eitaa logo
نویسندگان جریان
610 دنبال‌کننده
2هزار عکس
151 ویدیو
30 فایل
🌱در جریان باشید. 🌱ادمین: @aseman311 🌱کانال انتشارات @jaryane_zendegi 🌱زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
باد گرمی می‌وزد در کربلا تازیانه می‌زند بر تن هوا لب ترک خورده ز فرطِ تشنگی گشته در جانت چه غوغایی به‌پا آب خواهد کودکِ لب‌تشنه‌ات می‌شوی طالب ز آنان آب را گریه دارد می‌کند بر دستِ تو اصغرِ شش‌ماهه‌ات بی‌هم‌نوا حرمله، آن بدصفت آماده است تا به پا دارد میان اشقیا پای‌کوبی و سرور و مجلسِ بزم در جولانگه رزم و وغا ناگهان دستت پر از خون می‌شود جملگی بالا رود در تو دما از غضب، از این که بعدِ رفتنت این عشیره در به در در کوچه‌ها بشکند عزت و ارجِ قدسی‌اش دختران کم آورند از این جفا خواهرت زینب شود سنگ صبور گریه‌هایش چون پدر اندر خفا شرحِ تو بسیار باشد یا حسین من ندارم در بیان تو قوا می‌توان از اکبر و زینب بگفت از ابوالفضل، از رقیه، از شما می‌توان از مادران، از یاوران یا که از حر گفت در خوف و رجا من زبانم قاصر است از این قیام عذرخواهم گر که هستم ناروا ✍🏻 مطهره ناطق @jaryaniha
ساعت به وقت آتش و دود... به وقت آوارگی و دلتنگی... کاش، باران نمی‌امدی!!! کاش، تکه‌ ابری را، بر تن خسته کربلا جا می‌گذاشتی!!! @jaryaniha
«نگاه ساربان به دست توست که بی سر و پیراهن رهات کرده‌اند. تویی که آخرین باقی مانده را با دست خود غنیمت می‌دهی. تویی که ورم انگشت های زیر سُم لهیده‌ات انگشتر را محصور کرده. تویی که انگشت و انگشتر را باهم می‌دهی. تو را می‌گویم حسین علیه‌السلام هنگامی که نگاهت به دست سرباز بود... و تو اینجا تمام نمی‌شوی...» 🏴۱۰ محرم ✍سیده فاطمه قلمشاهی @jaryaniha
«صدای جیغ های زنان و کودکان از خیمه های سوزان بلند می‌شود دیگر خبری از تکیه گاه زینب نیست. احوال دلش که غوغایی‌ست.  کودکان برادرش را نمی‌یابد. یادگاران اباعبدالله را نمی یابد. از هر سو قاتلان بی رحم بر نوه‌ی رسول خدا، با اسب هایشان می‌تازند. چادران را از سر می‌کشند، گوشواره ها را از گوش کودکان می درند، خون جاریست. درد بی توصیف‌ست. پناهی نیست. بنا بر اسارت است و این را زینب می‌دانست... همان صبح عاشورا زمانی که امام حسین ابیات را همراه تیز کردن شمشیر در خیمه زمزمه می‌کردند، از پرستاری امام سجاد بلند شد. سراسیمه به خیمه ی آقا رفت دیگر طاقتش تمام شده بود. گریه امان بریده بود زینب بی هوش در خیمه افتاد. امام حسین آبی بر صورت خواهر پاشیدند زینب تمنا می‌کرد: «برادر نروید..» اما برادر گفت بود؛ صبر کن زینب. دیگر چه می‌تواند بگوید زینب!؟ حرف برادر را زمین بگذارد!؟ در کار و خواسته ی خدا و امامش دخالت کند!؟ باید دیگر خودش را آماده میغکرد چیزی نمانده است.. . عصر عاشورا زمانی که ذوالجناح با بدنی پاره از زخم های شمشیر و تیر، سر افکنده به خیمه ها آمد، زینب مرگ خود را به چشم دید. آخر او دلبسته ی برادر بود... مگر می‌شود بی حسین زندگی کرد !؟ اما باید  صبر میکرد..  باید پس از گریه ها و بر سر زدن ها بلند می‌شد آخر فرزندان برادرش را به او سپرده بودند وای که جواب رقیه و سکینه اش را چه بدهد... شب عاشوراست و شام غریبانه حسین...  تا ساعاتی پیش دلش گرم حسینش بود. اما حالا چه؟؟ رقیه بهانه ی پدر را می‌گیرد. از امشب به بعد دیگر زینب جواب گریه ها و بهانه گیری های رقیه را چه بدهد!؟ مگر دختر سه ساله که عاشق پدر اش است بی پدر می‌شود!؟ اوج مصیبت تمام شده است. اما دردش تا ابد ادامه خواهد داشت...» ✍مهرانا کاتب @jaryaniha
حواسش هست 2.mp3
زمان: حجم: 2.33M
روایت خدمت محبان اهل بیت در دو ماه محرم و صفر گوینده: حدیث انصاری زاده تدوین: فاطمه کرباسفروشان نویسنده: ف.فرشتیان تولید شده در استودیو جریان (ع) 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
حواسش هست 3.mp3
زمان: حجم: 2.88M
روایت خدمت محبان اهل بیت در دو ماه محرم و صفر گوینده: حدیث انصاری زاده تدوین: فاطمه کرباسفروشان نویسنده: ف.فرشتیان تولید شده در استودیو جریان (ع) 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
«کلمه به کلمه حرف دارد برایت، بگذار بخواند...» دست و دلم نمی‌رود به روضه خواندن و گفتن. اصلا امشب را گذاشته‌ام برای تمامِ درد و دل‌هایم. برای حرفهای ته ماندهٔ این ده روز. « حسینِ من بیا و این دلِ شکسته را بخر... حسینِ من...» نه. نمی‌شود. بگذارید اینطور بگویم، امشب شبِ پیوند حرف‌هایم با روضهٔ حسین(ع) است! ... مقتل می‌آید جلوی چشمانم. می‌خواهم فکر نکنم، نمی‌شود. قلبم می‌تپد. بعدش را از شنیده‌ها مرور می‌کنم. « الشمر جالسٌ علی صدر...» اما دلِ امامم پیشِ حرم است. منم می روم حریم علوی. بانویِ حریم، با صبر و شکیبایی فرا می‌خواند زنان و کودکان را. به امامش قول داده صبور بماند. « وای بر دلِ زینب...» دلش می‌رود پیش عزیزترین کس‌اش. اما پیمان بسته که مراقب زنانِ خیمه باشد. دلش می‌خواهد یک دل گریه کند. بگوید:« حسین عزیز‌تر از جانم را گرفته‌اند... برادرانم... برادرزاده‌هایم...» اما نه. زینب(س) تمامِ معادلات دنیا را برهم می‌زند.می‌شود پیامبرِ کربلا. خواسته تا با صلابت نشان دهد چه بر سر خانوادهٔ بهترینِ عالم آورده‌اند. می‌خواهد پیامِ عاشورایی امامش را برساند. مردم را فرابخواند و آگاه‌شان کند. « مردم بدانید، حسین ع شباب اهل الجنة را کشتند، با لبِ تشنه!و .. رحم نکردند به زنان و کودکانش. مارا دعوت کردند اما وفادار نماندند...» ... می‌روم شام. بانو زینب(س) شروع می‌کند به خطابه گفتن. گوش می‌شوم و گوشتزد می‌کنم:« مبادا یادت رود آقا اباعبدالله الحسین چرا شهید شد؟» بغض گلویم را گرفته. اصلا شام و کودکان و زنان و مجلس حرام غیرتم را می‌زند بالا. اما زینب کبری (س)... ایستاده. محکم. گویا فاطمه(س) بارِ دیگر زاده شده و سخن می‌گوید. مجلسِ حرام برهم می‌ریزد. ولوله‌ای می‌شود. ... «هیهات من الذله...» - آگاه باشید که تن به ذلت و خواری نمی‌دهم. این را امامِ سوم ما، حسین(ع) گفته. چقدر حرف‌ها آشناست. گویا کربلا ۱۴۰۰ سال پیش، دوباره در ایران آغاز شده. کودکِ شیرخواره، پسرِ یازده ساله، جوانِ رشید... کربلا تکرار می‌شود. شنیده‌ای:« درس نگرفتم از تاریخ باعث مکررات می‌شود!» ای وای. احساس وظیفه می‌کنی. می‌پرسی:« در کجایِ کربلا ایستاده‌ای؟ پیشِ بانو زینب و لشکر اباعبدالله الحسین یا در لشکر دشمنانِ خدا ؟ » پیوند می‌زنی با امروز زمانه‌ات. چقدر فاصلهٔ حق و ظلم نزدیک‌است و کسی برنده است، درست انتخاب کند. تو چه را انتخاب می‌کنی؟ پیشِ ولی زمانه‌ات یا در بازی دشمن بودن؟ بیا امروز فکر کنیم. ما کجایِ تاریخ ایستاده‌ایم؟ ✍️نویسنده: مائده اصغری @gomnamradio
وقتی پدرم.... خلیفه خدا ... در روی زمین... چنان تنهاست...‌ که آرزوی مرگ می‌کند... من... با چه امیدی ... و چه دلبستگی ای می‌توانم در روی همان زمین.... به عیش و شادی بگذرانم.... و امید به زنده بودن .. داشته باشم.... پدر جانم ... میدانید... که غم های شما ... مرا هر لحظه مأمول به مرگ می‌کند.... وقتی که دستانم از ابزارِ یاری خالیست.... 😭😭😭😭😭 یا مرا توان بدهید و ابزار..... تا بتوانم شما ... امام زمان ، ولایت .. و قرآن را یاری کنم...... و یا شهادت......... جز این برایم غیرقابل فکر و تحمل است.......😭😭😭 بارش اشک هایم... امروز .... از اختیار خارج است..... ✍ ارسالی از مخاطبین کانال خانم سیده زهرا حسینی رزمگاه 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱