی می‌فرمود: طُرّۀ عشق، شِکَن در شِکَن است دل این بیدلِ واله، عُمری است که اسیرِ خَمِ آن پُر شِکَن است شیخِ ما رازِ حیات افشا کرد دوش تا دید خمارْ انجمن است تو که هر لحظه دو صد جلوه کُنی از چه پس پاسخِ دیدار، «لَن» است خودْ صلیبِ قَلَم از عهدِ صِغَر چون «رشاد» آخته بر دوشِ من است ✍🏻 ، زمستان يک‌هزار و سيصد و شصت و سه @Arefane | عارفانه 🌐 https://eitaa.com/Rashad_ir/2212 @jargeh
🏷 سَـروْبـالایِ کمـان‌ْابـرو اگـر تیـر زنـَد عاشق آنست که بَر دیده نهَد پیکان را @jargeh
از هر لیوان که آب نوشیدم طعمِ لبانِ تُو و پاییزی که تُو در آن به جا ماندی به یادم بود @jargeh
وقتش رسیده است بمیری این‌بار تا پناه بگیری لرزیده‌ای و ریخته دیوار بر خود فرو نریز خودت را در خود فرو نریز خودت را از دست‌رفته! دست نگه دار!  * گاهی نیاز نیست بخواهی راهی که باز نیست ببندی گاهی نیاز نیست، وگرنه... این خانه ابری‌ست، مگرنه؟ دیگر نیاز نیست بخندی لابد نیاز نیست به این کار * لِک لِک کُنان به راه می‌افتی از خود به اشتباه می‌افتی از چاله‌ات به چاه می‌افتی بادی وزیده است به سویی دامن کشیده است به سویی... تا من روانه‌تر شوم این بار * حرفی نمی‌زنم که بگویم: من مملو از منم که بگویم من از تَوان خود چه بگویم؟! این ناتوان چه فایده دارد؟ لعنت بر این تحمّلِ اندک! نفرین بر این کهولتِ بسیار * او می‌وزد به تاخت به سویم آجُر به آجُر عاشقِ اویم! بُن‌بست بسته‌اند به راهم!  سنگینی تمامِ جهان را با او سبک‌تر از پرِ کاهم رد می‌شوم از این‌همه دیوار * می‌مُردم از تب، او تبِ من بود! او گریه‌های هرشبِ من بود سیگار گوشه‌ی لبِ من بود حَب می‌کنم مُسکّنِ خود را لَم می‌دهم به گوشه‌ی تختم پُک می‌زنم به تلخی سیگار * من روزهای آخر سالم من دیدن تُوام که محالم خندیدن توام که محالم... ای احتمالِ روز جدایی! وقتش رسیده است، کجایی؟ تحویلِ سال! لحظه‌ی دیدار! * آرام باش قلبِ صبورم آرام! تا کنار بیایی با دردهای گور به گورم با رنج های رنگ به رنگم با رنگ‌های جور به جورم رنجور باش قلبِ سبک‌بار! * ای وای! صبح اگر شده باشد تعبیرِ خوابِ هر شبِ من را او راهی سفر شده باشد هر شب مُقدّر است بمانم تا صبح نیز اگر شده دل‌تنگ تا صبح نیز اگر شده بیدار *  لرزید و ریخت، ریخت به ناگاه از دست رفت و آه کشید آه! خندید مرگِ تازه‌ی خود را آن‌گاه ناگریز و به اکراه، با دستِ خود جنازه‌ی خود را بیرون کشید از دلِ آوار ✍🏻 📗 وصیت و صبحانه / نشر نیماژ @jargeh
ساقیا در ساغرِ هستی شرابِ ناب نیست و آن‌چه در جامِ شَفَق بینی به جُز خوناب نیست زندگی خوش‌تر بُوَد در پَرده‌ی وَهم و صبحِ روشن را صفای سایه‌ی مهتاب نیست شب ز آهِ آتشین یک دَم نیاسایَم چو شمع در میانِ آتشِ سوزنده جای خواب نیست مَردُمِ چَشمَم فرومانده‌ست در دریای اشک مور را پای رهایی از دلِ گِرداب نیست خاطرِ دانا ز طوفانِ حوادث فارغ است کوهِ گردون‌سای را اندیشه از سیلاب نیست ما به آن گُل از وفای خویشتن دل بسته‌ایم ورنه این صحرا تُهی از لاله‌ی سیراب نیست آن‌چه نایاب است در عالم وفا و مهرِ ماست ورنه در گلزارِ هستی سَرو و گُل نایاب نیست گر تُو را با ما تعلّق نیست ما را شوق هست ور تُو را بی ما صبوری هست ما را تاب نیست گُفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا ماهِ من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست جلوه‌ی صُبح و شکَرخندِ گُل و آوای چَنگ دل‌گشا باشد ولی چون صحبتِ احباب نیست جای آسایش چه می‌جویی در مُلکِ عشق موج را آسودگی در بحرِ بی‌پایاب نیست @jargeh
هزار سالِ دیگه هم، غَمِت تمومِ باغچه رو یه شوره‌زار می‌کنه... @jargeh
ای بِکرترین بِرکه! هَلا سوره‌ی صافی! پرهیز کُن از این همه پرهیزِ اضافی مُهری بِزن از بوسه به پیشانیِ سَردم بَدنام که هستیم به اندازه‌ی کافی تَلخینه‌ی آمیخته با هر سُخَنَت را صَد شُکر شِکرپاشِ لَبَت کرده تلافی با یافتنِ چشمِ تُو آرام گرفتم چون شاعرِ دَرمانده پس از کشفِ قَوافی چَندی‌ست که سَردَم شُده دور از دَمِ گرمَت بَر گردنم از بوسه مَگر شال بِبافی @jargeh
به پیرِ می‌کده گفتم که چیست راهِ نجات؟ بخواست جامِ مِـی و گُـفـت راز پوشیـدن! ✍🏻 ر.ک: کتابِ «رسائل عرفانی» مرحوم پهلوانی تهرانی، بخش پنجم: نامه‌ها، نامه‌ی سوم ✍🏻 پ.ن: نسخه‌ی معروف این بیت (تصحیح غنی و قزوینی و...) «عیب پوشیدن» است؛ ولی در برخی تصحیح‌های دقیق‌ترِ دیوانِ خواجه شیراز، (تصحیح خانلری، شرح جلالی و...) «راز پوشیدن» آمده است. @jargeh
❌ 📌 بی‌دقتی‌های فضای مجازی در انتشارِ شعر!!! 🚫 ۱. این دو بیت از نیست! ⛔ ۲. قالبِ این ابیات نیست!!! ‼️ عجیب این که آدرسِ دقیق هم دادند: دفتر اول، بخش ۱۸!!! ✍🏻 این دو بیت، در شماره‌ی ۳۵۴ دیوانِ مُندرجند. @jargeh
. نیست مرا زِ جسم و جان، در رَهِ عشقِ تُو نشان ✍🏻 📘 غزلِ شماره‌ی ۲۱۵۳ دیوان شمس @jargeh