eitaa logo
نویسندگان جریان
609 دنبال‌کننده
2هزار عکس
151 ویدیو
30 فایل
🌱در جریان باشید. 🌱ادمین: @aseman311 🌱کانال انتشارات @jaryane_zendegi 🌱زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
قلم را در دست می‌گیرم و با نام یکتا یگانه‌ی جهان آغاز می‌کنم کلامم را. سوگند به قلم که تمامِ اندیشه بشریت بر محور آن به حرکت درمی‌یابد و جریان می‌سازد. سوگند به نوشتن که می‌تواند تسکین باشد و یا خنجر. سوگند به اندیشه که راه سعادت و شقاوت را آشکار می‌سازد و ما جهانیان را در میان این دو حل می‌کند، ما را درگیر و مبتلا می‌سازد. و سوگند به تمامِ تفکرات آدمی که طریقی را در پیش دارد. طریقی روشن و آشکار با نام هنر. و این تفکر است که هنر را می‌سازد و قلم‌ها را به حرکت وامی‌دارد... 🌱روزِ نویسندگانِ جریان‌ساز این مرز و بوم، مانا... ✨🌝! ✍🏻 مطهره ناطق . @jaryaniha
بچه که بودم، از همان کودکی، یا شاید قبل‌تر، خردسالی! از همان موقع‌ها بود که جای خیلی از اسباب‌بازی‌ها برایم با قلم و خودکار عوض شد. همین که توانستم چیزی را میان انگشتانم محکم نگاه دارم، قلم را در دستان کوچکم یافتم و همین که توانستم قلم را روی کاغذ بگذارم، کتاب‌های بابا و مامان را مقابلم دیدم. خیلی کوچک بودم که قلم شد هم‌بازیِ من! خیلی زودتر از خیلی بچه‌های دیگر. شاید به لطف بابا بود و دائم المطالعه بودنش یا به لطف مامان و مدام قرآن در دست داشتن‌ش. نمی‌دانم. هر کدام بوده، موهبت خدا بوده برای من. از همان کودکی، وقتی خیلی بچه بودم، سه چهار ساله بودم که یاد گرفتم قلم را روی کاغذ، مرتب و سازمان‌دهی‌شده حرکت دهم. کلمات را با کشیدن قلم روی کاغذ بسازم و کنار هم بگذارم. من چهار ساله بودم که نوشتن را یاد گرفتم. و چهار ساله بودم که اولین داستانِ زندگی‌ام را با نوشتن از مامان و بابا قلم زدم. قلم، از همان کودکی شد هم‌دم و هم‌بازی و شئ مورد علاقه‌ام. شد رفیقِ شفیق تنهایی‌هایم. شد واجب‌تر از خریدن لباس جدید و کفش و کیف و لوازم آرایشی و اسباب‌بازی. شد همان رفیقی که بخش اعظم خرید سالانه‌ام، به او باز می‌گردد. هم‌بازی و هم‌راه و رفیقِ من، روزت مبارک :) 🤍 ✍سیده فاطمه میرزایی https://eitaa.com/Writingskills
بسم الله... . «یک سال پیش، در دنیای نویسندگی سردرگم بودم. حدود دوسال می‌گذشت که به طور رسمی و حرفه ای تر پا به سرزمین نویسندگی گذاشته بودم و پس از این دوسال نمی دانستم باید ساکن کدام شهر بشوم. شهر روایت ها، رمان ها، بزرگسالان، خبر نویسی، تاریخ شفاهی یا کودک و نوجوان؟ هنوز خوب نمی‌دانستم آب و هوای کدام یک از شهرهای نویسندگی با من سازگار تر است؟ فقط نسیم هوای شهر کودک و نوجوان به مشامم خوش تر آمده بود. اما در راه ورود نابلد بودم. حوالی ایام بود که با کارگاه داستان نویسی برای کودکان که انجمن برگزار کرد آشنا شدم. همین که امضای مجموعه‌ی کتاب پردازان زیر نام جریان بود اطمینان کردم. عیدی پارسال من ورود به شهر کودک و نوجوان در دیار نویسندگی بود...» ✍خانم یعقوبی @jaryaniha