ما پشت شون هستیم!
وارد حیاط شدم. در بخشی از حیاط میز ها را چیده بودند. برای دفعه اول و آشنایی بهتر و بررسی موقعیت، یک دور بازارچه را زدم. با همان نگاه جزیی نگری به افراد و آدمها نگاه میکردم تا پیچ و خمش را به خاطر بسپارم.
نگاههای مراقب پدر یا مادر آنها غیر مستقیم حواسش به بچهها بود. سن کم آنها جالب بود و جالب تر از آن اندیشه و نگاه شان و دلیل ماندن پای کار مقاومت. اولش که به چهره هایشان نگاه کردم با خودم گفتم سن هایشان کم است و احتمال دارد که نتوانند در مورد هدف شان بگویند. اما مصاحبه ای که با چند نفرشان داشتم کاملا نتیجه عکس آنچه من فکر میکردم بود. به سمت میزی رفتم که کلوچه قِلِفتی روی آن بود رفتم. آقا محمد اسحاقی پسری حدودا دوازده ساله، قبول کرد جواب سوالهایم را بدهد.
از چرایی آمدنش و اینکه مسئولیتش برای انجام این کار چه بوده پرسیدم. پاسخش این بود:« بعد از مدرسه به مادرم کمک کردم تا این نون ها را درست کنه و حالا هم دارم می فروشم شون!»
- چرا داری به بچههای غزه کمک میکنی ؟
-برای اینکه بتونن بهتر زندگی کنن!
- برای چی که میخوای اونا بهتر زندگی کنن؟
-چون مثل ما زندگی خوبی داشته باشن!
- از این قضیه که اونا زندگی خوبی ندارن ناراحتی؟
-اره خیلی، میخوام که اسراییل بیرون بشه!
- اسراییل رو چی میبینی ؟
-اومده شهر اون بچهها رو خراب کرده!
- این موضوع چه ربطی به ما داره ؟
-گناه دارن آخه!
- اگر بگم که یه حرفی با بچههای غزه داشته باشی چی میگی ؟
کمی مکث کرد ، بعد با حس حمایتگری مردانه ای گفت : نمیدونم... اممم ، ما پشت شون هستیم!
مرا به فکر فرو برد ،
چه خوب است که پسری به این سن و سال این سرزمین به دفاع از مقاومت برخاسته و برای افرادی که در کشوری دیگری هستند ، در سرما ایستاده و قلفتی های مادرش را می فروشد!
دهه نودی ها پای انقلاب و مقاومت ایستاده اند.
#مقاومت
#بازارچهدومکتابپردازان
✍ مائده اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.