#ادبیات_کودک
اسم کتاب: لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد.
نویسنده و تصویرگر: شل سیلور استاین(عمو شلبی)
مترجم: حمید احمدی
مناسب گروه سنی: د ، ه
انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تعداد صفحات: ۱۰۸ صفحه
گونه داستان: تخیلی
ژانر: طنز
موضوع: بیهویت شدن،از دست دادن هویت
شیری که در جنگل روزگار میگذراند، روزی با گیر آوردن یک اسلحه از یک شکارچی توانست با تمرین زیاد یک تیرانداز ماهر بشود و مدتی بعد توسط یک صاحب سیرک به شهر آمد و آنقدر معروف و ثروتمند شد و با آدم ها روزگار گذراند که تماما شبیه یک انسان شد و فراموش کرد که روزگاری یکشیر بوده...
این کتاب با بیانی طنز و داستانی جذاب یکی از بزرگترین گم شده های بشر یعنی از دست دادن هویت اصلی و بی هویت شدن را به مخاطب یادآوری می کند.
همراه شدن متن با تصاویر ساده اما جذاب و لحن طنز آن، مطالعه ی کتاب را برای مخاطب نوجوان ساده و آسان می سازد.
تصور کن یک روز که مشغول خرید از یک فروشگاه بزرگ و باحال هستی، از اونایی که همه چیزداره، تو صف منتظری که نفر جلویی خریدهاش رو حساب کنه تا نوبت تو برسه؛ نفر جلویی هرچی رو میز میذاره فقط باسلوقه و باسلوق! با خودت میگی آخه اینهمه باسلوق میخواد چهکار؟ شونههات رو بالا میندازی و منتظر میمونی. اما خوب یک وقتایی آدم فوضولیش گل می کنه! گوشیتو میذاری تو جیبت و میری تو نخش!
بهنظر آدم متشخصی می یاد!
چقدر مرتب و شیک لباس پوشیده!
ایول برای موهاش چقدر زمان گذاشته!
اوف اوف معلومه که خیلی پولداره!
خریداش رو براش می ذارن تو پلاستیک و شروع میکنی به شمردن:
دو، چهار، شش، هشت ... وای هفده تا پلاستیک بزرگ باسلوق! خود به خود نگاهت میره سمت خریدای خودت! یک نایلون کوچیک هم نمیشه!
چند نفر از کارکنان فروشگاه سریع پلاستیکها رو برمیدارند و با سرعت میبرن بیرون، جاییکه یک ماشین مدلبالا صندوقش رو بالا زده و منتظره.
سرت رو به درد نیارم، بالاخره مرد کارتش رو میکشه و فروشنده که از همان ابتدا به احترام مرد تمامقد ایستاده بود، چندینبار خم و راست میشه و میگه افتخار دادید جناب لافکادیو. افتخار دادید...
مرد به سمت ماشین خیلی شیک قدم برمیداره و تو همونطور که داری نگاش میکنی، ناگهان چشمات از شدت تعجب از جا در میاد و میفته تو نایلون خریدات!
آن مرد دم دارد! امکان نداره! چطور؟ برایاینکه مطمئن بشی، چشمات رو از تو نایلون برمیداری و میذاری شون سر جاش و باز نگاه میکنی و میبینی که بله، کاملا درست فهمیدی، آن مرد دم دارد! اصلاً آن مرد، مرد نیست! آدم نیست! او یک شیر است...
خب دیگه بهتره برگردی به حال طبیعی خودت... تازه خبر نداری که قراره فردا همین جناب لافکادیو با بروبچ برن شکار شیر!
داستان لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد؛ نوشته ی شل سیلور استاین معروف به عمو شلبی رو پیشنهاد میکنم بخونی تا سر از کار این شیر عجیبوغریب دربیاری.
✍ مرجان بهرام زاده
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
عمق قلب
روایت واقعی دوستی با زنی از اهالی غزه
قسمت یازدهم
ام غسان بیمارستان شفا بود. در کنار خیلی ها. بیمارستان شفا محاصره شد. تک تیر انداز ها و نظامی های اسرائیل دور تا دورش را گرفتند. حلقه را تنگ کردند و وارد بیمارستان شدند.
ظرف ها را می شستم و سعی می کردم خودم را به آن راه بزنم. می خواستم اخبار را گوش ندهم و به اسم بیمارستان شفا حساس نباشم.
-آخه چرا اسرائیل دست از سر بیمارستان ها برنمیداره؟
همسرم جواب داد:
چون ادعا کرده که پایگاه های فرماندهی حماس زیر بیمارستان هاس. یعنی حماس از پوشش بیمارستان برای جنگ استفاده کرده.
چقدر محکم ظرف می شستم. عجب توجیهی! عجب توجیهی! امان از وقتی که رسانه دست ظالم باشد. آه از وقتی که فرعون خود را حق نشان دهد...
تکلیف زن و بچه های آواره این وسط چه می شود؟ غم از دلم تپید به گلویم رسید و از چشمم سر خورد.
دوباره از ام غسان پیام رسید:
"ما از شفا به رنتیسی و از رنتیسی به جنوب رفتیم. اکنون در یک اتاق با خانواده ای زندگی می کنیم. از دیروز بمباران اینجا شدید و وحشیانه بوده است. خدا را شکر"
آه از عاشقی. عاشقی تاوان دارد...
✍ نفیسه یلپور
ادامه دارد...
#ام_غسان
#فلسطین
#تاوان_عاشقی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
°
لالهای زیبا و مزین به نامی مبارک از دوستان خوشسلیقه انجمن ادبی جریان به دستم رسید و همچنین شور و شیرینهای متبرک آستان قدس رضوی
سپاس فراوان
خانم زهرا ملکثابت ( @herfeyedastan ) یکی از برندگان #روایت_خادمی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
19.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمق قلب
روایت واقعی دوستی با زنی از اهالی غزه
قسمت آخر
روزی که ام غسان به خانه ما آمد برایم یک پارچه گران قیمت کادو آورد. نه یک متر و دو متر. سه و نیم متر! با یک لباس زیبا برای فاطمه. هرچند از این هدیه تعجب کردم اما از آدمی مثل او بعید نبود. او عزتمند بود. دوست داشت محبت دیگران را جبران کند. عزتمندی ادبیات مخصوص خودش را دارد. کسانی که عزت دارند حق خوری نمی کنند اما از حقشان هم نمی گذرند.
ام غسان! می دانم گرسنه ای، تشنه ای، خسته ای، زندگیات آواره شده، اما بایست. بایست و با تمام غم هایت لبخند بزن. شنیده ام عاشقی تاوان دارد اما خدا با عاشق هاست. دنیا هم آخرش مال عاشق هاست.
از تو پرسیدم: غسان یعنی چی؟
گفتی: یعنی عمق قلب
کاش به تو می گفتم: "در عمق قلبم نوری روشن است. غسان بزرگ می شود. با دست هایش آواره ها را جمع می کند و آبادی می سازد. آن زمان دیگر اسرائیلی درکار نیست. صدای قهقهه بچه ها در سرزمین امن مادریمیپیچد."
✍نفیسه یلپور
شاید ادامه داشته باشد.
#ام_غسان
#فلسطین
#تاوان_عاشقی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
نویسندگان جریان
عمق قلب روایت واقعی دوستی با زنی از اهالی غزه قسمت آخر روزی که ام غسان به خانه ما آمد برایم یک پارچ
✅دیدن فیلم متّصل شده به متن، جدای از اینکه روایت را تکمیل می کند، به خودی خود نیز ارزشمند است.
نگاه و تفکّر کودکان فلسطین، آموزه های بلندی برای ما همراه خواهد داشت.
✨پس گفتگوی این مادر و کودک را از دست ندهید.