#حضرت_زهرا_س_کربلا
شب جمعهای دیگر از ره رسید
به نظمی غمین روضه ای بشنويد
بگریید باکین آل عبا
که زهرا ز داغ حسین اش خمید
بگریید بر ماتم فاطمه
که بر گوش دل آه زهرا رسید
قدم زد دگرباره در کربلا
بر آن تربت پاک شاه شهید
بگوید که ای تشنه ی کربلا
چه شد جسم پاک تو در خون تپید
خودم دیدم از گوشه ی قتلگاه
که شمر از از قفا رأس پاکت برید
خودم دیدم از گوشه ی قتلگاه
که از خنجرش خون پاکت چکید
چه کردند با جسم صد چاک تو
یکی نیزه زد پهلویت را درید
یکی سنگ زد بر لب تشنه ات
یکی چنگ بر روی تو میکشید
یکی پیر مردی تو را با عصا
بزد بهر قربت ، به حی مجید
بزد ضربه بس لشگر سی هزار
که از پا فتادی تو سرو رشید
یکی از تنت پیرهن می ربود
یکی شال سبزت به مقراض چید
یکی خود و دستار تو می ربود
یکی هم عبا ی تو از تن کشید
به غارتگری بر تنت تاختند
و برد از برت هر کسی هر چه دید
بنازم به لطفت که از برکتت
که بر هر که آمد عطایی رسید
ولی آه از آندم که آن ساربان
ز دست تو انگشت را میبرید
ببرید و انگشترت را ربود
دگر باره خاری به قلبم خلید
چو عریان بشد پیکر اطهرت
ز نو حمله کردند قوم پلید
شکستند از سینه ات استخوان
به روی تو ده اسب سنگین دوید
کمر بست بر قتلت این قوم پست
که خوشنود گردد ز ایشان یزید
ز یک سو سرت رفت بر روی نی
ز سویی دگر تن به خاک آرمید
نه خاکت نموده نه خوردی تو آب
فدایت شوم زاده ی بو تراب
#جواد_کریم_زاده
#امیرالمومنین_علی_ع_مدح
عین نام تو عشق را معناست
لام نام تو لافتی آراست
یا ی نام علی یقین دارم
که یقینا یقین اهل ولاست
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
خم ابروی دلدارست راه مستقیم من
از این نزدیکتر راهی به قرب او نمی جویم
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#احتجاج_ابوالحسن_خرقانی_با_خداوند_ #مناجات_نامه_خواجه_عبدالله
بشنو ز حقیقت این سخن را
آوازه ی شیخ ابوالحسن را
شیخ خرقان ، شهیر عارف
گنجینه ی دانش و معارف
تنها به زبان نبُد خدا گو
حق گو بُد و دائما خدا جو
در نیمه شبی پس از ارادت
و عرضه ی طاعت و عبادت
هنگام انابه و منا جا ت
بر درگه حیّ و باب حا جا ت
گفتا که به عرصه ی قیا مت
چون نامه دهی بدست امت
در حشر به امر حی دانا
کردار کسان شود هویدا
در پاسخ هر سوال معقول
دانم چه دهم جواب مقبول
دادند ندا به او ز سو یی
بر گوی کنون هرآنچه گویی
گفتا چو مرا بیافریدی
اندر رحم آفریده دیدی
اندر ظلمات محض بودم
در کنج رحِم گهی غنودم
چون عادت در رحم نمودم
آورده ای ام تو در وجودم
با حال گرسنه گشتم همراه
همراه شدم به گریه و آه
وآنگَه که شدم به گاهواره
گفتم که گشوده راه چاره
کارم پس از این بسی ست آسان
بگشوده گره ز کار ، یزدان
گوئی که مرا ز رنج رستند
دیدم که ز دست و پای بستند
دادند مرا اگر چه قَند آق
کردند مرا به زور قُنداق
گشتم سپس عاقل و سخنگو
گفتم که رهید م از هیاهو
لیکن به معلمم سپردند
تاب از تن خسته ام ببردند
آورد برون ز روزگارم
با چوب ادب بسی دمارم
ز آن دوره گذشتم ار به محنت
کردی تو به شهوتم مسلط
با تیزی شهوتم چو خو شد
برنده و خصم آبرو شد
از بیم عقوبت فسادم
تصمیم نکاح، عقل دادم
وآنگاه بدادی ام تو فرزند
در دلم بسی شفقت آمد
از بهر لباس طفل و اطعام
ضایع بنمودی ام تو ایام
عمرم همه صرف رنج و غم شد
از عمر چو رفته رفته کم شد
از عهد شباب هم گذشتم
رنجور و نزار و پیر گشتم
از پیری و ضعف و درد اعضا
بر من چه رسید ای خدایا
گفتم که مگر وفات آید
شاید که ره نجات آید
آسایش و راحتی گزینم
سختی و الم دگر نبینم
اما تن ناتوان و بیمار
بر قابض روح شد گرفتار
آنگاه که قبض رو ح گشتم
وز تاب و تب جهان گسستم
در تیره گی لحد نهادی
در بین مزار جای دادی
آمد دو ملک برای پرسش
گفتند ترا چه بُد پرستش
بر گوی کنون که رب تو کیست
آئین و کتاب و مذهبت چیست
گفتم که خدا ی را پرستم
وز جام می اش هماره مستم
دیدند چو باده نوش هستم
از پرسش و از جواب رستم
آنگاه ز گور تا برستم
دادی خط و نامه را به دستم
در محشر و صحنه ی قیامت
بودم همه غرق در ندامت
بر نامه چنین نوشته بی شک
که ای بنده، اِقرَا کتابَک
اینست کتاب من که گفتم
لعلی که تمام عمر سفتم
کارم همه دم فغان و آهست
کار تو گذشت از گناهست
آگاه تویی که بنده ات کیست
پس مانع عفو و بخشش ات چیست
ناگه ز جلالت خدایی
بر گوش بیامدش ندایی
فرمود ابوالحسن ز اکرام
بخشیدمت این زمان و هنگام
بر تو ز عطیه، و ز کرامت
آمرزش خود کنم عنايت
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh