#مناسبت_هشتم_ذی_الحجه
#حرکت_کاروان_امام_ع_از_مکه_به_کربلا
#یوم_الترویه
برون از مکه شد با امر داور
به یوم التَّرویه سبط پیمبر
روان شد اهل بیت حضرت عشق
به سوی کعبه ی آمال دیگر
به امر سرور خوبان نشستند
به محمل بانوان با شوکت و فَر
به گِرد آن گل باغ ولایت
همه گشتند چون پروانه یکسر
علم در دست سرداری علمدار
چه سرداری ابالفضل دلاور
یل ام البنین ، فرزند زهرا
یل ام البنین ، فرزند حیدر
به همراهی سالار شهیدان
جوانان در پی آن میر و سرور
ز بهر پاسداری از عقیله
نهاده جان به کف یکبار دیگر
ز یکسو قاسم و اکبر روانه
ز سویی عون و عبدالله و جعفر
همینکه کاروان در راه افتاد
شرر بر جان عالم بود و آذر
قدم زد سوی قربانگاه عشاق
که قربانی نماید او مکرر
کند ذبح عظیمی در ره عشق
همان ششماهه اش با نام اصغر
به حلق اصغرش تیری نشاندند
که شد سیراب و هم شد پاره حنجر
به زیر سُم اسبان قاسمش دید
به زیر تیغها شهزاده اکبر
امیر لشکرش در خون تپیده
ز کین دشمنان صد پاره پیکر
پس از آن با لبی عطشان نظر کرد
که مانده بی کس و بی یار و یاور
هزار و نهصد و پنجاه زخمی
که آمد بر تن سردار لشگر
و حس میکرد چون شد سینه سنگین
گلویش را دهد آزار خنجر
و راسی را که در گودال خونین
بریده از قفا شمر ستمگر
چو زینب بوسه بر رگهای او زد
به یاد آورد او گفتار مادر
بگفتا آه مادر ، آه مادر
گلویش را نمیگردد میسر
پس از آن خواهری میبود خسته
پس از آن خواهری میبود مضطر
پس از آن خواهرش میگشت تنها
میان لشگری ملعون و کافر
پس از او خیمه ها میسوخت ای وای
گرفت آتش لباس و موی دختر
میان خیمه ها میسوخت در تب
چه بیماری که بُد مولا و رهبر
به غارت رو نموده لشگر کین
بَرَد سیم و زر و خلخال و زیور
به این هم اکتفا ننموده بردند
زبانم لال گردد، بسکه معجر
به روی نیزه ها میدید زینب
سر خونین پاک شش برادر
به روی نیزه ها میدید در راه
سران پاک سرداران بی سر
چو پیکر را به روی دست بگرفت
تنی بی سر، تنی پاک و مطهر
بگفت ای رَبّ رضا برضائک
که اینگونه ز تو باشد مقدر
پس از آن هم اسیر کوفه و شام
بشد زینب ز جنگی نا برابر
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
ای گشته گرفتار به خال لب دوست
بیمار فتاده ی به تاب و تب دوست
بیماری چشم دوست بیمارت کرد
گشتی تو گرفتار غم هر شب دوست
#امام_خمبنی
#جواد_کریم_زاده
بر خال لب دوست گرفتاری تو
با دیدن چشم دوست بیماری تو
منصور صفت کوس اناالحق زده ای
سردارِ خریدارِ سرِ داری تو
#امام_خمینی
#جواد_کریم_زاده
#مسلم_ابن_عقیل_ع_شهادت
گفتند اینجا شهر پر باغ و شکوفه است
گفتند اینجا شهر غیرت شهر کوفه است
گفتند در اینجا درختان بار داده است
اینجا درختان میوه ی بسیار داده است
بس نامه هایی را نوشتند از برایت
در نامه ها گفتند جانهامان فدایت
گفتند ما تنها شما را می پسندیم
بر مقدمت این شهر را آذین ببندیم
ما با سفیرت بر سر پیمان بمانیم
با مسلم تو تا به پای جان بمانیم
آقا میا کوفه که اینان قوم پستند
این کوفیان پست پیمان را شکستند
در خانه های خود ز بیشرمی نشستند
بر روی مسلم هر دری را بود بستند
اینجا فقط خدعه ز هر نامرد دیدم
گشتم تمام کوفه را یک مرد دیدم
تنها به رویم طوعه در بگشود اینجا
هرچند زن ، در کوفه مرد او بود اینجا
آقا میا کوفه که شهر بی حیایی است
کوفه مرامش بی حیایی، بی وفایی است
آقا میا کوفه که اینها در کمین اند
با تیغ و نیزه در یسار و در یمین اند
از بهر قتل آل طاها در خروشند
بهر دو درهم ناکسان آدم فروشند
اینجا به جای گل به کف خنجر گرفتند
خنجر به کف از بهر آن حنجر گرفتند
اینان همه اهل نفاق و خدعه بودند
یک شهر آدم قدر یک طوعه نبودند
گرچه نبردی داشتم با لشگری دون
شد عاقبت جسم سفیرت غرق در خون
با تیغها شان جسم من شد پاره پاره
گشتم فدایت بر سر دارالاماره
با عشق تو جان میدهم با کام عطشان
کوفه میا کوفه میا جانم حسین جان
در انتظار کشتن ات یک مشت نامرد
صف بسته اند اینجا ز راه کوفه برگرد
#جواد_کریم_زاده