«نکات کاربردی برای شروع داستان»
🍀مکالمهها را به حداقل برسانید.
🔹اگر فکر میکنید مجبورید داستان خود را با مکالمه آغاز کنید، بدانید که کار سختی در پیش دارید و حتی پر ریسک . چراکه اگر گفتگو به اندازه کافی قوی نباشد، خیلی زود خواننده خود را ازدست خواهید داد.
راهحلاش این است که با گذشت یک خط از مکالمه و پیش از ادامهی آن، به زمینهی اصلی خود برگردید و اطلاعات تکمیلی در مورد آن بدهید. تجربه نشان داده دنبال کردن مکالمههای طولانی در ابتدای داستان همیشه سخت و خسته کننده است.»
📌مثال: چی گفتی؟»
-گفتم که با خودم میبرمشان بد نیست
کمی از اینجا دور باشند...
مادرشوهرم پرسید: «کی؟»
-همین حالا.»
+همین حالا؟ فکر نمیکنی که...
-فکر همه چیز را کرده ام.
+یعنی چی؟ ساعت نزدیک یازده است، پییر تو...
-سوزان دارم با کلوئه حرف میزنم کلوئه به من گوش کن دلم میخواهد شماها را ببرم جایی دور از اینجا موافقی؟..»
🔹این گفتگو، شروع داستان «دوستش داشتم» اثر اناگاوالدا است. همان طور که می بینید، صحبت راجعبه یک موضوع مهم است اما بهتر این است که بعد از اندکی گفتگوی پینگ پونگی میان دو شخصیت، راوی شروع به صحبت کند تا هم خسته کننده نباشد هم شخصیتها به شکل متفاوتتری معرفی شوند و هم از مخلوط شدن صداها باهم پرهیز شود.
☕️ ادامه دارد...
✍ انصاری زاده
#داستان_نویسی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#معرفی_کتاب_کودک
«این یا آن!»
کدام را انتخاب کنم؟
گاهی ما بزرگترها هم بین دو راهی ها می مانیم!
نمی دانیم کدام را انتخاب کنیم؟
شرایط سخت و اذیت کننده ایست.
تصمیم گیری درست مهارتیست که باید به آن مجهز شد و چه بهتر که این مهارت در کودکی ایجاد شود.
مزیت آموزش حین داستان در این است که نتیجه ی داستان در ناخودآگاه کودک ثبت می شود و در زمان لازم به کمکش می آید.
در این داستان که توسط خانم «کل اندوز» نوشته شده و توسط انتشارات مهرسا به چاپ رسیده است، کودک می آموزد که نه باید عجولانه تصمیم گرفت و نه باید زیادی تعلل کرد. او در این کتاب متوجه می شود که گاهی هم که تصمیم اشتباه گرفت، برای موارد بعدی یاد می گیرد که درست را انتخاب کند.
در آخر کتاب الکساندر شخصیت اصلی داستان با موردی مواجه می شود که می فهمد گاهی بعضی چیز ها را اصلا نمی شود انتخاب کرد.
✍ مرضیه پوستچیان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«مادرها خوب میدانند چه میگویم. وقتی کودک خردسالت خوب غذا میخورد، نفس راحتی میکشی و خوب میدانی که حداقل تا ساعتی سیر است و با آرامش بازی میکند، میخندد، میدود و از همه مهمتر آن پروتئینها، ویتامینها و مواد مغذی که رویشان حساب کردهای، با تدابیر مادرانهات به جانش مینشیند. اینجاست که خدا را شکر میکنی....
میدانی چه میخواهم بگویم..
این روزها پس از هربار سیر شدن فرزندم، غیرممکن است که یاد دلهای پر آشوب مادران جنگزده نیفتم. چشمهایی که فقط به یک وعده جهت سیر شدن به درب های پناهگاهها خیره میمانند و دلهایی که همان یک وعده، ارامشان میکند که هنوز کودکشان زنده است.
قدرِ روزی را آنها، خوب میفهمند.»
✍زهرا انصاری زاده
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
4_5884487069652227847.mp3
1.29M
با صدای جیغ آن دختر به خودم آمدم،
تازه می خواستم تا مامان بیاید توی ماشین مداحی 'بانوی من' را گوش کنم.
متعجب به سمت چپ خیابان نگاه کردم.
موتور به آن خانم برخورد کرده بود و دخترش فریاد می کشید:« وای مامان! وای مامان!»
دختر اشک می ریخت. تصادف شده بود و کاری از دستش بر نمی آمد. مادرش روی زمین افتاده بود. در زمان کوتاهی جمعیتی زیادی جمع شدند. مغازه های همسایه پریشان بودند. یکی جارو به دست خرده شیشه ها را جمع می کرد. یکی دختر را آرام می کرد. دیگری به آمبولانس زنگ زد و جزئیات را گفت. مردی هم با پلیس تماس گرفت. راننده موتور که بیش از همه نگران به نظر می رسید مدام می پرسید:" خانم حالتون خوبه؟ صدامو می شنوین؟"
در چهره تمام زنان و مردان آن صحنه استیصال و غم دیده میشد.
آمبولانس سریعاً خودش را رساند. گویا اتفاق وحشتناکی نیفتاده بود و حالا شرایط کمی آرام تر به نظر میرسید .ما هم راه افتادیم تا موجب سد عبور بقیه ماشین ها نشویم.
بغض سنگینی گلویم را فشار می داد. چشمانم را اشک گرفته بود.
ناخودآگاه یاد قضیه آشنایی افتادم.
ماجرای زنی باردار و دست به پهلو،
دختری که اشک می ریخت اما آرام کننده ای نبود، دشمنی که بابت کارش نگران نبود.
آدم هایی که بدون هیچ استیصالی، فقط نگاه می کردند،همسایه هایی که به مجلس ختم نیامدند،
و پسرانی که بعد از آن ، بارها ماجرای مادر را به یاد آوردند و اشکشان سرازیر شد.. نمی دانم! ولی خدا نکند زنی میان مرد ها زمین بخورد...
✍فاطمه لشکری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
مادر خودشان می آیند...
از کودکی در خاطر دارم که شنیده بودم بانو فاطمه ی زهرا (س) در روضه های غریب و کم مستمع حضور دارند.
امروز دلم گرفت وقتی میهمانانی که قرار بود به یاد بانوی دو عالم میزبانشان باشم با عذری موجه یکی یکی کم شدند.
به یاد شنیده های کودکی ام درونم را شاد کردم.
جای همگی خالی صبحانه ای فاطمی با عطر و بوی لبنان و فلسطین داشتیم.
نان های تُست وسط سفره، صبحانه ایست لبنانی که با ادویه های لبنانی فرستاده شده از امارات و نوعی پنیر متفاوت به یاد شادمانی مردم لبنان برای بازگشت به خانه هایشان آماده شده است.
آنها را یک دوست آورد و گفت روغن زیتونش از روی شاخه های درختان در فلسطین عزیز سفر کرده تا رسیده سر این سفره.
عطر حدیث کسا و طعم مقاومت که در اتاق جریان خوب پیچید، رفتیم سراغ گفتگوهای جدی و تصمیم های جدید.
یقین دارم فرشته های زیادی تا ظهر کنارمان بودند
✍مرضیه پوستچیان.
پنج شنبه ۸ آذر ۱۴۰۳
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
بسم الله النور
شش ماه گذشته است و در خیالم، هنوز هم مسافر حج هستم. هنوز هم یک تازه حاجیِ از مکه برگشته هستم.قدیمی نمیشود این حس شیرین برایم.
از بطریهای آبزمزم چندتایی مانده و به دست صاحبانشان نرساندهام.دیروز یکی از بطریها را به سرمنزلش رساندم تا هر بار مقداری از آن را در چایساز بریزند و طعم خوش زمزم با عطر چای درهمآمیزد و بحثهای ادبی-داستانی و تصمیمهای تربیتی محفلشان متبرک شود به چشمهای که از زیر پای اسماعیل علیه السلام جوشید؛
که این جوشش از پسِ سعی و تلاش هاجر برای سیراب کردن فرزندش پدید آمد؛
که نتیجه سعیاش را نه بالای صفا و نه بالای مروه که خدا معجزهای قرار داد "مِن حَیث لایَحتسب" زیر پای فرزندش؛
که این چشمه،چشمه علم است.
مگر نه اینکه هر بار طواف را به پایان رساندیم و نمازش را خواندیم،به سمت آب زمزم رفتیم و قبل از شروع سعی بین صفا و مروه،جرعهای از زمزم نوشیدیم و الباقی را بر سر و صورتمان پاشیدیم و گفتیم: اللّهُم اجْعَلهُ علماً نافِعاً.
و چه هدیهای گرانبهاتر از آب زمزم که به عقل و فکرمان از جایی که گمان نمیبریم، علم نافع ببخشد؛
که برکت دهد به اخلاص در قلممان؛
که خسته و ناامید نشویم از تفکر و نوشتن؛
که پاداشش جوشش کلماتی شود که خدا بر سطر کاغذ برایمان به جریان اندازد؛
که اگر خدا بخواهد و اخلاص در جلب رضایتش داشته باشیم،چشمهای شویم که تا سالها پس از مرگمان، جهانی از جوشش کلماتمان سیراب شود.
همچون سعی مخلصانه هاجر که پاداشش، جوشش بیوقفهی زمزم پس از سالهاست و همچنان که میجوشد...
✍الهام فرخ بخش
@ElhamNevesht
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز
💠 @jaryaniha
35.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند همسنگران
روایتی شنیدنی از نوجوانان دیروز و پیشکسوتان امروز
گفتگو با تعدادی از اعضای بسیج مسجدالجواد علیه السلام
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
هدایت شده از گروه فرهنگی شهیدالقدس
10.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"ما از دنیای آزاده میخوایم که کمکمون کنن که آب بدست بیاریم...
بچهها نیاز دارن که آب بنوشن..."
و امان از این درد...
🇵🇸 جهت کمک به غزه:
💳
5029087001597700کانون فرهنگی تبليغی شهيدالقدس 🇵🇸 @shahideqods
[ مهرت اجازه داد که "مادر" بخوانمت! ]
گروه فرهنگی هنری "مُهَج" شما بانوان عزیز مشهدی را برای تماشا تئاتر [بینشان] دعوت میکند
جهت رزرو رایگان بلیط در پیام رسان ایتا به آیدی @Theater_mohaj
نام و نام خانوادگی :
تعداد:
را ارسال نمایید
◇زمان: ۱۳ و۱۴ آذر ۱۴۰۳(سه شنبه و چهارشنبه)
◇مکان: فرهنگسرای غدیر_ تقاطع شهید شیرودی و شهید رستمی
🔸 ویژه بانوان 🔸
تلفن راهنما: ۰۹۱۵۲۵۹۵۵۱۸
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱